سرآغاز

ارجح آن است که اسراء و معراج در اثنای مرحله‌ی سرّی دعوت بود که سه یا پنج سال به طول انجامید: اسراء از مکّه به بیت المقدس مطابق نصّ صریح قرآن کریم و معراج از بیت المقدس به آسمان، چنان‌که در اخبار و روایات فراوان آمده است.

تاریخ اسراء و معراج

مشهور است که اسراء و معراج اندکی پیش از هجرت بود. برخی گفته‌اند: شش ماه پیش از هجرت؛ گروهی سال دوازدهم بعثت، برخی سال یازدهم و گروهی نیز سال دهم بعثت گفته‌اند. کسانی پس از هجرت هم گفته‌اند.[۱]

در مقابل برخی گفته‌اند: اسراء و معراج در سال دوم بعثت بود.[۲] سال پنجم و سال سوم بعثت هم گفته‌اند. ابن عساکر هم این واقعه را در اوّل بعثت دانسته است.[۳] ما سال سوم بعثت را ترجیح می‌دهیم. مغلطای پس از بیان برخی از دیدگاه‌ها در این‌باره، می‌گوید:

گفته شده، پنج سال پس از بعثت بود. یک سال و نیم پس از بعثت هم گفته‌اند. عیاض، این واقعه را پانزده ماه پس از بعثت می‌داند.[۴]

ملاعلی قاری از نووی نقل کرده است:

بیشتر سلف و جمهور محدّثان و فقهاء عقیده دارند که اسراء و معراج شانزده ماه پس از بعثت بود.[۵]

ابن شهرآشوب می‌گوید:

پس از اسرای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال نهم بعثت، نمازهای یومیه واجب شد.[۶]

دیار بکری می‌گوید:

زهری اسراء را در سال پنجم پس از بعثت می‌داند. قاضی عیاض نیز همین سال را از او حکایت کرده است. قرطبی و نووی هم این سال را ترجیح داده‌اند. گفته شده، یک سال پیش از هجرت بود.[۷]

ما معتقدیم که اسراء و معراج در سال‌های نخست بعثت بوده است؛ چنان‌که ترجیح می‌دهیم که در سال سوم بعثت باشد. علاوه بر اقوال گذشته خصوصاً دیدگاه نووی و زهری در تأیید دیدگاه خود، به موارد زیر اشاره می‌کنیم:

  1. از عبدالله بن عبّاس روایت شده که اسراء و معراج دو سال پس از بعثت بود.[۸] می‌دانیم که عبدالله بن عبّاس به زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیک‌تر بود و از دیگر محدّثان و مورّخان به سیره و احوال آن حضرت، آشناتر. بنابراین اگر سخنی از او ثابت شود، بر اقوال دیگران مقدّم داشته می‌شود. اگر فرض کنیم که عبدالله بن عبّاس سه سال نخست بعثت را به حساب نیاورده، در این صورت بین دیدگاه او و زهری اختلافی نخواهد بود.
  2. امام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام) فرمود: اسراء پس از گذشت سه سال از بعثت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.[۹] این درست‌ترین روایت و مورد اعتماد ما است.
  3. روایت عبدالله بن عبّاس، سعد بن مالک، سعد بن ابی وقّاص، امام صادق (علیه السّلام)، عمر بن خطاب و عایشه به صورت قاطع بر این مطلب دلالت دارد. گفته‌اند:

وقتی عایشه به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عتاب کرد که چرا این‌قدر فاطمه (علیها السّلام) را می‌بوسد، آن حضرت فرمود:

بلی، عایشه؛ وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی از آن‌جا به من داد. من آن سیب را خوردم. سیب در صلب من نطفه‌ای شد. هنگامی که پایین آمدم، با خدیجه همبستر شدم و فاطمه از آن نطفه به وجود آمد. بنابراین فاطمه، فرشته‌ای به شکل انسان است و هر گاه شوق بهشت می‌کنم، او را می‌بوسم.[۱۰]

از آنچه گذشت، به دست آمد که فاطمه (علیها السّلام) در سال پنجم بعثت به دنیا آمد. بنابراین می‌بایست اسراء و معراج حدّاقل نه ماه و چه بسا دو سال پیش از تولّد او باشد.

