عبد الله ابن حضرمی از فرماندهان معاویه بن ابی سفیان است که مأموریت یافت تا با یاری‌گرفتن از مخالفان امام علی(ع) در بصره از جمله عثمانیان و خوارج، این شهر را از قلمرو حکومت ایشان جدا سازد. پیوستن مخالفان به ابن حضرمی زمینه‌ی انعقاد فتنه جدیدی بسان فتنه جمل را فراهم نمود. تلاش‌های نماینده حضرت علی(ع) برای پایان دادن مسالمت آمیز به این غائله مؤثر واقع نشد و کار به برخورد نظامی انجامید. نتیجه جنگ محصور شدن شورشیان بود. با افروخته شدن آتش گرد حصار جهت وادار کردن آنان به تسلیم شدن، عده‌ای تسلیم شده اما تعدادی دیگر به همراهی ابن حضرمی از تسلیم سرباز زده و در آتشی که خود سبب افروختن آن بودند به هلاکت رسیدند.

با توجه به گزارش‌های تاریخی، اولاً: ابن حضرمی بر طبق تمام قوانین یک متجاوز شناخته می‌شود که با ورود به قلمرو حاکمیت حضرت علی(ع) زمینه هرج و مرج و ناامنی را در بصره به وجود آورد. ثانیاً: ابن حضرمی و یارانش علاوه بر شورش بر حکومت، مسئول به شهادت رساندن نماینده امام می‌باشند. ثالثاً: در هیچ منبعی از منابع تاریخی اشاره‌ای به حضور حضرت علی(ع) در این واقعه نشده و هیچ دستوری نیز از ایشان در این خصوص؛ یعنی آتش افروختن گرد حصار ثبت نشده است. و… .

 

پس از به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) گروهی از صحابه و امویان که منافع خویش را در خطر می‌دیدند به بهانه‌های مختلف به رویارویی با امام پرداختند. واقعه جمل و سپس جنگ صفین از پیامدهای این مخالفت‌ها بود که البته به بهانه خون‌خواهی عثمان صورت گرفت. پس از فرونشانده شدن این دو غائله، معاویه که سرزمین شام را در اختیار داشت تلاش فراوانی نمود تا مناطق دیگری؛ مانند مصر و عراق را به قلمرو حاکمیت خویش ملحق نماید؛ از این رو معاویه از هیچ فرصتی برای نفوذ به عراق که مرکز قلمرو حکومت امام علی(ع) بود چشم پوشی نمی‌نمود. گزارش‌های تاریخی حکایت از آن دارند که فرماندهان معاویه به طور مکرر در مناطقی از عراق نفوذ کرده و به غارت مردم می‌‌‌پرداختند. از آن جمله می‌توان از شبیخون آنان به شهر انبار در سال ۳۹ هجری یاد کرد. در این یورش، گماشتگان اموی پس از کشتن ‏والی حضرت علی(ع)، اهالی شهر را غارت نمودند. این واقعه به اندازه‌‌ای آن‌حضرت را متألم و متأثر نمود که در فرازی فرمودند: اگر انسان از اندوه این حادثه بمیرد نزد من ملامتی بر او نخواهد بود.[۱]

 

از دیگر یورش‌های معاویه به این ناحیه از قلمرو حکومت حضرت علی(ع) که پس از جنگ صفین به وقوع پیوست، اعزام ابن حضرمی برای تسخیر بصره است. از آن‌جا که بصره کانونی برای عثمانیان در عراق به شمار می‌آمد و گروهی از قبایل بصره حتی پس از جنگ جمل نیز هنوز هواخواه عثمان و بنی‌امیه بودند، معاویه این امر را فرصتی مناسب می‌‌دید تا با بهره‌‌گیری از توان عثمانیان و همچنین سایر مخالفان امام علی(ع) همچون بازماندگان واقعه‌ی جمل و خوارج، بتواند بصره را از حکومت ایشان جدا سازد.[۲]

از این‌رو، معاویه پس از به شهادت رساندن محمد بن ابی بکر و تسلّط بر مصر در سال ۳۸ ق، پس از آگاهی یافتن از غیبت ابن عباس از بصره، فرصت را مغتنم شمرده و ابن حضرمی را به همراه تعدادی از سپاهیان شام مأموریت داد تا با حضور در این شهر و جذب برخی از قبایل مخالف و یاری‌جستن از آنان، آرزوی دیگرش را که تسلّط بر این ناحیه بود جامه‌ی عمل بپوشاند. ابن حضرمی پس از ورود به بصره در میان قبیله بنی تمیم حضور یافت تا به پشتوانه حمایت آنان نقشه خویش را عملی سازد.[۳]

 

