«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‌‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرْسَلینَ طَبیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ نُصرَتَهُ صُحبَتَهُ وَ زُیارَتَهُ وَ خِدمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خِیرَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ إلَى یَوْمِ الدِّینَ‏».

اختیار مطلق خدا در عالم

به فضل الهی در این انسی که سر سفره‌ی امام حسین علیه السّلام، زیر خیمه‌ی حضرت ابا عبدالله این چند شب با هم داشتیم، مطالبی که به زبان ما آمد و روزی دل‌های پاک شما بود، نکته‌ی اوّل این بود که همه کاره‌ی عالم خدا است. وجود را خدا می‌دهد، عزّت را خدا می‌دهد، ذلّت را خدا می‌دهد، حیات را خدا می‌دهد، ممات را هم خدا می‌دهد. هیچ کاری از هیچ کسی بدون عنایت خدا ساخته نیست. حتّی خنده و گریه، این‌ها را که دارم می‌گویم در قرآن وجود دارد. «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏»[۲] هر کسی که خنده بر لب دارد، خدا او را می‌خنداند و هر کسی که می‌گرید، خدا او را می‌گریاند. مریضی و درمان به دست خود خدا است. حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام عرضه می‌دارد که «یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقینِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ»[۳] خدا به من طعام می‌دهد، خدا به من آب می‌دهد. هم ساقی خدا است، هم سفره‌دار خدا است. خوراک من را خدا می‌دهند، نوشابه و نوشیدنی‌ها را هم خدا به ما می‌دهد. امّا ابراهیم خدا را خیلی دوست دارد. نمی‌گوید: «اذا امرضنی فهو یشفین» نمی‌گوید: وقتی خدا من را مریض می‌کند، خود او هم شفا می‌دهد. می‌گوید: «وَ إِذا مَرِضْتُ» وقتی من مریض می‌شوم، خجالت می‌کشد بگوید: خدا من را مریض کرد. ادب است دیگر، می‌گوید: خود آدم باعث مریضی خود می‌شود، بدی‌ها به ما برمی‌گردد، خدا با بنده‌ی خود بد نمی‌کند. لذا می‌فرماید: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ» وقتی من مریض می‌شوم، خدا من را شفا می‌دهد.

نعمت خواب برای انسان

خواب و بیداری، به دست خدا است. اگر خدا بخواهد خواب را از آدم بگیرد… من چند شب گذشته هر چه تلاش می‌کردم، نمی‌توانستم بخوابم. بلند شدم ساعت‌ها مطالعه کردم، قرآن خواندم، بالاخره نتوانستم بخوابم، چیزهایی را که فکر می‌کردم که این‌ها را بخوانم می‌توانم بخوانم، اگر بخورم خوابم می‌برد، امّا باز هم نتوانستم بخوابم. فهمیدم خدا بخواهد خواب را از آدم بگیرد، آدم حالا برود هر کار بکند، نمی‌تواند بخوابد.

می‌گویند یکی از رزمندگان ۲۷ سال است که نمی‌تواند بخوابد. خواب چه نعمتی است. «وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً»[۴] خواب مایه‌ی آرامش آدم است، خدا به ما می‌دهد. حالا کسی بخواهد بیدار بشود، بخواهد یک نماز شبی بخواند، بخواهد یک حالی پیدا بکند، خدا خواب را مسلّط بکند، چه کاری از دست انسان ساخته است؟ در دعای شریف ابو حمزه‌ی ثمالی می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلَاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ» یا « عَرَضَتْ لِی نعاسٌ ۴:۵۵» خدایا من چه مشکلی دارم؟ مدام تصمیم می‌گیرم که سحری بلند بشوم، یک مناجات امیر المؤمنینی بخوانم. یک دعای صحیفه‌ی سجّادیّه‌ای بخوانم، یک مناجات خوبی داشته باشم. تصمیم می‌گیرم؛ وقتی بلند می‌شوم، خواب عارض من می‌شود، همه چیز را از من می‌گیرد، نمی‌توانم کاری انجام بدهم.