  1. سوره‌ی اسراء در اوایل بعثت فرود آمد؟

الف) بخاری روایت کرده است که آیه‌: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها»[۱۱] در مکّه نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پنهان بود.[۱۲] می‌دانیم که اختفای در خانه‌ی ارقم در سال‌های نخست بعثت و در دوره‌ی دعوت سرّی بود.

ب) برخی گفته‌اند: سوره الاسراء، سومین سوره‌ای است که پس از سوره‌ی حجر نازل شد.[۱۳] سوره الحجر در دوره‌ی دعوت سرّی نازل شد. در این سوره آمده است: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ.[۱۴] پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از این دستور الهی، دعوت خود را علنی کرد.

  1. سوره‌ی نجم که گفته می‌شود، واقعه‌ی معراج در این سوره مطرح شده، دیگر سوره‌ای است که در اوایل بعثت نازل شد. این سوره بیست و سومین یا بیست و چهارمین سوره‌ای است که در مکّه نازل شد. پس از آن، شصت و چهار سوره‌ی دیگر در مکّه فرود آمد.[۱۵] می‌گویند: این سوره سه ماه پس از هجرت به حبشه نازل شد. می‌دانیم که هجرت مذکور در سال پنجم بعثت بود.

 اسراء و معراج در خواب یا بیداری؟

برخی معتقدند که اسراء فقط روحانی و در عالم رؤیا بوده است. آنان به سخن عایشه احتجاج می‌کنند که گفت: جسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از دست ندادند.[۱۶] معاویه هم آن را رؤیای شایسته می‌دانست.[۱۷] از حسن بصری هم چنین سخنی حکایت شده است.

اعتقاد درست در این‌باره دیدگاه شیعه و اکثریت مسلمانان است که اسراء را روحانی و جسمانی با هم می‌دانند. در خصوص معراج نیز اکثریت عقیده دارند که آن نیز روحانی و جسمانی با هم بوده است. چند نکته را در این‌باره بیان می‌کنیم:

الف) در خصوص روایت عایشه، قسطلانی پاسخ داده که وی از روی مشاهده سخن نگفته است، زیرا در آن زمان، نه همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و نه در سنّی که چنین مسائلی را حفظ کند. شاید هم با توجّه به اختلاف مورّخان درباره‌ی زمان اسراء، ممکن است، عایشه هنوز متولّد نشده بود.[۱۸] درباره‌ی وضعیت معاویه پیش از این در مباحث مقدّماتی سخن گفتیم.

ب) خداوند سبحان می‌فرماید:

سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى.[۱۹]

منزّه است خدایی که بنده‌اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی سیر داد.

در سوره‌ی نجم نیز اگر آیات را ناظر به معراج بدانیم و ضمیر را به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت دهیم نه به جبرئیل؛ آمده است:

فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ * فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏.[۲۰]

تا (فاصله‌اش) به قدر (طول) دو (انتهای) کمان یا نزدیک‌تر شد؛ آن‌گاه به بنده‌اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود.

می‌دانیم که واژه‌ی عبد به روح و جسم با هم به کار می‌رود. حال اگر اسراء در خواب بود، می‌‌بایست بگوید: «روح عبده»؛ چنان‌که در آیه‌: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى[۲۱] نیز ظاهراً بصیرت حقیقی اراده شده است. [۲۲]

از سوی دیگر آیه‌ی سوره‌ی اسراء و آیات سوره‌ی نجم در مقام امتنان آمده است و سخن از حمد و ثنای الهی و شگفتی‌های قدرت خداوندگار است. حال اگر اسراء و معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در عالم رؤیا بدانیم، چنین سخنی در آیات قرآن پسندیده نخواهد بود، زیرا هر کس حتّی انسان‌های فاسق و فاجر هم می‌توانند در عالم رؤیا، سفرهای دور و دراز بروند و عجایب شگفت‌تر از آن را در نظر آورند.

