سلفی گری در شبه قاره هند

شبه قاره ی هند، یکی از قطب های جمعیتی و اندیشه ای جهان اسلام است. اگر در گذشته، مصر مهد اندیشه اسلامی بود، دیر زمانی است که شبه قاره ی هند نیز مرکز تحولات و خاستگاه اندیشه های اصلاحی یا افراطی است. فضای سیاسی، اجتماعی و مذهبی شبه قاره، عموماً، و به ویژه پاکستان به خاستگاه ستیز میان مذاهب اسلامی تبدیل شده است؛ تا آن جا که سلفی های افراطی، این منطقه را بهشت خود می دانند.

تکفیر در این منطفه امری طبیعی است و مذاهب مختلف به سادگی یک دیگر را تکفیر می کنند. از چنین فضایی، بیش از همه، سلفی گری افراطی عربستان بهره برداری کرده و با تلاش برای هم گرایی جریان های سلفی موجود در این منطقه، به خوبی از این جریان ها استفاده ی ابزاری می کند.

 

  دوره های سلفی گری در شبه قاره هند

  1. دوره ی اول سلفی گری: شاه ولی الله دهلوی

برای یافتن ریشه های سلفی گری در شبه قاره باید به قرن دوازدهم، دوره ی محدث بزرگ شبه قاره، «شاه ولی الله دهلوی» بازگشت. دوره ی شاه ولی الله دهلوی، دوره ی حضور استعمار انگلستان و رشد اندیشه های هندویی در میان مسلمانان بود؛ از یک سو، خرافات و اندیشه های انحرافی هندوها و دیگر ادیان محلی شبه قاره، جامعه ی مسلمانان را تهدید می کرد و از سوی دیگر، استعمار انگلستان در پی نابودی فرهنگ و جامعه ی اسلامی در شبه قاره بود. شاه ولی الله برای احیای دین، روش حدیث گرایی را برگزید. به نظر وی، علت انحطاط دین و پیدایش خرافات در آن، دوری از منابع حدیثی بود؛ از این رو کوشید بار دیگر نگاه به حدیث را در میان مسلمانان شبه قاره زنده کند.

شاه ولی الله دهلوی (۱۱۱۴-۱۱۷۶) شخصیتی چند بعدی داشت که در زمینه های گوناگون، از جمله فقه، کلام، ادبیات و حدیث متبحر بود، و با توجه به تاثیر پذیریش از «ابن تیمیه»، در مسأله ی توحید نگاهی افراطی داشت. به نظر او، یاری خواستن از غیر خدا مانند اولیای الهی برای برآوردن حاجت، نذر کردن برای آنان با انگیزه ی رفع بیماری، سوگند به نام های غیر خداوند، و مانند این ها، همگی در زمره ی شرک قرار می گرفتند. چنین رویکردی او را در برابر نحله های تصوف رایج در هند قرار می داد.

از طرف دیگر او در زمینه پیروی از سلف چنین می گفت: “مردم باید اعتقادات بزرگان پیشین سنت را برگزینند و از آنان پی روی کنند و از پرداختن به مسائلی که علمای سلف بی اساس دانسته اند، اجتناب ورزند.”  

نکته دیگر که بسیار حائز اهمیت است، این است که مع الاسف، با وجود وسعت دید و اندیشه ی تقریبی نیز، شاه ولی الله دهلوی نسبت به شیعه بی مهری کرده است؛ و در کتاب «قره العینین فی تفضیل الشیخین»، شیعه را فرقه ی ضاله می خواند. به هر حال، با وجود دیدگاه های نظری او در مخالفت با شیعه، در مقام عمل، با آن مبارزه نکرد و به کشتن شیعیان فتوا نداد. و این هم فرق اساسی دیگری است که میان اندیشه ی سلفی شاه ولی الله دهلوی و محمدبن عبدالوهاب وجود دارد. به طور کل، اندیشه ی شاه ولی الله دهلوی در منطقه ی شبه قاره، تأثیری ژرف بر جای نهاد؛ به گونه ای که در قرن های بعد نیز شاخه ای از مسلمانان، از او تأثیر پذیرفتند.