خواب مرحله‌ای از مرگ

 خواب «أَخُ الْمَوْتِ»[۵] برادر مرگ است. ولی از نظر قرآن خود خواب مرحله‌ای از مرگ است. آیه‌ی آن را ملاحظه می‌کنید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها»[۶] خدا موقع مرگ، نفس شما را، جان شما را، توّفی می‌کند. می‌گویند: فلانی از فلانی طلب داشت، استیفای دین کرد. یعنی در گرفتن حقّ خود هیچ چیزی جا نگذاشت، این را استیفا می‌گویند. وفا یعنی کم نگذاشتن، جا نگذاشتن. خدا «یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» وقتی اجل انسان می‌رسد، خدا همه‌ی آنچه را که به عنوان حقیقت ما است و ما به آن زنده هستیم را از ما می‌گیرد، هیچ چیزی جا نمی‌ماند، این بدن، بی‌جانِ بی‌جان می‌افتد، مثل درخت، هیچ خاصیتی دیگر ندارد. «یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها».

ولی یک بار دیگر هم می‌گوید: خدا شما را توّفی می‌کند. یعنی وفات شما می‌رسد. چه وقت است؟ «وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها» آن کسی هم که به خواب می‌رود، در واقع وفات کرده است. ولی آن کسی را که «‏قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ» خدا دیگر روح او را برنمی‌گرداند. آن کسی که بنا است هنوز زندگی بکند، خدا دوباره روح را برمی‌گرداند، ما را زنده می‌کند. ما هر شب می‌میریم با خدا ملاقات می‌کنیم، خود ما دقّت نداریم.

اثرات دائم الوضو بودن

این است که موقع خوابیدن، خوب است که آماده بخوابیم. اوّلاً این‌که با وضو بخوابیم، دائم الوضو بودن هم در وسعت رزق تأثیر دارد و هم کسانی که همیشه وضو دارند… روز قیامت یکی از نورهایی که مسیر انسان در آن جایی که نه خورشیدی است، نه ماهی است، نه ستاره‌ای است، نه برقی است، هیچ چیزی نیست و هر کسی خود نور دارد، در آن‌جا کسانی که دائم الوضو هستند، از اعضای وضوی آن‌ها نور می‌درخشد، مسیر آدم را روشن می‌کند و تعبیر روایت هم این است: «الوضوء نور و تجدیده نور علی نور»، «أَنَّ الْوُضُوءَ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلَى نُورٍ»[۷] هیچ وقت بدون وضو نباشید. سر سفره می‌نشینید با وضو باشید. سر کار می‌روید با وضو باشید. مسجد برای شرکت در فاتحه می‌روید، خانه‌ی خدا است، بی‌وضو بی‌احترامی است، با وضو باشید. می‌خواهید قرآن بخوانید، با وضو باشید. می‌خواهید حدیث بخوانید، با وضو باشید، سر کلاس می‌روید با وضو باشید، همیشه با وضو باشید.

یکی از مواقعی که اختصاصاً تأکید شده است وضوی قبل از خواب است. کسانی که وضو می‌گیرند و می‌خوابند، خدا تا صبح برای آن‌ها عبادت می‌نویسند. رایگان، کاری نکردی، یک وضویی گرفتی و خوابی، خدای متعال برای شما عبادت می‌نویسد. وضو که می‌گیرید، روح خود را پاک تحویل خدا می‌دهید.

