«السَّلَامُ عَلیکَ یَا بقیه اللَّهِ سَیِّدِی مَوْلَایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ»

دعای شریف یازدهم صحیفه‌ی سجّادیه که بحمد الله چشمه‌ای بود که در این مدّت همراه شما صاحب دلان إن‌شاءالله جرعه‌هایی نصیب ما شده باشد به قسمت‌های آخر آن رسیدیم ولی توفیق داریم هر هفته یک مرتبه به قصد دعا و به قصد کسب نور می‌خوانیم.

شرح دعای یازدهم صفحیه‌ی سجّادیه

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیَهٍ اقْتَرَفْنَاهَا. وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ. إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ».[۱] آمین ربّ العالمین.

خدا را صدا می‌زنیم، این‌ها از صفات خدا هستند. امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام از خدا درخواست کرد: خدایا، ختام آنچه نویسندگان اعمال ما دارند احصاء می‌کنند، کارهای ما را آن‌ها با محاسبه‌ی ریاضی زیر نظر گرفته‌اند و شمارش می‌کنند که نفس‌های ما گناه است یا ثواب است؟ لحظات ما لحظه یعنی نگاه کردن- گناه است یا ثواب است؟ گام‌های ما گناه است یا ثواب است؟ تمام این‌ها را می‌شمارند، هر چند مورد از آن حسنه باشد کتّاب حسنات و هر چند مورد آن معاذ الله سیّئه باشد، کتّاب سیّئات، حساب این‌ها را دارند. واقعاً دارند حساب می‌کنند، روی کارهای ما حساب باز کرده‌اند، کارهای جوارحی و جوانحی ما.

 

از خدا درخواست می‌کند که وقتی به آن لحظه‌ی آخر رسیدیم، آخرین چیزی که از ما ثبت می‌شود، توبه باشد ولی توبه‌ی قبول، توبه‌ی نصوح که توبه‌ی نصوح آن توبه‌ای است که بعد از آن گناهی که انسان اجتراح کند یا معصیتی که انسان اقتراف کند در آن نباشد. اجتراح از جارحه است. جارحه که در دعای کمیل هم مکرّر خوانده‌اید و الحمدلله می‌خوانید، إن‌شاءالله همیشه رونق داشته باشید، دل شما بازار خدا باشد، محلّ رفت و آمد ملائکه الله باشد، محلّ نزول اولیاء الله باشد. شب‌های جمعه اجتماع شما هم رونق دل خود شما است و هم شعائر دینی است. شما رونق معنویت هستید، رونق بازار بندگی خدا هستید، این‌جا سنگر است، حضور شما در این سنگرها دشمن‌شکن است. دشمن آمده یک به یک قشون امام زمان عجّل الله فرجه را ببرد، جبهه‌ی عاشورا را خلوت کند ولی کانون‌های مختلفی از شما جوان‌های فرهیخته وقتی اجتماع می‌کنید و همه با هم به بارگاه خدا می‌نالید، هم خودتان به خدا نزدیک می‌شوید و هم درهای بسته را به روی دیگران باز می‌کنید و با هجوم بی‌امان فساد، انحراف و شبهات مقابله می‌کنید. إن‌شاءالله این‌ها همه برای شما مجاهدت نوشته می‌شود، شما رزمنده‌ی میدان جنگ نرم هستید.

 

در دعای کمیل می‌گویید: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» خدایا، من می‌خواهم بدن سالمی داشته باشم، نیرومند باشم تا بتوانم عبادت بانشاطی داشته باشم. آدم مریض توان ندارد، تمرکز فکری هم ندارد. درد، انسان را از تمرکز دور می‌کند. امّا بدن نشاط داشته باشد، سالم باشد برای خدا مطالعه می‌کند، با اقتدار مطالعه می‌کند، با نشاط مطالعه می‌کند. عبادت می‌کند، عبادت او با حال و با حضور است، خدمت می‌کند، خدمت او توأم با گشاده‌رویی است. آدم مریض، ارباب رجوع را هم آزرده می‌کند، (آزرده دل آزرده کند انجمنی را) فکر سالم هم در بدن سالم است. وقتی بدن انسان سالم نباشد، قدرت فکری هم نخواهد داشت. به همین دلیل است که می‌گوییم: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی»[۲].

