در دفتر خاطرات او نوشته شده بود: «دیشب متأسفانه بدون اینکه وضو بگیرم، روی تختم خوابیدم. زیر پتو رفتم تا بعداً، قبل از خواب، وضو بگیرم. ولی خاک عالم بر سرم شد و خوابم برد. از لطف حضرت امام عصر (عج) دور ماندم. حالا چرا، خدا میداند! در اینجا پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی میشود. وقتی انسان از نظر روحی خراب شود، از توجّه امام عصر (عج) هم دور میشود.
امروز خیلی ناراحت کننده است. دل خوشیام این بود که نمازم قضا نشده است. ولی چه نمازی؟ یک مشت الفاظ را خواندن و نفهمیدن!
نمازهایم اصلاً روح ندارد و من فقط نگران نخواندن آن هستم!
از صبح تا ظهر آب نخوردم. خیلی عصبانی بودم، ولی چه فایده؟ با این همه دبدبه و کبکبه، نماز مغرب و عشاء دیروز را نخواندم. کاش نیامده بودم سربازی و اینطور نمیشد. تنها امیدم بخشایش حی متعال است. ولی هر چه بوده، از تنبلی، سستی و بیایمانی بوده است و بس. شرط کردهام تا آخر این ماه، تا نماز را نخوانم، شبها نخوابم. همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکر حضرت حجت میداند، بس است.
دیروز نامهای به … نوشتم و حرفهایی به او زدم. امروز آن را پاره میکنم تا به خود گفته باشم من غلط میکنم… غلط میکنم دیگران را نصیحت کنم، در حالی که نماز مغرب و عشاء خودم قضا میشود…».
کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید حسن باقری، ص ۶۷ و ۶۸٫ / چشم جبههها، صص ۳ – ۲۲٫
پاسخ دهید