سفارشات پیامبر به حضرت زهرا سلام الله علیها در هنگام خوابیدن

دوم موقع خوابیدن یک نسخه‌ای است که حضرت رسول به دختر خود، حضرت زهرا صلوات الله علیهما و علی آلهما نوشته است. فرمود: فاطمه جان هر شب قبل از خواب یک ختم قرآن بکن و بعد بخواب. یک عمره انجام بده و بعد بخواب، تمام پیامبران را خشنود بکن و بعد بخواب، تمام مؤمنین را راضی بکن و بعد بخواب. حضرت این را فرمودند و مشغول نماز شدند. فاطمه هم عاشق پدر خود بود، کما این‌که پدرش هم عاشق فاطمه بود. حالا پیغمبر دارد نماز می‌خواند، حضرت زهرا سلام الله علیها هم دارد پدر خود را تماشا می‌کند. همین‌طور به تماشا نشست تا نماز پیغمبر تمام شد. وقتی نماز تمام شد، عرضه داشت: ابتاه شما چهار تا دستور دادید، ولی روش آن را به من یاد ندادید، مگر می‌شود آدم با این وقت کم یک ختم قرآن بکند، در عین حال خواب هم داشته باشد؟ ما در مدینه زندگی می‌کنیم، چطور می‌شود که هر شب من بروم یک عمره انجام بدهم، وقت می‌برد؟ باز هم برگردم بخوابم، مگر یک چنین چیزی می‌شود؟ مگر چگونه می‌توانم با همه‌ی انبیاء، ۱۲۴ هزار پیغمبر مرتبط بشوم، این‌ها را راضی بکنم؟ چگونه می‌شود با ارواح موحّدین عالم را گذشته و آینده را- مرتبط بشوم و این‌ها راخشنود بکنم و بخوابم؟

 آقا رسول خدا فرمودند: همه‌ی این‌ها رمز است. شما سه بار قل هو الله بخوانی، گویا یک ختم قرآن کردی. سه تا قل هو الله بخوان و بخواب، خدای متعال در ذخیره‌ی عمل تو یک ختم قرآن می‌نویسد.

علّت چهار گوشه بودن کعبه

 «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا الهَ الّااللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» از وجود مبارک خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند که یا رسول الله چرا کعبه مکعّب است، چهار گوشه دارد؟ حضرت فرمودند: برای این‌که محاذی بیت المعمور است، بیت المعمور چهار گوش دارد. این را هم همین طور بالا بروید به آسمان چهارم،  به بیت المعمور می‌رسید، بیت المعمور هم مثل کعبه همین‌طور است. عرض کردند: چرا بیت المعمور چهار گوشه است؟ فرمود: برای این‌که عرش الهی چهار گوشه دارد. آن هم مکعّب است. عرض کردند: چرا عرش چهار گوشه است؟ فرمودند: برای این‌که پایه‌های عرش «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا الهَ الّااللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» است، این سیر از ماده به معنا است. از عالم کثرت به عالم وحدت می‌رساند. این‌ها خیلی حرف‌های خاصّ لطیف برای اهل دل است، نمی‌شود آن را برای عموم هم باز کرد. ولی آدم سیر کعبه داشته باشد، سیر بیت اللّهی داشته باشد، عرشی می‌شود. عرش هم قلب مؤمن است، «قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۸].

نقش زبان در سعادت و شقاوت انسان

بنابراین پیام این حدیث شریف این است که قلب انسان، باید خانه‌ی خدا باشد، مرکز فرمان خدا باشد، شیطان، وسوسه‌ها، آلودگی‌ها، نجاسات در دل ما راه پیدا نکند. گناه دل را کثیف می‌کند. فوضولات زندگی، بی‌دلیل حرف زدن، در تفسیر شریف المیزان مرحوم علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی حدیث نقل می‌کنند «لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ» اگر شما دو تا مراقبه داشتید، یکی مراقبه‌ی لسانی، دوم مراقبه‌ی قلبی، در ظاهر آن که نقش اساسی در زندگی انسان، در سعادت انسان، در عاقبت به خیری انسان، در عاقبت به شرّی انسان نقش دارد، زبان است. انسان زبان خود را رها نکند، برای زبان برنامه داشته باشد، بی‌نتیجه حرف نزند. خود را از فوضول کلام نگه بدارد. تا چه برسد به معصیت. آدم زبان را رها کرد، حرف‌های بیهوده، لغو می‌زند، گناه زبان هم برای او آسان می‌شود. یک غیبت می‌کند، چه خاک بر سر او می‌شود. اهل معنا دیدند، فرمایش حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام که فرمودند: «الْغِیبَهَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلَابِ النَّارِ»[۹] (حدیث در منبع از امیر المؤمنین است) غیبت خورشت سگ جهنّم است. این معنی دارد. با غیبت باطن آدم تغییر می‌کند، صورت سگ می‌گیرد. آن وقت جیفه می‌خورد، بدن بی‌جان یک مرده‌ای را می‌خورد که قرآن این را مجسّم کرده است. جز نادر گناهانی است که قرآن متمثّل کرده است «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»[۱۰] آدم وقتی غیبت می‌کند، گوشت مرده می‌خورد. چه کسی گوشت مرده می‌خورد؟ سگ. براساس کلام حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام اهل معنا دیدند، در موقع غیبت ملکوت آدم تغییر می‌کند، به صورت سگ درمی‌آید. خدا نکند به صورت سگ محشور بشویم.

