«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) مَحو در بندگی و محبّت خداوند متعال بودند

اگر امشب توفیقی باشد و عنایتی از ذوات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به برکت دل‌های مُنکسر شما نصیب ما بشود، قصد داریم تا درس‌هایی را از حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را با یکدیگر مرور کنیم. اوّلین امتیازی که می‌توان گفت بالاترین امتیاز حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است، محبوبیّت نزد خداوند متعال و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خصوصاً حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. خداوند منّان در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده در وصف کسانی که غُربت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بی‌معرفتی سقیفه و طرفداران سقیفه و مُرتدّین از ولایت را جُبران می‌کنند، وقتی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) تابلو می‌کند و می‌خواهد زیبایی‌های همراهان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مُوالیان خطّ ولایت را تعریف نماید، فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ[۲]»؛ ای مؤمنین! کسانی که در قبول حاکمیّت خداوند متعال ثابت‌قَدم نمی‌مانند که در بستر ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) است، خداوند متعال ضرر نمی‌کند و خودشان ضرر می‌کنند؛ ولی گَنج ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حکومت سُفرای الهی و مردان آسمانی بدون مُشتری نمی‌ماند. افرادی که مُشتری حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان خواهند بود و در آینده عُروج پیدا خواهند کرد، اوّلین ارزش‌شان این است که فرموده است: «یُحِبُّهُمْ»؛ خداوند متعال آن‌ها را دوست دارد. آدم یک کاری انجام بدهد که خداوند متعال او را دوست بدارد و از چشم پروردگار سقوط نکند. ببینید مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل چگونه می‌فرمایند: «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ[۳]»؛ اگر امام زمان (اروحنا فداه) بخواهند ما را تأدیب نمایند، بگویند که تو بد کرده‌ای و می‌خواهم تو را شَلّاق بزنم، تو بد کردی و می‌خواهم مدّتی تو را از امتیازاتی مَحروم کنم، این خیلی برای ما مشکل‌آفرین است یا این‌که ایشان بفرمایند که برو و دیگر تو را دوست ندارم؟! حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به شخصی فرمودند: تا زمانی که عُمر دارم دیگر با تو سخن نخواهم گفت. این بالاترین عذاب است که انسان یک کاری انجام بدهد که امام زمانش او را دوست نداشته باشد. در مقابل آن اگر انسان کاری انجام بدهد که امام زمانش او را دوست بدارد و نظر و لُطف و عنایت او همواره شامل حال او بشود، این بالاترین امتیاز است. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در مقامی بودند که امام زمان ایشان حضرت سالار شهیدان (علیه السلام) در روز تاسوعا به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) خطاب کردند و فرمودند: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ[۴]»؛ به‌قَدری وجود نازنین حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عزیز است که امام حسین (علیه السلام) فرمودند: عبّاس جان! حسین به فدایت. وقتی امام زمان کسی به کسی بگوید: من به فدای تو، مشخّص می‌شود که او در مَحو بودن در جَمال الهی و در اخلاص وجودش هیچ غُباری در دل و جان او وجود ندارد و سراسر زندگی‌اش جلوه‌ی محبّت خداوند متعال است.

کسی که در دلش معیّت با امام باشد، در اعمال امام هم شریک خواهد شد

در این‌جا خوب است که ما نسبت به یک نکته‌ای توجّه داشته باشیم و آن این است که خداوند متعال در این سوره‌ی مبارکه‌ی شمس می‌فرماید: «فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا[۵]»؛ آن کسی که ناقه‌ی صالح (علیه السلام) را از بین برد و پِی کرد، فقط یک‌نفر بود؛ اما قرآن کریم می‌فرماید: گروهی او را پِی کردند و نابود کردند. از امام (علیه السلام) سؤال می‌پرسند که رمز آن چه چیزی است؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ[۶]»؛ کسی که به عمل قومی راضی باشد، او جُزء آن قوم به حساب می‌آید. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در جنگ پیروز شده بودند، وقتی مُراجعت از جنگ می‌کردند، یکی از یاران حضرت فرمودند: ای کاش فُلان برادرمان هم در رکاب شما بود و از این پیروزی شما مُبتهج می‌شد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آیا دل او با ما هست یا نیست؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دل او با شماست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: او که با ما هست در جای خودش، بلکه اقوامی که هنوز در اَصلاب پدران و اَرحام مادران هم نیامده‌اند، آن‌ها نیز با ما هستند. این‌هایی که واقعاً به حضرت امام حسین (علیه السلام) عرضه می‌دارند: «یا لَیتَنی کنتُ مَعَکم فَأفُوزَ فَوزا عَظیما[۷]»، اگر واقعاً آرزویشان این‌گونه باشد، خداوند منّان این‌ها را در کنار «حبیب ابن مظاهر[۸]» (علیه السلام) و «مُسلم ابن عُوسجه[۹]» (علیه السلام) جزء شهدای کربلا محسوب می‌دارد. درباره‌ی این موضوع هم سند قرآنی برای شما نقل کردم و هم حدیث بیان کردم.