 

  1. دوره ی دوم سلفی گری: شاه عبدالعزیز دهلوی

شاه عبدالعزیز دهلوی (۱۱۷۶-۱۲۳۹)، فرزند شاه ولی الله دهلوی، به مبانی مصطلح سلفی گری نزدیک تر شد. وی بیش از پدر به حدیث گرایش داشت و عقل نیز در نگاه وی از اهمیت کم تری برخوردار بود. جنبش شاه ولی الله دهلوی در دوره ی شاه عبدالعزیز به سوی افراطی شدن پیش رفت.

شاه عبدالعزیز با استفاده از دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر»، هند را به دلیل حضور انگلیسی ها دارالکفر نامید و وظیفه ی هر مسلمانی را در این سرزمین، جهاد یا هجرت دانست؛ و به صورت مستقیم به میدان مبارزه با سیک ها و انگلیسی ها وارد شد.

وی به همراه یکی از رهبران سیاسی با نام «سید احمد باریلی»، سازمان «جنبش مجاهدین» را شکل داد. این جنبش، حرکتی سازمان یافته و مسلحانه بود که اوج فعالیت های آن در سال های ۱۸۲۴ تا ۱۸۳۱ بود. این سازمان، سیک ها را که به علت ضعیف شدن امپراتوری مغول، قدرت یافته و منطقه های مسلمان نشین را اشغال کرده بودند، به عقب راند و پیشاور را فتح کرد. البته در سال ۱۸۳۱ بار دیگر سیک ها توانستند با ارتش قوی و با پشتیبانی انگلیس این شهر را تصرف کنند و بسیاری از رهبران این حرکت، از جمله سید احمد باریلی و شاه اسماعیل دهلوی نوه ی شاه ولی الله دهلوی را بکشند. هنگامی که انگلستان پنجاب را در سال ۱۸۴۹ تصرف کرد، این بخش دوباره فعال شد و این بار ماهیتی ضد انگلیسی یافت و به مبارزه با انگلستان پرداخت. این حرکت، هرچند توسط بریتانیا به شدت سرکوب شد، اما تا دهه ی دوم قرن بیستم فعال بود.

ویژگی این جنبش سازمان یافتگی و نظام مند بودن آن بود؛ چه این که خود دارای تشکیلات مستقل مالی با نام «بیت المال»، دادگاه های اختصاصی مستقل از دولت بریتانیا، و… بود،[۱] عالمان اسلامی در ردیف طرفداران جنبش مجاهدین بودند؛ و انگلیسی ها این حرکت را به دلیل مبارزه جو بودن آن، به حرکت محمد بن عبدالوهاب تشبیه می کردند.

در این دوره، جدای از جایگاه علمی شاه عبدالعزیز دهلوی، سید احمد باریلی نیز به عنوان اسطوره ی جهاد، مطرح و به «سید احمد شهید» نامور شد. در سالیان بعد نیز وی نماد مبارزه های مکتب سلفی گری هندی معرفی شده است.

شاه عبدالعزیز نیز مانند پدر، صوفی مسلک و معتقد به مکتب کلامی «ماتریدیه» بود؛ اما متأسفانه گوی دشمنی با شیعه را از پدر خود ربود و مخالفت های خود را از مجادله های علمی، به تهمت و افترا و ناسزا گویی های سخیف کشاند. او در کتابی با نام «تحفه اثنا عشریه»، به گمان خود باورهای شیعه را نقد کرد. متأسفانه زبان این کتاب بسیار زشت و دور از ساحت اندیشه ورزی است. از میان ردیه های بسیاری که بر این کتاب نوشته شد، «عبقات الانور» مرحوم میر حامد حسین هندی، پاسخی بسیار دقیق به پندارهای این کتاب بود.

 

  1. دوره ی سوم: مکتب دیوبند (پیش از استقلال پاکستان)

پس از محدث دهلوی، اندیشه ی سلفی او در دو حوزه ی جهاد و حدیث گرایی، به پیش آمد و در قرن نوزدهم میلادی، «مکتب دیوبند» را پدید آورد.[۲] پس از تأسیس مدرسه ی «دارالعلوم» در دیوبند[۳] در سال ۱۲۸۳ قمری، «مکتب دیوبند» که آمیزه ای از اندیشه های شاه ولی الله دهلوی و شاه عبدالعزیز دهلوی بود، شکل رسمی به خود گرفت و به دلیل پشتیبانی عالمان و پی روی مردم، سرعت رشد مکتب دیوبند زیاد شد و پس از مدتی، مدرسه های دیوبندی در منطقه های مختلف هند گسترده شدند.