عنایت خداوند به حضرت یونس علیه السّلام

این قلب که عرش رحمان است، باید چهار پایگاه در قلب متمکّن بشود. یکی تسبیح است. تسبیح جزء اسرار آمیز ترین اذکار است. خداوند متعال حضرت یونس پیغمبر را در یک زندانی زندانی کرد که «لَا یَلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا یَسْبِقُهُ سَابِق‏» هیچ کسی چنین زندانی را ندیده است. در دل شب، شکم ماهی، حضرت یونس علیه السّلام گرفتار شد. از کشتی به دهان نهنگ، از دهان به معده‌ی او. هم دریا بود، هم سیاهی شب بود، هم معده‌ی نهنگ بود، خدا او را آب کرد. هیچ زندانی این‌طور آب نمی‌شود که حضرت یونس علیه السّلام آب شد. انبیا معمولاً هیکل‌های درشتی دارند، مخصوصاً انبیای سلف. لبنان که بروید قبر بچّه‌های آدم، هر کدام چهار، پنج متر است. خیلی هیکل‌های درشتی دارند. وقتی به امر خدا ماهی حضرت یونس علیه السّلام را آورد کنار دریا قی کرد و دور انداخت، مثل یک بچّه‌ی تازه به دنیا آمده بود. خدای متعال سایه‌ی برگ کدو را بر او گمارد و ملائکه او را رشد دادند تا حالت اوّلیّه را پیدا کرد. یک چنین زندانی بود. امّا ظاهر این زندان بود، باطن آن محلّ خلوتی برای بازیابی، جبران گذشته‌ها بود. این محبّت خدا بود، این عقاب خدا نبود:

 در بلا هم می‌چشم لذّات او                 مات اویم مات اویم مات او

بی‌بی ما حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد وقتی او زخم زبان زد، گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ (الحسین در متن روایت نبود) وَ أَهْلِ بَیْتِکِ»[۱۱] گفت: زینب دیدی خدا چه بلایی بر سر حسین تو آورد؟ بی‌بی عالم در نهایت اقتدار فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً» بیچاره، بدبخت برای ما سیر معراجی بود، هر بلایی که دیدیم یک قدم به خدا نزدیک شدیم. همه‌ی این‌ها برای ما زیبا بود. «فَأَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الْأَوْصِیَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[۱۲].

هر که در این بزم مقرّب‌ترست                جام بلا بیشترش می‌دهند

تسبیح کلید آزادی یونس علیه السّلام از زندان

حضرت یونس علیه السّلام چطور از این زندان نجات پیدا کرد؟ شما در نماز غفیله که موفّق هستید می‌خوانید: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»[۱۳]این تنها تسبیح که نبود، اقرار بود، اعتراف بود، عذرخواهی بود، یکی از آن‌ها هم تسبیح بود. «فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» یکی تهلیل بود. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» گفت، بعد «سُبْحانَکَ» گفت. بعد اقرار بود، اعتراف بود. «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» ولی قرآن کریم می‌فرماید: «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ»[۱۴]اگر یونس در آن‌جا تسبیح نمی‌گفت، تا همیشه در آن زندان باقی می‌ماند. کلید باز شدن زندان حضرت یونس علیه السّلام تسبیح بوده است، ذکر یونسیّه «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ».

