«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

بیان مسأله‌ی شرعی پیرامون تَزریق آمپول و غذای مانده در دهان و ابطال روزه‌‌ی رمضان

در مسأله‌ی روزه یکی از مسائلی که مورد سؤال است، آنچه که همه می‌دانند خوردن و آشامیدن روزه را باطل می‌کند. اما فروعاتی دارد. آمپول‌زدن چطور است؟ تَزریق سِرُم چطور است؟ در این جهت اگر آمپول تقویتی باشد و به رَگ زده شود، خلاف احتیاط است. احتیاط واجب این است که شخص روزه‌دار از تَزریق آمپول تقویتی به رَگ پَرهیز کند. اما آمپول‌های غیر تقویتی و آمپول‌های درمانی مشکلی ندارد. اگر کسی مسواک نزده باشد و غذاها در میان دندان‌هایش مانده است، اشکالی ندارد و روزه را باطل نمی‌کند. اما اگر اطمینان دارد اگر مسواک نکند و خلال نکند، این غذا به دهان مُنتقل می‌شود و آگاهانه یا ناآگانه فُرو بُرده می‌شود. اگر با این فَرض مسواک نکرد و بعد هم این اتّفاق اُفتاد، روزه را باطل می‌کند.

صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14030106-Roze 14 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

قرآن کریم تَجلّی صفات حق‌تعالی است

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا * وَ أَنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا[۲]»؛ خداوند علیّ مُتعال قرآن را در آیات مُختلف توصیف کرده است تا مُوحّدین عالَم با یک معرفتی سر سُفره‌ی قرآن کریم بنشینند، به پَناه قرآن کریم بروند. یکی از دلایل قِوام قرآن کریم ذاتِ اوست. قرآن کریم کلام بَشر نیست، قرائت بَشر هم نیست. قرآن کریم مرحله‌ی بَسیطی دارد که در مقام لَدُنّی با خدا بوده است. «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ[۳]»؛ این کتاب در یک مرحله‌ای، در یک شأنی، در یک مرتبه‌ی وجودی مُفصّل نبوده است، آیه‌ آیه نبوده است، سوره سوره نبوده است، کلمه به کلمه نبوده است؛ بلکه مقام بساطت قرآن کریم است. در آن‌جا در مَحضر حقّ حالت بساطت داشته است. «ثُمَّ فُصِّلَتْ»؛ بعد که به این عالَم آمده است، تَفصیل پیدا کرده است. لذا برحسب آنچه که مُفسّرین به تَبَع روایات گفته‌اند، این است که گفته‌اند قرآن کریم دو نوع نُزول دارد. یک نُزول تَدریجی برحسب نیازهایی که برای بَشر پیش آمده است، خداوند متعال برایش قانون فرستاده است، نُسخه برایشان پیچیده است. این مرحله، مرحله‌ی تَنزیل است، مرحله‌ی تَفصیل است، مرحله‌ی بیان و کلام و لَفظ است و یک مرحله‌ی دیگری دارد که آن مقام لَدنّی قرآن کریم در قلب یک انسانی که اسم اعظم خداوند متعال است و انسان کامل است، قرآن کریم بر آن قلب که آن قلب لوحِ مَحفوظ است، آن قلب عَرش خداست، انزال پیدا می‌کند، نُزول دَفعی پیدا می‌کند، نُزول بساطتی پیدا می‌کند. بنابراین قرآن کریم ساخته‌ی اَحدی جُز خدا نیست. جلوه‌ی خداست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فرموده‌اند: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ[۴]»؛ خداوند متعال در کتاب خودش تَجلّی کرده است. و در شب ۲۷ ماه رجب دعایی داریم که خداوند متعال را در آن‌جا قَسم می‌دهیم: «أَسْأَلُک بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ[۵]»؛ تو را به تَجلّی اعظم قَسم می‌دهیم.

Sadighi-14030106-Roze 14 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

تَجلّی حق‌تعالی برای حضرت موسی (علیه السلام)

این حقیقت که قرآن کریم جلوه کرده است و اسم اعظم خداست، عالَم را تَحت تأثیر قرار داده است، این برای افرادی که از مراحل حُجُب این عالَم عُبور کردند، قابل دَرک است؛ اما برای ما قابل دَرک نیست. چرا؟ برای این‌که ما ظرفیّت آن را نداریم. خداوند متعال یک جلوه به حضرت موسی کَلیم (علیه السلام) کرد. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۶]»؛ وقتی خدا تَجلّی کرد، کوه مُتلاشی شد. اصلاً چیزی از کوه باقی نماند. یک کوهِ سر به فَلک کشیده، وقتی حضرت موسی کَلیم (علیه السلام) درخواست کرد که خدایا می‌هخواهم ببینمت؛ «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ[۷]»؛ خدایا! خودت را به من ارائه کُن تا من تو را تماشا کنم. چه همّت بلندی داشته است! چه احساسی داشته است! چه محبّتی داشته است! آدم که کسی را دوست دارد، تا او را نبیند نباید دلش آرام بگیرد. اگر محبّت ما نسبت به آقای خودمان، سرپرست خودمان، آبروی خودمان، عزّت خودمان، امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) محبّت خالص باشد، تا چشم‌مان به جَمالش روشن نشود، آرام و قرار نخواهیم داشت، شب و روز نخواهیم داشت. حضرت موسی (علیه السلام) خدا را دوست می‌دارد. چون حضرت موسی (علیه السلام) تربیت‌شده‌ی خودِ خداوند است و خداوند متعال هم در میان اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) برای حضرت موسی (علیه السلام) باب محبّت را باز کرده است. از او به صورت ویژه نام می‌بَرد. «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا[۸]»؛ ما موسی را به مقام خلوت با خودمان نزدیک کردیم و با در مقام مُناجات و نَجوا بود. یعنی دیگر غیرِ من و او سر در نمی‌آورد که او به من چه عرایضی دارد؟ چه نوع عاشقی می‌کند؟ چگونه خودش را به من عرضه می‌کند؟ من بودم و موسی (علیه السلام)؛ «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا». یا آیه‌ی دیگری دارد که می‌فرماید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی[۹]»؛ موسی! تو فقط مالِ من هستی. غیرِ من نباید در دل تو اثر داشته باشد. لذا در این جریان «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۱۰]»، از وجود مبارک حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) که جان همه‌ی ما به قُربان ایشان باد، در حالی‌که هنوز سایه‌ی پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بر سرشان بود؛ عُلمای قُم با «احمد بن اسحاق قُمی[۱۱]»، «سعد بن عبدالله اَشعری[۱۲]» که این‌ها بزرگان شیعه هستند، این‌ها اَعلام هستند، این‌ها ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت و حدیث هستند. به خدمت حضرت که رسیدند، سؤالاتی داشتند که پاسخ آن برایشان میسور نبود. لذا آمدند تا با سرانگشت امامت صاحب ولایت مُطلقه گِره‌های علمی و شُبهات‌شان را باز کنند. وقتی خواستند به امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کنند، حضرت پَرده را کنار زدند و آقازاده‌ی ایشان، «ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد[۱۳]»؛ وجود مبارک حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) در مجلس حُضور پیدا کردند. طفل بودند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به عُلما گفتند که مطالب و سؤالات‌تان را با ایشان مَطرح کنید. این‌ها هم در نهایت تَعبُّد با حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) که ظاهراً کودک است، ۳۰ سؤال را مَطرح کردند. یکی از سؤالات این «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» بود؛ «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». خدا به حضرت موسی (علیه السلام) خطاب می‌کند: کَفش‌هایت را در بیاور. «مِیکَده حمام نیست». هرکسی بخواهد عاشق باشد، باید عاشقی بَلد باشد. آدم نمی‌تواند با کَفش به وادی عشق قَدم بگذارد. باید بی‌سر و پا باشد. نه تنها باید پابرهنه باشد، باید سر از پا نشناسد. حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به او فرمودند: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ». سؤالی که عُلمای قُم از امام زمان (ارواحنا فداه) کردند، این بود که گفتند: یعنی آن لباسی که حضرت موسی (علیه السلام) به پای خودشان پوشیده بودند که حال کَفش یا هرچیز دیگری بوده است، آیا از اَجزاء حیوانِ غیر مَأکولٌ‌لَه بوده است؟ چیزی به پای ایشان بوده است که باید با آن عبادت نمی‌کرده است و نماز نمی‌خوانده است؟ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: مقام پیامبری مانند حضرت موسی (علیه السلام)‌ ـ مَظمون فرمایش ایشان این است ـ اَجل از این است که مسأله‌ی فقهی نماز و حُضور در مَحضر خداوند متعال را نداند. عرض کردند: پس منظور از این «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» چیست؟ فرمودند: حضرت موسی (علیه السلام) همسر و فرزندش را در بیابان گذاشته بود و هوای سرد بود و در آن‌جا کَس و کاری برای عَیال ایشان که در حال زایمان بود، نداشت. لذا گوشه‌‌ی دلش تعلُّق به همسر و فرزندشان داشتند. خداوند متعال خواستند بگویند:

«ای یک دله صد دله دل یک دله کن     *****     مِهر دگران را ز دل خود یَله کن[۱۴]».

Sadighi-14030106-Roze 14 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

لذا حضرت موسی (علیه السلام) با همه‌ی مقامی که دارد، خداوند متعال در قرآن کریم بیش از ۶۰ مورد یاد حضرت موسی (علیه السلام) را کرده است و داستان‌هایی از حضرت موسی (علیه السلام) در مقام حکایت برای مُوحّدین عالَم بازگو کرده است و این حضرت موسی (علیه السلام) با این درجه‌ی معرفت و محبّت از خداوند متعال درخواست می‌کند: «رَبِّ أَرِنِی»؛ با من حرف زده‌ای و من کَلیم تو هستم؛ حضرت موسی (علیه السلام) کَلیمِ خداست. حرف تو را شنیده‌ام، ولی می‌خواهم خودت را ببینم. خداوند متعال فرمودند: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ[۱۵]»؛ یک نگاهی به این کوه بینداز؛ «فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی[۱۶]»؛ اگر دیدی چیزی از این کوه باقی ماند، آن‌وقت تو هم می‌توانی من را ببینی. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا[۱۷]»؛ وقتی خداوند در کوه جلوه کرد، یک شأن، یک نَشئه و یک نَمی از بیکَرانگی خودش را در کوه نشان داد. کوه چه شد؟ «جَعَلَهُ دَکًّا»؛ دیگر کوهی نبود. به طور کُلّی مانند قیامت که تمام کوه‌ها پَنبه می‌شوند، کوه پَنبه شد و چیزی از او باقی نماند. خودِ حضرت موسی (علیه السلام) چه وضعیّتی پیدا کرد؟ «وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا»؛ حضرت موسی (علیه السلام) هم اُفتاد و مَدهوش شد. این جلوه‌ی خداوند متعال را هم کوه طاقت نمی‌آورد، هم کسی که کوه را نگاه می‌کند و کوه می‌بیند، او هم از هوش می‌رود. هم چشمش بسته می‌شود و هم چشم‌اندازش از او گرفته می‌شود. آن‌وقت این قرآن چه چیزی است؟ خداوند متعال می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۱۸]»؛ اگر قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم، می‌دیدید که کوه‌ها نَرم می‌شوند، خُشوع پیدا می‌کنند و دیگر کوه‌ بودن برای کوه باقی نمی‌ماند. پس قرآن کریم نَشئه‌ی بُروز خداست، نَشئه‌ی ظُهور خداست، جلوه‌ی خداست. وقتی ذات و جوهر حقیقتِ نوری خدا بود، این اَقوم است. «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»؛ چون خودش قِوام دارد و قَیّم است، راهی را که نشان می‌دهد، راهِ اُستوار است، راهِ درست است، راهِ مُحکم است، راهِ بی‌خطر است.

محلّ نُزول قرآن کریم قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است

از دیگر وَسائطی که قرآن کریم را به قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، هم ذاتش مُحکم است و هم مَجاری آن مُحکم است. «بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامٍ بَرَرَهٍ[۱۹]»؛ این صُحُف مُکرّمه به دست مَلائکه‌ای که هم نیکوکار هستند، عناصُر خوب هستند و هم این‌که کَریم هستند، بزرگوار هستند. این هم مَجرایی است که قرآن کریم از آن مَجرا به این عالَم نُزول پیدا کرده است. حالا در فرودگاهی که قرآن کریم نُزول پیدا کرده است، آدرس آن فرودگاه چه چیزی است؟ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ[۲۰]»؛ این قرآن را جبرئیل (علیه السلام) بر قلب مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرد. حالا تفاوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با حضرت موسی (علیه السلام) که کَلیم خداست که نه تنها کَلیم است، بله نَجیِ خداست؛ «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا». از مقام کَلیم‌اللهی ارتقاء پیدا کرده است و به مقام نَجی‌اللهی رسیده است. مَع‌ذلک تحمّل جلوه‌ی خدا را ندارد. این قرآن که تَجلّی اعظم است، بر قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اَخذ کرده است، جَذب کرده است و هم خداوند متعال آن را در قلب مبارک ایشان حفظ کرده است. «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ[۲۱]». لذا خداوند متعال هم با قرآن کریم جلوه کرده است که آن هم جلوه‌ی کامل است و نه در حدّ جلوه‌ای که بر کوه طور کرد و کوه را از بین بُرد. بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوه‌ی کامل کرده است و ایشان از بین نرفته است. این چه ظرفیّتی است! این چه وجود مُحکم و گُستره‌ای از عالَم وجود هست که این‌چُنین استحکام دارد. جلوه‌ی کامل خداوند متعال بر قلب او نازل می‌شود و مُتلاشی نمی‌شود، بدن از بین نمی‌رود، چشمش بسته نمی‌شود. این است که قرآن کریم در مراحل مُختلفش یک قِوامی دارد که آن قِوام قیام را ایجاد می‌کند. منشأ قیام‌ها می‌شود.

