«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

ادامه‌ی درنگی بر فراز دهم دعای ۴۴ صحیفه سجّادیه

وجودِ نازنین سیّد ساجدین امام سجّاد علیه صلوات المصلّین در این نیایشِ زندگی‌ساز و پُرذخیره‌ی خودشان در مراقبات و کسبِ ارزش‌ها و پرهیز از رذائل و ضدّارزش‌ها گنجینه‌ی عظیمی برای ماست که از حضرت بجا مانده است و سرمایه‌ای است که می‌توانیم از هر جمله‌ی آن برای خودمان «آخرت» بسازیم.

از خدای متعال اینطور درخواست کردند: بارالهی! ما را در این موضوع موفق بدار که زندگیِ خود را تمیز کنیم، اقتصادمان را پاکیزه کنیم، و در درآمد و هزینه‌ی خودمان با طهارت زندگی کنیم، و نسبت به مؤمنین و ارحام و اعضای خانواده و دوستان و همکاران و همراهان و هم‌سنگرها «شرحِ صدر» داشته باشیم و تنگناها ما را وادار نکند که از آن‌ها برنجیم و بعد با این‌ها قطع رابطه و قهر کنیم و کینه‌ی آن‌ها را در دلِ خود نگه داریم، و اگر احیاناً پیش آمد که با فردی قهر یا قطع ارتباط کردیم «أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا» سماجت نکنیم، در کینه نمانیم، رابطه‌ی قطع شده را زود بازسازی کنیم و سیم را دوباره وصل کنیم و به فطرت و خوبی‌ها رجوع کنیم و در این راستا آن کسی که در ایجادِ آشتی سبقت می‌گیرد زودتر به بهشت نائل می‌شود.

اهمیّتِ «شرحِ صدر»

در قدم اول باید از خدای متعال «شرح صدر» بخواهیم تا «مرنج و مرنجان» بشویم، واقعاً بدی افراد را در اطراف خودمان و جامعه برای خودمان فرصت تلقّی کنیم، این «تحمّل» خیلی برای انسان نزدِ خدای متعال ارتقاء درجه پیش می‌آورد، اینکه انسان اهلِ صبر باشد، اینکه انسان از کوره در نرود، اینکه انسان به این زودی منفعل نشود، اینکه انسان زود دگرگون نشود و پرخاش نکند، اینکه انسان با بدیِ دیگران بد نکند، بلکه با بدیِ دیگران بعنوانِ یک گره‌ای که خدای متعال برای من پیش آورده است تا من آن را برطرف کنم برخورد کند، یعنی خود را مصلح و طبیبِ مشکلات بداند، اینکه خود را نسبت به دیگران «بزرگ» ببیند؛ و آن جمله‌ای که وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند «کلکمْ راعٍ وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»[۲]، من نسبت به همه… از اعضای خانواده‌ام گرفته است تا آحادِ مؤمنین در جامعه، خود را «راعی» و مسئول و سرپرستِ آن‌ها بدانم.

انسان نسبت به بدنِ خود چه برخوردی دارد؟ اگر پای انسان بشکند یا دستِ او درد بگیرد، با دستی که بیمار است یا با پایی که دچارِ اشکال شده است چطور برخورد می‌کند؟ آیا نسبت به آن کینه می‌گیرد یا اینکه آن را معالجه می‌کند؟ بنی‌آدم اعضای یکدیگرند، همه‌ی ما یک «مجموعه» هستیم، جانِ ما امام زمان ارواحنا فداه است، ایشان روحِ کلّی هستند، و ما اعضای آن روح هستیم، حال اگر یک عضوی مشکل پیدا کرد که انسان نباید آن را رها کند و بگوید چون درد می‌کند و برای من آزاردهنده است آن را رها می‌کنم، نه! باید دیدِ خود را عوض کنیم تا واقعاً نرنجیم و او را خودمان بدانیم، حال اگر از خودمان دانستیم در مقامِ رفعِ مشکلِ او برمی‌آییم و مدیریت می‌کنیم، هم خودمان بیشتر بهره می‌بریم و هم او را از گردانه‌ی انتفعاتِ اجتماعی بیرون نمی‌کنیم، بلکه او را بازسازی می‌کنیم و بیشتر جذب می‌کنیم.