علاوه بر این رؤیا در نظر توده‌ی مردم بر عظمت و قدرت پروردگار دلالت نمی‌کند. چه بسا آن را به نوعی از اوهام و خیالات تفسیر کنند. در این صورت فلسفه‌ی حقیقی اسراء و معراج از بین خواهد رفت.[۲۳]

ج) اگر اسراء صرف رؤیای شایسته باشد، دیگر اعجازی در آن نخواهد بود، چنان‌که مشرکان و معاندان هم آن را انکار نخواهند کرد و کسانی هم که پیش از این، ایمان آورده‌اند، مرتد نخواهند شد.

د) اگر اسراء و معراج صرف رؤیا بود، نمی‌بایست ابوطالب و بنی هاشم در پی حضرت، شهر مکّه را زیر پا بگذارند؛ چنان‌که در روایت آمده، عبّاس آن حضرت را صدا می‌زد، بدان امید که از گوشه‌ای پاسخ دهد.

ممکن است، بپرسید: اگر اسراء و معراج روحانی و جسمانی با هم باشد، چه اشکالی پیش خواهد آمد که عدّه‌ای تلاش می‌کنند، منکر آن شوند؟

شاید انکار این قضیه به یکی از این دلایل باشد؛ ناتوانی مردم در فهم عقلی آن، کاستن از کرامت و فضیلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ناتوانی آنان در قانع‌سازی مردم در خصوص مسئله‌ی چنین مبهمی.

اسراء و معراج در قرآن

ما به استناد آیات قرآن به اسراء ایمان داریم. در قرآن درباره‌ی اسراء آمده است:

سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا.[۲۴]

منزّه است آن (خدایی) که بنده‌اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت داده‌ایم- سیر داد تا از نشانه‌های خود به او بنمایانیم.

همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید این آیه‌ی مبارکه فقط در صدد بیان اسراء است. داستان معراج در قرآن به صراحت نیامده است. در سوره‌ی مبارکه‌ی نجم آمده است:

ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوى‏ * وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏ * ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ * فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ * ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏.[۲۵]

[سروش] نیرومندی که [مسلّط] درایستاد. در حالی که او در اُفق اعلی بود؛ سپس نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد، تا [فاصله‌اش] به قدرِ [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیک‌تر شد؛ آن‌گاه به بنده‌اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود. آنچه را دل دید انکار[ش] نکرد.

مفاد این آیات را به معراج تفسیر کرده‌اند. البتّه این در صورتی درست خواهد بود که ضمیر را در این آیات به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت دهیم، نه به ذی مره که جبرئیل است. ظاهراً احتمال دوم درست است و روایت صحیحی با سند عالی از امام رضا (علیه السّلام) نیز بر این مطلب دلالت دارد.[۲۶]

آیه: وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ[۲۷] هم به معراج تفسیر شده است.

با این حال، کثرت و تواتر قطعی روایات معراج، مجالی برای شک و تردید در وقوع آن نمی‌گذارد. ما نیز با استناد به همین روایات متواتر به آن ایمان داریم.

باید دانست که بین آیه‌ی اسراء و روایات معراج هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد؛ زیرا اگر آیه‌ی اسراء، مسیر را در مسجد الاقصی به پایان می‌رساند، از این روست که اسراء و معراج از نظر کیفیت و مقصد، دو سفر کاملاً متفاوت بود و چون سفر اوّل در مسجد الاقصی به پایان می‌رسید، آیه‌ی مبارکه پایان این سفر را اعلام کرد و اصولاً متعرّض سفر دوم نشد تا ابتدا یا انتهای آن را بیان کند.

لازم می‌دانیم به یک پرسش احتمالی پاسخ دهیم. شاید سؤال کنید که چرا معراج همانند اسراء به صراحت در قرآن بیان نشده است؟ شاید راز مسئله در این باشد که اسراء یک امر نزدیک به حس است. بنابراین آسان‌تر مورد تصدیق انسان قرار می‌گیرد. با وجود این، پذیرش اسراء برای آنان بسیار مشکل بود. در حالی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توصیفی دقیق از مسیر و مقصد و آنچه در بیت المقدس دیده بود، ارائه فرمود، برخی با سختی پذیرفتند و شماری به استهزای آن حضرت روی آوردند؛ چنان‌که برخی از سست‌ایمان‌های مسلمان مرتد شدند.[۲۸]

