«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۲]»؛ ماه عزای حضرت امام حسین (علیه السلام) را هم به صاحب مجلس‌مان و هم به شما رونق‌دهندگان مجالش حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تسلیت عرض می‌کنم.

مأموریت تمام انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) دعوت به سوی حق‌تعالی بوده است

یکی از مسائلی که همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) تکلیف داشته‌اند و همه‌ی زندگی‌شان اجرای آن تکلیف بود، تبلیغ بوده است. پروردگار حکیم در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف به پیامبرش دستور داده است تا به مردم بگویند که شأن من، رسالت من و کار من دعوت است. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۳]»؛ حبیب من! به بندگانم بگو که راه من این است. کدام راه را می‌فرماید؟ «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ»؛ من آدرس خداوند را می‌دهم و بندگان خدا را دعوت به طیّ طریق الهی می‌کنم. اما هر دعوت‌کننده‌ای، هر مُبلّغی و هر صاحب دعوتی باید بصیرت داشته باشد. «عَلَى بَصِیرَهٍ»؛ دعوت من، تبلیغ من، ندای من، فریاد من، هشدار من و بیدارباش من بر مَبنای بصیرت است. اما خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه تکلیف را برای ما هم روشن فرموده است. «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ هم راه و کار و زندگی و شأن من این است که شما را به سوی خداوند متعال دعوت کنم و از غیرِ خداوند متعال رشته‌ی تعلّق شما را قطع کنم و همه‌ی قلب و روح و جان و اندیشه‌ی شما را متوجّه حضرت ربّ‌العالَمین بنمایم. «وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ ولی این تکلیف مُنحصر به من نیست؛ بلکه هرکسی تابع من هست، باید او نیز در زندگی‌اش این شأن را حفظ نماید. مردم و دیگران را به سوی خداوند متعال دعوت نماید و از روی بصیرت دعوت نماید. پیامی که این آیه‌ی کریمه دارد، یکی این است که انسان به حُکم این‌که آیه‌ی خداست، خَلق خداست، نَقش خداست، اثر خداست و جلوه‌ی خداست، این شأن را از دست ندهد. خداوند متعال همه‌ی موجودات را خدانما آفریده است. در هر چیزی خداوند متعال آیه دارد که آیه به معنای نشانه است. تمامی صنایع خداوند متعال و خلایق پروردگار عالَم، نشانه‌های حق‌تعالی هستند. به تعبیر اهل معرفت همه‌ی این‌ها مَرائی هستند. مرائی جمع مرآت است. مرآت به معنای آیینه است. شأن آیینه این نیست که خودش را نشان بدهد. آیینه را ساخته‌اند تا عکس و صورت را نشان بدهد. این یک اصل در عالَم خلقت است. هر مخلوقی آیینه‌ی خالق خودش است. انسان در میان موجودات تنها موجودی است که باید تربیت بشود، باید تعلّم پیدا کند، باید بصیرت به دست بیاورد تا بفهمد که او مخلوق است و مخلوق‌بودن او نیز مقطعی نیست. «هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات[۴]». این تنها برای نَفَس نیست. چشم ما که می‌بیند، خداوند متعال این دید را لحظه به لحظه به ما مرحمت می‌نماید. در این تفسیر «منهج الصادقین[۵]» در آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک که فرموده است: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ[۶]»؛ آیا هیچ فکر کرده‌اید… در بین پرانتز هر شب یک قراری هم داشته باشیم و از خداوند متعال توفیق بخواهیم که به این قرارمان عمل نماییم، این جزء پذیرایی‌های حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به حساب خواهد آمد. خواندن سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک جزء توصیه‌های حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است و نام سوره‌ی مُلک یا سوره‌ی تبارک، سوره‌ی مُنجیه است.

دردی که به روح انسان وارد می‌شود، به مراتب سخت‌تر از درد جسمیِ اوست

همه‌ی ما باید از فشار قبر وحشت داشته باشیم. فشار قبر آن‌چنان تلخ است که دوران بَرزخ انسان مشخّص نیست که یک میلیارد سال باشد یا صدهزار سال باشد و هیچ‌کسی نمی‌داند بین دنیا تا قیامت چه فاصله‌ای وجود دارد. ولی آن فشار آن‌چنان تلخ می‌کند که این تلخی در کام او تا زمانی که شفاعت شامل حالش بشود، می‌ماند. این فشارِ جسم نیست. اگر جسم روح نداشته باشد، درد ندارد. بعد از آن‌که روح از بدن مُفارقت می‌کند، بدن را قطعه‌قطعه هم کنند، هیچ تأثیری ندارد. این‌هایی که اعصاب‌شان از کار می‌افتد، حسّ ندارند، سکته می‌کنند و نیمی از بدن‌شان فَلج می‌شود یا تمام بدن‌شان فَلج می‌شود، اگر درون آتش هم بیفتند، احساس حرارت و داغی نمی‌کنند و هیچ‌چیزی متوجّه نمی‌شوند. آن درد برای روح و جان است. اگر جان نباشد، جسم نه درد دارد و نه لذت دارد. هم لذّت خوشی برای روح است و هم درد و اندوه متعلّق به روح انسان است. آن‌گاه فشار قبر در عالَم بَرزخ فشارِ جسم نیست، فشار روح است. خیلی سخت است. خیلی سخت‌تر از این است که جسم انسان منشأ روح انسان بشود. در نورانیّت هم به همین صورت است. گاهی قلب انسان با اعمال جوارحی به نور می‌رسد که خیلی خوب است. هر نمازی که می‌خوانید، خداوند متعال نور جدیدی به شما می‌دهد. وجود نازنین خاتم انبیاء حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ اَلنَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ[۷]»؛ هرچیزی که شما را به خداوند متعال نزدیک می‌کند، من از آن مُضایقه نکردم و همه‌ی آن‌ها را به شما گفتم. لذا تمام طاعات و کارهایی که انسان برای رضای خداوند متعال انجام می‌دهد، نور است و انسان را به نور مُطلق نزدیک می‌کند. با نور الهی سِنخیّت پیدا می‌کند. اما نوری را که محبّت که کار دل است، توحید که کار فکر و قلب است و ایمان که کار جان و اراده است، انسان انتخاب می‌کند. این‌ها اعمال جوانحی هستند. نورانیّت فکر، نورانیّت گرایش و انگیزه و نیّت و قلب قابل مقایسه با نورانیّت کارهای بدنی نیست. در مورد درد هم به همین صورت است. دردی که از روح ناشی می‌شود، قرآن کریم فرموده است: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ[۸]»؛ این غیر از «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا[۹]» است. یک عدّه‌ای جهنّمی هستند. خدایا! به تو پَناه می‌بریم. خدایا! طاقت جهنّم را نداریم. خدایا! مُحتاج رَحم و عَفو تو هستیم.

