به گواهی تاریخ، ورود امام علی(ع) به عرصه سیاست و پذیرش حکومت به مفهوم ریاست طلبی و سلطه جویی نبود، بلکه حکومت از این جهت نزد آن‌حضرت بسیار ناچیز و پست بوده که از لنگه کفشی پاره، بی‌ارزش‌تر است؛ زیرا کفشی که نیاز حضرتش را برطرف نماید و مسئولیتی را به همراه نداشته باشد، به مراتب از ریاست و مقام که مسئولیت‌های بسیاری را به دنبال دارد بهتر و برتر است.
از نظر امام علی(ع) حکومت آن زمان دارای ارزش است که شخص حاکم و زمام‌دار به کمک این ابزار سیاسی بتواند، احقاق حقّی کرده و یا از باطلی جلوگیری نماید و کرامت انسانی را که در طول قرون و اعصار به وسیله قدرت‌مندان و ظالمان از بین رفته، به جوامع انسانی بازگرداند.
لذا سیاست‌مداری از نظر علی(ع) فرصتی است برای برقراری عدالت اجتماعی. همان عدالتی که قرآن از آن به قسط تعبیر کرده و آن‌را یکی از عمده‌ترین اهداف بعثت تمام پیامبران(ص) بر شمرده است.
 
برای آن‌که بتوانیم سیاست را از منظر امام علی(ع) بررسی نماییم نخست به تعریف آن باید پرداخت.

 

تعریف سیاست
سیاست(شیوه اداره کشور) چنان‌که در فرهنگ‌نامه و واژه‌نامه‌های سیاسی تعریف شده؛ عبارت از شیوه‌هایی است که حکومتی به منظور اداره جامعه در پیش می‌گیرد و ضمن برقراری قدرت، کارها را در راه تأمین منافع کلیه طبقات اجتماعی ادامه می‌دهد و هر یک از افراد کشور نیز موظف‌اند در پیش‌برد امور جامعه به حکومت خدمت نمایند.[۱]
فرهنگ دهخدا، واژه سیاست را به «تدبیر امور و مصلحت اندیشی و دوراندیشی» معنا کرده است.[۲]
فرهنگ معین، سیاست را به معنای حکم راندن به رعیت و اداره کردن امور داخلی و خارجی کشور و همچنین به معنای داوری، سزا، تنبیه و جزا آورده است.[۳]

 

ضرورت حکومت و نظام حکومتی
با تعریفی که از سیاست ارائه شد؛ نخست باید دانست که حکومت و زمام‌داری از نگاه امام علی(ع) امری گریزناپذیر است.
در زمان امام علی(ع) فکر آنارشیسم(هرج و مرج و گریز از قانون) به وسیله خوارج ترویج می‌شد. آنها در جریان حکمیت در جنگ صفین که اثر نامطلوبی برجای گذاشت، سوء استفاده کردند و اصل ولایت و حکومت و ضرورت نظام حاکم را محکوم کردند و با شعار «لا حکم الا لله» – که در جای خود مطلب درستی است- خواستار نفی و الغای اصل حکومت شدند؛ از این‌رو امام(ع) در پاسخ به شعار خوارج که می‌گفتند: «لا حکم الا لله»، فرمود: «گفتار حقّى است که به آن باطلى اراده شده. آرى حکمى نیست مگر براى خدا، ولى اینان می‌گویند زمام‌دارى مخصوص خدا است در حالی ‌که براى مردم حاکمى لازم است، چه نیکوکار و چه بدکار که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقّش ادامه دهد، و کافر از زندگى بهره‌مند گردد، و خدا هم روزگار مؤمن و کافر را در آن حکومت به سر آرد. همچنین به وسیله آن حاکم، غنائم جمع گردد، و از سوی او جنگ با دشمن سامان گیرد و راه‌ها امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نیکوکار راحت شود، و مردم از شرّ بدکار در امان بمانند».[۴]

 