حفظ شعائر دینی از مهم‌ترین وظایف مسلمانان است

حال داستان دیگری که این قضیّه را بسیار روشن می‌نماید، محضر شما عرض می‌کنم. در حالات مرحوم «شیخ رجبعلی خیّاط» (رضوان الله تعالی علیه) دارد که یکی از مُشتری‌های ایشان در زمان طاغوت سوار بر اتوبوس شده بود. کشف‌حجاب هم بسیار رایج بود و مأموریت انگلیسیِ «رضا خان» این بود که دین را در این مملکت مَحو نماید و سه مظهر از مظاهر دین در مَحو اصل دین تأثیر بسزایی داشت که یکی حجاب بانوان بود. حجاب خودش پَرچم دینداری است. شخص بی‌حجاب خودش اعلان می‌کند که من دین را قبول ندارم. خودش توجّه ندارد، ولی عمل او نشان می‌دهد که این شخص دین را قبول ندارد. لذا حجاب خودش تبلیغ دین است، شُعار دین است، فِلش دینداری است و پروردگار متعال این‌ها را جُزء انصار دین به شمار می‌آورد. این بانوان باحجاب، با حجابِ خودشان یاران حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند، پیروان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هستند و جُزء مُجاهدانی هستند که در حال یاری‌کردن پیامبرشان هستند و با همین لباس‌شان دین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را تَرویج می‌کنند. این خودش یک چیزی است. ولی در زمان رضاخان مظاهر دین یکی حجاب بود که انگلیس دستور داد به هر قیمتی هست باید در ایران مشکل حجاب را برطرف کنی و حجابی در ایران باقی نماند. دوّمین مورد فِلشی است که مردم را به یاد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌اندازد و آن عَمامه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. حالا در مورد این مسأله‌‌ی عَمامه بنده مطالب بسیاری دارم. هم حدیث دارم و هم وقایعی که از امام زمان (ارواحنا فداه) و از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به نقل از مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) هست. برادران! عبّاسی‌ها! حسینی‌ها! تاسوعایی‌ها! عاشورایی‌ها! قدر عَمامه را بدانید، عَمامه‌ را حفاظت کنید، نسبت به عَمامه تَقدیس داشته باشید. از جمله اتمام حجّت‌های وجود نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا این بود که فرمودند: «هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذِهِ عِمَامَهُ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا لَابِسُهَا[۱۰]»؛ آیا این عَمامه‌ای که شما می‌بینید بر روی سر من است‌، عَمامه‌‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؟ نسبت به عَمامه‌ توجّه داشته باشید؛ این آرم است، این شُعار است و تعظیم شعائر شیعه به این است که این عَمامه‌ها نشانه‌ی این است که هنوز پَرچم‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علامت‌های دینداری وجود دارد و این‌ها تابلوهایی هستند که مردم با این‌ها دین را پیدا می‌نمایند.‌ چگونه تابوی ورود ممنوع در مسیر برای شما پیام دارد، عَمامه‌ هم برای شما نَقش تابلو را دارد؛ این تابلوها را حفظ کنید. اگر تابلوها را بردارند، برای شما هَرج و مَرج دینی پیش می‌آید و ریشه‌ی ایمان شما را می‌زنند. سوّمین مورد که از همه‌ی این‌ها مهم‌تر است و حافظ همه‌ی این‌هاست، مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) بود. دین محمدّی الحُدوث است، اما حُسینی البقاء است. تا وقتی که نام حضرت امام حسین (علیه السلام) هست، تا وقتی که مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) هست، تا وقتی عزای حضرت امام حسین (علیه السلام) برقرار هست، این دین محفوظ می‌ماند. این‌ها خواستند سنگر دین را از بین ببرند، انگلیس در سیاست عمر و عاصِ زمان است، معاویه‌ی زمان است، این برداشتن علائم عزاداری که متأسفانه امروز در کشور افغانستان هم اجازه نمی‌دهند تا شیعیان در خودروهایشان هم پَرچم عزا نصب کنند و یا در خیابان‌ها پَرچم سیاه بزنند و عزاداری را اعلان نمایند، اشتباه بزرگی است که می‌کنند. حضرت امام حسین (علیه السلام) حفاظ دین است، حضرت امام حسین (علیه السلام) سِپَر دین است، حضرت امام حسین (علیه السلام) دِژ و حِصنی هستند که دین در این حِصن و در این حِصار حفاظت شده است و تا دامنه‌ی قیامت امام حسین (علیه السلام) زنده است و حتی در قیام حضرت مهدی (ارواحنا فداه) خونِ امام حسین (علیه السلام) تأثیر دارد و بالاترین دلیل هم این است که وقتی امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور می‌کنند، وقتی می‌خواهند خودشان را به عالَم مَعرّفی نمایند، می‌فرمایند: «ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام[۱۱]»؛ بعد هم تابلو و پَرچمی که حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) در آن روز با آن پَرچم با مُستکبرین عالم می‌جَنگند، «یالثارات الحسین» است. امام حسین (علیه السلام) برای حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) هم حفاظ است و بازار قیام حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) را خون امام حسین (علیه السلام) پُر رونق و پُر طرفدار می‌کند. لذا مسأله‌ی حفظ شعائر جُزء بالاترین وظایف مسلمانان است و قرآن کریم آن را علامت تقوا مُعرّفی فرموده است.

تأثیرات انقلاب اسلامی در حفظ شعائر دینی

بنده در محضر مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) یک نکته‌ای را عرض کردم: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۱۲]» و یک حدیثی را از کتاب شریف «کافی» خواندم که طلب شما باشد. اما آنچه مُسلّم است، این است که تعظیم شعائر نگاه‌داشتن جَوّ دین است و می‌خواهند این جَوّ را از ما بگیرند. می‌خواهند جَوّ تبلیغاتی را بر جَوّ یاحسین گفتن غَلبه بدهند و این را کم‌رنگ کنند و آرام‌آرام به حساب همه‌ی ما برسند. تنها نماز را از ما نمی‌گیرند؛ بلکه وقتی دین را بگیرند، استقلال را از ما می‌گیرند، عزّت را می‌گیرند، شَرَف را می‌گیرند، قدرت را می‌گیرند، ما را بدبخت و بیچاره می‌کنند و ما را به این صورت حفظ می‌نمایند. قبل از انقلاب کشف‌حجاب اتّفاق افتاد و چه ذلّت‌ها و بدبختی‌ها و نکبت‌هایی که برای این مملکت به وجود آمد. در مملکت امام زمان (ارواحنا فداه)، در مملکت اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) رسماً به زن‌ها پروانه‌ی خودفُروشی دادند و یک‌جایی را مُعیّن کردند که زن‌ها به آن‌جا می‌رفتند و پَروانه می‌گرفتند و به دولت وقت مالیات می‌دادند و این مالیات فاحشگی را در خَزانه‌ی دولت می‌ریختند و همه‌ی حقوق‌بگیران دولت از همین‌ها دریافت می‌کردند. زندگی همه را آلوده کرده بودند. انقلاب اسلامی چه کرد! خون شهدا چه کرد! امام (رضوان الله تعالی علیه) چه کردند! ولایت‌فقیه چه کرد!

حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) آیینه‌ی تمام‌نمای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هستند

یکی از مُریدهای مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید که من سوار بر اتوبوس شدم و می‌خواستم به جلسه‌ی شیخ بیایم و در آن جلسه شرکت نمایم. بنده نشستم و یک‌ مَردی در کنار من نشسته بود و سبیل‌های کُلُفتی داشت. یک مَرد عَجیبی بود و اُبُهتی داشت. مقداری گذشت و در یکی از ایستگاه‌ها یک زنِ بَزک‌کرده‌ی مکشوفُ الحجاب به صورت مَکشوفه سوار ماشین شد. بنده یک نگاهی به این کسی که در کنارم بود کردم و دیدم که زن است و بَزک‌کرده‌ است. به دیگران هم نگاه کردم و دیدم که آن‌ها هم زن هستند و زنِ بَزک‌کرده‌ هستند و متوجّه شدم که راننده نیز زنِ بَزک‌کرده‌ است. تعجّب کردم. در ایستگاه بعدی آن زن پیاده شد. وقتی پیاده شد دیدم این کسی که در کنار من بود و سبیل داشت، بازهم برگشت و همان آدم با سبیل است. وقتی به مجلس شیخ رفتم، ایشان بدون مقدّمه گفتند: وقتی آن زن سوار شد، همه‌ی دل‌ها را بُرد و هر دلی به هرچیزی دل بدهد، رنگ او را می‌گیرد. این برای تو یک مُکاشفه بود که باطن‌ها را دیدی. ظاهراً همان مرد با سبیل بود، ولی دل به آن زنِ بَزک‌کرده‌‌ی هَرزه داد و رنگ باطنش مانند او بود. در روز قیامت هم مانند همان محشور خواهد شد. هرکسی دل به هرچیزی بدهد، رنگ او را می‌گیرد و حقیقت او را پیدا می‌کند. حضرت اباالفضل العبّاس (سلام الله علیه) چون دل به امام حسین (علیه السلام) داده بود، اصلاً اباالفضلی نبود، حبیبی نبود، مُسلمی نبود، زُهیری نبود، بُریری نبود؛ همه عاشق بودند و همه رنگ امام حسین (علیه السلام) را گرفته بودند. در کربلا فقط یک نفر حضور داشت و آن یک‌نفر وصیّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ولیّ خداوند متعال و امام بر حقّ و حجّت خداوند حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود و این ۷۲ نفر آیینه بودند و همگی غیر از امام حسین (علیه السلام) هیچ‌چیزی در وجودشان قرار نداشت.‌ لذا همگی حسین بودند و هیچ‌کدام از آن‌ها جُز امام حسین (علیه السلام) را نشان نمی‌داد. هرکسی آیینه و خدانما بشود، او حجّت خداست. لذا وقتی امامت یک فرد دل‌ها را جَذب کرد، اُمّت امام می‌شوند که ما در محضر مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) این آیه را مطرح کردیم: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۱۳]»؛ رسماً همه‌ی ما می‌توانیم در هر قنوت نمازمان از خداوند متعال درخواست کنیم که من هم می‌خواهم امام بشوم و می‌شود که همه‌ی ما امام بشویم، همه‌ی ما یکی بشویم. آن یکی همه بشود و همه‌ی ما نیز آن یکی بشویم. اگر همه‌ی ما آیینه‌ شدیم…

