شیخ مفید گوید:

سپس امام حسین (ع) در مقابل خیمه نشست. فرزندش عبدالله را که کودکی بود- آوردند. او را در دامان خود نشاند. مردی از بنی اسد تیری به سوی او افکند و کودک را ذبح کرد. حسین (ع) خون او را با مشت برگرفت. چون مشتش پر از خون شد آن را به زمین ریخت. سپس فرمود: پروردگارا! اگر یاری آسمان را از ما نگه داشتی، آن را برای چیزی قرار بده که برای ما بهتر است و انتقام ما را از این قوم ستمگر بگیر. سپس او را برد و کنار کشتگان اهل بیت خود گذاشت.

 

 

قال المفید:

ثُمَّ جَلَسَ الْحُسَیْنُ (ع) أَمَامَ الْفُسْطَاطِ فَأُتِیَ بِابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع) وَ هُوَ طِفْلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حَجْرِهِ فَرَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ فَتَلَقَّى الْحُسَیْنُ (ع) دمه فی کفّه فلّما امتلاء کفّه دَمَهُ فَلَمَّا مَلَأَ کَفَّهُ صَبَّهُ فِی الْأَرْضِ‏ثُمَّ قَالَ: رَبِّ إِنْ یکن حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ- ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أهل بیته أَهْلِهِ.[۱]


[۱]– الارشاد: ۲۴۰، مثیر الاحزان: ۷۰٫