همه به آتش وارد می‌شوند، مگر کسانی که اهل تقوا باشند

«إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[۱۰]»؛ صاحب‌دلی، عارفی، سالکی که در طول عُمرش گریه به او مَجال نمی‌داد و دَوام بُکاء داشت. گفتند چرا این قدر گریه می‌کنید؟ شما که اهل مُراقبه هستید. همه‌ی کارهای شما بر اساس دستور خداوند متعال است، پس چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ گفت که خداوند متعال از ورود من به جهنّم خبر داده است؛ ولی هنوز کسی در مورد خروج من از جهنّم چیزی نگفته است و تا زمانی که خاطر جمع نشوم از این‌که از جهنّمی که خداوند متعال ورود من را به آن خبر داده است، حقّ دارم که گریه کنم. «إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا». «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا[۱۱]»؛ فرمود: هیچ‌یک از شما نیستید، مگر این‌که در آتش وارد بشوید. سپس کسانی که می‌توانند مُهندسی کنند و پُل تقوا را ایجاد کنند، پُل تقوا انسان را از روی آتش جهنّم عبور می‌دهد و به بهشت می‌رساند. «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ اگر بخواهید از آتش بیرون بیایید، باید حتماً از خطّ تقوا خارج نشوید. «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»؛ اما کسانی که اهل تقوا نیستند، مقابل تقوا ظُلم است؛ از خطّ خداوند متعال خارج‌شدن، از خطّ فطرت خارج‌شدن، از خطّ طاعت و بندگی حق‌تعالی خارج‌شدن ظُلم است. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۱۲]»؛ این‌هایی که به خودشان ظُلم می‌کنند، «نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»؛ ما اهل ظُلم را از این آتشی که وارد کردیم، خارج نخواهیم کرد. لذا این‌هایی که اهل حقّ هستند، اهل علم هستند، اهل معرفت هستند، این‌ها کثیر‌البُکاء هستند، گریه‌ی سَحَر دارند، بُکاء در سَجده‌ها دارند، توسّلات دارند، نگران جهنّم هستند و این نگرانی بسیار نگرانی به‌جایی است که انسان نگران عاقبت به شرّی باشد. مرگ همانا و افتادن در گودال جهنّم همان باشد.

خواندن مُستمر سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک انسان را از فشار قبر نجات می‌دهد

چه کار کنیم که از فشار قبر که فشار روح است، فشار بُعد برزخی ماست، از این عذاب نجات پیدا کنیم؟ یکی از آن چیزهایی که بر حسب روایت آدمی را از فشار قبر نجات می‌دهد، تلاوت سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک در همه‌ی شب‌ها می‌باشد. آیات زیادی هم ندارد و کمی بیش از یک صفحه است و بیش از دو یا سه دقیقه زمان نمی‌برد. بیایید قرار بگذاریم که تلاوت سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک را تَرک نکنیم و هر شب سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک را بخوانیم. در آیه‌ی پایانی سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک که تطبیق به وجود نازنین مولا و سیّدمان حضرت حجّت (ارواحنا فداه) شده است، فرموده است: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»؛ اگر خداوند متعال این آب‌هایی که نزد شماست مانند قنات، سَد، چشمه و این مواردی که شما به آن دسترسی دارید را فرو ببرد و از دسترس شما خارج کند و گرفتار بی‌آبی و خُشکسالی بشوید، «فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»، کما این‌که کسانی که عطش دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) را دارند، کسانی‌ که بی‌قرار حضرت حجّت (ارواحنا فداه) هستند، کسانی که دَربه‌دَر حضرت حجّت (ارواحنا فداه) هستند، این‌ها شب و روز ندارند. چه کسی باید امام زمان (ارواحنا فداه) را بیاورد؟ چه کسی جز خداوند متعال باید دست‌های بسته‌ی حضرت حجّت (ارواحنا فداه) را باز کند؟ بعضی از گوینده‌ها یا مداح‌ها در محضر مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف و روحی فداه) که از افتخارات بنده این است که سال‌ها روضه‌خوان ایشان بودم، کما این‌که چند دهه است که روضه‌خوان مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هستم و جزء افتخارات عُمر بنده به حساب می‌آید، گاهی بعضی از مداح‌ها یا بعضی از گویندگان در محضر مرحوم آیت الله العظمی بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) امام زمان (ارواحنا فداه) را به مادرشان قَسم می‌دادند که در ظهورشان تعجیل کنند. مرحوم آیت الله العظمی بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از این قَسم ناراحت می‌شدند و می‌فرمودند که فَرج در اختیار خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) نیست. خداوند متعال را قَسم بدهید که دست ایشان را باز کند و فَرج را نزدیک نماید. فَرج در اختیار امام زمان (ارواحنا فداه) نیست و باید خداوند متعال این دَرب بسته را باز نماید تا ان‌شاءالله حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کنند. ما هم آرزو داریم. خدا کند که دروغ نباشد و آرزوی واقعی باشد. خودمان را بسازیم که وقتی حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می‌آورند، ناراحت نشوند که ما را ببینند و بگویند با چه رویی نزد من آمده‌اید؟ تا به حال چه کاری کرده‌اید؟ برای نجات بَشر تو چه نقشی ایفا کرده‌ای؟ یک شخصی در پای منبر گوینده‌‌ای بود و او این آیه‌ی کریمه را خواند و ترجمه و تفسیر کرد. او نیز از روی جهالت خودش گفت که کاری ندارد. اگر آب فرو رفت، مُغنّی می‌آوریم، مهندس آب می‌آوریم و چاه حَفر می‌کنیم تا آب بالا بیاید. در برابر آیه‌ی کریمه یک حالت تمسخری به خودش گرفت. شب در عالَم رویا دید که به او گفتند: ما چشمه‌ی چشم تو را می‌خُشکانیم؛ برو و مُغنّی بیاور تا چشم تو بینا بشود و بتوانی ببینی. وقتی بیدار شد، دید که چشم خشک شده است و دیگر نمی‌بیند. کار دَم‌به‌دَم به دست خداوند متعال است. اگر بخواهد ما را کور کند، یک لحظه اراده نماید، دیگر بینایی چشم ما نیست. خداوند متعال بینایی را می‌دهد و‌ دَم‌به‌دَم می‌دهد. شنوایی را خداوند متعال می‌دهد و دَم‌به‌دَم می‌دهد، لحظه به لحظه می‌دهد. حیات و زندگی را خداوند متعال می‌دهد و لحظه به لحظه می‌دهد. ما هیچ‌چیزی نداریم. نه این‌که فقیر هستیم، بلکه خودِ فقر هستیم. «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ[۱۳]»؛ مُفسّرین اهل معرفت می‌گویند که این‌جا مُفادِ فقیر، مُفادِ کانه‌ی تامّه است نه کانه‌ی ناقصه. فقیر به معنای فقر است. در عُرف ما فقیر کسی است که خودش هست و وجود دارد و کمبودهایش را به من و شما می‌گوید و سائل می‌شود و می‌گوییم که فقیر است. اما در مورد فقر اصلاً اصل وجودش دَم‌به‌دَم وابسته است و آویزان است و اگر او را رها کنند، می‌افتد. وجود ما، حیات ما، مانند یک چیزی است که از بالا به پایین آویخته‌اند و اگر او را رها کنند می‌افتد. خداوند متعال دَم‌به‌دَم به ما حیات می‌دهد، دَم‌به‌دَم نعمت‌هایش را به ما عنایت می‌کند. هیچ لحظه‌ای نیست که ما مُحتاج خداوند متعال نباشیم. ما هیچ‌چیزی نداریم که برای خودمان باشد و خاطرمان جمع باشد که ما این چیز را تا آخر داریم. این‌گونه نیست و همه‌چیز برای خداوند متعال است؛ «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۴]». در مورد خودِ انسان‌ها هم خداوند متعال فرمود که بشارت بده به کسانی که وقتی گرفتار مُصیبت می‌شوند، توجّه پیدا می‌کنند و می‌گویند: «إِنَّا لِلَّهِ[۱۵]»؛ ما که برای خودمان نیستیم، ما مالک داریم. ما مِلک خودمان نیستیم، ما مِلک خداوند متعال هستیم. لذا هرکاری که بدون رضای خداوند متعال انجام بدهیم، بدون رضای مالک کار کرده‌ایم. این کارمان غاصبانه است. در مُلک خداوند متعال که خودمان هستیم، بدون رضایت حقّ هرکاری انجام بدهیم، کار غاصبانه خواهد بود، کار ظالمانه خواهد بود و صاحب‌کار ما را مؤاخذه خواهد کرد.