Sadighi-14030106-Roze 14 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

در بُعد احکام، اخلاق و اعتقادات هیچ کتابی مانند قرآن کریم نیست

«یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»؛ هدایت آن هم، احکام اسلامی قابل تغییر نیست. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا[۲۲]» ، «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا[۲۳]»؛ قرآن کریم خَلل ناپَذیر است. «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ[۲۴]»؛ هم در بُعد اعتقادات بالاترین و عَمیق‌ترین معارف توحیدی را قرآن کریم آورده است؛ مانند سوره‌ی اخلاص که شناسنامه‌ی خداوند متعال است و هیچ پیامبری در هیچ کتابی این‌گونه خداوند متعال را وَصف نکرده است که خدای متعال خودش را در سوره‌ی توحید وَصف کرده است. یا اوایل سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید، اواخر سوره‌ی مبارکه‌ی حَشر. خداوند متعال در قرآن کریم به ما بینش داده است، به ما عَقیده داده است، به ما فکرِ درست داده است که تکان نمی‌خورد. اگر عالَم جمع بشوند و بخواهند یکی از عَقاید اسلامی را اِبطال کنند، امکان بُطلان در آن نیست. اخلاق بخش دوّم است که قرآن کریم برای ما اخلاق را آورده است. خداوند مَنّان آنچه که لازمه‌ی رسیدن انسان به کَمال آدمیّت بوده است، در قرآن کریم به صورت اخلاق القاء کرده است. این سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء خودش موارد اخلاقی را از احسان به والدین، بخشی از احکام اخلاقیِ ایجابی، بخشی سَلبی و بخشی توحیدی در همین سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء به ما عنایت کرده است. سوره‌ی حُجرات دانشگاه اخلاق است؛ سوره‌ی فُرقان کلاس مهمّ تولید اخلاق است؛ سوره‌ی لُقمان کتاب اخلاق است؛ در سوره‌ی مبارکه‌ی اَنعام مطالب اخلاقی اِلی ماشاءالله آمده است. در احکام هم آنچه که ما باید عمل بکنیم، اخلاق مربوط به باطن ماست. صفات ما، سَجای ما و مَلکات ما اخلاق نامیده می‌شود؛ اما افعال ما و زبان ما چه باید بگوید و چه نباید بگوید؟ چشم ما چه چیزی را می‌تواند ببیند و چه چیزهایی را حَرام است که ببیند؟ این معده‌ی ما چه چیزهایی را می‌تواند و جایز است که به آن وارد بشود و چه چیزهایی آتش است که بر او وارد می‌شود. این احکام جَوانحی که در اصطلاح مُتأخّرین فقه به این گفته می‌شود. این رساله‌های عَملیه‌ی مراجع تقلید ما ناظر به بخش احکام عملی اسلام است که قُدما مُعتقد بودند ۵۰۰ آیه در قرآن کریم مربوط به اَحکام است. لذا کتاب‌های مُتعددی در آیات الاحکام نوشته‌اند. هم «فاضل مقداد[۲۵]» کتاب «کَنزُ العرفان[۲۶]» را نوشته است که خیلی کتاب قَیّمی در میان کُتُب فقهی شیعه است. الحقّ و الانصاف هم قَلم رَساست، هم مُحتوا قابل تکیه و توجّه است. از مرحوم «اردبیلی[۲۷]» (رضوان الله تعالی علیه) آیات الاحکام داریم. مُتأخّرین آیات الاحکام را به صورت فراوان نوشته‌اند. پس قرآن کریم هم خودش قِوام دارد، استحکام دارد و استحکام آن ریشه‌ای است، لَدنّی است، از جانب پروردگار متعال است و هم راهی را که هدایت می‌کند که هدایت قرآن کریم در ۳ بخش خُلاصه می‌شود؛ بخش فکر و اندیشه است، بخش انگیزه و تمایُلات باطنی است که انگیزه‌های ما از صفات و سَجایای ما ناشی می‌شود و بخش اَفعال و کردار ماست. قرآن کریم در هر ۳ بخش تَحدّی می‌کند. هیچ گروهی، هیچ قومی، هیچ دانشگاهی، هیچ گروه مُتفکّر و اُتاق فکری نمی‌تواند با قرآن رقابت کند. نه در بُعد فکری، حکمت و معارف و نه در بُعد اخلاقی و نه در بُعد اجرایی.

قرآن برای مؤمنین شِفا و برای ظالمین خسارت است

خداوند متعال در دنباله‌ی این آیه یکی از مَجاری استحکام قرآن کریم را که قرآن کتابی است که «آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند». «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[۲۸]»؛ اما «وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[۲۹]»؛ خدا نکند. گاهی هم در همین مسجد یا در جَمع فُضلای خودمان، طلبه‌های خودمان عرض کرده‌ایم که بعضی از بزرگان به ما توصیه می‌کردند: وقتی می‌خواهی قرآن بخوانی، استغفار کُن، توبه کُن و بعد به مَحضر قرآن کریم مُشرّف شو. چرا؟ زیرا هر گناهی ظُلم است. اگر انسان گُناه‌کار باشد، ظالم باشد، قرآن کریم تَهدید کرده است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ ما از قرآن چیزی را نازل می‌کنیم که برای مؤمن شِفا و رحمت است. اما «وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»؛ اگر کسی ظالم باشد، قرآن او را دَفع می‌کند، جَذب نمی‌کند. خسارتش بیشتر می‌شود، قَساوتش بیشتر می‌شود. لذا انسان قبل از آن‌که قرآن بخواند، خودِ خداوند این‌گونه دستور داده است: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ[۳۰]»؛ هر وقت خواستی قرآن بخوانی، از آن شیطان نامَرئی به خدا پَناه ببَر. پَناه‌ بُردن به خدادند از شیطان لازمه‌اش این است که انسان آن اُمور شیطانی که در وجود خودش رُسوب شده است، گناهان و مَلکات رَذیله را پاک کند. قرآن بر سنگ نازل نمی‌شود، بر زمین نَرم می‌بارد و آن وقت ایمان رویش پیدا می‌کند. درخت ایمانِ انسان میوه می‌دهد. گناه دل را سخت می‌کند، ولی توبه گناه را از بین می‌بَرد و دل را نَرم می‌کند، رَقیق می‌کند. بارش باران قرآن بر دل نَرم آن را حاصلخیز می‌کند؛ اما اگر دل سخت بود، قرآن در آن‌جا جای نمی‌گیرد و در جای سخت نمی‌ماند.

