بعد از ازدواجش بیش‌تر از قبل با هم صمیمی شدیم. مهمان به خانه بردن را دوست داشت. خیلی راحت و بی تکلف بود در پذیرایی از مهمانی که می‌‌برد خانه‌شان. بیش‌تر پاسدارها زندگی ساده‌ای داشتند و خیلی دچار اسباب تجمل و آبروداری‌های مرسوم نبودند. علی هم مقید این نبود که چند جور غذا بگذارد جلوی مهمانش. می‌گفت «آشیخ نور علی! دور هم بودمان را عشق است، روزی مهمان را خدا خودش می‌رساند.»

مثل آن دفعه که نهار رفتیم خانه‌شان و چیزی پیدا نکرد بیاورد. رفت از یخچال آناناس‌هایی که از تهران خریده بود را آورد و گفت «شیخنا! امروز برای نهار آب آناناس داریم و آناناس. گفتم دور هم تریدش کنیم، صفایش بیش‌تر است.» آناناس را عوض نهار به‌مان داد و من اولین آناناس عمرم را در خانه‌ی علی خوردم؛ خیلی راحت و بی‌تعارف و رودربایستی.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: نور علی حسن زاده