کلام و قول معصوم برای ما حجّت می‌باشد

از این جهت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) با موهبت الهی به فقر خودشان و به احاطه‌ی پروردگار علم شهودی داشتند که فرموده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۶]»؛ این‌ها هیچ‌کاری که خداوند متعال را نشان ندهد، انجام نمی‌دادند. همه‌ی حرف‌هایشان تبلیغ بود، همه‌ی کارهایشان تبلیغ توحید الهی بود و تمام زندگی‌شان دعوت الی‌الله بود. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوابیدند، خواب ایشان هم حجّت بود. می‌گویند که قولِ معصوم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت است. یعنی هرچیزی که بگوید تا دامنه‌ی قیامت حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که مُستند باشد، حدیث حضرت امام جعفر صادق . و دوازده امام ما (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) حجّت خداوند متعال هستند. حجّت خداوند هستند، یعنی ما این‌ها را به عنوان اُلگو قرار می‌دهیم و در روز قیامت وقتی در مورد کارهای ما سؤال می‌پرسند، می‌گویند چرا این کار را کردید؟ پاسخ می‌دهیم: به این دلیل که امام حسین (علیه السلام) این کار را کرده‌ بودند و از ما می‌پذیرند؛ چون کار امام حسین (علیه السلام) را دیدیم و به استناد کار حضرت امام حسین (علیه السلام) این کار را کردیم، از ما قبول می‌کنند. اگر بگوییم چون امام حسین (علیه السلام) فرموده بودند و ما با فرمایش حضرت امام حسین (علیه السلام) این کار را کردیم. باز هم می‌پذیرند. کار ما سَند دارد و سَند آن قولِ معصوم (علیه السلام) است. اگر نه فعل، نه قول بلکه یک کاری در محضر امام انجام دادیم و امام اعتراض نکرد؛ این سکوت امام تقریر است. از نظر اصولی می‌گویند تقریر است. اگر بگویند چرا این کار را کردید؟ می‌گوییم: به این دلیل که در محضر حجّت خداوند متعال این کار را انجام دادم و اگر خلاف بود، ایشان به ما انتقاد می‌کردند و تذکّر می‌دادند و چون وقتی من این حرف را می‌زدم، ایشان ساکت بودند، بنابراین این هم حجّت است.‌بنابراین تمام شئون زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و کسی که تابع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در رأس آن مولی‌الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب ابوالائمه (علیه و علی اولاده السلام) هستند. از حضرت امام جواد (علیه السلام) پرسیدند: سنّ شما که در حدّی نیست که سنّ بلوغ باشد و بگوییم شما امامت و حجّت بالغه‌ی خداوند متعال و صاحب ولایت مُطلقه هستید. حضرت امام جواد (علیه السلام) این آیه‌ی کریمه را تلاوت فرمودند که خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف فرموده است: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ»؛ چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی بصیرت دعوت به خدا می‌کند، همه‌ی دعوت‌های ایشان برای تمام عصرها و مصرها و نژاد‌ها حجّت است. «عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ که بر حسب روایت منظور از «مَنِ اتَّبَعَنِی» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. در آیه‌ی دیگر همین روایت به نحوی تصریح شده است که می‌فرماید: «وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ[۱۷]»؛ هر آیه‌ای که بر قلب مبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد، حضرت علی (علیه السلام) شاهد بودند. حضرت علی (علیه السلام) بر آمدن جناب جبرئیل (علیه السلام) و تلقّی وحیِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اِشراف داشت و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ‌قدیمی برنداشتند، مگر این‌که قدم‌شان را در جای دیگری گذاشتند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پایشان را در جای پای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تابعِ مَحض بودند، دعوت‌شان هم دعوتِ «عَلَى بَصِیرَهٍ» بود و حجّت بود.

پروردگار حکیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان معلّم قرآن برای اُمّت قرار داده است

برای رعیت که ما رعیت ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستیم، خداوند متعال برای ما در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء حدود ۱۲ دستور داده است و در پایان فرموده است که این دستورات مَصادیق حکمت است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شئونی دارند، رسالت‌های مختلفی دارند که یکی «یُعَلِّمُهُمُ[۱۸]» است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معلّم هستند. اما چه چیزهایی تعلیم می‌دهند؟ چند چیز تعلیم می‌دهند. یکی از آن‌ها کتاب است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معلّم کتاب هستند. معلّم کتاب است، یعنی قرآن کریم که کتاب‌الله است، احتیاج به معلّم دارد، احتیاج به مُبلّغ دارد، احتیاج به مُبیّن دارد. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ[۱۹]»؛ ما تو را فرستادیم و کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو آن را تببین نمایی. این جهاد تبیینی که پسر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، پسر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پَرچم‌دارِ ما چند سال است بر آن تأکید دارند و خَلأ این جهاد تبیین باعث می‌شود که بعضی از جوان‌های ما گرفتار طوفان تبلیغات دشمن می‌شوند و بعد هم خودشان و کشورشان را به خطر می‌اندازند، برای قُصور مُبلّغین است، برای قُصور کسانی است که باید در سنگر تبیین دائماً در این جبهه جهاد تبیین داشته باشند و می‌نشینند و به میان جوان‌ها نمی‌روند و زبان جوان‌ها را نمی‌دانند. لذا این‌ها بدون تبیین، بدون تبلیغ گرفتار تبلیغات دشمن می‌شوند. خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را معلّم قرار داده است، مُبیّن قرار داده است، مُبلّغ قرار داده است و بعد هم به همه‌ی ما فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا[۲۰]»؛ بر همه‌ی شما واجب است که در همه‌ی کارهایی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده‌اند، به پیامبرتان تأسی کنید، اقتدا کنید و از ایشان پیروی کنید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام عُمرشان دلسوزی نسبت به خَلق بوده است. آن‌قدر دلسوز بودند و تبلیغ ایشان عمیق بود که خداوند متعال می‌فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۲۱]»؛ ای پیامبر! چرا این‌قدر تلاش می‌کنی؟ در حال بازی‌کردن با جان خودت هستی. این‌که این‌ها حرف‌های تو را قبول نمی‌کنند و گوش نمی‌کنند و تأثیرپذیر نیستند، در حال به خطر انداختن جان توست. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»؛ این‌که قرآن کریم را قبول نمی‌کنند، این‌که این رُخداد جدید و بَدیع را قبول نمی‌کنند، نزدیک است که تو از غُصّه جان خود را از دست بدهی. اگر ما اُمّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم، نمی‌توانیم شاهد بی‌نمازی کسی باشیم و غُصّه نخوریم؛ شاهد غیبت کسی باشیم و غُصّه نخوریم؛ شاهد دروغگویی افراد باشیم و غُصّه نخوریم؛ شاهد رِبا باشیم و غُصّه نخوریم؛ شاهد ناسازگاری میان خانواده‌ها باشیم و غُصّه نخوریم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غُصّه‌ی اُمّت را می‌خوردند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران افتادن ما در جهنّم بودند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت و تبلیغ ما شب و روز نداشتند. لذا یکی از رسالت‌های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آموزگار بودن ایشان است، معلّم بودن ایشان است و معلّم این کتابی هستند که خداوند متعال بر قلب ایشان نازل کرده است.

خداوند متعال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان معلّم حکمت برای اُمّت معرّفی فرموده است

شأن دوّم ایشان این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معلّم حکمت هستند. علاوه بر این‌که معلّم کتاب هستند و آیات الهی را تبیین می‌کنند، معلّم حکمت هستند. یکی از مصادیق حکمت، یکی از کلاس‌های حکمت، یکی از دانشگاه‌های حکمت این آیه‌ی کریمه است که می‌فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ چیزی را که به آن علم ندارید، با ظنّ و گُمان و شایعات و شبکه‌های کُفّار و ماهواره‌های دشمنان خداوند متعال و فَسَقه و فَجَره و انسان‌های عُقده‌ای و مُعاند با دین، شما حرف‌های این‌ها را می‌شنوید و بعد هم به سَند حرف‌های این‌ها آبروی همدیگر را می‌برید، جامعه را گرفتار سَلب آرامش روانی می‌کنید. وقتی جامعه می‌بیند که در رسانه‌ای گفته شد و یا در شبکه‌ای گفته شد که در فُلان‌جا ۱۰۰ میلیارد سوء استفاده شده است، باعث می‌شود آرامش روانی از دست برود. باعث می‌شود که دیگر اعتماد خودش را نسبت به مسئولین از دست بدهد. وقتی اعتماد رفت، انسان زندگی را بهشت نمی‌بیند. زندگی بهشتی‌ها زندگی اعتماد است.

