در روایت آمده است که؛ «هر کس حضرت فاطمه(س) را درک کند شب قدر را درک کرده است»، و در قرآن آمده که خداوند به رسول خدا(ص) می گوید: «و ما ادراک ما لیله القدر»، این را توضیح دهید؟ یعنی رسول خدا هم مقام حضرت فاطمه را درک نمی کند؟ مگر مقام حضرت فاطمه پایین تر نیست؟

پاسخ اجمالی

عبارت «ما ادراک» لزوماً همه جا به معنای ندانستن نیست، بلکه در مواقعی بیانگر عظمت است؛ یکی از آن موارد، آیه شریفه «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ»[۱] می باشد که براى بیان عظمت شب قدر است؛[۲] اشاره به اهمیت و بزرگى و شرافت شب قدر است که چه اندازه اهمیت و شرافت دارد؛ همان شرافتى که قرآن بر سایر کتب آسمانى دارد، و دین اسلام بر سایر ادیان، و پیامبر اسلام(ص) بر سایر انبیاء، و مؤمن بر سایر طبقات دارد که قابل مقایسه نیست، همین نحو شب قدر بر سایر شب ها دارد.[۳]
با این که برخی از مفسران
[۴] و علمای ادبیات عرب،[۵] مای موجود در «ما ادراک» را مای نافیه ندانسته اند، بلکه آن را اسم استفهام می دانند (یعنی: «و تو چه می دانى شب قدر چیست؟»)؛ ولی به هر حال این تعبیر نشان می دهد که عظمت شب قدر به اندازه ای است که حتى پیغمبر اکرم(ص) با آن علم وسیع و گسترده اش قبل از نزول این آیات به آن واقف نبود.[۶] سپس براى پیامبر(ص) مقام شب قدر را بیان کرد و فرمود: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛[۷]«شب قدر بهتر از هزار ماه است».
با استناد به روایات؛ وجود مقدّس فاطمه زهرا(س)، حقیقت و باطن لیله القدر (شب قدر) است؛ و معرفت آن حضرت، هم طراز درک شب قدر معرفی شده است:
از امام صادق(ع) درباره تفسیر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» پرسیده شد، آن حضرت فرمود: «معناى کلمه “لیله” فاطمه و معناى کلمه “قدر” یعنى خدا، پس کسى که فاطمه را آن طور که باید و شاید بشناسد لیله القدر را درک نموده است».
[۸]
در روایتی دیگر چنین آمده است: مردی نصرانی خدمت امام کاظم(ع) آمد و تفسیر باطن این آیات را جویا شد: «حم، سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بوده‏ایم! در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مى‏گردد»؛
[۹] امام(ع) در پاسخ فرمودند: «حم»، محمّد(ص) و «کتاب مبین»، علی(ع) و «اللیله»، فاطمه(س) است.[۱۰]
درباره رابطه میان شب قدر و حضرت فاطمه(س) می توان گفت:
دلیل نام گذاری حضرت زهرا(س) فاطمه در روایتی این طور عنوان شده است: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»؛
[۱۱] «نام فاطمه را فاطمه نهادند برای این که آفریدگان بریده و جدا شدند از کُنه معرفتش»؛ یعنی حقیقت وجود فاطمه مانند شب قدر پنهان است و کُنه ذات فاطمه(س) قابل معرفت برای همه آفریدگان نیست. اما عده ای از خواص خلق که پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند که می دانند لیله القدر چیست و مقام فاطمه را هم درک می کنند.
بنابراین، این روایت به معنای آن نیست که هیچ انسانی نمی تواند مقام فاطمه(س) را بشناسد؛ بلکه انسان کامل می تواند مقام انسان کامل را بشناسد، پس پیامبر خدا(ص) به عنوان انسان کامل و برترین مخلوق خداوند مقام شامخ فاطمی را درک کرده است.
البته، اگر نخواهیم معرفت مقام حضرت فاطمه(س) را منحصر به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) کنیم؛ می توان گفت معرفت مقام مطهر فاطمه زهرا(س) دارای مراتبی است. عده ای از اولیای الهی بخشی از آن را درک می کنند، اما معرفت و درک عمیق تر آن مخصوص پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) است و هر مقداری که مقام فاطمه زهرا(س) درک شود به همان مقدار لیله القدر هم درک می شود.
[۱۲]

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. قدر، ۲٫

[۲]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۰، ص ۳۸۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا؛ طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۳۲، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، ۱۴۱۷ق؛ اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج ‏۱۰، ص ۵۱۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۰ق؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ‏۵، ص ۲۸۳، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

[۳]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۴، ص ۱۷۹، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش

[۴]. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۴، ص ۸۳۲، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۲۷، ص ۱۸۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش؛ قاسمی، محمد جمال الدین، محاسن التأویل، ج ‏۹، ص ۵۱۶، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

[۵]. دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج ‏۳، ص ۴۵۹، دمشق، دارالمنیر، دارالفارابى، چاپ اول، ۱۴۲۵ق؛ درویش، محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج ‏۱۰، ص ۵۳۷، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.

[۶]. تفسیر نمونه، ج ‏۲۷، ص ۱۸۳٫

[۷]. قدر، ۳٫

[۸]. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۸۱، تهران، مؤسسه الطبع و النشر فی وزاره الإرشاد الإسلامی‏، چاپ اول‏، ۱۴۱۰ق.

[۹]. دخان، ۱ – ۴٫

[۱۰]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۵۴۷، دار الحدیث، قم، چاپ اول ‏۱۴۲۹ق.

[۱۱]. تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۸۱٫ 

[۱۲]. از آن جایی که این احادیث دارای مضامین و حقایق بلند معرفتی است؛ برای آگاهی بیشتر از آن ر. ک: حسن زاده آملى‏، حسن، هزار و یک کلمه‏، ج ‏۲، ص ۳۷۲ – ۳۷۶، قم، بوستان کتاب‏، چاپ سوم‏، ۱۳۸۱ش.