امّا «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» یک بُعد مادّی دارد که با غذا تأمین می‌شود، با ورزش تأمین می‌شود، با نشست‌های شاد تأمین می‌شود، با تنوّع مطالعات تأمین می‌شود که آدم از مطالعه‌ی یکنواخت، خسته می‌شود. مطالعه‌ی عملی کر دید، خسته شدید، فکر خسته شده است، تفسیر را بردارید، وقتی تفسیر را خواندید، وقتی یک تا دو ساعت در این زمینه مطالعه کردید و دیدید دیگر اقتضاء ندارد، یک مقدار تاریخ بخوانید، حدیث بخوانید، داستان بخوانید. این تنوّع در فکر برای انسان نشاط روحی می‌آورد، در جسم هم اثر می‌گذارد. جسم انسان، طراوت پیدا می‌کند، از فرسایشی بودن زندگی، آدم را نجات می‌دهد امّا یک بخش آن، این است که جوارح ما با نور الهی، (قوّت جبریل از مطبخ نبود).

 

غذای وجود نازنین امیر المؤمنین علیه السّلام، سه لقمه بود، خواب هم نداشت. خودشان در این مناجات منظوم خود دارند که «إِلَهِی حَلِیفُ الْحُبِّ فِی اللَّیْلِ سَاهِرٌ»[۳] خدایا، کسی که او را عاشق کرده‌ای، خواب را از او گرفته‌ای. او خواب نداشت، حالات شب امیر المؤمنین علیه السّلام، دل را آب می‌کند. چه می‌کرد! چه محشری بود شب‌های امیر المؤمنین علیه السّلام. غذای وجود نازنین مولا در حدّ کار او نبود. سوختی که حضرت مصرف می‌کرد، حرکاتی که تبدیل به سوخت می‌شد، تأمین سوخت او با سه لقمه نان و آن هم نان جو، آن هم جو خشک شده بود امّا قدرت بازوی امیر المؤمنین علیه السّلام در حدّی بود که با دو انگشت مبارک خود، در قلعه‌ای که برای باز کردن و بستن ۴۴ نفر مأمور داشت. ۴۴ نفر آدم نیرومند، پهلوان آن را باز و بسته می‌کردند. در فولادین سنگینی که باز و بسته کردن آن کار ۴۴ نفر بود را با دو انگشت می‌کَنَد. معلوم می‌شود که عشق به آدم نیرو می‌دهد «وَ لَا یَضْعُفُ بَدَنٌ عَمَّا قَویَتْ عَلَیهِ النِّیَّهِ»[۴] آدم به چیزی که دل داده، علاقه دارد در راه آن خسته نمی‌شود. شما هیچ عاشقی را در طول تاریخ سراغ ندارید که بریده باشد. در حرکتی که به سوی معشوق می‌کند، بعد از کارهایی که به عشق محبوب می‌کند بگوید برای من کافی است، دیگر خسته شدم، بگوید ناز او زیاد است و به او نمی‌رسم و تا همین‌جا کافی است؛ امکان ندارد. عشق، یک نیرو است، یک انرژی نامرئی است، آدم را قوی می‌کند و به هر کاری که انسان عاشق است، در آن موفّق است. هر کاری که برای انسان تحمیل است، آن کار برای انسان، موجب رکود می‌شود، برمی‌گردد، ارتجاع حاصل می‌شود. این زور است، تا زمانی که زور برداشته شد، می‌افتد. وقتی شما این سنگ را پرتاب می‌کنید تا زمانی که یک نیرو پشت این هست، بالا می‌برد، وقتی این نیرو تمام شد، خود به خود برمی‌گردد. آن چیزی که با زور آدم را هول می‌دهد، به محض این‌که آن زور برداشته شود، رکود پیدا می‌کند و اگر از سر بالایی بالا بردند، زور که برداشته شد، در سرازیری با سرعت پایین می‌آید و آسیب شدید می‌بیند و فایده ندارد.

