محمّد بن ابی شیبه به سند خود از زید بن اسلم روایت کرده که گفت:

وقتی پس از پیامبر اکرم (ص) با ابوبکر بیعت شد، علی (ع) و زبیر، نزد فاطمه (ع) دختر رسول خدا (ص) رفتند و با آن حضرت درباره ی این مسأله به مشورت، پرداخته و بیعت مردم با ابوبکر را بازگشت به دوران جاهلیّت انگاشتند، هنگامی که این مطلب به گوش عمر رسید از جا برخاسته به نزد فاطمه (ع) رفت و گفت: ای دختر پیامبر خدا (ص)! به خدا سوگند هیچ کس عزیزتر و محبوب‌تر از پدرت در نزد ما نبود، و پس از او هیچ کس محبوب‌تر از تو نیست ولی به خدا سوگند! این، مانع من نیست که دستور بدهم خانه را با وجود گروهی که نزد تو گرد آمده‌اند، به آتش بکشند.

زید بن اسلم گفت: هنگامی که عمر از آن‌جا بیرون رفت، آن گروه نزد فاطمه (ع) آمدند. حضرت به آن‌ها فرمود: بدانید که عمر نزد من آمد و به خدا سوگند یاد کرد که اگر شما بازگشتید، خانه را به آتش کشد به خدا سوگند! به چیزی که قسم خورده، عمل می‌کند آگاهانه از این‌جا بروید و در کار خود بیاندیشید.

 

مأساه السقیفه

قال محمّد بن أبی شیبه:

حدّثنا محمّد بن بشر، حدّثنا عبید الله بن عمر، حدّثنا زید بن أسلم، عن أبیه أسلم، أنّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله (ص) کان علیّ و الزّبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول الله (ص) فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج حتّی دخلی علی فاطمه فقال: یا بنت رسول الله (ص) و الله ما من أحد أحبّ الینا من أبیک، و ما من أحد أحبّ الینا من أبیک منک و أیم الله ما ذاک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک؛إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت، قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أنّ عمر قد جاء‌نی و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت و ایم الله لیمضین لمّا حلف علیه، فانصرفوا راشدین، فروا رأیکم ولا ترجعوا الیّ…[۱]

 


[۱] ـ المصنف ۷: ۴۳۳ ح ۳۷۰۳۴، الاستیعاب ۲: ۲۵۵ عبّر عن کلام عمرلا فعلنّ و لا فعلنّ.