در جامعه‌ی توحیدی نباید نسبت به همدیگر بدبینی و بی‌اعتمادی وجود داشته باشد

خداوند متعال فرمود: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ[۲۲]»؛ اگر می‌خواهید ببینید که جامعه‌ی ما، جمعیّت ما با همسایه‌هایمان، با اهل محلّ‌مان، با اهل شهرمان، با اهل کشورمان و با اهل منطقه‌مان آیا صفات بهشتی را داریم یا صفات جهنّمی را داریم، خداوند متعال بهشتی‌ها را این‌گونه معرّفی فرموده است: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»؛ ما نمی‌گذاریم که یک فرد بهشتی به صورت مریض به بهشت برود. بهشت دارالسّلام است. کینه، عُقده، بدبینی به مؤمن و جامعه‌ی اسلامی مَرَض است. کسی با این مَرَض حقّ ورود به بهشت را ندارد. لذا یکی از دعاهایی که خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی حشر از قول مؤمنین صدر اسلام به ما یاد داده است، این است که آن‌ها می‌گویند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا[۲۳]». می‌گویند که مرحوم «آیت الله العظمی بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) در قنوت نمازشان این آیه‌ی کریمه را که دعاست، مُکرّر می‌خوانده‌اند. ان‌شاءالله هرشب سوره‌ی حشر را هم بخوانید. ما در این مسجد هم مُسبّحات خَمس را گفته‌ایم و خیلی مهمّ است و این‌هایی که اهل مُراقبه بودند، سلسله‌ی مرحوم آیت الله العظمی بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) تا مرحوم «مُلا حسینقُلی همدانی[۲۴]» (رضوان الله تعالی علیه) و مرحوم «سید علی شوشتری[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) هیچ‌ شبی مُسبّحات خَمس قرآن کریم را تَرک نمی‌کردند. مُلتزم بودند که هر شب بخوانند و اگر نمی‌توانستند هر پنج سوره را بخوانند، تأکید بر این بوده است که حتماً سوره‌ی حشر را بخوانید. این دعا، دعای قرآنی سوره‌ی مبارکه‌ی حشر است که فرموده است: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ»؛ خدایا! هم ما را ببخش، هم این‌هایی را که در ایمان بر ما سبقت دارند. احترام به بزرگ‌ترها و بزرگسال‌ها از این آیه‌ی کریمه و دعا هم فهمیده می‌شود.‌ «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا[۲۶]»؛ خدایا! گناهان‌مان را بر ما ببخش. ای غفّار! می‌شود که پای این منبر همه‌ی این حُضّار بخشیده بشوند و صدقه سر این‌ها این گوینده هم امشب بخشیده بشود تا پاک از این مسجد برویم. شب اوّل عزای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نورانی از این‌جا برویم و هیچ گناهی در ما نباشد. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا»؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش. «وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ»؛ نه تنها ما را ببخش، بلکه برادران ایمانی ما که بر ما سبقت در ایمان دارند را هم ببخش. «وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»؛ باید فرهنگ جامعه‌ی اسلامی این باشد. قرآن کریم در حال جامعه‌‌سازی است. باید ما از خداوند متعال بخواهیم که نسبت به هیچ‌کسی بدبین نباشیم. «وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»؛ انسان‌های بدبین، انسان‌های بد دل خاصیّت بهشتی ندارند. خداوند متعال قلوب بهشتی‌ها را جرّاحی می‌کند. خداوند متعال هر غِلّ و بدبینی که نسبت به دیگران دارند را از دل آن‌ها می‌کَند و تا این‌ها کَنده نشود، بهشتی نمی‌شوند. اگر این غِلّ، این بدبینی، این نگرانی، این بی‌اعتمادی از بین رفت، «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ»، همه نسبت به همدیگر احساس برادری می‌کنند و هیچ‌گاه به هم پُشت نمی‌کنند. مُتقابل هستند، یعنی همه به همدیگر روی می‌آورند و هیچ‌کسی به دیگر پُشت نمی‌کند.

انسان نباید چیزهایی که حق‌ّ‌بودن آن را نمی‌داند، بپذیرد

حکمت در این آیه‌ی کریمه که جزء موارد صریحی است که حکمت قرآنی است، «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، چیزی را که خودت ندیده‌ای… وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بین حقّ و باطل ۴ انگشت فاصله است. از ایشان پرسیدند: چگونه بین حقّ و باطل ۴ انگشت فاصله است؟ فرمودند: بین چشم و گوش ۴ انگشت فاصله است. آنچه دیدی حقّ است، ولی آنچه شنیدی معلوم نیست که حقّ باشد. شنیده‌ها را جدّی نگیرید. شنیده‌های افراد بی‌موالات، افرادی که حرف شیطان را می‌پذیرند، ولی حرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‌پذیرند. شنیدید و زیاد در کتاب شریف «مفاتیح الجنان» دیده‌اید. یکی از اَسناد مفاتیح الجنان کتاب «بلد الأمین[۲۷]» مرحوم «کَفعمی[۲۸]» (رضوان الله تعالی علیه) و کتاب «مصباح[۲۹]» ایشان است. مرحوم کَفعمی (رضوان الله تعالی علیه) جزء عُلمایی بوده‌اند که عُمرشان کم بوده است و سی و چند سال بیشتر عُمر نکرده‌اند، ولی خداوند متعال چه برکتی به ایشان داده است. کتاب مصباح ایشان کتاب قَطوری است و دو برابر کتاب مفاتیح الجنان است و کتاب دعاست. کتاب دیگری هم در دعا نوشته‌اند که نام آن بلد الأمین است. در کتاب مفاتیح الجنان از این دو کتاب به صورت مُکرّر یاد کرده‌اند. هم کتاب مصباح را و هم کتاب بلد الأمین را یاد کرده‌اند. اما یک کتاب دیگری هم دارند که نام آن «مُحاسبه النَفس[۳۰]» است. مرحوم شیخ ابراهیم کَفعمی (رضوان الله تعالی علیه) یک کتابی به نام مُحاسبه النَفس دارند. در این کتاب مُحاسبه النَفس ایشان آورده‌اند که تعجّب از بندگان خداوند متعال است که اگر شما لباس‌تان را درآوردید که وضو بگیرید، یا در خانه بودید و وقتی که خواستید از خانه بیرون بروید، قصد داشتید تا کُت خود را بپوشید، فرزند نابالغ شما و گاهی فرزند غیر مُمیّز به شما گفت که دیدم عقرب به درون لباس شما وارد شد. شما لباس‌تان را با حرف یک فرزند غیر مُمیّز بررسی می‌کنید و احتمال می‌دهید که عقرب وجود داشته باشد و شما را بگَزد و نابودتان کند. حتماً لباس‌تان را تکان می‌دهید و تا وقتی خاطرتان جمع نشود که در این لباس عقرب نیست و خطری وجود ندارد، آن را نمی‌پوشید. آن‌گاه از خودتان تعجّب نمی‌کنید که ۱۲۴ هزار پیامبر آمده است و خطر عقرب‌ها و مارهای جهنّمی را همگی به شما گفته‌اند؟ شما از ۱۲۴ هزار پیامبر الهی قبول نمی‌کنید، اما از فرزند غیر مُمیّز خود می‌پذیرید. در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی هم به همین صورت است. ما گاهی حرف دشمن را به راحتی نُقل مجالس می‌کنیم. می‌گوییم که رادیو بیگانه گفته است، فُلان شبکه گفته است؛ نمی‌دانید که پرونده‌ی فُلانی هم رو شد. جهنّم‌کردن در همین‌جاست. حالا که رو شد و شما او را نیز خراب کردید و گفتید که همه خراب هستند، زندگی شما درست می‌شود یا خودتان را خراب می‌کنید؟ این است که فرموده است: «وَ لَا تَقْفُ»؛ مُبلّغ باشیم، ولی تبلیغ ما از روی بصیرت باشد و عالمانه تبلیغ کنیم، با بصیرت تبلیغ کنیم.

