توحید، سر سلسله ی اصول عقیدتی مسلمین است؛ و رکنی به حساب می آید که با فرو ریختن آن، بنای مسلمانی شخص هم فرو می ریزد، در نتیجه شیخ تمام تلاش خود را می نماید تا با ارائه ی تعریفی خاص از توحید، عمده مسلمین را از دایره وحدانیت خارج سازد و موانع پیش رو برای تکفیر ایشان را هموار کند. حسن فرحان مالکی در متن پیش رو کوشیده است، کلام و دیدگاه شیخ نسبت به واژه ی «توحید» را مورد بررسی و نقد قرار دهد: 

توحید فعلی، توحید مقبول شیخ وهابیت[۱]

شیخ محمد بن عبد الوهاب در مقدمه ی کتاب کشف الشبهات می گوید: «بدان که توحید اختصاص دادن پرستش به خداوند است.»[۲]

Sanad-Bareztarin-Eterazat-52 Sanad-Bareztarin-Eterazat-53

در این کلام، شیخ محمد بن عبد الوهاب صریحاً بیان می کند که تنها توحید فعلی را قبول دارد و توحید را چنین معنا می کند: «اختصاص دادن پرستش به خداوند»

***

تعارض آشکار با سیره نبوی؛ منظور از توحید تحقق معنای آن است، نه اقرار لسانی[۳]

شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «پیامبر بر آنان مبعوث شد تا آنان را به توحید «لا اله الا الله» دعوت کند و منظور از توحید تحقق معنای آن است، نه فقط اقرار به توحید».[۴]

Sanad-Bareztarin-Eterazat-54

توضیح و نقد:

مجرد اقرار به توحید، گوینده ی آن را از تکفیر و قتل حفظ می کند، هر چند دروغ و برای در امان ماندن باشد. در حالی که در زمان شیخ کسانی بودند که صادقانه و دین مدارانه شهادت به توحید می دادند، اما از تکفیر و جنگ در امان نماندند. در زمان پیامبرصلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم منافقان شهادتین را به زبان می گفتند، ولی به آن ایمانی نداشتند و با وجود اینکه پیامبرصلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم می دانست بسیاری از آنها به دروغ اقرار به شهادتین می کنند، ولی همین اقرار به دروغ، جان و مالشان را حفظ کرد؛ اما مسلمانان معاصر شیخ، علی رغم آنکه صادقانه به شهادتین و ارکان اسلام اقرار می کردند جان و مالشان در امان نماند!

***

 

تهمت ناروا؛  مدعیان اسلام، فاقد اعتقاد قلبی به معنای توحیدند![۵]

شیخ می گوید: «شگفت انگیز است کسی ادعای اسلام کند، ولی آگاهی او از معنای توحید به اندازه ی نادان های کفار هم نباشد، بلکه گمان کند معنای آن تنها تلفظ شعار توحید است، بدون اینکه به چیزی از معانی آن اعتقاد قلبی داشته باشد[۶]

  Sanad-Bareztarin-Eterazat-56Sanad-Bareztarin-Eterazat-55

توضیح و نقد:

گفته ی شیخ صحیح نیست، حتی یک مسلمان مدعی نیست که معنای «لا اله الا الله» همان تلفظ شعار توحید، بدون اعتقاد قلبی به آن است؛ بلکه همه ی مسلمانان، اعم از علما و عوام، از گوینده ای که به آنچه می گوید اعتقاد نداشته باشد بیزارند، بلکه آن را نفاق می دانند وی را نکوهش می کنند، حتی کفار نیز کسی را که گفته اش با کردارش همخوانی نداشته باشد، نکوهش می کنند. پس چگونه شیخ می پنداشت مسلمانان عصر او روا می دانند که مسلمان با زبان اقرار به شهادتین کند، اما به محتوای آن اعتقاد نداشته باشد؟ مگر می شود مسلمانی به زبان بگوید «لا اله الا الله» اما در قلب خود موجود دیگری را بپرستد؟ یا به دروغ به رسالت پیامبر صلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم اقرار کند، ولی در قلبش به او معتقد نباشد؟ مسلمانان عصر شیخ نیز همانند مسلمانان امروز کشورهای اسلامی بودند، آیا جایز است بگوییم مسلمانان عصر ما فقط با زبان اقرار به شهادتین می کنند تا نجات یابند، ولی عقیده شان با گفتارشان ناسازگار است؟

***

دیدگاه توهم و تشکیک در نیت سایرین [۷]

شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «افراد هوشیار آنها [علمای مسلمانی که ادعای اسلام می کنند] می پندارند معنای توحید این است که خالق و رازقی جز خدا نیست!» [و پس از آن جمله ی کوبنده ای می آورد:] بنابراین عالمی که نادان های کفار از او به معنای «لا اله الا الله » عالم تر باشند، شایستگی هدایت و راهبری دیگران را ندارد[۸]

Sanad-Bareztarin-Eterazat-57

توضیح و نقد:

تا آنجا که می دانم علمای اسلام در زمان شیخ، شهادتین را به گونه ای که شیخ در این بحث بیان می کند تفسیر نکرده اند، گرچه گاهی در تفسیر معنای شهادتین کوتاهی کرده اند، اما در این صورت نیز انجام دادن عبادت برای غیر خدا را هرگز جایز ندانسته اند، تا شیخ مدعی شود که ایشان توحید را منحصر در این می دانستند که «خالق و رازقی جز خدا نیست!». اثبات این ادعا نیازمند ارائه ی دلیل و برهان محکم است، و الا من گمان نمی کنم هیچ عالم عاقل مسلمانی، ادعا کند معنای « لا اله الا الله » نبودن خالق و رازق جز خداست و عبادت برای غیر خدا را جایز بداند!

***

اسلام انحصاری [۹]

شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «و پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله بدون اذن خدا برای هیچ کس شفاعت نمی کند»، همان گونه که خداوند می فرماید: «و هرگز آن مقربان درگاه از احدی جز کسی که خدا از او راضی است شفاعت نکنند». و او جز از معتقدان راستین به توحید، از کسی راضی نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «هر کس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست». و خدا تنها برای اهل توحید اجازه ی شفاعت می دهد[۱۰]

Sanad-Bareztarin-Eterazat-58

توضیح و نقد:

بر اساس دیدگاه شیخ، هیچ کس از مسلمانان عصر او جز اهالی عینه و درعیه وارد بهشت نخواهند شد؛ زیرا براساس گفته ی سابق شیخ، همه ی علما و توده ی مسلمانان عصر شیخ و نیز مسلمانان زمان ماکه با توسل به صالحان یا طلب شفاعت از آنان موافق اند،- تلویحأ تکفیر شده اند.

دلیل شیخ بر این مدعا: کسی غیر از پیروانش مسلمان نیستند و «هر کس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست.»[۱۱] پس نبی مکرم اسلام صلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم هرگز از غیر مسلمان شفاعت نخواهد کرد که آنها هم منحصر در وهابیون پیرو شیخ محمد بن عبدالوهاب هستند.

پس لوازم کلام شیخ این است که او فقط پیروان خود را موحد می داند و بر این اساس، شفاعت غیر پیروانش را حرام می داند. یعنی از دیدگاه شیخ، مسلمانان جهان اسلام غیر از پیروان شیخ در نجد و توابع آن دینی غیر از اسلام را اختیار کرده اند! این ادعا، نهایت تکفیر و اتهام سنگینی علیه مسلمانان است، زیرا از زمان های دور در جهان اسلام، این گونه بدعت ها، خرافات، علمای متأول و عوام جاهل وجود داشته، اما هیچ یک از علمای دین تکفیر آنان را روا ندانسته است.

بنابراین شیخ محمد مسلمانانی را که بر اثر هجوم صلیبی ها در شام، جنگ های مغول در مشرق، و ستم و شکنجه اروپایی ها در اندلس کشته شدند؛ و یا رنج کشیدند و ما برای مصیبت های وارد شده بر آنان سوگواری کردیم و دل سوزاندیم تکفیر کرده است؛ و از دیدگاه وی این عمل ما بی دلیل است؛ چرا که آنان مسلمان نبودند، بلکه همه مشرک بودند و سوگواری برای آنها بی معناست؟

ابن تیمیهبا وجود خطاهایی که مرتکب شداین چنین مسلمانان را تکفیر نکرد، درحالی که وی در زمانی شبیه به زمان شیخ محمد زندگی می کرد که جهل در میان عوام فراگیر بود و علما در دعوت مردم به توحید ناب سلفیت، ضعیف عمل می کردند.

می توان به واسطه ضعف عمل علما و جهل عوام آنان را مقصر، جاهل و گناهکار توصیف کنیم؛ ولی اینکه آنان را به کفری متهم کنیم که باعث خروج آنان از دین شود، به کلی بحث دیگری است. پس تکفیر مسلمانان مسئله خطیری است و خارج کردن ملت های مسلمان از دین خدا از آن بس خطیر تر. حتی بقایای خوارج هم، در سالهای اخیر توده مسلمانان را تکفیر نمی کنند و ریختن خونشان را روا نمی دانند، آن گونه که شیخ و پیروانش علیه علما و توده مسلمانان انجام دادند.

