در جست‌وجوی پناهگاه

استمرار این وضعیت سرشار از مشکلات و مصائب و پر از درد و رنج و موجب کاهش شدید استقبال مردم و گرایش آنان به اسلام می‌گردید. چرا که وضعیت جدید برای آنان جز ترس و وحشت و شکنجه و آزار، دستاورد دیگری علی الظاهر نداشت.

از جهتی دیگر ضرورت داشت به هر طریق که شده ضربه‌ای هر چند از نظر روانی بر روحیه‌ی استکباری و جبروت ستمگرای قریش وارد شود تا دریابد که مسئله‌ی دین و دین‌داری از حدود تصوّرات و توانمندی‌های او بیرون است و باید با واقع‌گرایی و عقلانیت بیشتری در این‌باره بیندیشد.

این‌گونه بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هجرت به حبشه را به عنوان یک پناهگاه مطمئن برای مسلمانان برگزید. این هجرت در سال پنجم بعثت بود. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) راز انتخاب این سرزمین را چنین بیان فرمود:

در این سرزمین پادشاهی است که در مملکت او به کسی ستم نمی‌شود و آن‌جا سرزمین راستی و صداقت است و به حسن هم‌جواری پای‌بند است.

روشن است:

الف) برای قریش ضروری بود که تمام تلاش‌های خود را برای بازگرداندن مسلمانان به کار گیرد تا همچنان حاکم و مسلّط بماند و تصمیم‌گیرنده‌ی اوّل و آخر درباره‌ی سرنوشت نهایی این دین باشد که تهدید‌کننده‌ی قدرت‌طلبی، شرک و انحراف اوست.

ب) قریش به خاطر روابط بازرگانی و اقتصادی، در سرزمین‌های روم و شام نفوذ داشت. بنابراین هجرت به این مناطق می‌توانست راه بازگرداندن مهاجران مسلمان را برای قریش آسان و دست کم امکان شکنجه‌ی آنان را برای این قوم فراهم سازد. خصوصاً پادشاهان این سرزمین به هیچ یک از اصول اخلاقی و انسانی پای‌بند نبودند و در ارتکاب انواع ظلم و ستم خصوصاً در حقّ کسانی که به دعوت تازه‌ای منسوب هستند و آن را برای منافع شخصی خود مضر و برای کیان و جبروت خویش تهدید جدّی به شمار می‌آوردند؛ پروایی نداشتند.

سرزمین یمن و برخی از مناطق عربی و قبایل‌نشین دیگر نیز تحت نفوذ حکومت ظالم و ستمگر ساسانی بود. روشن است که خطر پناه بردن به کسرا کمتر از امپراتور روم نبود.

ج) قریش در مناطق مختلف عربی حتّی سرزمین‌های تحت نفوذ ایران و روم نفوذ جدّی داشت. بنابراین مسلمانان در این مناطق هم نمی‌توانستند، امنیّت داشته باشند.

د) سرزمین حبشه که به تصریح رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حکومت آن‌جا بر کسی ستم نمی‌شد، از نفوذ ایران، روم و قریش به دور بود و دسترسی بدان برای قریش از طریق اسب و شتر امکان‌پذیر نبود. مگر این‌که به وسیله‌ی کشتی، دریاها را پشت سر گذارد. از سوی دیگر قریش با جنگ کشتی‌ها آشنا نبود. دقیقاً به همین علّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سرزمین حبشه را برای هجرت مسلمانان تحت شکنجه برگزید.

هجرت به حبشه

حسب روایت امّ سلمه، مسلمانان به دستور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به طور پراکنده به حبشه هجرت کردند.[۱] گفته می‌شود در ابتدا ده مرد و چهار زن به سرپرستی عثمان بن مظعون راهی این دیار شدند.[۲] سپس به تدریج دیگران به مهاجران حبشه پیوستند تا این‌که شمارشان به هشتاد و دو یا هشتاد و سه مرد -اگر عمّار بن یاسر را همراه آنان بدانیم- و نوزده زن رسید. کودکان در این رقم به حساب نیامده‌اند.

هر چند از نظر عموم مورّخان این هجرت به سال پنجم بعثت بوده است، امّا حکم نیشابوری معتقد است که مسلمانان پس از رحلت ابوطالب به حبشه هجرت کردند.[۳] می‌دانیم که ابوطالب در سال دهم بعثت درگذشت. شاید حاکم از هجرت جدیدی سخن می‌گوید که برخی از مسلمانان در این زمان داشته‌اند. احتمال می‌رود همان بازگشت مهاجران باشد که چون شنیدند در مکّه صلح برقرار شده، بازگشتند، امّا وقتی متوجّه شدند دروغ بوده است، به حبشه برگشتند. با این حال شواهد در دست نداریم که تأیید کند که این واقعه دقیقاً در همان سال بوده است.

ما ترجیح می‌دهیم که همه را یک هجرت بدانیم و سرپرستی آن را با جعفر بن ابی‌طالب که جز وی کسی از بنی هاشم در این هجرت نبود. بنابراین دو هجرت نبود: در هجرت نخست ده نفر و دیگران در هجرت دوم بلکه آنان به صورت پراکنده و به دور از چشم مشرکان قریش و رعایت جوانب سرّی، مکّه را ترک کردند. دلیل ما نامه‌ای است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراه عمرو بن امیه ضمری برای نجاشی فرستاد. در این نامه آمده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، إِلَى النَّجَاشِیِّ الْأَصْحَمِ صَاحِبِ الْحَبَشَهِ.