کسی که مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد، اَجر کَبیر نَصیب او خواهد شد

«وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ این‌که هدایت به اَقوم می‌کند، به مؤمنین بشارت می‌دهد. «الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ»؛ کسی که خدا را باور کرده است، خداوند در دلش استقرار دارد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را یافته است، امامت را عَجین وجودش کرده است؛ ایمان خیلی مرحله‌ی بالایی است. ایمان باور است، ایمان عشق است، ایمان معرفت است، ایمان علم و دانش است. هم دانش است و هم بینش است. «یُبَشِّرُ»؛ خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید که بشارت بده کسانی که مؤمن هستند، ولی صِرف دل نیست؛ «یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ»؛ کارشان، کار صالح است. هیچ‌وقت کار فاسد از آن‌ها سر نمی‌زند. «یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ»؛ به این‌ها بشارت چه چیزی را بده؟ «أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا»؛ ما همین‌گونه اَجر نمی‌دهیم. چون خدا کَبیر است، اَکبر است و اگر کسی میهمان خدا باشد، هدیه‌های مُتناسب با کَرَمش می‌دهد. اگر شما مؤمن بودید، کارهای شما هم کارهای درستی بود، به شما مُطابق عمل مُزد نمی‌دهیم؛ بلکه اَجر کَبیر می‌دهیم. مُطابق کَرَم، مُطابق کِبریائی، مُطابق عظمت ما مؤمن را تَحویل می‌گیریم و ظرفیّت او را نوری می‌کنیم. این بشارتی است که اگر آدم جان بدهد، کم است. در مقابل همیشه قرآن کریم در مقام تربیت هم بشارت می‌دهد و هم اِنذار و هُشدار می‌کند. و کسانی که کافر شدند، خداوند متعال آن‌ها را عَذاب اَلیم و دردناک می‌کند. همین‌گونه که مؤمن اَجر کَبیر دارد، کافر هم عَذاب اَلیم‌ دارد. لذا به خدا پَناه می‌بَریم. ان‌شاءالله باید هم به شوق اَجر کَبیر ایمان‌مان را تقویت کنیم و هم در این ماه مبارک رمضان تمرین عملی برای انجام واجبات و تَرک مُحرّمات داشته باشیم تا بر سر سُفره‌ی کَرَم کَبیر خدا قرار بگیریم. و باید از کُفر و کُفران هم پَرهیز کنیم. کُفران نعمت مرحله‌ی کُفر است. قرآن کریم فرمود: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ[۳۱]»؛ در این‌جا «کَفَرْتُمْ» کافر شدید، یعنی ناشُکری کردید؛ «لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ». خداوند متعال عذاب اَلیم را آورده است تا ما بدانیم ما طاقت عذاب خداوند را نخواهیم داشت. عذاب، عذاب دردناکی است و کسی طاقت عذاب الهی را ندارد.

روضه و توسّل به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

در آستانه‌ی میلاد مسعود کریم اهل‌بیت حضرت ابا محمّد حسن بن علی المجتبی (علیه الصلاه و السلام) قرار داریم و برنامه‌ی ما این است که روز عید و روز میلاد روضه نمی‌خوانیم. لذا امروز ما را هم با خودتان به بَقیع ببَرید. مرحوم «آیت الله العظمی شاهرودی» (رحمت الله علیه) به مکّه نرفته بودند. هرچه می‌آمدند، ایشان می‌گفتند که من مُستطیع نیستم و نمی‌روم. عدّه‌ای از کشور کویت از مقلّدین ایشان آمده بودند و پولی را بَذل کرده بودند که ایشان مُستطیع بشوند و به مکُه بروند. ایشان گفته بودند: اگر من بخواهم بیایم، عائله دارم. چند نفر باید با ما بیایند. همه را به عُهده گرفته بودند و ۲۰-۱۰ نفر با مرحوم آیت الله العظمی شاهرودی (رحمت الله علیه) به مکّه رفته بودند. وقتی به مدینه آمده بودند و دَرب قبرستان بَقیع را برای ایشان باز کرده بودند، قَدم در بَقیع گذاشته بودند و یک صیحه‌ای کشیده بودند و از هوش رفته بودند. گفته بودند: من که مایل نبودم به سفر مکّه و مدینه بیایم؛ می‌دانستم که طاقت نمی‌آورم که قبر آفتاب‌خورده‌ی ۴ امام، مظلومیّت بعد از شهادت را به این کیفیّت ببینم. هم قَبرشان مظلوم است و هم خودشان مظلوم هستند. در شهر خودشان غَریب است، در خانه‌ی خودشان مظلوم هستند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را از دست دادند، به امام حسن مجتبی (علیه السلام) خطاب می‌کردند. می‌گفتند: حسنم! غارت‌زده آن کسی نیست که مالش را بُرده‌اند؛ غارت‌زده من هستم که برادری مثل شما را از دست دادم. امام حسن مجتبی (علیه السلام) خیلی زیبا بود. وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بدن نازنین ایشان را درون قبر گذاشتند، صورت نازنین ایشان را باز کردند و دیدند که صورت زیبای ایشان با آن زُلف‌های دلبَر بر روی خاک قرار گرفته است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اشک می‌ریخت و ناله می‌کرد. می‌گفتند: برادرم! دییگر من خودم را تَزیین نمی‌کنم؛ دیگر من موهای سرم را روغن نمی‌زنم؛ دیگر من خِضاب نمی‌کنم؛ برای همیشه مُصیبت‌زده شدم. این‌جا گفت: برادرم! من غارت‌زده هستم. اما کنار نَهر عَلقمه آمد. در مسیر دید که عَلم افتاده است؛ جلوتر آمد و دید که دست عَلم‌گیر افتاده است. وقتی بالای سر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) آمد، دید که بدن مُتلاشی است. یک جمله‌ای گفت که در هیچ‌جا این جمله را نگفته بودند. گفت: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی[۳۲]»؛ داداشِ حسین! دیگر الان کَمَرم شکست. «وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[۳۳]»؛ یعنی دیگر حسین بیچاره شد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ[۳۴]».