***

ادعاهای نادرست[۱۲]

شیخ محمد بن عبد الوهاب در اواخر کتاب، با طرح مسئله شگفتی بحث را خاتمه داده است: «ایمان به توحید، باید با قلب، زبان و عمل [همراه] باشد و اگر در یکی از این ارکان خللی وارد شود، شخص مسلمان نخواهد بود».[۱۳]

Sanad-Bareztarin-Eterazat-59

توضیح و نقد:

شیخ در این گفتار، زمینه تکفیر کسانی را که شروط الزام هایی که او ذکر کرده است برنتابند را فراهم کرده است. با این گفته، پیروان شیخ اجازه می یابند مردم هر منطقه ای را که وارد آن می شوند یا با آنان مکاتبه می کنند، درباره ی عقاید و اعمالشان محک زنند، پس چنانچه در میان مردم آن مناطق به زعم خود خطا کاری یافتند، نبرد با آنان را به دلیل غیر مسلمان بودنشان روا بدانند. شیخ در اینجا پا را فراتر می نهد و نقصان را به عمل هم سرایت می دهد و نقص در عمل را نیز جزء نشانه های کفر می داند! بنابراین، زمینه ی تکفیر بر اثر ارتکاب گناهان را نیز هموار می سازد! و به استناد همین نظر و امثال آن است که مخالفان شیخ او را متهم می کنند که جزء خوارجی است که معتقد به تکفیر گناهکاران می باشند. پس برای پاشخ گویی به کلام شیخ، لازم است بحث را در سه موضوع مطرح کنیم: موضوع اختلال در قلب، زبان و عمل.

  1. اختلال در قلب: این اختلال تاثیری در احکام دنیوی ندارد، زیرا رسول خدا صلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم در ظاهر حکم به اسلام منافقان کرد، با وجود اینکه خداوند در قرآن ما را به اختلال قلوب آنان آگاه کرده است. اما شیخ، اظهار اسلام مسلمان، اقرار به شهادتین و به جا آوردن نماز، روزه، حج و پرداخت زکات را کافی نمی داند. وی با صراحت اعلام می کند که با مردمی نبرد می کنم که اهل نماز، روزه، حج و صدقه اند و به شهادتین اقرار می کنند.
  2. اختلال در عمل به چه معناست؟ آیا ارتکاب گناهان کبیره مانند شرابخواری، سرقت و امثال اینها اختلال در عمل به شمار می آیند؟ آیا بر مبنای ظاهر کلام شیخ، مرتکب آن از اسلام خارج می شود؟ اگر این گونه است، چرا با خوارج که گناهکار را تکفیر می کنند یا معتزله و زیدیهکه بر این باورند: مرتکب کبیره، در آتش و یا منزلت بین المزلتین است- مخالفیم؟ و چرا با دیگران که ما را متهم به توسعه در تکفیر و زمینه سازی برای آن می کنند مخالفیم؟
  3. اختلال در زبان: مصنف در اینجا از پرداختن به این فقره کوتاهی کرده، لکن برای مطالعه کلام شیخ در این زمینه به فصل موجبات تکفیر، بحث سخن ناثواب مراجعه فرمائید.

  منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان 


[۱] اشکال اول فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات – صفحه ۵۰ کتاب «مبلغ نه پیامبر»

[۲]. کشف الشبهات ، ص ۵٫

[۳] اشکال هفتم فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات «مبلغ نه پیامبر»، صفحه ۶۹

[۴] کشف الشبهات ، ص ۱۱

[۵] اشکال هشتم فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات «مبلغ نه پیامبر»، صفحه ۷۰ 

[۶] کشف الشبهات ، ص ۱۲

[۷] اشکال نهم فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات «مبلغ نه پیامبر»، صفحه ۷۱ 

[۸] کشف الشبهات ، ص ۱۳

[۹] اشکال هفدهم فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات «مبلغ نه پیامبر»،صفحه ۸۳  

[۱۰] کشف الشبهات ، ص ۳۳

[۱۱] . آل عمران؛ ۸۵٫

[۱۲] اشکال ۳۱ فرحان مالکی بر کتاب کشف الشبهات «مبلغ نه پیامبر»، صفحه ۱۰۷   

[۱۳] کشف الشبهات، ص ۶۶