پیش از تصرف پنجوین، برای شناسایی همراه با حسین یوسف اللهی زیر یک ارتفاعی رفته بودیم. (نزدیک گمرک عراق). عراقی‌ها مقاومت می‌کردند. نزدیک ارتفاع که شدیم، یک عراقی با کالیبر ۵۰ از بالای تپّه ما را زیر آتش گرفت.

شهید حسین یوسف اللهی بالای درختی رفت که میوه‌های کوچک قرمز و ترش‌مزه داشت، شروع به خوردن کرد. عراقی‌ها درخت را زیر آتش گرفتند، برگ‌های درخت روی حسین می‌ریخت.

من که پایین درخت بودم هر چه التماس کردم که حسین پایین بیا، نیامد و همچنان از میوه‌ها می‌خورد و مقداری هم به من می‌داد. او گفت: «عراقی‌ها نمی‌دانند که وقت شهادت من نیست!» من هم وقتی فهمیدم که از زمان مرگش خبر دارد، خیالم راحت شد. لذا با خیال راحت شناسایی کرد و پایین آمد.


منبع: کتاب رسم خوبان ۶٫ معرفت. صفحه‌ی ۵۳/ رندان جرعه‌نوش، صص ۱۱۴ـ ۱۱۳٫