دعا

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۵]».

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارکش را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! مقدّمات ظُهور را بر حضرتش و بر رَعیتش آسان قرار بده.

الها! پروردگارا! خیر و برکت، وُسعت رِزق حَلال بر مردم ما نازل بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.

خدایا! نگرانی‌ها را برطرف بفرما.

خدایا! قلب‌های غُبارگرفته و مُبتلا به عارضه‌ی اِبهام‌شده و تَردید بر آن‌ها نشسته را به لُطف خودت صاف و زُلال قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مردم ما را گرفتار اخلاف و بَدبینی مَگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمنان، فتنه‌گَران، تَفرقه‌ اَفکنان و شُبهه اَفکنان را با چوب غیرت حضرت اباالفضل (علیه السلام) اَدب‌شان بفرما.

الها! پروردگارا! امام زمان ما (ارواحنا فداه) را، نایب امام زمان ما (ارواحنا فداه) را همیشه از ما خُشنود نگاه‌‌دار.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر عزیزمان را با کفایت و کرامت تا ظُهور مولایش و در کنار مولایش مُستدام بدار.

خدایا! اَعزّه‌ی حاضر دست خالی به بارگاهت آورده‌اند؛ سر سُفره‌ی کَرَم امام حسن مجتبی (علیه السلام) و باب‌الحَوائجی مانند حضرت اباالفضل (علیه السلام) حُضور پیدا کرده‌اند؛ تو را به امام حسن مجتبی (علیه السلام)، کَرامت ایشان و به باب‌الحَوائجی حضرت اباالفضل (علیه السلام) قَسمت می‌دهم هرکسی هر حاجتی دارد، هر آرزویی دارد، هر مشکلی دارد که می‌خواهد خداوند در این مَحفل دعا را مُستجاب کند و مشکلش برطرف بشود، همه را به مَقاصدی که در نظر دارند، برسان.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی کریم اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم بفرما. غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره‌ی مبارکه اسراء، آیات ۹ و ۱۰٫

[۳] سوره مبارکه هود، آیه ۱٫

«الر ۚ کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ».

[۴] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۴۷٫

«الغایه من البعثه: فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَهِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ کَیْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ.

الزمان المقبِل: وَ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ، فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ، فَالْکِتَابُ یَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یُؤْوِیهِمَا مُؤْوٍ، فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیْسَا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیْسَا مَعَهُمْ، لِأَنَّ الضَّلَالَهَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا، فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَهِ وَ افْتَرَقُوا [عَنِ] عَلَى الْجَمَاعَهِ کَأَنَّهُمْ أَئِمَّهُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا یَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ. وَ مِنْ قَبْلُ مَا [مَثَلُوا] مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کُلَّ مُثْلَهٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْیَهً وَ جَعَلُوا فِی الْحَسَنَهِ عُقُوبَهَ السَّیِّئَهِ. وَ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَیُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِی تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَهُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَهُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَهُ وَ النِّقْمَهُ.

عِظَهُ الناس: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَّهَ وُفِّقَ وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلًا هُدِیَ لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ، فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ. وَ إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَهَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَهَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ سَلَامَهَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ یَسْتَسْلِمُوا لَهُ. فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِیحِ مِنَ الْأَجْرَبِ وَ الْبَارِئِ مِنْ ذِی السَّقَمِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ. فَالْتَمِسُوا ذَلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لَا یُخَالِفُونَ الدِّینَ وَ لَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَهُوَ بَیْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق».

[۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شب مبعث.