حال تصوّر کنید، اگر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را از مسئله‌های بسی شگفت‌تر خبر می‌داد، چه می‌کردند؟

ما ترجیح می‌دهیم که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در گزارش اسراء و معراج، روش تدریج را به خدمت گرفت. ابتدا برای آنان از اسراء گفت، امّا داستان معراج را فقط و فقط به یاران مؤمن ثابت قدم خویش بیان فرمود که هم قدرت تحلیل عقلانی داشتند و هم قادر بودند، چنین امر خطیری را بپذیرند. سپس در مناسبت‌های مختلف و به اقتضای مصلحت و اهداف دعوت توحیدی، دیگران را نیز از معراج باخبر فرمود.

نصّ قرآن است که اسراء از مسجد الحرام آغاز شد، امّا در شماری از روایات آمده است که این سفر از خانه‌ی امّ هانی شروع شد.[۲۹] علّامه طباطبایی احتمال داده که اسراء دو بار انجام شده است: یکی از مسجد الحرام و دیگری از خانه‌ی امّ هانی.[۳۰] احتمال دیگر آن است که منظور از مسجد الحرام، شهر مکّه است. این کاربرد واژه‌ها، متعارف است؛ چنان‌که در آیات و روایات هم نمونه‌هایی دارد: هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَهِ.[۳۱] یا اطلاق مسجد شجره در روایات برای ذو الحلیفه. احتمال سوم این است که در آن شب، رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خانه‌ی امّ هانی به مسجد الحرام رفت و از آن‌جا اسراء آغاز شد.

این مطلب اقتباسی از فصل چهارم بخش چهارم ترجمه‌ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‌باشد.  


[۱]. ر.ک: تاریخ الخمیس؛ سیره حلبی.

[۲]. بحار الانوار، ۱۸/۳۱۹٫

[۳]. البدایه و النهایه، ۳/۱۰۸٫

[۴]. سیره مغلطای، ۲۷٫

[۵]. شرح شفاء، ۱/۲۲۲٫

[۶]. مناقب آل ابی‌طالب، ۱/۴۳٫

[۷]. تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۷٫

[۸]. بحار الانوار، ۱۸/۳۱۹؛ مناقب آل ابی طالب، ۱/۱۷۷؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۶۲٫

[۹]. بحار الانوار، ۱۸/۳۷۹٫

[۱۰]. المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۶۵؛ ینابیع الموده، ۹۷؛ مجمع الزوائد، ۹/۲۰۲؛ نزهه المجالس، ۲/۱۷۹؛ کنز العمّال، ۱۴/۹۷؛ میزان الاعتدال، ۱/۳۸٫

[۱۱]. اسراء: ۱۱۰٫

[۱۲]. صحیح بخاری، ۳/۹۹؛ الدر المنثور، ۴/۲۰۶٫

[۱۳]. مجله النوعی الاسلامی، شماره ۱۶۳، ۵۶٫

[۱۴]. حجر: ۹۴٫

[۱۵]. ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۱۰-۱۱؛ ۲۵٫

[۱۶]. تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۸؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۱/۱۷۷٫

[۱۷]. تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۸٫

[۱۸]. المواهب اللدنیه، ۲/۲٫

[۱۹]. اسراء: ۱٫

[۲۰]. نجم: ۹-۱۰٫

[۲۱]. نجم: ۱۷٫

[۲۲]. ر.ک: بحار الانوار، ۱۸/۲۸۶؛ المواهب اللدنیه، ۲/۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۸٫

[۲۳]. ر.ک: المیزان، ۱۳/۲۴٫

[۲۴]. اسراء: ۱٫

[۲۵]. نجم: ۶-۱۱٫

[۲۶]. ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۴۸٫

[۲۷]. تکویر: ۲۳: و قطعاً او را در افق درخشان دید.

[۲۸]. المصنّف، صنعانی، ۵/۳۲۸؛ حیاه الصحابه، ۳/۷۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۸٫

[۲۹]. سیره ابن هشام، ۲/۴۳٫

[۳۰]. المیزان، ۱۳/۳۱٫

[۳۱]. مائده: ۹۵: به صورت قربانی به کعبه برسد.