در روایتی آمده است:

بر آن قوم حمله کرد. پیوسته می‌جنگید تا آن‌که هفتاد نفر از سواران را کشت. ملعونی سر راه او کمین کرد و ضربتی بر فرق سرش زد. سرش از آن ضربت شکافت. بر زمین افتاد و در خون خویش غلتید. به رو افتاد، در حالی که می‌گفت: ای عمو! مرا دریاب. حسین (ع) شتافت و آنان را از دور او پراکنده ساخت و بالای سرش ایستاد، در حالی که او پا بر زمین می‌زد، تا آن‌که جان داد. حسین (ع) نزد او فرود آمد و او را بر پشت اسب خود نهاد، در حالی که می‌گفت:

خداوندا! تو می‌دانی که اینان دعوتمان کردند تا یاری‌مان کنند، ولی ما را خوار ساختند و دشمنان ما را بر ضدّ ما یاری کردند. خدایا! باران آسمان را از آنان دریغ دار و از برکات خودت محرومشان کن. خدایا آنان را پراکنده ساز، گروه گروهشان گردان و هرگز از آنان راضی مباش. خدایا! اگر در سرای دنیا یاری را از ما دریغ داشتی، آن را در آخرت برای ما قرار بده و انتقام ما را از گروه ستمکاران بگیر.

 

 

و فی روایه:

و حمل علی القوم و لم یزل یقاتل حتّی قتل سبعین فارساً و کمن له ملعون، فضربه علی أُمّ رأسه ففجرها منه، و خرّ سریعاً یخور بدمه، فانکبّ علی وجهه و هو ینادی: یا عمّاه! أدرکنی، فوثب الحسین (ع) ففرّقهم عنه و وقف علیه و هو یضرب الأرض برجلیه حتّی قضی نحبه فنزل إلیه الحسین (ع) و حمله علی ظهر جواده و هو یقول: اللّهمّ إنکّ تعلم أنّهم دعونا لینصرونا فخذلونا و أعانوا علنا أعدائنا، اللّهمّ احبس عنهم قطر السّماء و احرمهم برکاتک، اللّهمّ فرّقهم شعباً و اجعلهم طرائق قدداً و لا ترض عنهم أبداً، اللّهمّ إن کنت حبست عنّا النّصر فی دار الدّنیا، فاجعل ذلک لنا فی الآخره و انتقم لنا من القوم الظّالمین.[۱]


[۱]– مقتل الحسین و مصرع اهل بیته (ع): ۱۲۵٫