توجّه به سرمایه‌ی عمر

عرفای ما، اهل الله ما، عباد صالح ما، از فقها که از آقا سیّد علی شوشتری رضوان خدا بر او باد که از نواده‌های سیّد نعمت الله جزایری است ولی مبدأ سالکین است که به آقای بهجت ختم شد. این‌ها همه فقیه بودند، علّامه بودند و در عین حال اهل مراقبه بودند، اهل سیر و سلوک بودند، خدای متعال چشم برزخی آن‌ها را باز کرده بودند و به مقامات قرب الهی دست یافته بودند. مرحوم آقا سیّد علی شوشتری أعلی الله مقامه مرحوم ملّا حسینقلی همدانی را تربیت کرده است، ملّا حسینقلی همدانی رضوان الله تعالی علیه مرحوم آیت الحق مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، استاد حضرت امام را تربیت کرده است. آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی سه تا کتاب دارد. هر سه کتاب ایشان جزء گنجینه‌های بی‌بدیل است. یکی از کتاب‌های ایشان المراقبات است. به فارسی سه نوع ترجمه شده است. ترجمه‌های آن هم ترجمه‌های درستی است. المراقبات برای کسانی است که قدر عمر خود را می‌دانند، می‌دانند عمر سرمایه است، خدا برای ساختن خانه‌ی آخرت برای تأمین توشه و طعام آخرت، برای تأمین نور جهان ابد، برای خرید بهشت، این سرمایه را به ما داده است و افرادی هستند می‌دانند که این لحظه‌ای از عمر ما ضایع بشود، اگر میلیاردها سکّه‌ی طلا از دست بدهیم، یک لحظه عمر ما نمی‌شود. این‌قدر عزیز است ولی ما چطور از دست دادیم، این عمر را چه کردیم؟ آدم اگر بداند روز قیامت چقدر حسرت این ضایعات عمری را دارد، سر به کوه‌ها می‌گذارد، چه خسارتی، چه زیانی به خود زدیم، چقدر مغبون هستیم؟ عمر از دست دادیم. خانه که خراب نشده است، عمر خراب شده است. دیگر به دست ما نمی‌آید.

این سیل‌زده‌ها را مردم خدا به شما خیر بدهد، همه کمک کردند خانه ساخته شد ولی کسی که جوانی خود را در حرام گذارنده است، کسی که پیر شده است هنوز گناه می‌کند، چه چیزی می‌خواهد این را جبران بکند، تمام شد، رفت. دیگر هم به دست ما نمی‌آید. المراقبات برنامه می‌دهد. به روزهای ما، به هفته‌های ما، به ماه‌های ما، برنامه می‌دهد که عمر خود را ضایع نکنیم. با این سرمایه تجارت آخرت بکنیم.

 کتاب دوم ایشان کتاب اسرار الصّلاه است. در کتاب اسرار الصّلاه مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی اسراری دارد که یکی مرحله‌ی تجرّد ایشان است، در آن لحظه‌ای که در عالم باطن به روی ایشان باز شده است، اندر آن ظلمت شب آب حیات به او دادند، آن‌ را آن‌جا لو داده است که ایشان از این پل گذشته است، به عالم تجرّد راه پیدا کرده است. کتاب سوم ایشان، کتاب لقاء الله است. کتاب لقاءالله کتاب معرفتی است، کتاب عرفانی است، کتاب سیر و سلوکی است.