جایگاه سیاست و حکومت در نگاه امام علی(ع)
به گواهی تاریخ، ورود علی(ع) به عرصه سیاست و پذیرش حکومت به مفهوم ریاست طلبی و سلطه جویی نبود، بلکه حکومت از این جهت نزد آن حضرت بسیار ناچیز و پست است که از عطسه یک بز زکام خورده و یا از لنگه کفشی پاره، بی‌ارزش‌تر است؛ زیرا کفشی که نیاز حضرتش را بر طرف نماید و مسئولیتی را به همراه نداشته باشد، به مراتب از ریاست و مقام که مسئولیت‌های بسیاری را به دنبال دارد بهتر و برتر است.
در گفتارها و نوشتارهای امام علی(ع) فراوان مشاهده می‌شود که آن حضرت بارها و بارها بر سر حکومت و قدرت کوبیده و آن‌را تحقیر نموده، تا جایی که می‌فرماید:  «این (حکومت) نزد من از استخوان خوکی که در دست یک آدم جذامی باشد، پست‌تر است».[۵]  
امام(ع) خطاب به ابن عباس حکومت را از نعلین خود پست‌تر معرفی می‌کند، مگر این‌که با ابزار حکومت بتواند حقّی را به پا داشته و مانع باطلی شود: «سوگند به خدا این نعلین از فرمان‌روایی بر شما نزد من محبوب‌تر است، مگر آن‌که حقی را به پای دارم یا باطلی را دفع کنم».[۶]
و در سخن بلند دیگری فرمود: «به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکم‌بارگى هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت ننمایند، افسار شتر حکومت را بر کوهانش می‌انداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب می‌کردم، آن‌وقت می‌دیدید که ارزش دنیاى شما نزد من از اخلاط دماغ بُز کمتر است»‏.[۷]
این تصویری است که علی(ع) از حکومت ترسیم می‌کند، آن‌هم زمانی که خود زمام‌دار جهان اسلام است. البته، تنها ارزشی که علی(ع) برای حکومت قائل است، زمانی است که حکومت وسیله‌ای برای اجرای عدالت، احیای ارزش‌های الهی و پاسداری از کرامت انسانی باشد.
از نظر امام علی(ع)؛ حکومت، آن زمان دارای ارزش است که شخص حاکم و زمام‌دار به کمک این ابزار سیاسی بتواند، احقاق حقی کرده و یا از باطلی جلوگیری نماید و کرامت انسانی را که در طول قرون و اعصار به وسیله قدرت‌مندان و ظالمان از بین رفته، به جوامع انسانی بازگرداند.
امام علی(ع) در سیاست و سبک و روش زمام‌داری به‌گونه‌ای عمل کرد که به‌راستی ترسیم عملی حاکمیت و سیاست اسلامی را متجلی ساخت. حاکمیتی که از ریاکاری و سیاست‌های فریب و نیرنگ معمول جهان به‌دور بوده و از محور حق و عدل به قدر یک سر مویی منحرف نگشت و مصلحت دین و مسلمانان را فدای سیاست بازی‌های مرسوم نکرد.
حضرتش در این‌باره می‌فرماید: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش‌تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم، و چیزى از اموال عمومى را غصب کرده باشم. چگونه بر کسى ستم کنم براى نفس خویش، که به سوى کهنگى و پوسیده شدن پیش مى‏‌رود، و در خاک، زمانى طولانى اقامت می‌کند؟».[۸]
«
به خدا اگر جهان را با هر آنچه در آن است به من بدهند که با گرفتن پاره‌ای جو، از دهان موری، خدا را معصیت کنم، بدین خطا تن در نخواهم داد».[۹]
به نهج البلاغه که مراجعه کنیم از متن خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات امام علی(ع) با این حقیقت آشنا می‌شویم، که آن‌حضرت هم سیاست‌مدار است و هم مجری سیاست صحیح. ریزه کاری‌های سیاست و کشورداری را به خوبی می‌دانست. آنها را از متن اسلام و معارف قرآن بیرون می‌کشید و با تکیه بر اصول و مبانی اسلامی و انسانی دستورالعمل برخورد سیاسی صادر می‌نمود.
در عین حال سیاست‌مداری برای او فرصتی بود برای برقراری عدالت اجتماعی. همان عدالتی که قرآن از آن به قسط تعبیر کرده است و آن‌را یکی از عمده‌ترین اهداف بعثت پیامبران(ص) بر شمرده است: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».[۱۰]
امام علی(ع) در این ارتباط در نامه‌ای خطاب به یکی از کارگزارانش (اشعث بن قیس، فرماندار آذربایجان) می‌نویسد: «بی‌گمان کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمه‌ای چرب، بلکه بار امانتی بر گردن تو است و در پاسداری از آن باید سرور خویش را پاسخ‌گو باشی».[۱۱] 
شاید به همین جهت باشد که آن‌حضرت، نخست از پذیرش این مسئولیت خطیر سر باز می‌زند، اما هنگامی که با اصرار مردم روبرو می‌شود، آن‌را می‌پذیرد. تا در سایه حکومت و سیاست بتواند زمینه لازم برای اجرای قسط و عدالت اجتماعی را مهیا کند.
بنابر این، با این رویکرد نسبت به سیاست و حکومت، در مکتب علی(ع) حکومت، منصب شخصی نیست تا در سایه آن شخص زمام‌دار به دنبال کسب امکانات و منافع برای خود و اطرافیانش باشد، بلکه امانتی است در دست گروهی تا در پرتو آن، اصلی‌ترین هدف حکومت که احیای حق، اجرای عدالت است تأمین شود.

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. پور کریم، محمد مهدی، فرهنگ سیاسی نمونه، ص ۱۵۹، بی‌جا، عبد الرحیم علمی، چاپ اول، ۱۳۵۸ش.

[۲]. دهخدا، علی اکبر، لغت‌‌نامه دهخدا، ج ۳۸، حرف س، واژه «سیاست».

[۳]. معین، محمد، فرهنگ معین، حرف س، واژه «سیاست».

[۴]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۸۲، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ اِنَّهُ لَا حُکْمَ اِلَّا للهِ وَ لَکنَّ هَؤُلاءِ یَقُولُونَ لَا اِمْرَهَ اِلَّا للهِ وَ اِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَمِیرٍ بَرٍّ اَول فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الْاَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَاْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرُّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ».

[۵]. همان، ص ۵۱۰.

[۶]. همان، ص ۷۶: «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِی مَا قِیمَهُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِیمَهَ لَهَا فَقَالَ(ع) وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا».

[۷]. همان، ص ۵۰: «وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَهِ عَنْز».

[۸]. همان، ص ۳۴۶: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ یَطُولُ فِی الثَّرَى حُلُولُهَا وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً وَ کَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی فَأَحْمَیْت».

[۹]. همان، ص ۳۴۷.

[۱۰]. حدید، ۲۵: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط».

[۱۱]. نهج البلاغه، ص ۳۶۶: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَک‏».