«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُک بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ فِى هٰذِهِ اللَّیْلَهِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ، وَ الْمُرْسَلِ الْمُکَرَّمِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنا مَا أَنْتَ بِهِ مِنَّا أَعْلَمُ، یَا مَنْ یَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ. اللّٰهُمَّ بارِکْ لَنا فِى لَیْلَتِنا هٰذِهِ الَّتِى بِشَرَفِ الرِّسالَهِ فَضَّلْتَها، وَ بِکَرامَتِکَ أَجْلَلْتَها، وَ بِالْمَحَلِّ الشَّرِیفِ أَحْلَلْتَها. اللّٰهُمَّ فَإِنّا نَسْأَلُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّرِیفِ، وَ السَّیِّدِ اللَّطِیفِ، وَ الْعُنْصُرِ الْعَفِیفِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ أَعْمالَنا فِى هٰذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِى سائِرِ اللَّیالِى مَقْبُولَهً، وَ ذُنُوبَنا مَغْفُورَهً، وَ حَسَناتِنا مَشْکُورَهً، وَ سَیِّئاتِنا مَسْتُورَهً، وَ قُلُوبَنا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَهً، وَ أَرْزاقَنا مِنْ لَدُنْکَ بِالْیُسْرِ مَدْرُورَهً. اللّٰهُمَّ إِنَّکَ تَرىٰ وَ لَا تُرىٰ، وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلىٰ، وَ إِنَّ إِلَیْکَ الرُّجْعىٰ وَ الْمُنْتَهىٰ، وَ إِنَّ لَکَ الْمَماتَ وَ الْمَحْیا، وَ إِنَّ لَکَ الْآخِرَهَ وَ الْأُولىٰ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزىٰ، وَ أَنْ نَأْتِىَ مَا عَنْهُ تَنْهىٰ. اللّٰهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِکَ، وَ نَسْتَعِیذُ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأَعِذْنا مِنْها بِقُدْرَتِکَ، وَ نَسْأَلُکَ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ فَارْزُقْنا بِعِزَّتِکَ، وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزاقِنا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنا، وَ أَحْسَنَ أَعْمالِنا عِنْدَ اقْتِرابِ آجالِنا، وَ أَطِلْ فِى طاعَتِکَ، وَ ما یُقَرِّبُ إِلَیْکَ، وَ یُحْظِى عِنْدَکَ، وَ یُزْلِفُ لَدَیْکَ أَعْمارَنا، وَ أَحْسِنْ فِى جَمِیعِ أَحْوالِنا وَ أُمُورِنا مَعْرِفَتَنا، وَ لَا تَکِلْنا إِلىٰ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فَیَمُنَّ عَلَیْنا، وَ تَفَضَّلْ عَلَیْنا بِجَمِیعِ حَوائِجِنا لِلدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ ابْدَأْ بِآبائِنا وَ أَبْنائِنا وَ جَمِیعِ إِخْوانِنَا الْمُؤْمِنِینَ فِى جَمِیعِ مَا سَأَلْناکَ لِأَ نْفُسِنا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا الذَّنْبَ الْعَظِیمَ، إِنَّهُ لَایَغْفِرُ الْعَظِیمَ إِلّا الْعَظِیمُ. اللّٰهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا الذَّنْبَ الْعَظِیمَ، إِنَّهُ لَایَغْفِرُ الْعَظِیمَ إِلّا الْعَظِیمُ. اللّٰهُمَّ اهْدِنا إِلَىٰ سَواءِ السَّبِیلِ، وَ اجْعَلْ مَقِیلَنا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقِیلٍ، فِى ظِلٍّ ظَلِیلٍ، وَ مُلْکٍ جَزِیلٍ، فَإِنَّکَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ. اللّٰهُمَّ اقْلِبْنا مُفْلِحِینَ مُنْجِحِینَ غَیْرَ مَغْضُوبٍ عَلَیْنا وَ لَا ضَالِّینَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُک بِعَزائِمِ مَغْفِرَتِکَ، وَ بِواجِبِ رَحْمَتِکَ، السَّلامَهَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ، وَ الْغَنِیمَهَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ، وَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّهِ، وَ النَّجاهَ مِنَ النَّارِ؛ اللّٰهُمَّ دَعاکَ الدَّاعُونَ وَ دَعَوْتُکَ، وَ سَأَلَکَ السَّائِلُونَ وَ سَأَلْتُکَ، وَ طَلَبَ إِلَیْکَ الطَّالِبُونَ وَ طَلَبْتُ إِلَیْکَ. اللّٰهُمَّ أَنْتَ الثِّقَهُ وَ الرَّجاءُ، وَ إِلَیْکَ مُنْتَهَى الرَّغْبَهِ فِى الدُّعاءِ. اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْیَقِینَ فِى قَلْبِى، وَ النُّورَ فِى بَصَرِى، وَ النَّصِیحَهَ فِى صَدْرِى، وَ ذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ عَلَىٰ لِسانِى، وَ رِزْقاً واسِعاً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَ لَا مَحْظُورٍ فَارْزُقْنِى، وَ بارِکْ لِى فِیما رَزَقْتَنِى، وَ اجْعَلْ غِناىَ فِى نَفْسِى، وَ رَغْبَتِى فِیما عِنْدَکَ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ، وَ خَصَّنا بِوِلایَتِهِ، وَ وَفَّقَنا لِطاعَتِهِ، شُکْراً شُکْراً اللّٰهُمَّ إِنِّى قَصَدْتُکَ بِحاجَتِى، وَ اعْتَمَدْتُ عَلَیْکَ بِمَسْأَلَتِى، وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِأَئِمَّتِى وَ سادَتِى. اللّٰهُمَّ انْفَعْنا بِحُبِّهِمْ، وَ أَوْرِدْنا مَوْرِدَهُمْ، وَ ارْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ، وَ أَدْخِلْنَا الْجَنَّهَ فِى زُمْرَتِهِمْ بِرَحْمَتِکَ یَا  أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫

«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».

[۷] همان.

[۸] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۲٫

«وَ نَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا».

[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۴۱٫

[۱۰] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲٫

«إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».

[۱۱] احمد بن اِسحاق اَشعَری قمی (درگذشت حدود ۲۶۰ تا ۲۶۳ق) از راویان شیعه قرن سوم که محضر چهار امام را درک کرد. او از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و همچنین وکیل امام عسکری (علیه السلام) در قم بود و از کسانی است که امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در کودکی دیده است. برخی گزارش‌ها از فعالیت او در دوره غیبت صغرا به عنوان دستیار نایب اول عثمان بن سعید حکایت دارد. مسجد امام حسن عسکری در قم توسط او و به دستور امام عسکری (علیه السلام) ساخته شده است. مقبره او در سرپل‌ذهاب در استان کرمانشاه قرار دارد. نسب او چنین است: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک الأحوص الاشعری. کنیه او را ابوعلی گفته‌اند. اجداد او از طایفه اشعری بودند که در شهر کوفه سکونت داشتند. جدّ چهارم او، احوص بن سائل اشعری در قیام زید بن علی شرکت کرد و فرماندهی سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زید، دستگیر شد. بعد از چهار سال حبس در زندان حجاج، با شفاعت برادرش عبداللّه آزاد شد و همراه او به قم هجرت کردند و طایفه اشعریان قم را تشکیل دادند. پدرش اسحاق بن عبدالله بن سعد از راویان مورد اعتماد قم بود و از امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده است. از منابع رجال شیعه برمی‌آید که احمد بن اسحاق از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و از یاران نزدیک امام عسکری (علیه السلام) بوده و از آنان روایت کرده است. برای او کتاب‌هایی برشمرده شده از جمله «علل الصوم»(کتابی بزرگ بوده است) و «مسائل الرجال» درباره سؤالات اصحاب امام هادی علیه‌السلام از حضرت»‌. این رسایل حاوى مجموعه اى از «مسائل» است که «رجال» مختلف از یکى از ائمه معصوم علیه السلام پرسیده اند و این کتاب ها با مباحث رجالى به معناى شناخت راویان ارتباطى ندارد. شیخ طوسی درکتاب فهرست علل الصلاه که کتاب بزرگی بوده را از کتاب‌های احمدبن اسحاق دانسته است.  در برخی منابع از وی به عنوان وکیل امام عسکری در موقوفات قم یاد شده است. برخی با تکیه بر پاره‌ای قرائن او را وکیل امام هادی نیز دانسته‌اند.

به گفته کَشّی احمد بن اسحاق تا پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) زنده بود. بنابر این نقل، او نامه‌ای به ناحیه مقدسه نوشت و اجازه خواست که به حج برود. حضرت به وی اجازه داد و پارچه‌ای نیز برایش فرستاد. احمد وقتی پارچه را دید، گفت: امام از مرگ من خبر داده است‌. او هنگام بازگشت از سفر حج در حُلوان درگذشت. در دلائل الامامه آمده است: احمد بن اسحاق به عنوان وکیل امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مشغول فعالیت بود تا اینکه از ایشان اجازه خواست به قم برود. امام در توقیعی ضمن اجازه سفر، تصریح کرده بود که او به قم نمی‌رسد و در مسیر بیمار می‌شود و از دنیا می‌رود. پس او در حلوان بیمار شد و از دنیا رفت و همانجا مدفون شد. بر این اساس تاریخ وفات او را در حدود سال‌های ۲۶۰ تا ۲۶۳‌ق گفته‌اند. البته طبق روایتی از صدوق او در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) از دنیا رفت. مقبره او در شهر سر پل ذهاب زیارتگاه شیعیان است. در قم نیز مقبره‌ای در مقابل مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به او منسوب است.