«آیینه شو وصال پری طلعتان طلب     *****     اول بروب خانه دگر میهمان طلب[۱۴]»

این‌که امام حسین (علیه السلام) به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) می‌فرمایند: : «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ»؛ عبّاس جان! حسین فدای تو بشود. این نشان می‌دهد که حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) آیینه است، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) خدانما است. وجود او ربّانیِ عَرشیِ الهی است، تا جایی که امامش می‌گوید: من به قربان تو بشوم. یعنی او غیر از امام حسین (علیه السلام) نیست و امام حسین (علیه السلام) هم غیر از خداوند نیست. تمام وجود امام حسین (علیه السلام) مَحو در خداست و خداوند متعال را نشان می‌دهد. این بالاترین چیزی است که اگر سوره‌ی مبارکه‌ی مائده را ملاحظه بفرمایید، شما شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که خداوند متعال وعده داده است تا بازار حضرت علی (علیه السلام) را پُر رونق نماید، کسانی که به دنبال حضرت علی (علیه السلام) می‌روند، اوّلین امتیازشان این است که این‌ها محبوب خداوند متعال هستند و پروردگار متعال این‌ها را دوست دارد. یعنی این‌ها در دلشان غیر از خداوند وجود ندارد؛ «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ[۱۵]». اوّلین امتیاز حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) این است که مُحبّ امام حسین (علیه السلام) هستند و محبوب امام حسین (علیه السلام) هستند. این‌ها عاشق و معشوق هستند، این‌ها دوتایکی هستند. دوتا نیستند؛ به والله قَسم که یکی هستند. ۷۲ نفر نیستند؛ به والله قَسم که یکی هستند. این ۷۲ نفر همگی فانی در یکی شدند و جُز آن یک‌ نفر بوی هیچ‌کسی را نمی‌دهند. بوی هیچ‌کسی را ندارند و همه‌ی آن‌ها حسینی هستند و حسین شده‌اند. هر عاشقی به معشوق می‌رسد، او می‌شود و تا یگانگی حاصل نشود، عاشق قرار نمی‌گیرد. این حدیث را هم بخوانیم که فرمودند: «ألمَحَبَّه نار تُحرِقُ مَا سِوَى المَحبُوب[۱۶]»؛ عشق یک آتشی است که در وجود هرکسی مُشتعل بشود، هرچیزی غیر از معشوق هست را می‌سوزاند. تنها چیزی که در وجودش می‌ماند، وجود عاشق است. همه چیز را از غیرِ معشوق پاک می‌کند و خالصِ خالص می‌شود. این هُنر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بود. معلوم می‌شود که در میان عُشّاقی که در کربلا جمع شده بودند، نُمره‌ی اوّل را حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) داشتند. لذا حسین شده بود، لذا حجّت شده بود و به جایی رسیده بود که حضرت امام حسین (علیه السلام) می‌گویند: من به قربان تو.

ایثار و فداکاری حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در بیان حضرت امام سجاد (علیه السلام)

نکته‌ی دوّم این است که حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) فرمودند: «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاسَ[۱۷]»؛ پسر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) نزد ایشان آمد و حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) به او نگاه کردند و شروع به گریه کردند. فرزند حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را دیدند و شروع به گریه کردند و یاد عمویشان کردند و فرمودند: «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاسَ یَعْنِی اِبْنَ عَلِیٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى[۱۸]»؛ عموی من او اهل ایثار بود، عموی من هیچ تعلّقی نداشت. در برابر خداوند متعال و امام حسین (علیه السلام) هیچ‌چیزی نداشت. اهل ایثار بود و دار و نَدارش را در اختیار او قرار داد. «وَ أَبْلَى»؛ خوب امتحان داد. اباالفضل العبّاس (علیه السلام) سرافرازِ امتحان عشق بود. «وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ[۱۹]»؛ در مَسلخ عشق حسین (علیه السلام) پذیرفته شد و جُزء قربانیان امام حسینی بود که امام حسین (علیه السلام) خون او را امضاء کرد. «وَ فَدَى أَخَاهُ»؛ خودش را برای برادرش حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) فدا کرد. «حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ[۲۰]»؛ هر دو دستش را در راه امام حسین (علیه السلام) داد. آن‌گاه در این‌جا حضرت امام سجاد (علیه السلام) یک نکته‌ی اخلاقی به آن‌هایی که اباالفضلی هستند، فرموده‌اند. ان‌شاءالله امشب قرار است دست همه‌ی ما به دامان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) برسد. ایشان باب‌الحوائج هستند. بناست تا ما را با خودشان ببرند و نگذارند که ما در لَجن نَفس‌مان باقی بمانیم. به اُمید آمده‌ایم. حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) می‌فرمایند که هر دو دست ایشان قطع شد. در ایثار و امتحان الهی سرافرازی ایشان این بود که هر دو دست‌شان را دادند و خداوند متعال در مقابل به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) دو بال دادند. تا چیزی را در راه خداوند ندهید، خداوند متعال چیزی را به شما نمی‌دهد.

«طیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت     *****     به در آی تا ببینی طیران آدمیت[۲۱]»

چون حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) هرچه ماسوی بود را دادند، خداوند متعال به ایشان قدرت طیران داد. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) نه طیّ‌الارض دارند، طیران ایشان مانند طیران مُرغ نیست؛ یعنی حضور دارند. همان‌گونه که یک پرنده‌ی تیزپرواز در عینِ واحد می‌تواند سِیر عالَم داشته باشد، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در سِیر ملکوتی صاحب بال هستند و هرجایی بخواهند بال می‌گُشایند و در همه‌جای عالَم حضور دارد. لذا حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در تمام عالَم باب‌الحوائج بین‌ المللی هستند. امروز هرکسی با هر مَرامی وقتی گرفتاری پیدا می‌کند، می‌گوید: یا اباالفضل (علیه السلام). حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) هیچ‌کسی را بی‌جواب نمی‌گذارند. بنابراین «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۲۲]»؛ اگر از مال گذشتید، از جان گذشتید، این ایثار و گذشت و عبور از این تعلّقات شما را به رنگ حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) درمی‌آورد و اگر به رنگ حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) درآمدید، به والله قسم که شما هم باب‌الحوائج می‌شوید. امروز این «شهید ابراهیم هادی» در میان جوانان ما چه جایگاهی به دست آورده است! چه مکتبی شده است. مردم بر سر مَزار شهدای ما می‌روند. به والله قسم تمام شهدا باب‌الحوائج هستند و همه‌ی آن‌ها بوی حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را به خودشان گرفته‌اند و باب‌الحوائج شده‌اند. امان از دنیاپَرستی که قَطع رَحِم می‌آورد، دادگاه می‌آورد، دعوا می‌آورد، بدگویی می‌آورد، شایعات می‌آورد، بدبختی درست می‌کند، فضا را تاریک می‌نماید، اعتماد عمومی را جَلب می‌کند. این‌ها فاصله‌گرفتن از حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است. همه فدایی ولایت بشویم تا ببینید که همگی در بهشت هستیم.