با ورود ابن حضرمی به بصره، عثمانیان و اشراف برخی از قبایل این شهر، گرد او جمع شده و با او بیعت نمودند و بدین صورت زمینه انعقاد توطئه‌‌ای جدیدی علیه امام علی(ع) فراهم گردید. ابن حضرمی با خواندن خطبه‌‌ای در جمع بصریان و متهم نمودن امام به قتل عثمان، طرفداران بنی‌امیه را تحریک به آشوب و جنگ نمود. گرچه برخی از بصریان مانند ضحاک بن قیس در برابر سخنان او ایستادگی نمودند اما در مقابل، کسانی نیز به طرفداری ابن حضرمی برخاسته و بنای همراهی با وی را گذاشتند.[۴]

در این میان زیاد بن ابیه که از طرف عبدالله بن عباس به ولایت بصره گمارده شده بود، با احساس خطر از امویان به صبره بن شیمان و قبیله‌ ازد پناه برد.[۵]

 

زیاد که بصره را از دست رفته می‌دید توسط نامه‌‌ای اتفاقات آن‌‌جا را به اطلاع حضرت علی(ع) رساند. با مطلع شدن آن‌حضرت از وقایع بصره شخصی به نام اعین بن ضبیعه مجاشعی مأموریت یافت تا اوضاع آن‌‌جا را سامان بخشیده و توطئه ابن حضرمی را فرو نشاند. فرستاده امام با ورود به بصره آشوب‌گران و طرفداران ابن حضرمی را دعوت به آرامش و تسلیم نمود. اما تلاش‌های او با اعتراض، دشنام و درگیری ناکام ماند و در نهایت شبانه توسط گروهی در بستر خویش به شهادت رسید.[۶]

خبر شهادت اعین بن ضبیعه موجب شد تا حضرت علی(ع) با مشورت برخی از یاران خود جاریه بن قدامه را مأمور سامان دادن به اوضاع بصره نماید.[۷]

با ورود جاریه بن قدامه به بصره درگیری شدیدی میان او و ابن حضرمی به وقوع پیوست. ابن حضرمی که خود را شکست خورده می‌دید به همراه تعدادی از یاران خود در دژ یا خانه‌ای به نام «دار ابن شبیل» یا «ابن سنبل» پناه می‌برد.[۸]

پیشنهاد تسلیم به ابن حضرمی و یاران او کارگر نیفتاد؛ لذا برای اجبار آنان به ترک پناه‌گاه و پایان دادن به غائله، پیرامون خانه آتش افروخته شد.[۹] در این میان برخی از همراهان ابن حضرمی خود را تسلیم کرده و توبه نمودند.[۱۰] اما برخی دیگر به همراه عبد الله بن حضرمی مرگ را بر تسلیم ترجیح داده و در آتشی که خود سبب افروختن آن بودند سوختند.[۱۱]

 

با توجه به گزارش فوق که از منابع مختلف تاریخی نقل شده است، توضیح چند نکته ضروری به نظر می‌رسد.

۱ –  ابن حضرمی برطبق تمام قوانین یک متجاوز شناخته می شود که با ورود به قلمرو حاکمیت حضرت علی(ع) زمینه هرج و مرج و ناامنی را در بصره به وجود آورد. تجاوز به قلمرو هر حکومتی این اجازه را به آن حکومت می‌دهد تا از حدود و ثغور خود دفاع کرده و فتنه و توطئه‌هایی که سبب هرج و مرج و به تباهی کشیده شدن جان و مال انسان‌ها می‌شود را دفع نماید.

 

۲ – ابن حضرمی و یارانش علاوه بر شورش بر حکومت مسئول به شهادت رساندن نماینده امام می‌باشند که می‌بایست در مقابل این عمل مجرمانه پاسخ‌‌گو باشند.

 

۳ – شمشیر کشیدن و خروج علیه حکومت در تمام قوانین جرم شناخته شده و با آن برخورد شدیدی صورت می‌‌گیرد؛ از این رو، پس از شهادت نماینده امام(ع) و ناکام ماندن تلاش‌های مسالمت آمیز، تنها راه برای فرونشاندن فتنه و برخورد با خروج کنندگان علیه حکومت اقدام نظامی بود.

 

۴ – اگرچه آتش زدن خانه‌ها و اموال در جنگ‌ها عملی غیر مأنوس به شمار می‌آید، اما به کار بردن آتش جهت ممانعت از یورش دشمن و یا به تسلیم وادار نمودن او که در قالب آتش افروختن در خندق‌ها و یا گرد حصار و … در جنگ‌ها و یا منازعات است، روشی معمول در آن دوران شناخته می‌شود. نمونه‌هایی از این روش را می‌توان در برخی وقایع تاریخی پیگیری نمود.[۱۲]

 

۵ – پس از پیروزی جاریه بن قدامه بر ابن حضرمی و محصور شدن فتنه‌گران، تسلیم شدن آنان برای نجات از سوختن میسر بود، چنان‌که عده‌‌ای تسلیم شده و توبه نمودند، اما ابن حضرمی و تعدادی دیگر از تسلیم سرباز زده و خویشتن را به دست خود به هلاکت افکندند. همچنین ادعای سوختن تمام افراد نیز با وجود گزارش‌های یاد شده منتفی می‌باشد.