این از مهم‌ترین مسائلی است که خدای متعال در وجودِ نازنینِ انبیاء علیهم السلام اینطور قرار داد، حضرت موسی کلیم علیه السلام از خدای متعال درخواست کرد: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی»[۳]، این «شرح صدر» اصلاً آن «یسّر لی» را به دنبالِ خود دارد، وقتی انسان وسعتِ دید دارد و افقِ بلندی دارد به این زودی درگیر نمی‌شود، خود را طرفِ کسی نمی‌بیند که او مشکلاتی دارد، خود را برتر از این حرف‌ها می‌بیند که با کسی بگو مگو کند، در اینصورت کارها آسان می‌شود، «وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی» به دنبالِ «اشْرَحْ لِی صَدْرِی» است.

تفاوتی که خدای متعال در میانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و سایرِ انبیاء علیهم السلام قرار داده است این است که آنچه را که آن‌ها سؤال می‌کردند خدای متعال به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قبل از سؤال داده است، «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ»[۴]، بارِ تو خیلی سنگین بود، با عدّه‌ای عربِ جاهلِ لجوج، آن‌ها می‌خواستند مرتّب با تو درگیر بشوند، ولی تو چه دریایی بودی که همه‌ی این‌ها را در خودت هضم می‌کردی و این‌ها را به ساحل رساندی.

«دفاع کردن» به بهترین وجه

این «أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا» یکی از آن مسائلی است که نقشِ بالایی در خودسازی دارد، وقتی انسان در کسی «بدی» سراغ دارد، یا کسی به او بدی می‌کند، او را مقابلِ خود نداند، او را عضوِ خود بداند و از روی دلسوزی بخواهد او را از این موضعِ غلط و خطا به موضعِ دیگری در بیاورد.

لذا قرآن کریم فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»[۵]، وقتی می‌خواهی دفاع کنی و یک شرّ و شروری را دفع کنی یک طوری برنامه‌ریزی کنی که بهترین وجهِ دفاع باشد، او را در مقابلِ خودت قرار ندهی، اگر او مخالف است چنان جاذبه نشان بده که خجالت بکشد و موافقِ تو بشود، اگر معاند است عنادِ او را پایین بیاور که تبدیل به «مخالف» شود، ولی دیگر عناد نخواهد داشت، وقتی به «مخالف» تبدیل شد دیگر موضعِ خصمانه ندارد و بعد شما می‌توانید راه‌هایی پیدا کنید که او را جذب کنید.

خدای متعال چه تعبیرِ زیبایی در این رابطه دارد: پیامبرِ من! به بهترین وجه دفاع کن که نتیجه‌ی آن این باشد که آن کسی که بینِ تو و او «عداوت» وجود داشت «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» گویا او هیچ وقت با تو ستیز نداشته است، بلکه ولیّ حمیم بوده است، هم ولیّ بوده است، دوست بوده است، نسبت به تو گرایش داشته است، ارتباطِ ولایی داشته است، به دنبالِ یکدیگر بودید و کنارِ یکدیگر بودید، و هم اینکه «حمیم» بوده است، به این دلیل به حمام «حمام» گفته می‌شود که آبِ آن گرم است، «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»، گویا او در دوستیِ خود دوستیِ سردی هم نداشته است، انگار که محبّتِ او نسبتِ به تو می‌جوشیده است.

می‌شود مانندِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برخورد کرد، انسان می‌تواند دشمنِ خود را با احسان و محبّت آنچنان نرم کند که گویا او همیشه چشمه‌ی جوشانِ محبّت است و برای ما می‌جوشد و می‌خروشد و در کنارِ ما برای ما زینت واقع می‌شود.

بنابراین روی این درخواستِ وجودِ نازنینِ حضرت امام زین العابدین علیه السلام بیشتر بایستیم و توقّف کنیم و سعی کنیم اولاً نرنجیم، ثانیاً قهر نکنیم، اگر پیش آمد ادامه ندهیم، هرچه زودتر برگردیم و بینِ خودمان و دیگران را اصلاح کنیم. البته «مقلّب القلوب» خدای متعال است، اگر انسان بخاطرِ خدای متعال خود را بشکند و أنانیّتِ خود را خورد کند و نگوید به «من» جسارت شد، اگر بخاطرِ خدای متعال باشد خدای متعال دل‌ها را نرم می‌کند. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ»[۶]، هر کسی بینِ خود و خدای خود را اصلاح کند خدای متعال بینِ او و بندگانِ خود را اصلاح می‌کند.