مقام والای حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در میان شهدا در روز قیامت

ادامه‌ی فرمایش حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) این است که فرمودند: «إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ اَلشُّهَدَاءِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ[۲۳]»؛ همه‌ی شهدا که در یک‌ درجه نیستند. شهید مقام عِندَ ربّی پیدا می‌کند، شهید رنگِ خداوند را می‌گیرد، شهید از محدوده‌ی زمان و مکان آزاد می‌شود، شهید وجودِ مُحیط پیدا می‌کند؛ مع‌ذلک همگی در یک‌ درجه نیستند. در روز قیامت آن کسی که همه‌ی شهدا از اوّلین تا آخرین نسبت به او غِبطه می‌خورند، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه الصلاه و السلام) است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را استثناء نکرده‌اند؛ حضرت زکریا (علیه السلام) جُزء شهدا هستند، حضرت یحیی (علیه السلام) جُزء شهدا هستند؛ «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ[۲۴]»؛ یک پیامبر و دو پیامبر کُشته نشده‌اند؛ بلکه انبیاء ما (سلام الله علیهم اجمعین) همگی در مَسلخ عشق حضور پیدا کرده‌اند و بسیاری از آن‌ها به قتل رسیده‌اند و این‌ها در روز قیامت مُمتاز و برجسته هستند؛ ولی همگی خیره به جمال حضرت عبّاس (علیه السلام) هستند. در آن‌جا پَرچم شهادت خود حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) هستند و همه‌ی شهدا در زیر پَرچم حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) قرار دارند.

روضه و توسّل به قمر بنی‌هاشم حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)

«یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ…». مرحوم آقای «میرزا احمد آشتیانی[۲۵]» (رحمت الله علیه) که هم فقیه هستند و هم عارف هستند، یک کتاب کوچکی در دعا نوشته‌اند که نام آن را «هدیه‌ی احمدیه» گذاشته‌اند. این بزرگوارِ فقیهِ حکیم در این کتاب هدیه‌ی احمدیه می‌گویند: مُجرّب است، یعنی خودشان هم تجربه کرده‌اند، هرکسی گرفتاری و مشکلی دارد و در کارش گِره‌ای افتاده است، اگر ۱۳۳ مرتبه که عدد اَبجد نام «اباالفضل» است، ۱۳۳ مرتبه سیمِ دلش را به عَلقمه وصل نماید و بگوید: «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ…»، گره‌ی او باز می‌شود. خداوند متعال یکی از مداح‌های باحال تهران مرحوم «آقای خطیب» را رحمت نماید که در روضه‌های اوّل ماه ما حضور پیدا می‌کردند و روضه می‌خواندند. ایشان هم خودشان اهل گریه بودند و هم خوب می‌گریاندند. ایشان می‌گفت: در خیابان شیخ هادی تهران یک یهودی هست که در روزهای تاسوعا از من دعوت می‌کند و به خانه‌ی ایشان می‌روم و روضه می‌خوانم. از ایشان پرسیدم: چگونه یک یهودی متوسّل به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) می‌شود؟ گفت: علّتش این است که او فقط یک پسر دارد. این فرزند مُبتلا به بیماری صَعب‌العَلاج شد و پزشک‌ها بعد از مدّت‌ها هزینه‌کردن او را مأیوس کردند و گفتند که دیگر قابل مُعالجه نیست. در روز تاسوعا فرزند او را از بیمارستان مرخص کردند. بیمار مأیوس خودش را می‌آورد و وقتی از مقابل سقاخانه‌ رَد می‌شد، در آن‌جا یک صحبتی با حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) کرد و گفت: ای اباالفضل مسلمان‌ها! من یک فرزند بیشتر ندارم؛ نَذر می‌کنم که من هم در هر روز تاسوعا برای شما مجلسی برگزار کنم، فرزندم را به من برگردان. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) این یَهودی را نااُمید نکرد و فرزندش خوب شد. ایشان می‌گفتند که نام فرزندش را عوض کرده است و نام او را اباالفضل گذاشته است. یک یَهودی نام فرزندش را اباالفضل گذاشته است و من می‌روم و برای او روضه می‌خوانم. «أحَقُّ النّاسِ أنْ یُبکی عَلَیهِ[۲۶]». حسینی‌ها! در ماتم‌نشسته‌ها! دل شکسته‌ها! در روز عاشورا سه بدن خیلی آسیب‌دیده بود و نیاز بود که عدّه‌ای بیایند و این بدن‌ها را جمع کنند. اوّلین بدن متعلّق به حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود که ارباً اربا شد. می‌گویند حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمدند و عَبای خود را پَهن کردند؛ ولی دیدند که جمع‌کردن این بدن کار خودشان نیست؛ به همین جهت رو به سوی جوان‌ها کردند و فرمودند: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا[۲۷]»؛

«جوانانِ بنی هاشم بیایید     *****     علی را بر درِ خیمه رسانید»

علّت این بود که بدن بهم ریخته بود. دوّمین بدن متعلّق به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است. از مرحوم «سیّد بحرالعلوم[۲۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) سؤال پرسیدند: این‌گونه که می‌گویند عموی شما رَشید و بوده است، قد بلندی داشته است، قهرمان بوده است، ولی اگر کسی به سرداب مقدّس حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) برود، قبر کوچکی را می‌‌بیند. اگر سابقه‌ی ذهنی نداشته باشد، گمان می‌کند که این قبر حضرت علی اصغر (علیه السلام) است و قبر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) نیست. سیّد به‌قَدری گریه کرد که از هوش رفت. وقتی به هوش آمد گفت: مگر خبر ندارید که عمویم دست در بدن نداشت؟ دشمن دور او را گرفتند و همه آن‌چنان حمله آوردند که شمشیرزن با شمشیر می‌زد، نیزه‌دار با نیزه می‌زد و بدن حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بهم ریخته بود. امام حسین (علیه السلام) بالای سر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) آمدند و دست بر زیر این بدن بُردند تا آن را از روی زمین بردارند و با خودشان به خیمه‌گاه بیاورند. اما وقتی دست‌ها را بالا آوردند، قطعات بدن بهم ریخت. در آن‌جا بود که «بَکاء بُکاءً شدیدا»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) گریه‌ی سختی کردند و فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[۲۹]»؛ کَمَرم شکست، دیگر بیچاره شدم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به این باب‌الحوائج قَسمت می‌دهم فَرج امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان‌ (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.

خدایا! سایه‌ی کشتی‌بان انقلاب‌مان، عَلمدارمان، رهبر عزیزمان را با اقتدار و عزّت تا ظهور امام زمان‌ (ارواحنا فداه) و در کنار ایشان مُستدام بدار.