روضه و توسّل به حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام)

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ (عَلَیهِ اَلسَّلام)

حسین جان! کم آورده‌ایم. آقایی کن و یک نگاهی به ما بینداز تا بقیه‌‌ی عُمرمان را حسینی زندگی کنیم. ما تو را دوست داریم. ما نداریم که کسی به صورت دروغین بر امام حسین (علیه السلام) گریه کند. اصلاً نمی‌شود که به صورت دروغین بر امام حسین (علیه السلام) گریه کرد. پدرمان ما سال‌هاست که از دنیا رفته است که ان‌شاءالله خداوند متعال ایشان را رحمت نماید. خیلی ایشان را یاد می‌کنیم، ولی گریه‌مان نمی‌گیرد. ولی برای امام حسین (علیه السلام) گریه‌ی ما می‌آید. مشخّص می‌شود که یک حساب و کتابی هست؛ «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً[۳۱]». شب اوّل ماه محرم معمولاً دامان اوّلین قُربانی راه حضرت امام حسین (علیه السلام)، سَفیر حضرت امام حسین (علیه السلام)، حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) است. بنده هم دوست دارم امشب با دل‌های شما همراه بشویم و به مسجد کوفه برویم. کنار مسجد کوفه، کنار ضریح حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) برویم. زیارت‌نامه‌ی حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) مانند زیارت‌نامه‌ی حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است، اما مظلومیت حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) خیلی مظلومیت عظیمی بود. مردم کوفه بسیار خوش استقبال کردند و بیش از ۱۸ هزار نفر با ایشان بیعت کردند. شب به مسجد آمدند و به عنوان امام جماعت بودند و همه آمدند و مُقتدا کردند. اما وقتی نماز عشاء را خواندند، دیدند که همه رفته‌اند. حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) یکه و تنها و بی‌کَس در این مسجد مانده است. بیرون آمد. یک آشنایی، یک یاری و یک یاوری از او دعوت نکرد که میهمانش کند. «یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ[۳۲]»؛ در کوچه‌های کوفه سرگردان بود. بالاخره منزل این بانویی را که به حضرت مسلم ابن عقیل (علیه السلام) پَناه داده بود را احاطه کردند. حضرت مسلم ابن عقیل (علیه السلام) جنگی نمایان با این‌ها کردند، ولی ایشان را فَریب دادند و گفتند که به ایشان اَمان می‌دهند و بعد هم در یک گودالی افتاد و به‌قَدری حملات شدید بود که شمشیر به لب‌های مبارک ایشان اصابت کرده بود و دندان‌های جلوی ایشان ریخته بود. حضرت مسلم ابن عقیل (علیه السلام) را با دست‌ بسته به دارالعماره آوردند. تشنه بود و درخواست آب کرد. آب آوردند، اما خونریزی دهان‌ ایشان آب را خونین کرد. خوردن خون جایز نبود و نتوانست آب بخورد و ایشان را تشنه به بالای دارالعماره بردند. در آن‌جا حضرت مسلم ابن عقیل (علیه السلام) با صدای بلند گریه کردند. جَلّاد با تعجّب گفت: تو مرد انقلاب هستی، تو قیام کرده‌ای، به همین دلیل گریه می‌کنی؟ ایشان فرمودند: خیر، من برای خودم گریه نمی‌کنم. من برای حسینم گریه می‌کنم. من نامه نوشتم که حسین جان به کوفه بیا؛ می‌دانم که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به همسر و فرزندان خود به سوی این شهری می‌آید که این‌گونه بی‌وفایی کردند. در آخرین لحظه یاد امام حسین (علیه السلام) کردند، اما حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) هم وقتی همه‌ی یاران‌شان را از دست دادند و یکه و تنها شدند، یک نگاه به سمت راست و یک نگاه به سمت چپ کردند. دیدند که دیگر نه جوانی، نه یاری و نه یاوری مانده است. «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنی[۳۳]»؛ آن‌گاه روی به سوی شهدا کردند. اوّلین کسی را که نام بردند، فرمودند: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیل، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ[۳۴]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.

خدایا! دل‌های مؤمنین را نسبت به یکدیگر مهربان قرار بده.

خدایا! سوءظن و کینه و کُدورت و هر چیزی که موجب ناسازگاری خانواده‌ها و برادران دینی می‌شود، این خطر را از جامعه‌ی ما دور بفرما.

خدایا! شرّ نَمام‌ها و شایعه‌پَراکن‌ها را به خودشان برگردان.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نَسل جوان ما را در مسأله‌ی تعلیم و تعلّم، در مسأله‌ی عبادت و تعبّد، در مسأله‌ی ازدواج، اشتغال و رِزق واسع به ساحل سعادت و خوشبختی نائل بگردان.

خدایا! نگرانی پدران و مادران و خانواده‌ها را نسبت به جوان‌هایشان برطرف بفرما.

خدایا! خیر و برکت خود را بر این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) نازل بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام ما (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای ما را بر سر سُفره‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُتنعّم و روح بلندشان را از ما راضی بدار.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت خَلَف صالح امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، نایب امام زمان (ارواحنا فداه) و عَلمدار انقلاب ما را با کفایت و کرامت تا ظهور حضرت حجتّ (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! حوائج این جمع و مُلتمسین و برادرانی که با ما عَهد دعا دارند، برآورده بفرما.

خدایا! به مظلومیت حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام) مریض‌ها عموماً، مریضه‌ی مورد نظر و مریض‌های سفارش‌شده را شِفای عاجل کرامت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫

[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫

«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۴] سعدی، گلستان، دیباچه.

[۵] تَفْسیر کبیر مَنْهَجُ الصّادقین فی إلْزامِ الْمُخالِفین تالیف ملا فتح‌الله کاشانی (متوفای ۹۸۸ق) از تفاسیر شیعه که در سال ۹۸۲ق به زبان فارسی و بنابر ادبیات قرن دهم، روان و سلیس نگاشته شده است. این کتاب تا مدتی تنها تفسیر فارسی متداول بود. ملا فتح‌‌الله کاشانی در تفسیر خود، مباحث مختلف کلامی، فقهی، ادبی و… را مطرح کرده است؛ اما مؤلف بیشتر بر استفاده از روایات اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) در تفسیر خود اهتمام داشته؛ چنانکه برخی این تفسیر را از تفاسیر مأثور به شمار آورده‌اند. تَفْسیر کبیر مَنْهَجُ الصّادقین فی إلْزامِ الْمُخالِفین تالیف ملا فتح‌الله کاشانی (متوفای ۹۸۸ق) از تفاسیر شیعه که در سال ۹۸۲ق به زبان فارسی و بنابر ادبیات قرن دهم، روان و سلیس نگاشته شده است. این کتاب تا مدتی تنها تفسیر فارسی متداول بود. ملا فتح‌‌الله کاشانی در تفسیر خود، مباحث مختلف کلامی، فقهی، ادبی و… را مطرح کرده است؛ اما مؤلف بیشتر بر استفاده از روایات اهل بیت در تفسیر خود اهتمام داشته؛ چنانکه برخی این تفسیر را از تفاسیر مأثور به شمار آورده‌اند.

