آغاز محرم یک سلسله محاسبه دارد، از آنگاه که کم‌کم امام حسین(ع) در کربلا بار انداختند و  کسانی که آمدنی بودند به ایشان ملحق شدند و کسانی که رفتنی بودند نیز کم کم از ایشان جدا شدند. با دیدن این صحنه جا دارد که انسان با خود محاسبه کند که آیا توانسته است نور امام را از روزنه کوچک این جسم ببیند و یا آنکه هنوز محجوب است؟! کسانی که خود را از دور و نزدیک به کربلا رساندند، کسانی بودند که امام را شناخته بودند و کسانی که تا کربلا آمدند اما نتوانستند بمانند کسانی بودند که راهی به نور امام نیافته بودند. خیلی از آنها به سیدالشهداء(ع) تعلق داشتند، اما این تعلق پس از تعلق و وابستگی آنها به دنیا بود، به همین دلیل نصرت و یاریشان به سیدالشهداء(ع) در حجاب تعلقات دست و پا گیر دنیا قرار گرفته بود و با آنکه دوست داشتند که امام حسین(ع) را یاری کنند، اما وقتی به سیدالشهداء(ع) متوجه شدند که دیکر کار از کار گذشته بود و عاشورا به پایان رسیده بود.

 

بعد از آن باید با خود محاسبه کنیم که آیا این صدای سیدالشهداء(ع) را که: «مَن کَانَ بازلاً فینا مُحجَتَهُ مُوطِّنَاً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفسَه، فَلیَرحَل مَعَنَا»و همه اهل راه را دعوت می کند به گوش جان شنیده ایم یا نه؟! اگر شنیده ایم، ما را اهل سرعت و سبقت کرده است یا نه؟ آیا مثل آنهایی نیستیم که کندی و کم‌سرعتی شان آنها را از قافله سیدالشهداء(ع) عقب انداخت؟ مثل «طَرمّاح» که کاروان سیدالشهداء (ع) را در نزدیکی کربلا درک کرد، اما او تازه داشت برای همسر و فرزندانش آذوقه می‌برد.