خدایا! با دست این باب‌الحوائج بین المللی مشکلات معیشتی، فرهنگی و مشکلات جوان‌های ما را به دست باب‌الحوائج‌مان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) برطرف بفرما.

خدایا! نظام ما، دولت ما، ملّت ما و رهبر ما را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! مریض‌های ما خصوصاً مریض‌های مورد نظر را شِفا عنایت بفرما.

خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی بگردان.

ان‌شاءالله تا از مدّاح استفاده می‌کنید، همگی بگویید: یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…یا إِلٰهِى وَ رَبِّى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ، لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو، وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَ أَبْکِى، لِأَلِیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ. فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیائِکَ، فَهَبْنِى یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِراقِکَ، وَ هَبْنِى صَبَرْتُ عَلىٰ حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَىٰ کَرامَتِکَ؟ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَ رَجائِى عَفْوُکَ؟ فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجِیجَ الْآمِلِینَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ، وَ لَأُنادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِینَ، یَا غَایَهَ آمالِ الْعارِفِینَ، یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ، وَ یَا إِلٰهَ الْعالَمِینَ؛ أَفَتُراکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلٰهِى وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فِیها بِمُخالَفَتِهِ، وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ، وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ، وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ، وَ یُنادِیکَ بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ، وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ؟ یَا مَوْلاىَ فَکَیْفَ یَبْقىٰ فِى الْعَذابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ؟ أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ؟…».

[۴] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵-۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱-۳۹۲ (با مختصر تفاوت). / گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص ۳۸۹٫

«یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ. اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَه وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّهَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَهَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثْرَهَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ».

[۵] سوره مبارکه شمس، آیه ۱۴٫

«فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا».

[۶] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱؛ پیمودن راه حق.

«من کلام له (علیه السلام) یَعِظُ بسلوک الطریق الواضح: أَیُّهَا النَّاسُ، لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَهٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ. أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ، وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَهَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»؛ فَمَا کَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَهِ خُوَارَ السِّکَّهِ الْمُحْمَاهِ فِی الْأَرْضِ الْخَوَّارَهِ. أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ».

[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۸، صفحه ۳۵۹.

«قَالَ اَلشَّیْخُ اَلْمُفِیدُ وَ اَلسَّیِّدُ وَ اَلشَّهِیدُ قَدَّسَ اَللَّهُ أَرْوَاحَهُمْ: إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَتَهُ فِی هَذَا اَلْیَوْمِ فَاغْتَسِلْ مِنَ اَلْفُرَاتِ إِنْ أَمْکَنَکَ وَ إِلاَّ فَمِنْ حَیْثُ أَمْکَنَکَ وَ اِلْبَسْ أَطْهَرَ ثِیَابِکَ وَ اِقْصِدْ حَضْرَتَهُ اَلشَّرِیفَهَ وَ أَنْتَ عَلَى سَکِینَهٍ وَ وَقَارٍ فَإِذَا بَلَغْتَ بَابَ اَلْحَائِرِ فَکَبِّرِ اَللَّهَ تَعَالَى وَ قُلِ اَللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیراً وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ  اَلسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ سَیِّدَهِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْخَلَفِ اَلصَّالِحِ اَلْمُنْتَظَرِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ عَبْدُکَ وَ اِبْنُ عَبْدِکَ وَ اِبْنُ أَمَتِکَ اَلْمُوَالِی لِوَلِیِّکَ اَلْمُعَادِی لِعَدُوِّکَ اِسْتَجَارَ بِمَشْهَدِکَ وَ تَقَرَّبَ إِلَى اَللَّهِ بِقَصْدِکَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی هَدَانَا لِوَلاَیَتِکَ وَ خَصَّنِی بِزِیَارَتِکَ وَ سَهَّلَ لِی قَصْدَکَ ثُمَّ اُدْخُلْ فَقِفْ مِمَّا یَلِی اَلرَّأْسَ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ خَدِیجَهَ اَلْکُبْرَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ اَلصَّلاَهَ وَ آتَیْتَ اَلزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أَطَعْتَ اَللَّهَ حَتَّى أَتَاکَ اَلْیَقِینُ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ مُنْقَلَبِی إِلَى رَبِّی فَصَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ خَاتِمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ وَ اِبْنَ إِمَامِ اَلْمُتَّقِینَ وَ اِبْنَ قَائِدِ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ إِلَى جَنَّاتِ اَلنَّعِیمِ وَ کَیْفَ لاَ تَکُونُ کَذَلِکَ وَ أَنْتَ بَابُ اَلْهُدَى وَ إِمَامُ اَلْتُّقَى وَ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَى وَ اَلْحُجَّهُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْیَا وَ خَامِسُ أَهْلِ اَلْکِسَاءِ غَذَّتْکَ یَدُ اَلرَّحْمَهِ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْیِ اَلْإِیمَانِ وَ رُبِّیتَ فِی حَجْرِ اَلْإِسْلاَمِ فَالنَّفْسُ غَیْرُ رَاضِیَهٍ بِفِرَاقِکَ وَ لاَ شَاکَّهٍ فِی حَیَاتِکَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آبَائِکَ وَ أَبْنَائِکَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَرِیعَ اَلْعَبْرَهِ اَلسَّاکِبَهِ وَ قَرِینَ اَلْمُصِیبَهِ اَلرَّاتِبَهِ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً اِسْتَحَلَّتْ مِنْکَ اَلْمَحَارِمَ فَقُتِلْتَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْکَ مَقْهُوراً وَ أَصْبَحَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَ مَوْتُوراً وَ أَصْبَحَ کِتَابُ اَللَّهِ بِفَقْدِکَ مَهْجُوراً اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ أُمِّکَ وَ أَخِیکَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّهِ مِنْ بَنِیکَ وَ عَلَى اَلْمُسْتَشْهَدِینَ مَعَکَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِکَهِ اَلْحَافِّینَ بِقَبْرِکَ وَ اَلشَّاهِدِینَ لِزُوَّارِکَ اَلْمُؤَمِّنِینَ بِالْقَبُولِ عَلَى دُعَاءِ شِیعَتِکَ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ اَلْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَکَ وَ أَتَیْتُ مَشْهَدَکَ أَسْأَلُ اَللَّهَ بِالشَّأْنِ اَلَّذِی لَکَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ اَلَّذِی لَکَ لَدَیْهِ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ کَرَمِهِ ثُمَّ قَبِّلِ اَلضَّرِیحَ وَ صَلِّ عِنْدَ اَلرَّأْسِ رَکْعَتَیْنِ تَقْرَأُ فِیهِمَا مَا أَحْبَبْتَ فَإِذَا فَرَغْتَ فَقُلِ اَللَّهُمَّ إِنِّی صَلَّیْتُ وَ رَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لِأَنَّ اَلصَّلاَهَ وَ اَلرُّکُوعَ وَ اَلسُّجُودَ لاَ تَکُونُ إِلاَّ لَکَ لِأَنَّکَ أَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی أَفْضَلَ اَلتَّحِیَّهِ وَ اَلسَّلاَمِ وَ اُرْدُدْ عَلَیَّ مِنْهُمُ اَلتَّحِیَّهَ وَ اَلسَّلاَمَ اَللَّهُمَّ وَ هَاتَانِ اَلرَّکْعَتَانِ هَدِیَّهٌ مِنِّی إِلَى مَوْلاَیَ وَ سَیِّدِی وَ إِمَامِیَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ ذَلِکَ مِنِّی وَ أْجُرْنِی عَلَى ذَلِکَ أَفْضَلَ أَمَلِی وَ رَجَائِی فِیکَ وَ فِی وَلِیِّکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ ثُمَّ صِرْ إِلَى عِنْدِ رِجْلَیِ اَلْحُسَیْنِ وَ زُرْ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ نَبِیِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ اَلْحُسَیْنِ اَلشَّهِیدَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلشَّهِیدُ بْنَ اَلشَّهِیدِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلْمَظْلُومُ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اَللَّهِ وَ اِبْنَ وَلِیِّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلْمُصِیبَهُ وَ جَلَّتِ اَلرَّزِیَّهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ اَلْمُؤْمِنِینَ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ ثُمَّ اُخْرُجْ مِنَ اَلْبَابِ اَلَّذِی عِنْدَ رِجْلِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَتَوَجَّهْ هُنَاکَ إِلَى اَلشُّهَدَاءِ وَ زُرْهُمْ فَقُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اَللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اَللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اَللَّهِ وَ أَنْصَارَ نَبِیِّهِ وَ أَنْصَارَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ اَلْوَلِیِّ اَلنَّاصِحِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنِ اَلشَّهِیدِ اَلْمَظْلُومِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ اَلْأَرْضُ اَلَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ وَ اَللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُمْ فِی اَلْجِنَانِ مَعَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً  وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ عُدْ إِلَى عِنْدِ رَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَکْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ لِنَفْسِکَ وَ لِأَهْلِکَ وَ لِإِخْوَانِکَ اَلْمُؤْمِنِینَ».