آقابزرگ تهرانی در الذریعه نام کتاب را تفسیر «منهج الصادقین فی تفسیر القرآن المبین و إلزام المخالفین» ذکر می‌کند اما ملا فتح الله در مقدمه کتاب می‌نویسد: چون مقصد اقصی و مطلب اعلی از این منتخب، ایضاح طریق ائمه صادقین است به حجج واضحه و الزام مخالفین به براهین باهره، از این جهت مسمی شد به «منهج الصادقین فی الزام المخالفین». انگیزه نویسنده از تالیف کتاب، به گملا فتح‌الله در تفسیر سوره‌ها از نظم خوب و یکسانی پیروی کرده است. به طوری که ابتدا به بحث مکی و مدنی سوره‌ها، بعد عدد آیات و بعد از آن نام‌های سوره و بعد ثواب قرائت سوره و سپس تناسب و ارتباط سوره و بعد از آن اسباب النزول و سپس به مباحث تفسیری می‌پردازد. فته خود او، نگارش تفسیری فارسی، با اسلوب زبانی و لغاتی غیر ملال انگیز، نه بیش از اندازه مفصل و نه بسیار مختصر، و نیز موافق باورها و عقاید امامیه و شامل آثار و اخبار اهل بیت(ع) بوده است. ملا فتح‌الله در تفسیر سوره‌ها از نظم خوب و یکسانی پیروی کرده است. به طوری که ابتدا به بحث مکی و مدنی سوره‌ها، بعد عدد آیات و بعد از آن نام‌های سوره و بعد ثواب قرائت سوره و سپس تناسب و ارتباط سوره و بعد از آن اسباب النزول و سپس به مباحث تفسیری می‌پردازد.

آغاز کتاب با مطالبی در باره تفسیر سوره حمد است. کاشانی سوره حمد را مکی دانسته هم به دلیل نظر ابن عباس و قتاده و هم به سبب روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمود: (نزلت فاتحه الکتاب بمکه من کنز تحت العرش) سوره فاتحه الکتاب از گنج‌هاى زیر عرش به مکه نازل شده است. ونیز به این دلیل که ابن عباس روایت کرده که چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه به تبلیغ رسالتش پرداخت نخستین سخنش سوره حمد بود و از یک سو ده سال در مکه مسلمانان مأمور به خواندن نماز بودند و از دیگر سو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی فرمود: (لا صلاه الا بفاتحه الکتاب) یعنی نماز جز با خواندن فاتحه درست نیست پس سوره حمد در مکه نازل شده است.  پایان بخش کتاب مطلبی است که به باور نویسنده سرّی عظیم و نکته‌ای عجیب وغریب است و آن شروع قرآن با (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ) در سوره حمد با حرف «باء»است و پایان یافتن قرآن با (مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ) در سوره ناس با حرف «سین» است؛ و ترکیب این دو حرف می شود «بَسْ» یعنی کافی و تعبیر«بَسْکَ» یعنی «حَسْبکَ» برای تو کافی و بس است. براین اساس حرف آغازین و پایانی قرآن معنایش این است که [حسبک من الکونین ما أعطیناک بین الحرفین] یعنى آن‌چه (سوره‌ها و آیات و حقایق و معارفی که در آنها نهفته است) در فاصله میان این دو حرف باء و سین به تو ای انسان داده‌ایم برای تو از هر دو جهان کافی است. یعنی هر مرد و زن با ایمانی با تلاوت و توجه به قرآن و عمل به دستوراتش می‌تواند به خواسته‌های دنیایی و آخرتی‌اش دست بیابد. نویسنده در آخرین فراز تفسیر تصریح کرده که این از اتفاقات نادر و کمیاب است که واژه‌ای در دو زبان به یک معنی باشد چنان‌چه بس در عربی و فارسی هر دو به معنای بسنده و کفایت است و حکیم سنایى در این باره این‌گونه سروده است:

اول و آخر قرآن ز چه «با» آمد و «سین‌»            یعنى اندر ره دین، رهبرِ تو قرآنْ بس‌ْ

ملا فتح‌الله کاشانی در تفسیر خود نظریات تفسیری بیضاوی و زواره‌ای و نیز مباحث زمخشری در کشاف و طبرسی در مجمع البیان را آورده است و از تبیان شیخ طوسی و تفسیر ابوالفتوح رازی و همچنین از تفسیر جرجانی معروف به گازُر نیز استفاده کرده است. وی همچنین گاه سخنان عرفانی مشاهیر متصوفه، مانند قُشیری و سُلَمی، را در لا به لای تفسیر خود آورده است. وی هر جا که مناسب دیده روایات و اخباری را هم از کتب مختلف حدیثی اعم از شیعه و اهل سنت ذکر نموده است.

[۶] سوره مبارکه مُلک، آیه ۳۰٫

[۷]  الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۴.

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَجَّهِ اَلْوَدَاعِ فَقَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ وَ اَللَّهِ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ اَلنَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ اَلنَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ اَلْجَنَّهِ إِلاَّ وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ أَلاَ وَ إِنَّ اَلرُّوحَ اَلْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ وَ لاَ یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اِسْتِبْطَاءُ شَیْءٍ مِنَ اَلرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَإِنَّهُ لاَ یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اَللَّهِ إِلاَّ بِطَاعَتِهِ».

[۸] سوره مبارکه همزه، آیه ۶٫

[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۶٫

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا».

[۱۰] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۱٫

«وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا».

[۱۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۲٫

[۱۲] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱٫

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّهَ ۖ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ ۖ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ ۚ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ أَمْرًا».

[۱۳] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵٫

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».

[۱۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹٫

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۱۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۷] سوره مبارکه هود، آیه ۱۷٫

«أَفَمَنْ کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَ رَحْمَهً ۚ أُولَٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ».

[۱۸] سوره مبارکه جمعه، آیه ۲٫

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ».

[۱۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۴٫

«بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ ۗ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۲۰] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

[۲۱] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۲۲] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷٫

[۲۳] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۰٫

«وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».

[۲۴] ملا حسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌رسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درس‌های مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درس‌های خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت.

حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهره‌مند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، می‌رسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفته‌اند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت می‌کرده است.

[۲۵] سید علی شوشتری (۱۲۲۳۱۲۸۳ق) از عالمان و عارفان شیعه در قرن ۱۳ قمری و از نوادگان سید نعمت‌الله جزایری که نسبش به امام کاظم (علیه السلام) می‌رسد. او در شوشتر به دنیا آمد و همان‌جا در مسند قضاوت به مردم خدمت می‌کرد. شوشتری به سفارش یک شخص بافنده بهنجف هجرت کرد و با انجام دستورالعمل‌های او به مسیر عرفان هدایت شد. سید علی شوشتری در فقه، شاگرد شیخ انصاری بود. به‌گفته مورخان، مقام معنوی او در حدی بوده که شیخ انصاری در درس اخلاق او شرکت می‌کرد. آقابزرگ تهرانی او را، علّامه با ورع و جلیل‌القدر و مرجع پس از شیخ انصاری دانسته است. او نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه سلسله عارفان شیعه در نجف می‌دانند. شوشتری شاگردان زیادی تربیت کرد که مشهورترین آنها ملاحسینقلی همدانی و سید احمد کربلایی بودند.