هدف از ساختن این مدرسه ها، مبارزه با سلطه گری انگلستان بود؛ چه این که انگلستان می کوشید با در دست گرفتن آموزش وپرورش، و توسعه ی روش آموزش غربی، استعمار را در هند نهادینه کند؛ و این مکتب نیز با برپایی مدرسه های سنتی و با برنامه ی درسی ویژه ای کوشید تا از تأثیر گذاری روش آموزش بریتانیایی، جلو گیری نماید.

 

  1. دوره ی چهارم: مکتب دیوبند (پس از استقلال پاکستان)

هر چند در مبانی مکتب دیوبند نیز مخالفت با شیعه وجود داشت، وجود دشمن مشترک (هندوها و انگلیسی ها) موجب بروز نیافتن اختلاف ها می شد. حتی در سال ۱۹۴۷ که مسلمانان شبه قاره، برای تشکیل کشوری اسلامی، از هند جدا شدند و پاکستان را بنیان نهادند، عالمان شیعه و سنی در کنار هم و به رهبری محمد علی جناح قائد اعظم که شیعه بود، با یک دیگر همراه شدند. در نتیجه سال ۱۹۴۷ برای مسلمانان شبه قاره سالی به یاد ماندنی شد و در آن سال آرزوی مسلمانان این منطقه، یعنی داشتن کشوری مستقل و آزاد با حاکمیت اسلام، تحقق یافت.

در سال های نخستین استقلال، هر ساله در کراچی که در آن زمان پایتخت پاکستان بود هیأت های عزاداران حسینی تشکیل می شد، و اهل سنت نیز آن ها را همراهی می کردند؛ و مسلمانانی که در کنار یک دیگر، در برابر استعمار انگلیس و زیاده خواهی های هندوها جنگیده بودند، تلاش داشتند وحدت اسلامی خود را حفظ نمایند. اما استعمار انگلستان و زیاده خواهی سران، مانع این وحدت شد و سرانجام، دو دولت «ایوب خان» و «ضیاء الحق»، کشور را به سوی رادیکالیسم مذهبی و فرقه گرایی سوق دادند و خشونت و افراط را به اوج خود رساندند.

در نتیجه حرکتی که برای مبارزه با استعمار انگلستان و انسجام مسلمانان هند شکل گرفته بود، به تباهی و تشتت کشیده شد؛ و به چند طیف تجزیه گردید، تا آنجا که برخی از این طیف ها، به حربه ای برای مسلمان کشی تبدیل شدند. در ذیل به بررسی این طیف ها می پردازیم:

طیف اول: شیعیان

طیف دوم: دیوبندیان معتدل

حزب «جمعیت العلمای اسلام» شاخه ی فضل الرحمن، این گروه را نمایندگی می کند. این طیف می کوشد، هدف های خود را در قالب مبارزه های انتخاباتی و از راه به دست آوردن فرصت های سیاسی دنبال کند. این حزب که ادامه ی حزب «جمعیت علمای هند» است، در پاکستان به نام «جمعیت علمای اسلام» تعییر نام داد.

طیف سوم: دیوبندیان تندرو

حزب «جمعیت العلمای اسلام» شاخه ی «سمیع الحق» در پیشاور پاکستان، این گروه را نمایندگی می کند. این حزب در مقایسه با شاخه ی فضل الرحمن، دیدگاه های افراطی تر و فرقه گرایانه تری دارد و طالبان نیز محصول عمل کرد این گروه است. طالبان با ۳ عامل شکل گرفت: ۱) مدارس دیوبندی افراطی  ۲) کمک های مالی و تبلیغات عربستان  ۳) تسلیحات آمریکا.

 

طیف چهارم: دیوبندیان تروریسم

این طیف شاخه ای از دیوبندی ها هستند که مسلمانان دیگر را رسماً کافر می دانند و به همین دلیل، آنان را مهدورالدم می شمارند. بمب گذاری ها، ترورها و دیگر جنایت های صورت گرفته در این کشور، توسط این گروه ها انجام شده است؛ گروه هایی هم چون سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و لشکر طیبه، که همگی رویکردی کاملاً خشونت گرا دارند و به فکر حذف فیزیکی رقیبان هستند.

