در منطقه‌ی ۱۱۲ فکه، نرسیده به میدان مین، متوجّه سفیدی روی زمین شدم. هر چیزی می‌توانست باشد. نزدیک‌تر که رفتم، از تعجّب خشکم زد. پیکر شهیدی بود که اوّل میدان مین، روی زمین دراز کشیده بود. احتمال دادم شهیدی است که تیر یا ترکش خورده و آن‌جا افتاده. بالای سرش که رسیدم، متوجّه یک ردیف مین منوّر شدم. دنبال آن را که گرفتم، دیدم جایی که او دراز کشیده، درست محل انفجار یکی از مین‌های منوّر است. مین منوّر شعله‌ی زیادی دارد، به حدی که کلاه آهنی را ذوب می‌کند. خوب که دقت کردم، دیدم آثار سوختگی بر روی استخوان‌های آن شهید پیداست. او نوجوانی تخریب چی بود که شب عملیات، در حال باز کردن راه و ایجاد معبر بوده است که گردان از آن‌جا رد شود، امّا مین منوّر جلویش منفجر شده و او برای این که عملیات و محور نیروها لو نرود، بلافاصله خودش را بر روی مین منوّر سوزان انداخته تا شعله‌های آن، منطقه را روشن نکند و نیروها به عملیات خود ادامه دهند.


 

منبع کتاب: رسم خوبان ۵ ـ ایثار و فداکاری ـ صفحه‌ی ۸۲ ـ ۸۳/ لحظه‌ی دیدار، ص ۴۷٫