[۸] حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنی‌اسد و از اصحاب خاص حضرت علی (علیه السلام) بود. او از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین (علیه السلام) برای آمدن به کوفه نامه نوشتند. حبیب هنگامی که بیعت‌شکنی کوفیان را دید، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین (علیه السلام) و در نزدیکی ضریح امام حسین (علیه السلام) است و ضریحی مستقل از دیگر شهدای کربلا دارد. حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) از قبیلۀ بنی‌اسد و کنیه وی ابوالقاسم بوده‌است. در منابع نام پدر او به صورت مُظاهر و مُظَهَّر و در برخی مُطَهَّر ذکر شده است. مامقانی، با استناد به آنچه در زبان‌ها و زیارات مشهور است، مُظاهر را صحیح شمرده است. اما سید محسن امین گفته است بر اساس آنچه در نسخه‌های کتاب‌های قدیم آمده مظهر درست است و مظاهر خلاف ضبط قدما است. حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین (علیه السلام) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین: گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مظلومانه به قتل برسانند».

ابن کلبی و ابن حجر عسقلانی گفته‌اند که وی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نموده است، اما با ایشان ملاقات نداشت. شیخ طوسی او را در میان فهرست اصحاب امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) قرار داده است، ولی در میان فهرست صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی یاد نمی‌کند. همچنین نویسندگان استیعاب و اُسد الغابه وی را در شمار صحابه نیاورده‌اند. حبیب با حضرت علی (علیه السلام) به کوفه رفت و در همه جنگ‌ها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی می‌شد. حضرت علی (علیه السلام)، حبیب را به علم منایا و بلایا(علم به اموری که بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود. او عضو گروه ویژه شرطه الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی (علیه السلام) بودند. گفتگوی او با میثم تمار، سال‌ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی‌اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می‌کرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی (علیه السلام) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعه بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین (علیه السلام) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند (ببینید: نامه‌های کوفیان به امام حسین (علیه السلام)) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کردند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین (علیه السلام) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان می‌شدند و شب‌ها حرکت می‌کردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.

صبح عاشورا، امام حسین (علیه السلام) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد. حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. بنابر برخی از گزارش‌ها، مردى از بنی‌تمیم بر حبیب حمله کرد و نیزه‌‏اى به او زد. وقتى حبیب خواست برخیزد، حصین بن نمیر با شمشیر ضربتى بر سرش زد و ایشان را از پاى درآورد، آن‌گاه آن مرد تمیمى سر مبارکش را از تنش جدا نمود. امام حسین (علیه السلام) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماه اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم. در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می‌کردی. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت. قبیله بنی‌اسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان خود بود، در ده متری قبر امام حسین (علیه السلام) جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین (علیه السلام) و در رواق جنوبی قرار گرفت.

[۹] مُسْلِم بن عَوْسَجَه اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شهدای کربلا. او در قیام مسلم بن عقیل در کوفه، فرماندهی قبایل مَذحِج و بنی اسد را بر عهده داشت. پس از شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین پیوست. وی نخستین شهید روز عاشورا است. ابوحجل، مسلم بن عوسجه بن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بن خزیمه اسدی، از اصحاب امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، اهل کوفه و مانند حبیب بن مُظاهِر از قبیله بنی اسد بود. او را مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت و اسب سواری شجاع دانسته‌اند. شیخ طوسی در رجالش او را ازاصحاب امام حسین (علیه السلام) برشمرده است. از تاریخ ولادتش اطلاعات دقیقی در تاریخ نیست ولی به گفته سماوی یکی از اصحاب پیامبر بوده که در میان یاران امام حسین (علیه السلام) حضور داشته است. مسلم بن عوسجه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده و روایاتی از ایشان نقل کرده است. او در فتح آذربایجان و سایر مناطق با لشکر مسلمانان همراه بود. در جریان واقعه عاشورا مسلم بن عوسجه از مسلم بن عقیل در کوفه حمایت می‌کرد و برایش پول و سلاح تهیه می‌کرد و به نفع امام حسین (علیه السلام) بیعت می‌گرفت. طبق برخی نقل‌ها، مسلم بن عقیل هنگامی که وارد کوفه شد، اول به خانه مسلم بن عوسجه رفت. مردم کوفه در آنجا به دیدارش می‌رفتند و بیعت خود را با امام حسین (علیه السلام) ابراز می‌داشتند. عسقلانی در الاصابه او را به نام عوسجه معرفی کرده است. معقل، جاسوس عبیدالله بن زیاد از طریق وی از مخفیگاه مسلم بن عقیل آگاه شد. مسلم بن عقیل پس از دستگیری هانی بن عروه، مسلم بن عوسجه را به فرماندهی قبیله مَذحِج و بنی‌اسد برگزید. او پس از شهادت مسلم بن عقیل مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین (علیه السلام) رهسپار شد تا در کربلا به خدمت امام رسید.

