سیّد بن طاووس گفته است:

چون حسین (ع)، شهادت جوانان و دوستانش را دید، تصمیم گرفت که با خون خویش به نبرد دشمن بپردازد. صدا زد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره‌ی ما از خدا بترسد؟ آیا یاریگری هست که با یاری کردن ما به خداوند امید داشته باشد؟ آیا یاوری هست که در یاری ما دیده به اجر الهی بدوزد؟ صدای زنان به ناله بلند شد. به طرف در خیمه رفت و به زینب گفت: کودک کوچکم را بده تا با او خداحافظی کنم. او را گرفت. خواست که او را ببوسد که حرمله‌ی ملعون تیری افکند و بر گلوی کودک نشست و او را شهید کرد. به زینب فرمود: او را بگیر. آن‌گاه با مشت خود خون گلوی طفل را به طرف آسمان پاشید و فرمود: این مصیبت را بر من آسان می‌کند این‌که در مقابل چشم خداست.

امام باقر (ع) فرموده است: حتّی یک قطره از آن خون بر زمین نریخت. و شاعر چه نیکو سروده است:

خم شد تا کودک خود را ببوسد امّا تیر زودتر از او گلوی اصغر را بوسید.

 

 

 قال السّیّد بن طاووس:

 وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ (ع) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.

قَالَ الْبَاقِرُ (ع) فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.[۱]

و لقد أجاد فیه الشّاعر فی قوله:

و منعطف أهوی لتقبیل طفله                  فقبّل منه قبله السّهم منحراً[۲]

کاش می‌دانستم آیا همان‌گونه که خبر داده‌اند، دست عبّاس قطع شده بود؟!


[۱]– اللهوف: ۱۸۶، نفس المهموم: ۳۴۹٫

[۲]– نفس المهموم: ۳۴۹٫