 

توبه‌ی واقعی و اثرات آن

امّا عشق، عشق حیات است؛ عشق، زندگی است؛ عشق، انرژی است؛ عشق، اقتدار است؛ عشق، سرافرازی است. گاهی جارحه‌ی انسان به جای این‌که با نیروی عشق تقویت بشود، با معصیت، آلوده می‌شود. اجتراح، کارهایی است که انسان با جارحه انجام می‌دهد.

اقتراف، «قَارَفَ»، یعنی «قَارَبَ»، نزدیک شد. انسانی که با گناه، دلش همراه می‌شود، روحش آلوده می‌شود، هر گناه جارحه‌ای یک لکّه‌ی جانحه‌ای است. هر گناه ظاهری، در باطن انسان یک ظلمت است، یک کدورت است، یک حجاب و یک آلودگی باطنی است. امام سجّاد علیه السّلام از هر دو بُعد، پرده برداشته است. توبه‌ای باشد که بعد از آن هم بدن ما، جارحه‌ی ما آلوده نشود و غباری به خود نگیرد و هم جانحه‌ی ما دیگر با هیچ گناهی نزدیکی و قرب جوار نداشته باشد؛ یعنی توبه باید توبه‌ی بازدارنده باشد. توبه باید نسبت به گذشته انسان را تمیز کند و نسبت به آینده، آدم را آسیب‌ناپذیر بسازد، به آدم مصونیت بدهد. توبه، توبه‌ی ظاهری و توبه‌ی تظاهری و تزویری نباشد، آدم، بلوغ پیدا کرده باشد، به این نتیجه برسد که این آتش است، به این نتیجه رسیده باشد که این برای آدم، مناسب نیست، برای آدم ننگ است و دیگر نخواهد این کار را انجام دهد.

 

سیّد سجّاد علیه الصّلاه و السّلام عاجزانه از خدای متعال درخواست می‌کند: خدایا، آخرین عمل من توبه باشد، توبه‌ای که بعد از آن، گناهی که جارحه‌ی من با آن گناه، اعضای بدن من با آن گناه آلوده بشود یا معصیتی که قلب من، روح من، فکر من، احساس من، میل باطنی من با آن قرب پیدا کند، دیگر چنین چیزی برای من پیش نیاید. این کلاس تربیتی برای ما است. هر لحظه سر دو راهی هستیم، یا به خدا برمی‌گردیم یا در گودال گناه می‌افتیم. اگر اهل توبه باشیم، به خدا وصل بشویم، خدا ما را نگه می‌دارد، «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۵] تا خودت هستی، یک قدم جلو می‌روی و چند قدم پس می‌زنی امّا اگر خودت نبودی… توبه یعنی دیگر من نیستم، خودم را به دامن تو انداختم، آن کسی که شکست می‌خورد، من بودم. آن کسی که می‌افتاد، من بودم. حالا دیگر «من» وجود نداردف آن من که شیطان به آن دسترسی دارد، از آن «من» عبور کردیم و به آن «من» دست یافتیم که آن‌جا منیّتی وجود ندارد، آن‌جا «من» نیستم بلکه یک موجود ضعیف عاجز هستم که خود را به دریای رحمت حق انداخته است و این قطره‌ی آلوده، این کود متعفّن به یک وادی دیگری مجذوب شد، دیگر خودی از او باقی نماند. آن‌جا من، من نباشم، او، او است و او می‌برد. آن‌جا جارحه و جانحه‌ی ما هماهنگ می‌شوند و هر دو با جذبه‌ی حق پیش می‌روند.