بر اساس برخی روایات همسر و فرزندان مسلم بن عوسجه نیز در کربلا حضور داشته‌اند. خلف بن مسلم بن عوسجه، در کنار پدرش حضور داشت و در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. آنچه در برخی از گزارش‌ها آمده که جوانی از خیمه‌ها بیرون آمد تا امام حسین (علیه السلام) را یاری کند و مادرش نیز در پی او آمد. او، همان پسر مسلم بن عوسجه است. به گزارش شیخ مفید در روز عاشورایاران امام حسین برای حفاظت از پشت خیمه‌ها خندقی آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند. وقتی که شمر بن ذی‌الجوشن آن هیزم‌ها و نی‌های شعله‌ور را دید، بین او و امام حسین سخنانی رد و بدل شد. مسلم بن عوسجه از امام حسین اجازه خواست تا شمر را هدف تیر قرار دهد. امام اجازه نداد و فرمود: «او را نزن من دوست ندارم آغازگر جنگ باشم». مسلم اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین (علیه السلام) است که در حمله اول به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه غیرمعروفه به او درود فرستاده شده است. همچنین او را نخستین شهید کربلا دانسته‌اند که امام حسین سوگند یاد کرده که از رستگاران است. همچنین کسانی که در قتل او شرکت داشته‌اند، مورد لعن امام قرار گرفته‌اند. در زیارت امام حسین (علیه السلام) در نیمه شعبان و غیر آن نیز نام وی آمده است.

[۱۰] الامالی: ۱۳۵، اللهوف: ۱۴۵، البحار ۴۴: ۳۱۸، العوالم ۱۷: ۱۶۷، اعیان الشیعه ۱: ۵۹۹، موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السلام): ۴۲۷ ح ۴۰۵.

«قال الصّدوق: ثُمَّ وَثَبَ الْحُسَیْنُ (عَلَیهِ السَّلام) مُتَوَکِّئاً عَلَى سَیْفِهِ فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ، فَقَالَ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْرِفُونِّی؟ قَالُوا: نَعَمْ، أَنْتَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطُهُ، قَالَ: أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمِّی فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِی خَدِیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أَوَّلُ نِسَاء هَذِهِ الْأُمَّهِ إِسْلَاماً؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ سَیِّدَ الشُّهَدَاءِ حَمْزَهَ عَمُّ أَبِی؟ قَالُوا:اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَعْفَرَ الطَّیَّارِ فِی الْجَنَّهِ عَمِّی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذَا سَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا مُتَقَلِّدُهُ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذِهِ عِمَامَهُ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا لَابِسُهَا؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَ: فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِیّاً کَانَ أَوَّلَهُمْ إِسْلَاماً وَ أَعْلَمَهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ: قَالَ: فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی وَ أَبِی الذَّائِدُ عَنِ الْحَوْضِ غَداً یَذُودُ عَنْهُ رِجَالًا کَمَا یُذَادُ الْبَعِیرُ الصَّادِرُ عَنِ الْمَاءِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدِ فِی یَدِ جَدِّی یَوْمَ الْقِیَامَهِ؟ قَالُوا: قَدْ عَلِمْنَا ذَلِکَ کُلَّهُ وَ نَحْنُ غَیْرُ تَارِکِیکَ حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشاً، فَأَخَذَ الْحُسَیْنُ (عَلَیهِ السَّلام) بِطَرَفِ لِحْیَتِهِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ ابْنُ سَبْعٍ وَ خَمْسِینَ سَنَهً، ثُمَّ قَالَ: اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْیَهُودِ حِینَ قَالُوا: عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى النَّصَارَى حِینَ قَالُوا: الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْمَجُوسِ حِینَ عَبَدُوا النَّارَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ قَتَلُوا نَبِیَّهُمْ وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى هَذِهِ الْعِصَابَهِ الَّذِینَ یُرِیدُونَ قَتْلَ ابْنِ نَبِیِّهِمْ».

[۱۱] یزدى حایرى، على‏، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق، مصحح، عاشور، على‏، ج ‏۲، ص ۲۳۳، بیروت، مؤسسه الأعلمى‏، چاپ اول‏، ۱۴۲۲ق.

«الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا».

[۱۲] سوره مبارکه حج، آیه ۳۲٫

[۱۳] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».

[۱۴] صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۹۲۰.

[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵.

[۱۶] شرح نهج البلاغه ، ج ۱۱، ص ۷۸٫

«و قال الشبلى المحب اذا سکت هلک و العارف اذا لم یسکت هلک . و قیل المحبه نار فى القلب تحرق ما سوى ود المحبوب».

[۱۷] الخصال، جلد ۱، صفحه ۶۸.

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْهَمَذَانِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنِ اِبْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّهَ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ : رَحِمَ اَللَّهُ اَلْعَبَّاسَ یَعْنِی اِبْنَ عَلِیٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اَللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ اَلْمَلاَئِکَهِ فِی اَلْجَنَّهِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ اَلشُّهَدَاءِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ . وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَهِ».

[۱۸] همان.

[۱۹] همان.

[۲۰] همان.

[۲۱] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸.

[۲۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».

[۲۳] الخصال، جلد ۱، صفحه ۶۸.

[۲۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۵۵٫

«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا».

[۲۵] میرزا احمد آشْتیانی(۱۳۰۰-۱۳۹۵ق)، فقیه و فیلسوف شیعه، فرزند کوچک میرزا محمد حسن آشتیانی است. وی از مراجعی همچون میرزا حسین نائینی، شیخ عبدالکریم حائری، آقا ضیاء عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا حسین بروجردی اجازه اجتهاد داشت. او مدرس علوم معقول و منقول بود و از جمله آثار ایشان می‌توان رساله قول ثابت، مقالات احمدیه و نامه رهبران را نام برد. وی از سال ۱۳۴۰ق تا هنگام وفات به مدت ۱۰ سال در تهران به تدریس و ارشاد مردم اشتغال داشت. میرزا احمد آشتیانی چهارمین و کوچک‌ترین فرزند میرزاحسن مجتهدآشتیانی است که در سال ۱۳۰۰ق متولد شد و در روز سه شنبه ۳ تیر ۱۳۵۴ش مطابق با ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۹۵ق درگذشت. به مناسبت درگذشت او روز ۴ تیر ۱۳۵۴ش بازار تهران تعطیل و پیکر او تشییع شد و در آستانه حضرت عبدالعظیم و در مقبره خانوادگی خودشان به خاک سپرده شد. وی هنگام وفات، متصدی مدرسه علمیه مروی، بزرگ‌ترین حوزه علمیه تهران، بود. فرزند ارشد او به نام میرزا محمدباقر (۱۳۲۳-۱۴۰۴ق) نیز از علمای طراز اول ایران در دوران خود بود.