روضه‌ی حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

مظلومیّتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در عالَم بی‌نظیر است، «وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ»، یکی از مظلومیت‌های مضاعفتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهادتِ حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام در آغوشِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود…

فرزندانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «عاشق» بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای آن‌ها هم «عمو» بود و هم «پدر» بود و هم «امام».

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در قتلگاه افتادند صدای «هل من ناصر» ایشان بلند بود، این کودکِ یازده ساله از خیمه بیرون آمد، به عشقِ عموی خود به سوی کارزار و قتلگاه می‌دوید، حضرت زینب کبری سلام الله علیها به دنبال او رفتند، ایشان می‌دویدند و سعی می‌کردند که مانعِ او بشود تا این کودکِ عزیز و این یادگارِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طعمه‌ی گرگ‌ها قرار نگیرد…

وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها از حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام ممانعت کردند و فرمودند که عزیزِ دلِ من! می‌بینی که این‌ها به خُرد و کلان رحم نمی‌کنند، این‌ها قساوتِ قلب دارند، نرو…

حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام یک جمله‌ای گفتند که آبِ پاکی را به دستِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها ریختند… گفتند: «عمّتی! وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی»، بخدا قسم از عموی خود جدا نمی‌شوم، طاقتِ جدایی از عمو را ندارم…

حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام خود را به قتلگاه رساندند و دیدند نانجیبی شمشیر بلند کرده است که کارِ عمو را تمام کند… حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام کودک بودند، شمشیر و سپری نداشتند، برای دفاع از عموی خود دستِ کوچکِ خود را بالا آوردند و سپرِ وجودِ نازنین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار دادند… نامردِ قسیّ القلب ملعون ازل و ابد به کودک رحم نکرد و دستِ او را با شمشیر قطع کرد، او را جانباز کرد، وقتی دستِ مبارکِ ایشان افتاد… معمولاً کودکان اینطور هستند که اگر پدر داشته باشند پدر را صدا می‌زنند، اما پدرِ ایشان که نبود، عموی ایشان هم که بجای پدر بودند در میانِ خونِ خود بودند… اینطور بود که حضرت عبدالله بن الحسن صلوات الله علیه صدا زدند: «یا اُمّاه»… بعضی‌ها حدس می‌زنند که گویا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیده‌اند که ایشان آغوش باز کرده‌اند و برای همین صدا زدند: مادر! به دادِ من برس…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین

خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! قلبِ مبارکِ ایشان را همیشه از ما راضی و خشنود نگه‌دار.

خدایا! به ما لیاقتِ خدمتِ مؤثر به ساحتِ مقدّسِ امام زمان ارواحنا فداه و نایبِ ایشان را روزی بفرما.

خدایا! دشمنانِ ما را ذلیل و خار کن و شرّ آن‌ها را از ما به خودشان برگردان.

خدایا! نفوذی‌های کشورمان را رسوا بگردان.

خدایا! دستِ نفوذی‌ها را کوتاه بگردان.

خدایا! خیر و برکتِ خودت را بر این کشور و بر این مردم نازل بفرما.

خدایا! نسلِ جوانِ سرگردانِ ما را به ساحلِ نجات برسان و در امرِ ازدواج و اشتغالِ پایدار و صحیح مورد عنایتِ خودت قرار بده.

خدایا! گره‌های ما را باز کن.

خدایا! آرزوهای مشروعِ ما را برآورده بفرما.

خدایا! سایه‌ی رهبرِ عزیزمان را مستدام بدار.

خدایا! استکبارِ امریکا و اروپا و صهیونیسم بین‌الملل و وهابی‌های خبیث و وابسته و منافقینِ داخلی و خارجی را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! همه‌ی زندانیان، خصوصاً شیخ ابراهیم زکزاکی را از چنگِ ظالمین نجات عنایت بفرما.

خدایا! پایانِ عمرِ ما را با مهرِ شهادت مختوم بفرما.

خدایا! سلام تحیّاتِ ما را به ارواحِ پاکِ شهیدان و امامِ شهیدان ابلاغ بگردان.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] بحارالانوار، جلد ۷۲، صفحه ۳۸

[۳] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ و ۲۶

[۴] سوره مبارکه انشراح، آیات ۱ تا ۳

[۵] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۴ (وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ)

[۶] نهج البلاغه، حکمت ۸۹