سفارش به ذکر یونسیّه

امّا من یک نکته از این کتاب می‌خواهم خدمت شما نقل بکنم، ایشان یعنی آقا میزا جواد آقای ملکی تبریزی که الآن هم اهل معنا با ایشان ارتباط برقرار می‌کنند و از ایشان چیز یاد می‌گیرند- می‌فرمایند بر این‌که استاد -ما منظور ایشان آخوند ملّا حسینقلی همدانی است- به ما گفت: بعد می‌گوید: استاد ما گاهی سر به سجده می‌گذاشت در یک سجده هزار بار ذکر یونسیّه می‌گفت. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» ولی آن کسانی که اهل هستند می‌گویند: حداقل چهارصد بار… ایشان می‌گوید: دو عمل در میان برنامه‌های سلوکی، برنامه‌های معرفتی، برنامه‌های عرفانی و توحیدی هیچ عملی مثل این دو تا نسخه نیست. یکی این‌که در شبانه روز نیم ساعت، حالت سجده داشته باشیم. در ۲۴ ساعت در وقت معیّنی نیم ساعت حالت سجده داشته باشیم و در این نیم ساعت سجده ذکر یونسیّه بگوییم. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» بعضی از بندگان صالحی که این راه را رفتند به پسر من می‌گفت: اگر حال این را نداری، آن را خلاصه بکن. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ» این «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» را آن‌جایی که حال نداری بگویی، را خلاصه بکن. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» را نگو، ولی «سُبْحانَکَ» را بگو، بگو: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ». این تسبیح خیلی مهم است.

 لذا موقع خوابیدن پیغمبر خدا به حضرت زهرا سلام الله علیها دستور می‌دهد تسبیحات اربعه را بگو، خدا ثواب عمره برای تو می‌نویسد، اصلاً خود انسان خانه‌ی خدا می‌شود، قلب انسان عرش الهی می‌شود. چهار پایه‌ی آن که توحید است، تسبیح است، تحمید است و تهلیل. «سُبْحانَ اللَّهِ» تسبیح است. «الْحَمْدُلِلَّهِ» تحمید است. «لا الهَ الّااللَّهُ» تهلیل است. «وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» تکبیر است. پایه‌ی عرش تکبیر است و تهلیل است و تحمید است و تسبیح. این در خود آدم باید به وجود بیاید و الّا آدم عرشی نمی‌شود، الهی نمی‌شود، آدم از این حیوان خلاص نمی‌شود. مرحوم حاج آقا حسین فاطمی شاگرد میرزا جواد آقای ملکی بود، پیر فرتوت شده بود وقتی ما قم رفتیم. دیگر اواخر عمر ایشان بود. ایشان می‌خواستند به منبر بروند، دیگر خود ایشان نمی‌توانست، زیر بغل او را می‌گرفتند و روی منبر می‌گذاشتند. روی منبر نشسته بود، شروع به گریه کردن کرد و بزرگان علما، مجتهدین، پای منبر او می‌نشستند. حالا در گریه‌ی خود چه می‌گفت؟ حدیث و آیه می‌خواند؟ نه، گفته بود: این همه آدم دیدم، آدم نشدم، ای وای. واقعاً می‌ترسید، دارم به آن‌جا می‌روم به چه صورت می‌روم، آدم شدم یا نه؟ آدم نشدیم.

مجلس امام حسین، کارخانه‌ی آدم سازی

حسین جان به تو را به زهیر که زهیر را آدم کردی… این‌جا کارخانه‌ی آدم سازی است، مجالس امام حسین علیه السّلام کارخانه‌ی آدم سازی است، یک عمر حیوانی کردیم، حالا می‌خواهیم آدم بشویم، به ما هم یک نگاهی بکن.