 

  1. سلفی گری اهل حدیث

یکی از گرایش های سلفی گر در منطقه ی شبه قاره، گرایش «اهل حدیث» است، که در زمره ی سلفی های اصلی شمرده می شوند و کاملاً حدیث گرا هستند. چنان که از نام اهل حدیث پیداست، آنان منابع فقه را به قرآن و سنت منحصر می کنند و به همین دلیل، اجمال و آرای عالمان نخستین را به شدت نقد می کنند.[۴] چنین دیدگاه هایی این گروه را به وهابیت نزدیک می کند، چرا که آنان نیز همانند وهابی ها، تقلید را جایز نمی دانند، پیشوایان فقه اهل سنت را نقد می کنند و با مراجعه به ظاهر احادیث و نقل گرایی مفرط، عقل و جایگاه آن را نادیده می گیرند.

احتمالاً مکتب اهل حدیث کنونی پاکستان، شاخه ای از مکتب اصلاحی شاه ولی الله است که در پاکستان به دنبال یک جامعه ی سنّی استوار بر پایه ی کتاب، سنت و عمل کرد خلفای راشدین هستند؛ اما بیش از آن که مانند سلفی گری وهابی، به دنبال تکفیر و تهییج برای انجام عملیات های تروریستی باشند، رویکرد مذهبی و فرهنگی دارند؛ و ساخت مدارس و مساجد، و انجام کارهای تبلیغی از مهم ترین فعالیت های آنان به شمار می رود. مرکز اصلی این گروه در «گوجران واله» از توابع استان پنجاب قرار دارد.

***

  • «احسان الهی ظهیر»

در میان اهل حدیث، «احسان الهی ظهیر»، عالم بزرگ اهل حدیث استثناست. وی دیدگاهی به شدت فرقه گرایانه داشت و مورد بیش ترین بهره برداری سلفی های وهابی قرار گرفت. او با تندروی هایی خود موجب شد جمعیت اهل حدیث -که حزب رسمی مکتب اهل حدیث بودند،- به دو شاخه تقسیم شود؛ و سرانجام در سال ۱۹۸۷ در یک حادثه ی بمب گذاری کشته شد.

از دیگر اقدامات او این است که با متهم ساختن شیعه به قائل بودن به تحریف قرآن،[۵] و مخدوش کردن جایگاه اهل بیت،[۶] شیعه را خارج از اسلام می شمارد.[۷] وی با نگاشتن کتاب هایی بسیار تند بر ضد شیعه، آتش نفاق را، افزون بر این که میان مسلمانان سنی بر افروخت، میان شیعیان و اهل سنت نیز شعله ور ساخت، تا آنجا که امروزه سلفی های وهابی از وی بیش ترین بهره را می برند؛ و کتاب های او را چاپ و در شمارگان بالا در سطح گسترده ای منتشر می کنند.[۸]


 [۱] برای آشنایی با حرکت حدیثی گری شاه ولی الله دهلوی و اندیشه های اعتقادی او، ر.ک (مکتب دیوبند)؛ هم چنین، ر.ک (همین کتاب: مبحث سنت و مدرنیسم)

[۲]  گروهی از عالمان همانند «مولوی محمد قاسم نانوتوی» (در گذشته ی ۱۲۹۴ ق)، «رشید احمد کنکوهی»، «شیخ ذوالفقار علی دیوبندی»، «حاج عابد حسین دیوبندی»، «شیخ محمد یعقوب نانوتوی» و «شیخ فضل الرحمان عثمانی دیوبندی» در ساخت این مکتب بسیار نقش داشتند.

[۳]  دیوبند منطقه ای در ایالت «اوترپرادش» هند است.

[۴]به نظر «مولانا قمر احمد عثمانی»، انتقادهای پیاپی اهل حدیث از عالمان پیشین، قداست هزار ساله ی امامان فقه را از بین برده است.

[۵]  کتاب الشیعۀ و القرآن، نوشته احسان الهی ظهیر

[۶]  کتاب الشیعۀ و اهل البیت، نوشته احسان الهی ظهیر

[۷]   کتاب الشیعۀ و السنۀ، نوشته احسان الهی ظهیر

[۸] در کتاب فروشی ها و کتاب خانه های عربستان، معمولاً کتاب های ضد شیعی «الهی ظهیر» وجود دارد. عالمان شیعه در کتاب های بسیاری، به دیدگاه های وی پاسخ داده اند که از میان آن ها می توان کتاب های مرحوم علامه عسکری و برخی از تک نگاری ها در این زمینه را نام برد.