هر گل که بر دمید ز هامون کربلا[۱]

دارد نشان تازهی مدفون کربلا

 

پروانهی نجات شهیدان محشر است

مهر طلا ببین شده گلگون کربلا

 

در جستوجوی گوهر یکدانهی نجف

کردم روان دو رود به جیحون کربلا

 

نیل است هر عشور به بیت الحزن، روان

از دیدههای مردم محزون کربلا

 

در هر قبیله، از قِبَل خوان اهل بیت

ماتم رسیدهای شده مجنون کربلا

 

بس فتنهها که بر سر مروانیان رسید

وقت طلوع اختر گردون کربلا

 

بردند داغ فتنهی آخرْ زمان به خاک

مرغانِ زخم خوردهی مفتون کربلا

 

گرگان پیر، دامن پیراهن حسین

ناحق زدند در عرقِ خون کربلا

 

خونابهی روان جگرپارهی رسول

در هر دیار سر زده بیرون کربلا

 

این خون نه اندکی است که پنهان کند کسی

شاید کز این مکابره[۲]، توفان کند کسی


منابع: اثرآفرینان، دیوان بابا فغانی شیرازی، اشک خون

[۱]. دیوان بابا فغانی شیرازی، ص ۵۸٫

[۲]. معارضه، منازعه، مجادله، ستیزه.