جایگاه شوشتری در در دو مقام علمی و معنوی بحث شده است: آقابزرگ تهرانی سید علی شوشتری را با صفات علامه، باورع و جلیل‌القدر، معاصر شیخ انصاری و وصی و صاحب سرّ پس از او توصیف کرده و گفته که او بسیار بلندمرتبه بود. سید حسن صدر(۱۳۵۴ق) در کتاب تکمله گفته که شوشتری، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مرجع بعد از شیخ انصاری بود. صاحب کتاب اعیان الشیعه هم او را عالمی فقیه و عابدی زاهد، که با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت داشت، معرفی کرده و نوشته که بعد از شیخ انصاری، مدت کوتاهی زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را بر عهده داشت. آقا بزرگ تهرانی نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه سلسله عارفان شیعه در نجف می‌دانند. از ملا حسینقلی همدانی هم نقل شده است که شیخ انصاری هر هفته به خانه شوشتری می‌رفت و از مواعظ او استفاده می‌کرد. در کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری به نقل از ملاباقر شوشتری نوشته شده که وقتی مادر شیخ انصاری از دنیا رفت، شیخ انصاری، به او گفت که بر مادرم نماز بخوان و این جمله را گفت: «هیچ عملی که بخواهم برای مادرم در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم». سید علی شوشتری، در سال ۱۲۸۳ق در نجف از دنیا رفت و در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) دفن شد. قبر او متصّل به درب مشهور باب القبله مقابل قبر شیخ انصاری است.

علامه طهرانی در کتاب رساله لبّ اللباب به نقل از علامه طباطبایی نوشته که سیدعلی شوشتری، قاضی و امام جماعت شوشتر، به سفارش و راهنمایی یک شخص بافنده از شوشتر به نجف رفت و با انجام دستورالعمل‌های او به مسیر عرفان هدایت شد. حسن حسن‌زاده آملی به نقل از سید محمدحسن الهی، برادر علامه طباطبایی نام آن شخص را ملاقلی جولا بیان کرده است. از ملا حسینقلی همدانی منقول است که به من خبر رسید که حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجد سهله و حجره سید علی شوشتری تشریف دارند. به آنجا رفتم و اجازه ورود خواستم ولی سید گفت همان‌جا توقف کن و فقط در حد همهمه کلماتی شنیدم.[ سید محمدتقی حکیم گفته که کتاب و نوشتاری به خط خود شوشتری، در عرفان وجود ندارد ولی نوشته‌هایی به خط وی در اصول، شامل مباحث الفاظ و مباحث عقلی و مسائلی از فقه وجود دارد که حدود ۳۸۸ صفحه است اما هیچ‌کدام از آنها چاپ نشده است.

[۲۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۷٫

«وَ مَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ».

[۲۷] اَلْبَلَدُ الأمین وَ الدَّرْعُ الحَصین مِنَ الْأدْعیَه وَ الْأعْمالِ وَ الأوْراد وَ الأذْکار تألیف شیخ ابراهیم بن علی عاملی کفعمی (متوفای ۹۰۵ق) صاحب کتاب مصباح کفعمی. این کتاب از کتب مشهور و معتبر دعا و آداب دینی و عبادی است که از زمان تالیف همواره محل توجه بوده است. کفعمی کتاب البلد الأمین را مدت‌ها قبل از مصباح تألیف کرده است. این کتاب تمام مطالب مصباح و اضافاتی دیگر را دربردارد. مؤلف در ابتدای کتاب، مقدمه‌ای آورده و در آن آدابی مانند آداب نماز، کفن و دفن میت و… آورده و سپس آداب نمازهای یومیه و تعقیبات نماز را بر شمرده است. ادعیه اوقات مختصه و ادعیه ایام هفته، عنوان‌های بعدی کتاب است. کفعمی در این قسمت برای هر روز از ایام هفته چندین دعا و حِرز آورده است. پس از ایام هفته، شروع به ذکر اعمال و ادعیه ماه‌های سال کرده و ابتدای آن را ماه رجب قرار داده است. کفعمی، زیارات متعددی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر کرده و زیارات ایام مخصوصه را با آداب آن مانند غسل زیارت و… آورده است. در پایان نیز مناجات‌های ائمه و ادعیۀ وارده در مناسبت‌های گوناگون مانند دعای کمیل، جوشن کبیر، جوشن صغیر، فرج، توسل و… را ذکر نموده است. حسن ختام کتاب البلد الامین دعای «الأسماء الحسنی»، مروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعای تهلیل قرآن است. از امتیازات این کتاب این است که لغات و عبارات مختلف ادعیه و زیارات را آورده و آنگاه فواید و نکات زیادی راجع به آن مطرح کرده است. کتاب «البلدالامین» یکی از منابع کتاب بحارالانوار علامه مجلسی و تمام کتب ادعیه دیگر از جمله مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی است.

[۲۸] تقی‌الدین ابراهیم بن علی عاملی کَفعَمی (۸۴۰-۹۰۵ق)، از عالمان شیعه در قرن نهم هجری. وی در جبل عامل لبنان می‌زیسته و نسبش به حارث همدانی می‌رسد. وی تألیفات متعددی در علوم مختلف دارد. المصباح و البلد الامین از جمله آثار مشهور او در ادعیه و زیارات است. تقی الدین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی در سال ۸۴۰ق، در روستای کفَرعیما از منطقه جبل عامل متولد شد. آقابزرگ تهرانی ولادت او را ۸۲۸ق ذکر می‌کند. نسب وی به حارث همدانی، صحابی حضرت علی(ع) می‌رسد. کفعمی نیز در پایان کتاب مصباح، خود را حارثی معرفی کرده است. کفعمی منسوب به روستای کفرعیما است در نزدیکی جِبشیت و هم اکنون تنها آثار ویرانه‌های این روستا باقی و خالی از سکنه است. پدر وی، شیخ علی کفعمی، از علمای منطقه بود. و کفعمی نزد وی تحصیل کرد و از او اجازۀ نقل حدیث دریافت کرد. وی دو برادر به نام‌های شمس الدین محمد(متوفای ۸۸۶ق) و جمال الدین احمد دارد که هر دو از علما بودند. شیخ شمس الدین محمد، جد بزرگ شیخ بهایی است و شیخ جمال الدین احمد مؤلف کتاب «زبده البیان فی عمل شهر رمضان» است. شیخ جمال الدین ظاهرا قبل از ابراهیم کفعمی رحلت نموده است.

ابراهیم کفعمی در علوم مختلف چون (عرفان، سیر و سلوک، ادبیات، شعر، تاریخ، دعا و زیارات) تألیفاتی دارد. مصباح و البلد الامین از مشهورترین آثار کفعمی است. سید محسن امین در اعیان الشیعه ، آثار متعددی برای او می‌شمارد. صحیفه سجادیه به خط کفعمی از نسخه‌های قدیمی صحیفه است که سالیان قبل از ایران خارج شده و مفقود شده بود؛ اما با تلاش‌های بسیار در حوزه شبه قاره شناسایی شد و توسط شخصیت‌های فرهنگی به قم انتقال یافت که در نهایت چاپ و منتشر شد. این نسخه، علاوه بر ۵۴ دعای صحیفه‌های دیگر، چهار دعا بیشتر دارد. شیخ ابراهیم کفعمی در کربلا سکونت داشت و وصیت کرده بود آنجا دفن شود اما در اواخر عمر خود سفری به زادگاه خویش نمود و در سال ۹۰۵ق و در سن ۶۵ سالگی در روستای کفرعیما در نزدیکی روستای جِبشیت جهان را وداع گفت. از جمله وقایع پس از وفات کفعمی آن است که روستای کفرعیما در اثر حوادث روزگار خراب شد و از قبر کفعمی نیز اثری بر جای نماند، امّا بعد از سال‌ها (بعد از قرن ۱۱ هجری) یک سنگ قبر توسط کشاورزی پیدا شد که بر روی آن نوشته شده بود: هذا قبر الشیخ إبراهیم بن علی الکفعمی رحمهُ الله. مردم که از این واقعه آگاه شدند محل قبر او را بازسازی و تعمیر نمودند و هم اکنون نیز مرقدش زیارتگاه شیعیان است.

