در منطقه‌ی فاو می‌بایست خاکریزی زده می‌شد. حجم آتش بسیار سنگین بود؛ چون از دو محور، هم از محور ام القصر و هم از محور البهار، دشمن به این منطقه تسلط داشت و بچّه‌ها را زیر آتش خود گرفته بود. بچّه‌های جهاد تهران  مسئولیت زدن خاکریز را بر عهده گرفته بودند؛ اما به علت فشار فوق العاده‌ی آتش نمی‌توانستند کاری بکنند و کار کاملاً خوابیده بود. محمد آن موقع، تازه از مرخصی برگشته بود. به محض اطلاع یافتن از ضرورت ایجاد خاکریز، با وجودی که  مسئولیت به عهده‌ی او نبود، با مشاهده‌ی سردرگمی و پریشان احوالی بچّه‌ها، کار را بر عهده گرفت.

تعداد دستگاه‌ها زیاد بود گاهی وقت‌ها دستگاه‌ها زمین‌گیر می‌شدند. دود آتش و سر و صدای لودرها همه را کلافه و عصبی کرده بود. بعضی معتقد بودند باید صبر کرد تا حجم آتش کم شود. در همین حال محمد به همراه دو نفر دیگر بدون توجه به گلوله‌های توپ و تانک و آتش دشمن سوار بولدوزر و لودر شده و شروع به کار کردند. صدای مداوم گلوله‌ها یک لحظه قطع نمی‌شد. شهید آرمان با شجاعت و روحیه‌ای خندان می‌گفت: «امشب این زنبورها ول کن ما نیستند!» (یعنی این حجم سنگین آتش، تنها ویز ویز یک زنبور بیشتر نیست)

حدود ربع ساعت نگذشته بود که بچّه‌ها بدون آن‌که کسی به آن‌ها چیزی بگوید یا مجبورشان کند، با دیدن شجاعت  مسئول گروه، ترس و وحشتشان از بین رفت و آن‌ها هم شروع به کار کردند. آن شب احداث خاکریز که حدوداً هفتصد متر بود، به نحو احسن انجام شد و فردا موجب تحسین و تشویق قرارگاه کربلا شد.»


رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت،  ص ۱۳۱ و ۱۳۲٫ / فرمانده‌ی قلب‌ها، ص ۶۶٫