مرحوم علّامه تهرانی اعلی الله مقامه از مرحوم حدّاد جلوه‌های زیادی نقل می‌کند. نکته‌ای که در آن‌جا آورده است می‌گوید: مرحوم حدّاد زنی گرفته بود که بسیار ناسازگار بود. سفارش و توصیه‌ی مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه به همه‌ی جوان‌هایی که برای ایشان عقد می‌خواندند و می‌گفتند باز هم نکته‌ای بگویید، آقا تکرار می‌کرد و می‌گفت: سازگار باشد.

یارا بهشت صحبت یاران همدم است                 دیدار یار نامتناسب واقعاً جهنّم است

 

ناسازگاری محیط، ناسازگاری کلاس، ناسازگاری زندگی خانوادگی آتش است، بسیار ناگوار است. ایشان همسر ناسازگاری داشتند. به استاد خود مرحوم آیت حق آقا میرزا علی قاضی به طور مکرّر شکایت برده بود. آقا تحمّل ندارم، برای من نیش است، او بددهن است، ناسزا می‌گوید، مرتّب می‌گفت و آقای قاضی هم می‌گفتند: صبر کن، این زن بد، کلاس شما است، خدا دارد به این وسیله شما را تربیت می‌کند، بساز، عکس العمل نشان نده. یک وقت آمده بود و همسر و مادر همسر ایشان به اتّفاق به ایشان اهانت‌هایی کرده بودند که این عارف جلیل القدر مواظب خودش که حواسش به خودش بود، دیگر نمی‌توانست تحمّل کند، از منزل بیرون رفته بود و به بیابان رفته بود. داخل بیابان که داشت می‌رفت، -دیگر پیش استاد هم که می‌رفت او فقط می‌گفت بساز لذا می‌دانست که اگر دو مرتبه برود می‌خواهد بگوید بساز- ولی رو به خدا آورده بود و به بیابان می‌رفت. یک وقت دیده بود یک آقای حدّاد از او جدا شد و وقتی آن حدّاد از او جدا شد، دیده بود تمام آن اهانت‌ها، آن سختی‌ها، متوجّه این حدّادی بود که از او جدا شد. این حدّاد که از باقی مانده بود، یک حدّادی است که هیچ نیش زبانی به او نمی‌رسد. «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»[۶]، «… لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۷] ما تا زمانی که در این محیط هستیم که درنده‌ها هستند، گزنده‌های هستند، هم از حمله‌ی درندگان مصون نیستیم، این گرگ‌هایی که کمین کرده‌اند که ما را بخورند، این‌ها مرتّب دور ما می‌گردند و اگر یک لحظه غفلت کنیم ما را از بین می‌برند. این گزنده‌هایی که اطراف ما هستند، این حشراتی که می‌پرند، تا زمانی که ما در محیط جسمانی هستیم می‌آیند و ما را می‌گزند، مصونیت نداریم امّا اگر خدا ما را گرفت، خودش ما را تحویل گرفت، این نیش‌ها به آن‌جا نمی‌رسد، این درندگی‌ها نمی‌رسد. از آن به بعد خلاص شد، دیگر هیچ ناسزایی، هیچ حمله‌ای او را تهدید نمی‌کرد، او به جایی رسید که این حملات به او نمی‌رسید. اگر توبه، توبه‌ی واقعی باشد آدم از حمله‌ی شیطان درون و شیطان بیرون مصونیت پیدا می‌کند. نه جوارح او در معرض خطر است و نه جوانح او آسیب‌پذیر است.

«وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ» ایّام، ایّام در هم شکسته شدن استخوان‌های فاطمه سلام الله علیها است.


[۱]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۶۲٫

[۲]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج‏ ۲، ص ۷۰۹٫

[۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۲۹٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۹، ص ۲۸۹٫

[۵]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۶]– سوره‌ی حجر، آیه ۴۲؛ سوره إسراء، آیه ۶۵٫

[۷]– سوره‌ی حجر، آیه ۴۰؛ سوره‌ی ص، آیه ۸۳٫