[۱۲] ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعری قمی از محدثان شیعه در قرن سوم هجری قمری بود. او مدتی در بغداد سکونت داشت اما احتمالاً اقامت دائمی‌اش در قم بوده است. سعد اشعری دوران امامت امام حسن عسکری (علیه السلام) و دوران غیبت صغری و حضرت صاحب الزمان (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) را درک کرد. سعد از خاندان اشعریون به ‌شمار می‌رود. خاندانی که نیای بزرگش به «مالک بن عامر» می‌رسد. از این خاندان، بزرگان و فقیهان نام آوری پا به عرصه جهان گذاشته که «سعد بن عبدالله اشعری» یکی از آنان است. مجموعه روایت‌های سعد در کتب اربعه شیعه (التهذیب، الاستبصار، الکافی و من لا یحضره الفقیه) به ۱۱۴۲ مورد می‌رسد. علاوه بر آن روایت‌هایی از او در بحار الانوار، وسائل الشیعه، کمال الدین و… ثبت شده است. سعد بن عبدالله بیش از ۳۶ عنوان کتاب در موضوعات مختلف (فقه، کلام، تفسیر، رجال و…) نوشته که تعداد اندکی از این آثار در لابه‌لای کتب روایی و حدیثی موجود است. از جمله «بصائر الدرجات» گویا سعد این کتاب را به پیروی از کتاب بصائر الدرجات تألیف محمد بن حسن الصفار قمی، معاصر خود تألیف کرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمه اطهار (علیهم السلام) است. اصل کتاب در دسترس نیست و آنچه که اکنون موجود است، مختصری از آن است که توسط شیخ حسن بن سلیمان حلی، شاگرد شهید اول انتخاب شده است. تنها کتابی که تاکنون به‌صورت مستقل به چاپ رسیده، «المقالات و الفرق» است که به تازگی نسخه‌ای از آن به‌دست آمده و پس از اصلاح، اضافات و توضیحات به زیور چاپ آراسته شده است. وی در این کتاب به بیان فرقه‌های مختلف شیعی (از زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمان تألیف) پرداخته، ادله و دیدگاه‌های آنان را طرح و گاه نقد کرده است.

سعد بن عبدالله نزد دانشمندان، محدثی معتبر به شمار می‌آید: شیخ طوسی می‌نویسد: «او محدثی جلیل القدر، مورد اعتماد، راوی اخبار(روایات) فراوان و نویسنده کتاب‌های بسیار است.» شیخ در کتاب رجال طوسی نیز از سعد به نیکی یاد می‌کند: «سعد اشعری از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) و معاصر آن حضرت بود، اما به روایتش از امام (علیه السلام) دسترسی ندارم.» نجاشی درباره‌اش می‌نویسد: «ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعری، فقیه و محدثی جلیل‌القدر و موثق، بزرگ خاندان اشعری و از استادان آن بود.» بسیاری از رجال‌شناسان همچون کشی، ابن شهر آشوب، علامه مجلسی و علامه حلی نیز از سعد به نیکی یاد کرده‌اند. درباره تاریخ وفات سعد بین تاریخ‌نگاران، اختلافاتی وجود دارد. نجاشی سال وفاتش را ۳۰۱ق می‌داند، حسن بن داود حلی از سال ۳۰۰ق و آقابزرگ تهرانی هم از سال ۳۰۰ نام می‌برند. آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «سال ۳۰۱ و ۲۹۹ق هم گفته شده است، ولی بنا بر نظر رجال‌شناسان بهتر آن است که سال وفات وی را حدود سال ۳۰۰ بیان کنم همان‌طور که نظر محدث قمی نیز همین است.» در کتاب مراقد المعارف تاریخ دقیق وفات سعد را چهارشنبه ۲۸ شوال ۳۰۰ق ذکر شده است و مدفن وی را شهر قم در قبرستان شیخان نزدیک مرقد زکریا بن آدم اشعری قمی و زکریا بن ادریس اشعری قمی بیان شده است.

[۱۳] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷٫

[۱۴] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب چهارم.

[۱۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۱۶] همان.

[۱۷] همان.

[۱۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۱۹] سوره مبارکه عبس، آیات ۱۵ و ۱۶٫

[۲۰] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫

[۲۱] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۶ و ۱۷٫

[۲۲] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۳٫

«سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا».

[۲۳] سوره مبارکه فاطر، آیه ۴۳٫

«اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ ۚ وَ لَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ ۚ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا ۖ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا».

[۲۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۵۸٫

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ فَقَالَ حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ لاَ یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لاَ یَجِیءُ غَیْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا أَحَدٌ اِبْتَدَعَ بِدْعَهً إِلاَّ تَرَکَ بِهَا سُنَّهً».

[۲۵] مِقْداد بن عَبدالله بن محمد حلّی سُیوُری (درگذشت: ۸۲۶ق)، فقیه و متکلم شیعی، معروف به فاضل مقداد. او در قریه سیور از توابع حلّه عراق و در قبیله بنی اسد به ‌دنیا آمد و پس از طی مراحل علمی، در شهر نجف سکونت گزید و در همان‌جا درگذشت. او از شاگردان شهید اول بوده و از او روایت کرده است. ابن قطّان و حسن بن راشد حلی از شاگردان وی بوده‌اند. اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه اثر معروف او در کلام و کنز العرفان فی فقه القرآن اثر مشهورش در تفسیر آیات فقهی است. از زندگی فاضل مقداد مطالب چندانی ثبت نشده است. آن چه درباره او نوشته‌اند همین است که اهل سیور (از روستاهای حلّه) و از قبیله بنی اسد ساکن در عراق بود و زمانی که شهید اول به نجف هجرت کرد، او در سِلک شاگردان شهید اول درآمد و سرانجام در سال ۸۲۶ق درگذشت و در نجف دفن شد. این مدرسه که از قدیمی‌ترین مدرسه‌های دینی حوزه علمیه نجف اشرف است، در سال آخر عمر فاضل مقداد(۸۲۶ق)، توسط وی بنا شده است. این مدرسه در محله «مشراق»، یکی از جمله‌های معروف نجف، و رو به روی مسجد «اِصاغه» قرار دارد. مدرسه تا سال‌های آخرین قرن دهم، آباد بود و پس از آن، رو به ویرانی رفت، تا این که «سلیم خان شیرازی» در سال ۱۲۵۰ق. آن را از نو بنا کرد و به همین سبب به مدرسه سلیمیه معروف شد. آخرین بازسازی این مدرسه، همان طوری که در سر درِ آن نوشته شده، در سال ۱۳۴۰ق. توسط سیدابوالقاسم وکیل انجام شده است. این مدرسه که به مدرسه سلیمیه معروف است، مدرسه‌ای است کوچک، دارای ۱۲ حجره است.