سَلَامٌ أَنْتَ، فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ [الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ] الْمَلِکَ، الْقُدُّوسَ، السَّلَامَ، الْمُؤْمِنَ، الْمُهَیْمِنَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رُوحُ اللَّهِ‏ وَ کَلِمَتُهُ، أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ‏ الْبَتُولِ الطَّیِّبَهِ الْحَصِینَهِ، فَحَمَلَتْ‏ بِعِیسَى‏، فَخَلَقَهُ‏ مِنْ رُوحِهِ وَ نَفَخَهُ، کَمَا خَلَقَ آدَمَ بِیَدِهِ وَ نَفَخَهُ.

وَ إِنِّی أَدْعُوکَ إِلَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ الْمُوَالاهِ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ أَنْ تَتَّبِعَنِی، وَ تُؤْمِنَ بِی وَ بِالَّذِی جَاءَنِی، فَإِنِّی رَسُولُ اللَّهِ…

وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکَ ابْنَ عَمِّی جَعْفَراً، وَ نَفَراً مَعَهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَإِذَا جَاءُوکَ فَاقْرِهِمْ‏، وَ دَعِ التَّجَبُّرَ، فَإِنِّی أَدْعُوکَ وَ جُنُودَکَ‏ إِلَى اللَّهِ، وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ، فَاقْبَلُوا نُصْحِی وَ السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.[۴]

به نام خداوند بخشاینده‌ی بخشایشگر؛

از محمّد پیامبر خدا به نجاشی اصحم پادشاه حبشه؛

تو با ما در آشتی هستی؛ من نزد تو آفریدگاری را می‌ستایم [که بی‌انباز است] و فرمانروای وارسته از همه‌ی کمبودها است. به دور از عیب و تباهی است. رهاننده‌ی مردم از هراس و پریشانی و سرپرست روزی و زندگانی بندگان خویش است. گواهی می‌دهم که عیسی پسر مریم، روح خدا و کلمه‌ی او است که خداوند او را در درون مریم عذرای پاک پاک‌دامن جای داد و مریم بر او بارور گشت. خداوند با دمیدن روح خویش در مریم، عیسی را پدید آورد، چنان‌که آدم را نیز به دست خود و با دمیدن جان در کالبد وی، جان بخشید.

من تو را به خدای بی‌انباز و به ادامه‌ی فرمان‌برداری از او و نیز به پیروی از خویشتن و پذیرفتن کتاب آسمانیم، فرا می‌خوانم؛ که به راستی من فرستاده‌ی خدا هستم.

من پسر عمّ خود جعفر را با شماری از مسلمانان به سوی تو فرستادم؛ هنگامی که نزد تو آمدند، ایشان را پذیرا شو. سرکشی را کنار گذار، که من، تو و سپاهیان تو را به سوی خدا فرا می‌خوانم؛ به راستی که من فرمان خدا را رساندم و نیک‌خواهی و اندرز خویش باز نمودم؛ پس پند مرا بپذیر و درود و ایمنی از عذاب خدا بر آنکو پیرو هدایت شود.

این نکته‌ از روایت ابوموسی اشعری نیز به دست می‌آید؛

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما دستور داد که همراه جعفر بن ابی‌طالب به سرزمین نجاشی برویم…[۵]

البتّه ما، در هجرت ابوموسی به حبشه تردید داریم. ظاهراً این هم یا اشتباه عمدی راوی بوده است؛ زیرا ابوموسی در سال هفتم هجرت در مدینه مسلمان شد. گفته‌اند:

ابوموسی همراه گروهی برای ملاقات با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) راهی مدینه شد، امّا کشتی آنان را به ساحل حبشه رساند. سپس همراه مهاجران در سال هفتم هجرت به مدینه بازگشتند.[۶]

چنین می‌نماید که سفر ابوموسی پس از هجرت به مدینه بوده است، مگر این‌که قصد وی ملاقات در مکّه بوده باشد. از سوی دیگر اقامت طولانی آنان در حبشه مطرح می‌شود. ظاهراً ابوموسی و همراهان وی در بازگشت به مهاجران حبشه برخورد کردند. عسقلانی می‌گوید:

کشتی ابوموسی، به کشتی جعفر بن ابی‌طالب برخورد کرد. پس همه با هم آمدند.[۷]

این مطلب اقتباسی از فصل هفتم بخش چهارم ترجمه‌ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‌باشد.


[۱]. تاریخ الخمیس، ۱/۲۹۰٫

[۲]. سیره ابن هشام، ۱/۳۴۵؛ سیره حلبی، ۱/۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۸۸٫

[۳]. المستدرک علی الصحیحین، ۲/۶۲۲٫

[۴]. مجموعه الوثاق السیاسیه، ۱۰۰؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۴۵؛ بحار الانوار، ۱۸/۴۱۸٫

[۵]. سیره ابن کثیر، ۳/۷۰٫

[۶]. ر.ک: همان، ۲/۱۴٫

[۷]. الاصابه، ۲/۳۵۹٫