او پس از پایان تحصیل مقدمات عربی و ادبیات فارسی، به خواندن سطوح فقه و اصول نزد پدر خود پرداخت و بعد از درگذشت او (۱۳۱۹ق)، تحصیلات خویش را نزد علمای دیگر مانند سیدمحمد یزدی، میرزاهاشم رشتی، حکیم کرمانشاهی و حکیم اشْکوَری دنبال کرد و آنگاه در مدرسه سپهسالار به تدریس علوم معقول و منقول مشغول شد. او در ۱۳۴۰ق رهسپار نجف اشرف شد و علاوه بر کسب فیض از استادانی همچون محمد حسین نائینی و آقا ضیاء عراقی، خود نیز مجلس درس فلسفه دایر نمود. در ۱۳۵۰ق به ایران برگشت و بقیه عمر را در تهران به تدریس فقه و اصول و علوم عقلی، تألیف کتاب و ارشاد مردم گذراند. سید رضی شیرازی، فیلسوف و فقیه، از شاگردان او است. میرزا احمد علاوه بر احاطه بر علوم عقلی و نقلی، در پزشکی قدیم و دانش‌های قدیم و دانش‌های ریاضی نیز دستی داشت. خط را بسیار زیبا مینوشت و با تخلص والِه شعر می‎‌سرود. میرزا احمد از ۵ تن از مراجع زمان یعنی میرزا حسین نائینی، شیخ عبدالکریم حائری، آقا ضیاء عراقی، سیدابوالحسن اصفهانی و آقا حسین بروجردی اجازه اجتهاد داشت. براساس گزارش رضا استادی، جمعاً ۶۲ کتاب و رساله و حاشیه از میرزا احمد باقی‎‌مانده که بیش از ۲۷ کتاب و رساله آن به چاپ نرسیده است. از تألیفات چاپ نشده او ۳۲ حاشیه است که میرزا احمد آنها را بر کتاب‌های معتبر فقه، اصول، حکمت، معانی و بیان، عرفان، صرف و نحو عربی، هیأت و منطق نوشته است.

[۲۶] الملهوف على قتلى الطّفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۷۰٫

«أحق الناس أن یبکى علیه   ***   فتىً أبکى الحسین بکربلاء

أخوه و ابن والده علی   ***   أبو الفضل المضرج بالدماء

و من واساه لا یثنیه شیء   ***   و جادله على عطش بماء».

[۲۷] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۰.

«یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ».

[۲۸] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید.

بحرالعلوم دارای اخلاق پسندیده انسانی و پیامبرگونه بود. تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام بود. او کم سخن می‌‌گفت، همواره در حال تفکر و اندیشیدن بسر می‌‌برد، اگر سخنی به زبان می‌‌آورد با ذکر خدا همراه بود. در بین مردم که می‌‌نشست، نشستن حالت تشهد در نماز را داشت. هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت. هیچ گاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمی‌‌کرد، مگر در حال ضرورت. گام‌های استوار خود را بیشتر با اندیشه‌های شگرف می‌‌آمیخت. دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی می‌‌شود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش می‌‌کرد باب سخن گفتن با مردم را بگشایند تا از راز دل مردم باخبر شده، در رفع گرفتاری‌های آنان بیشتر بکوشند. صبح‌ها را همواره در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شب‌ها را در مطالعه و تحقیق می‌‌گذراند و پس از اندکی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذوالجلال خود را کاملا آماده می‌‌ساخت و بسیار دیده شده بود که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده راه می‌‌رفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف بازمی‌‌گشت و قبل از هر کار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمومنین علیه السلام مشرف می‌‌شد و با آن حالت معنوی و عرفانی که داشت به زیارت مشغول می‌‌گشت. برخی از کتب رجال در احوال آن بزرگوار نوشته‌اند که: گاهی سؤالاتی از امام می‌‌کرد و به نحوی که ما نمی‌‌دانیم، پاسخ دریافت می‌‌نمود. داستان‌های بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگی او به حال مستمندان نقل شده است و برخی از نویسندگان دارند که شب‌ها همانند جدش امیرالمومنین علیه السلام کوله‌باری از مواد غذایی را بر دوش می‌‌گرفت و از تاریکی شب استفاده می‌‌کرد، در کوچه‌های نجف راه می‌‌افتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندی که می‌‌رسید، مقداری از غذا و پول قرار می‌‌داد و همواره از حال مردم سؤال می‌‌کرد و به بینوایان رسیدگی کامل داشت.

نوشته‌اند شبی شاگرد برجسته‌اش سید محمدجواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) را فراخوانده، او را توبیخ و سرزنش نمود. مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یکی از برادران مسلمان که همسایه شما است، تهیدست است، او هر شب خرمای بد و ارزان قیمتی از بقال می‌‌گرفت و بچه‌های خود را با آن سیر می‌‌کرد، امروز رفته است از بقال خرما بگیرد، بقال از دادن خرما امتناع ورزیده است، زیرا بدهکاری‌های آن بیچاره زیاد شده بود و امشب او و بچه‌هایش بی‌شام مانده‌اند. سید جواد عاملی از آقای بحرالعلوم معذرت‌خواهی می‌‌کند و از این که از حال او خبر نداشته است، پوزش می‌‌طلبد. بحرالعلوم در پاسخ او می‌‌گوید: معلوم است بی‌اطلاع بوده‌ای، چون اگر با علم به حال آن بیچاره شام می‌‌خوردی و به او اعتنا نمی‌‌کردی، کافر بودی؛ ولی آن چه مرا نگران و ناراحت کرده است، این است که تو چرا از برادر مسلمانت خبر نداشته‌ای؟ باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی. در هر حال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست که به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به او بپردازد تا قرض‌های خود را ادا کند و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تا این که آقای عاملی برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایه‌اش تناول کرده و پول را هم به او رسانده است و جالب اینجاست که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرض‌ها و دیون آن مؤمن بوده است.

از جمله اموری که از زندگی این سید بزرگوار نقل می‌شود، ملاقات‌های علامه بحر‌العلوم با امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف است که شیخ عباس قمی آن را در منتهی‌الآمال آورده و در فواید الرضویه نیز به آن اشاره شده است، وقتی علامه بحر‌العلوم در جلسات درس آیت‌الله وحید بهبهانی شرکت می‌کرد، میرزای قمی نویسنده کتاب «قوانین الاصول» می‌گوید: من با علامه بحر‌العلوم با هم در درس استاد وحید بهبهانی شرکت می‌کردیم و در مباحثاتی که من با ایشان داشتم اغلب من تقریر کرده و درس را توضیح می‌دادم، تا اینکه من به ایران آمدم و سید بحر‌العلوم در نجف ماند. بعدها وقتی شهرت علمی سید‌بحرالعلوم به من رسید تعجب می‌کردم که این نباید تا این حد از حیث علمی قوی شده باشد، تا اینکه من برای زیارت عتبات عالیات وارد نجف اشرف شده و سید را ملاقات کردم. من دیدم سید ‌بحر‌العلوم همانند دریای مواج و عمیقی از دانش‌هاست سپس از او پرسیدم: ما در یک درجه‌ای از علم بودیم و شما در این حد نبودی، چطور شد که به این معارف دست یافتی؟ سید رو به من کرد و گفت: میرزا این از اسرار است اما من آن را به تو می‌گویم به شرطی که تا زنده هستم به کسی نگویی! علامه بحر‌العلوم ادامه داد: چگونه این طور نباشم در حالی که آقایم حجت‌ بن ‌الحسن (علیه السلام) شبی مرا در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند!

همچنین میرزا حسین لاهیجی به نقل از شیخ زین العابدین سلماسی می گوید: روزی بحرالعلوم وارد حرم مطهر امام علی علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه کرد: «چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن * به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن». پس از آن از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم، فرمود: چون وارد حرم حضرت علی علیه السلام شدم دیدم مولایم حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) در بالای سر به آواز بلند قرآن تلاوت می کند، چون صدای آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۲۹] بحار الانوار /علامه مجلسی/۴۵/۴۲/بقیه الباب۳۷- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ص ۱٫ / پژوهشى پیرامون شهداى کربلا/جمعی ازنویسندگان/۷۵/ ابوالفضل العباس علیه السلام‏.ص ۷۵.