 

۶ – آخرین نکته آن است که در هیچ منبعی از منابع تاریخی اشاره‌ای به حضور حضرت علی(ع) در این واقعه نشده و هیچ دستوری نیز از ایشان در این خصوص یعنی آتش افروختن گرد فتنه‌گران ثبت نگردیده است؛ از این رو، نسبت این عمل به حضرت علی (ع) درست نبوده، بلکه یکی از فرماندهان لشکر حضرت به نام جاریه بن قدامه برای جلوگیری از فتنه دست به این کار زده است.

در پایان باید گفت؛ قرآن کریم روش برخورد با کسانی که تلاش می‌کنند تا در زمین فساد و تباهی نمایند را بسیار شدید ذکر نموده است.[۱۳] چنان‌که در سیره پیامبر اکرم(ص) نیز مواردی یافت می‌شود که حکایت از برخورد شدید و بی‌اغماض ایشان با چنین کسانی است.[۱۴]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. ثقفى کوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق، حسینى ارموى، جلال الدین، ج ‏۲، ص۴۷۶، انجمن آثار ملى، تهران، ۱۳۵۳ش؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج ‏۵، ص ۱۳۴، رواطع التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن اعثم، محمد بن علی، الفتوح، ج ‏۴، ص ۲۲۶، دار الاضواء؛ حرز الدین، محمد حسین، تاریخ النجف الأشرف، ج ‏۲، ص ۲۵، دلیل ما، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ق؛ هارونی، یحیی بن حسین، تیسیر المطالب، ص ۲۶۷، مؤسسه زید بن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ زکی صفوت، احمد، جمهره خطب العرب، ج ‏۱، ص ۴۲۸، مکتبه علمیه، قاهره، چاپ اول، بی‌تا.

[۲]. ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۸، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج ‏۳، ص ۳۶۰، دار الصادر، بیروت، ۱۳۸۵ق؛ ابن عبد ربه، احمد، العقد الفرید، ج ‏۷، ص ۲۷۵، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۴ق؛ زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الإسلامی، ج ‏۳، ص ۳۴۸، دار مکتبه الحیاه، بیروت، چاپ اول، بی‌تا؛ امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج ‏۱، ص ۵۱۸، دار التعارف، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.

[۳]. تاریخ الطبری، ج ‏۵، ص ۱۱۰؛ ابن اثیر، عز الدین، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ‏۱، ص ۳۱۴، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۹ق؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۸؛ جمهره خطب العرب، ج‏۱، ص ۴۳۲؛ خواند میر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر، ج ‏۱، ص ۵۶۸، خیام، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش؛ أعیان الشیعه، ج ‏۱، ص ۵۱۸٫

[۴]. تاریخ الطبری، ج ‏۵، ص ۱۱۱ ؛ جمهره خطب العرب، ج ‏۱، ص ۴۳۲- ۴۳۵٫

[۵]. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۸؛ تاریخ الأمم و الملوک، تاریخ الطبری، ج ‏۵، ص ۱۱۰- ۱۱۱؛ دینوری، ابو حنیفه، الأخبار الطوال، ص ۲۸۳، منشورات رضی، قم، ۱۳۶۸ش؛ ابن عدیم، کمال الدین، بغیه الطلب، ج ‏۴، ص ۱۹۴۱، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، بی تا.

[۶]. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۸- ۱۱۹؛ تاریخ الأمم و الملوک، تاریخ الطبری، ج ‏۵، ص۱۱۱- ۱۱۲؛ ابن عساکر، ابو القاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج ‏۲۹، ص ۲۴۶، دار الفکر، بیروت،چاپ اول ، ۱۴۱۵ق.

[۷]. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۹٫

[۸] ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ‏۱، ص ۲۲۷، دار الجیل بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ‏۱، ص ۳۱۴٫

[۹]. تاریخ الطبری، ج ‏۵، ص ۱۱۲٫

[۱۰]. زکی صفوت، احمد، جمهره رسائل العرب، ج ‏۱، ص ۵۰۹، المکتبه العلمیه، بیروت، بی‌تا؛ أعیان الشیعه، ج ‏۴، ص ۶۰؛ یوسفی غروی، محمد هادی موسوعه التاریخ الإسلامی، ج ‏۵، ص ۳۳۵، مجمع الفکر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۱۱]. الغارات، ج ‏۲، ص ۴۱۱٫

[۱۲]. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الإجتماعی، ص ۱۸۰، مکتبه النهضه المصریه، قاهره، چاپ، هفتم، ۱۹۶۵م؛ ابن اعثم کوفی، محمد، الفتوح، ج ۵، ص ۹۶، دار الاضواء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ق؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۲ ص ۹۶، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، قم، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.

[۱۳]. مائده، ۳۳٫

[۱۴]. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج ‏۲، ص۶۴۱، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفه، بى‌تا.