غلام سیاه آمد. عرضه داشت یا ابا عبدالله به من هم رخصت بدهید من هم بروم از شما دفاع بکنم. حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمود: شما برای عافیت پیش ما آمدید، گرفتار بودید، در به در بودید، یک جا را پیدا کردید که سر سفره‌ی ما بنشینید، من نمی‌خواهم تو خود را گرفتار بکنی. تا دید حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام این‌طور کرد… چرا امام حسین علیه السّلام با غلام سیاه این‌طور می‌کند؟ آدم یک کسی را دوست داشته باشد، برای او ناز می‌کند. امام حسین علیه السّلام برای غلام خود ناز می‌کرد، می‌خواست ببیند ناز حسین را می‌کشد یا نه ولی او هم عجب رندی بود، نمی‌دانید با چه زبانی امام حسین علیه السّلام را طوفانی کرد. عرضه داشت: یا ابا عبدالله می‌دانم رنگ من سیاه است، رو سیاه هستم. خدا آقای کافی را رحمت بکند این شعر را زیاد می‌خواند:

گرچه سیه روی شدم غلام توأم              خواجه مگر غلام سیاه ندارد

می‌دانم رنگ من سیاه است، می‌دانم بوی بدی دارم، غرق بدن این آفریقایی یک بویی دارد، می‌دانم بد بو هستم، می‌دانم من اصل و نسب شناخته شده‌ای ندارم که به آن افتخار بکنم، بگویم پدر من فلانی است، جدّ من فلانی است، من آدم گمناهی هستم، امّا حسین من هیچ هستم، ولی تو خیلی آقا هستی. از شما چیزی کم می‌شود اجازه بدهید خون من هم در کنار خون علی اکبر شما ریخته بشود؟ شاید به برکت این فداکاری، خدا بوی من را معطّر بکند، رنگ من را سفید بکند. من را کنار شما محشور بکند.

امام حسین علیه السّلام طوفانی شد، دریای محبّت ایشان به جوش آمد، این غلام را بدرقه کرد ولی همین‌طور بدرقه نکرد. غلام را که راه انداخت، دست خود را به آسمان بلند کرد به خدا عرضه داشت: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ»[۱۵] آقا نمی‌خواهی دعا بکنی روی من هم سفید بشود. «وَ طَیِّبْ رِیحَهُ» خدایا او را خوشبو بکن، او را به عطر ایمان معطّر بکن. «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ (النبیّین)» او را با انبیاء محشور بکن. این دعا را امام حسین علیه السّلام کرد و او را بدرقه کرد. غلام رفت. جنگ جانانه کرد وقتی از اسب روی زمین افتاد. توقّع نداشت، حتّی امام حسین علیه السّلام را به فریاد هم نخواند. ولی یک وقت دید یک آقایی سر او را برداشت، روی زانوی خود گذاشت.

 حضرت امام حسین علیه السّلام قبل از این‌که صورت به صورت علی اکبر خود بگذارد، اوّل صورت به صورت غلام خود گذاشت. غلام چشم خود را باز کرد، دید صورت امام زمان او روی صورت او است. می‌دانید چه می‌گفت، می‌گفت: «مَنْ مِثْلِی» آیا زیر این آسمان کسی به اندازه‌ی من خوشبخت است، آیا کسی مثل من است که امامش موقع جان دادن صورت روی صورت او گذاشته باشد. امّا این کجا و آن کجا! این‌جا صورت به صورت غلام گذاشت، امّا کنار بدن علی اکبر، بدن به هم ریخته بود، سیّد الشّهداء علیه السّلام می‌گویند: عبا را پهن کرد، در عین حال کار یک نفر نبود بدن را جمع بکند، آن‌جا صورت به صورت علی اکبر گذاشت گفت: «عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا».[۱۶]

پایان


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی نجم، آیه ۳٫

[۳]– سوره‌ی شعراء، آیات ۷۹ و ۸۰٫

[۴]– سوره‌ی نبأ، آیه ۹٫

[۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۵، ص ۱۲۳٫

[۶]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۴۱٫

[۸]– بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۵۵، ص ۳۹٫

[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۰۹٫

[۱۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

[۱۱]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۶۰٫

[۱۲]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۶۶٫

[۱۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۸۷٫

[۱۴]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۴۳٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۲۳٫

[۱۶]– بحار الأنوار (ط بیروت، ج ‏۴۵، ص ۴۴٫