[۲۶] کنزُ الْعِرْفان فی فِقْه القُرْآن کتابی است در آیات الاحکام و آیات فقهی قرآن کریم نوشته عالم و فقیه شیعی مقداد بن عبدالله سیوری حلی (متوفای ۸۲۶ق) معروف به فاضل مقداد‌. این کتاب که در زمره تفاسیر موضوعی است بر شیوه کتب فقهی نوشته شده است. مؤلف، در این کتاب تنها آیات فقهی را بررسی کرده و در بیان اقوال علما و نقل احادیث و شان نزول آیات، از تفسیر مجمع البیان استفاده کرده است. بین کنزالعرفان و مجمع البیان اثر فضل بن حسن طبرسی شباهت‌های بسیاری از جهت نظم و ترتیب مطالب، زیبایی کلام و اتقان و انسجام وجود دارد. آغاز کتاب پس از مقدمه توضیحی درباره نزاهت به عنوان معنای لغوی طهارت و استشهاد به آیه ۴۲ سوره آل‌عمران است که ای مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته است. سیوری در ادامه آیاتی از قرآن را برای توضیح معنای طهارت وموارد کاربردش نقل کرده که نخستین آنها آیه ۶ سوره مائده است. به باور نوسنده هر چند آیه خطاب به مؤمنان است (زیرا آنان هستند که چون مؤمن هستند هم آماده امتثال دستورات خداوند هستند و هم از این دستورات بهره می‌برند) ولی کافران هم مکلف به انجام فروع دین هستند و مفهوم آیه که کافران را از خطاب خارج می‌کند حجت نیست. پایان‌بخش کتاب، آیات مربوط به قضا و شهادات است آیه پانزدهم که آخرین آیه در این بخش است آیه ۸ سوره مائده است. نویسنده از آیه استفاده کرده که انسان باید تمام کارهایش خالص برای خدا باشد و براساس عدل شهادت بدهد زیرا برپایی دنیا و آخرت به عدل است و دشمنی با هیچ کسی نباید مانع شهادت بر اساس عدالت و پای‌بندی به آن باشد زیرا عدالت نزدیک‌ترین راه برای دستیابی به تقوا است و نکته نهایی این که در آیه برای رعایت مصالح بندگان تأکید بر اقامه شهادت شده است چنان‌چه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سخنی فرمود: خداوند شهادت دادن (به حق و بر اساس عدالت) را برای ایستادن در برابر انکار کنندگان حق واجب کرده است.

[۲۷] احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ق) معروف به مقدس و محقق اردبیلی از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد. مجمع الفائده و البرهان و زبده البیان از مهم‌ترین آثار او نام برده شده است. اردبیلی در مسائل فقهی چون نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرایی متفاوت از نظر مشهور فقهای شیعه داشت. مقدس اردبیلی از دربار صفویه برای گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان استفاده می‌کرد؛ ولیکن وارد دستگاه صفوی نشد. زهد و تقوا و کمک‌های او به محرومان زبان‌زد بود و کراماتی نیز به او نسبت داده شده است. محقق اردبیلی در سال‌های ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده و افرادی مانند سید محمد عاملی مؤلف مدارک الاحکام و شیخ حسن عاملی مؤلف معالم الدین از شاگردان او بودند. احمد اردبیلی فرزند محمد در قرن ۱۰ق در قریه نیار در دو کیلومتری شرق اردبیل زاده شد. وی معاصر شیخ بهایی و شاه عباس اول بود علوم نقلی و فقه را نزد سید علی صائغ و دیگر استادان حوزه علمیه نجف فرا گرفت. اردبیلی مدتی به شیراز مهاجرت کرد و نزد جمال الدین محمود علوم عقلی را فراگرفت. وی در اواخر عمر در نجف از تدریس علوم عقلی سر باز زد و تا زنده بود به تدریس علوم نقلی پرداخت. وی در دوران ریاست خود بر حوزه علمیه نجف آن را رونقی تازه بخشید و به محقق اردبیلی معروف شد. او در صفر ۹۹۳ درگذشت و در ایوان طلای حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. حرز الدین درگذشت او را در ۹۹۲ق ذکر کرده است. اردبیلی نخستین کسی بود که پس از عصر شیخ طوسی دایره عمل به خبر واحد را گسترش داد و به خبر غیر امامی ثقه توجه داشت. احمد اردبیلی در نتیجه زهد و تقوایش به مقدس اردبیلی شهرت چنانکه بخاطر علم و دانش وسیعش به «محقق اردبیلی» مشهور گردیده بود. از وی کراماتی نیز نقل شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک می‌شمرد. از شاگردانش گزارش‌هایی درباره تواضع او و کمک‌هایش به محرومان نقل شده است.

وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی و علامه جلسی او را با القاب و عبارت‌های گوناگونی ستوده‌ است. صاحب جواهر و محدث بحرانی در الحدائق الناضره و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کرده‌اند. وی با دربار صفویه ارتباط داشت و از این راه در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاش‌های زیادی کرد؛ هرچند وی به درخواست شاه عباس صفوی برای ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفی داد. اما شاه عباس صفوی ارادت خاصی به مقدس اردبیلی داشت و در مکتوبات خویش به ایشان خود را «کلب استان علی» می‌نوشت. به گفتۀ حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی در نجف بود، نامه‌ای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود. اردبیلی، از سید علی صائغ اجازه اجتهاد دریافت کرد. و به گفتۀ محمدابراهیم جناتی، در سال‌های ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده است و مردم به این عنوان به او رجوع می‌کردند.

[۲۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫

[۲۹] همان.

[۳۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۸٫

[۳۱] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».

[۳۲] بحار الانوار /علامه مجلسی/۴۵/۴۲/بقیه الباب۳۷- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه، ص ۱٫ / پژوهشى پیرامون شهداى کربلا، ابوالفضل العباس علیه السلام، ص ۷۵.

[۳۳] همان.

[۳۴] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۲۷٫

«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا ۗ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».

[۳۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.