[۲۹] جُنَّهُ الأمانِ الْواقیَه وَ جَنَّهُ الإیمان الباقیَه مشهور به مصباح کفعمی عنوان یکی از مهم‌ترین منابع شیعی در ادعیه و زیارات تألیف عالم، محدث و ادیب شیعی، ابراهیم بن علی کفعمی (متوفای ۹۰۵ق.). کتاب مصباح بعد از البلد الأمین نوشته شده و در واقع منتخب و خلاصه‌ای از آن است. این کتاب به دلیل آنکه شباهت بسیاری به « مصباح المتهجد» شیخ طوسی دارد، به «المصباح» شهرت یافته است. مؤلف در این کتاب به اعمال برخی ماههای قمری، کیفیت و آداب دعا و برخی نکات ادبی و تاریخی در ۵۰ فصل پرداخته است. کفعمی کتاب مصباح را ۱۰ سال قبل از وفات خویش یعنی در سال ۸۹۵ق تألیف کرده است. کتاب مصباح به خاطر مقبولیت عام و توجه گسترده به آن، بارها استنساخ شده، به طوری که در همان قرون اولیۀ تألیف کتاب، خانه‌ها و سرزمین‌های اسلامی را فرا گرفت. کفعمی در مقدمۀ کتاب می‌گوید: «کتاب مصباح را از کتاب‌های مورد اعتمادی جمع‌آوری کردم که باید به ریسمان محکم آن‌ها چنگ زده شود و آن را به گونه‌ای مرتب کردم که خوانندۀ آن را به بالاترین درجات وصول به حضرت حق برساند.»‌ مصباح کبیر شیخ طوسی کتابی بود با مقبولیت بسیار بالا و در اکثر خانه‌ها، نسخه‌ای از آن یافت می‌شد. با آمدن مصباح کفعمی، معروف است که مصباح المتهجد شیخ طوسی نَسْخ شد و جای خود را به مصباح کفعمی داد.

[۳۰] مُحاسِبَهُ النّفس اللوّامَه و تَنْبیهُ الرّوح النوّامَه کتابی اخلاقی به زبان عربی نوشته کفعمی (متوفای ۹۰۵ق) است. این کتاب، درباره محاسبه نفس آدمی است که مؤلف تلاش کرده، با استناد به آیات، احادیث، حکمتها، عبارات ادبی، امثال و اشعار به ترغیب انسان برای تنزیه و طهارت نفس خویش بپردازد. مؤلف صریحا به اسم کتاب اشاره نکرده، اما اشاره‌ای به نقل او شده که در مقدمه کتاب آورده است: «فحق علی کل ذی علم و حتم علی کل ذی حزم… محاسبه النفس اللوامه و تنبیه الروح النوامه.» کفعمی در این کتاب، منابع احادیث را ذکر نمی‌کند و محقّق کتاب نیز آنها را استخراج نکرده است. گویا نویسنده این احادیث را از متونی که در اختیار داشته و به دست ما نرسیده، برگرفته است. نویسنده از ادبیات خود بهره جسته و متن اخلاقی مسجع و شیوایی را عرضه می‌کند. وی در این کتاب به آیات ترغیب و اخطار، احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره تحذیر و ترغیب، امر و نهی و مواعظ، حکمت و امثال، لطائف زیبا، عبارت ادبی و اشعار پرداخته است. آقا بزرگ تهرانی در الذریعه درباره کتاب می‌نویسد: «این کتاب را کفعمی در سال ۸۹۵ ق به پایان رسانده و شامل مواعظ حسنه و مخاطبه نفس با عباراتی تأثیرگذار است.» محقق کتاب، ۴ نسخه خطی از کتابخانه آستان قدس رضوی را برای تحقیق نام می‌برد که بر اساس آن به اختلاف نسخه ها، استخراج آیات قرآنی، شرح کلمات مشکل و… پرداخته است. این اثر با کتاب محاسبه النفس نوشته سید بن طاووس ترجمه شده است. نشر مرتضوی این کتاب را با محاسبه النفس اثر سید بن طاووس و کشف الریبه نوشته شهید ثانی منتشر کرده است. همچنین مؤسسه قائم آل محمّد (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) در قم و نیز مؤسسه الفکر الإسلامی در بیروت، کتاب کفعمی را مستقلاً با تحقیق فارس الحسّون چاپ کرده‌اند.

[۳۱] محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ق.

« … وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع بِأَبِی قَتِیلُ کلِّ عَبْرَهٍ قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کلِّ عَبْرَهٍ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا یذْکرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکی …‏».

[۳۲] تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۷۱. / الإرشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۵۴.

«لَمّا رَأى [مُسلِمٌ‏] أَنَّهُ قَد أمسى ولَیسَ مَعَهُ إلّا اولئِکَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ کِندَهَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَیسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا یُحِسُّ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَى الطَّریقِ، ولا یَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا یُواسیهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ، لا یَدری أینَ یَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَنی جَبَلَهَ مِن کِندَهَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَهٍ یُقالُ لَها: طَوعَهُفَسَلَّمَ عَلَیهَا ابنُ عَقیلٍ، فَرَدَّت عَلَیهِ. فَقالَ لَها: یا أمَهَ اللّهِ اسقینی ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِکَ! فَسَکَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِکَ، فَسَکَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ‏ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ یا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِکَ عافاکَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا یَصلُحُ لَکَ الجُلوسُ عَلى بابی، ولا احِلُّهُ لَکَ. فَقامَ فَقالَ: یا أمَهَ اللّهِ، ما لی فی هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشیرَهٌ، فَهَل لَکِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّی مُکافِئُکِ بِهِ بَعدَ الیَومِ؟ فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ وما ذاکَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ، کَذَبَنی هؤُلاءِ القَومُ وغَرّونی. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَیتا فی دارِها غَیرَ البَیتِ الَّذی تَکونُ فیهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَیهِ العَشاءَ».

[۳۳] سید ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ ش، ص ۱۱۶. / ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ ق، ص ۷۰. / محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱.

«هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَ».

[۳۴] موسوعه کلمات امام حسین (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم)، ص۵۸۲. / من ظلامات اهل بیت. / کربل الثوره والماسات، نویسنده: احمد بن حسین یعقوب، ص۳۳۹. / نصوص حول الشعر و الادب، ص۴۸۴. / من اخلاق الامام حسین علیه السلام، ص۲۵ (نویسنده عبدالعظیم مهتدی بحرانی). / کلمات الامام حسین، ص ۴۸۲ و ۴۸۴.

« ثُمَّ تَوَجَه نَحوَ القَومِ وَ جَعَلَ یَنظُرُ یَمینًا وَ شِمالاً فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه اِلّا مَن صافَحَ التُّرابُ جَبینَهُ وَ مَن قَطَعَ الحُمامُ اَنینَهُ فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین وَ یا یَزیدِ بنِ مَظاهِر وَ یا یَحیَی بنِ کَثیر وَ یا هَلا بنِ نافِع وَ یا اِبراهِیمِ بنِ الحصین وَ یا اَمیرِ بنِ المُطاع وَ یا اَسدِ الکَلبی وَ یا عَبدُاللهِ بنِ العَقیل وَ یا مُسلمِ بنِ عَوسَجِه وَ یا داودِ بنِ طِرِمّاح وَ یا حُرِّ الرّیاحی وَ یا عَلی بنِ الحُسین وَ یا اَبْطالَ الصَّفا وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجا مالِی اُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونِی وَادْعُوکُم فَلا تَسمَعُونِی أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟! فهذه نساء الرسول صلى الله علیه وآله لفقدکم قد علاهن النحول، فقوموا من نومتکم، أیها الکرام، وادفعوا عن حرم الرسول الطغاه اللئام، ولکن صرعکم والله ریب المنون وغدر بکم الدهر الخؤون، والا لما کنتم عن دعوتی تقصرون، ولا عن نصرتی تحتجبون، فها نحن علیکم مفتجعون وبکم لاحقون، فإنا لله وإنا إلیه راجعون».