در این متن می خوانید:
      1. دیدگاه قرآن :
      2. دیدگاه عقلی :

این مسائله بحثی بسیار طولانی و پردامنه دارد. براهین موجود را می توان به سه دسته کلی تقسیم نمود: ۱) براهین عقلی . ۲) دلایل قرآنی . ۳) روایات پیامبر اکرم (ص ). طبیعی است گستردگی هر یک از این سری استدلالات مطالعه کتاب های متعددی را می طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست . لیکن اختصارا به این براهین اشاره می گردد:


دیدگاه قرآن :


الف ) از نظر قرآن رهبری و امامت امت باید به دست معصوم ودور از هر گونه کژی باشد.این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان گردیده است .از جمله هنگامی که ابراهیم (ع ) به امامت رسید: ((انی جاعلک للناس اماما)) و آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست نمود:((قال ومن ذریتی )) پاسخ آمد: ((قال لاینال عهدی الظالمین ; عهد من به ستمکاران نمی رسد)). آیه فوق نشان می دهد که امامت منصبی است الهی نه به انتخاب افراد و به کسانی که از هر ظلمی با مفهوم وسیع قرآنی آن پاک و مبرا باشند اعطا می شود.


ب ) مهمتر از آن آیه شریفه ((اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم )) است که با اندک تاملی روشن می شود که فقط امام معصوم را واجب الاطاعه دانسته است (البته این منافی ولایت فقیه در زمان غیبت نیست . زیرا ولایت فقیه نیابت از امام معصوم ((ع )) و مربوط به زمان غیبت است ) وجه استدلال بر این آیه آن است که خداوند اطاعت احکام و دستورات خود را در آغاز آیه واجب نموده است و در پایان آیه اطاعت اولی الامر را واجب شمرده است . اکنون اگر اولی الامر فرد غیر معصوم باشد و در موردی خلاف حکم الهی دستور دهد در آیه تناقض رخ می دهد. زیرا: ۱) اگر بگوییم قسمت پایانی آیه اطلاق دارد به طوری که در این صورت هم باید اولی الامر را اطاعت نمود با صدر آیه تناقض دارد زیرا حکمش خلاف حکم خداست و اطاعت خدا در آغاز آیه واجب شمرده شده است . ۲) اگر بگوییم در این صورت به حکم اول آیه نباید او را اطاعت کرد قسمت اول آیه خلاف قسمت آخر آن حکم می کند و آن را نقض می نماید. اصطلاحا این را تناقض صدر و ذیل می گویند و تناقض در قرآن که کلام خداوند است محال است و موجب سقوط آن از اعتبار است درحالی که با امامت امام معصوم (ع ) این اشکال از ریشه برطرف می شود. زیرا چنین اموری از معصوم محال است . بنابراین روشن می شود که غیر از اطاعت امام معصوم در آیه منظور دیگری نیست . خصوصا که اولی الامر را در کنار پیامبر آورده واین نشان می دهد باید خصوصیاتی حتی الامکان مشابه داشته باشد.


ج ) آیه ابلاغ : ((یا ایها النبی بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته )) و به دنبال آن آیه اکمال دین که در خصوص ولایت امیرالموئمنین است و جزئیات آن در روایات متواتره بیان گردیده است .


دیدگاه عقلی :


باید توجه داشت که :

۱- لزوم رهبری در جامعه امری ضروری و انکار ناپذیر است .


۲-
رهبری در جامعه اسلامی باید براساس احکام و قوانین الهی باشد.


۳-
احکام الهی و اجرای آن توسط کسی ممکن است که صد در صد به زوایای آن احکام آگاه و نسبت به آنها متعهد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست از شرایط و اوصاف نزدیک ترین فرد به آن حضرت باشد و به شهادت تاریخ و گواهی خلفا هیچ کس در این جهات قابل مقایسه به امامان معصوم (ع ) نبوده است . حتی خلفا در موارد بسیاری احساس نیاز به ائمه (ع ) می کردند. دیدگاه روایی :
روایات بی شماری از پیامبر اکرم (ص ) در کتاب های شیعه و سنی به تواتر نقل گردیده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت (ع ) را ثابت می نماید, مانند:


الف ) حدیث غدیر: یکی از احادیث مهم مسائله غدیر است که قضایای مفصلی دارد. بخشی از آن این است که پیامبر (ص ) دست حضرت علی (ع ) را بالا گرفت و سه مرتبه فرمود: ((من کنت مولاه فعلی مولاه …)) (الغدیر, ج ۱ , ص ۱۱).


ب ) حدیث لیله الانذار: در شبی که پیامبر مامور به ابلاغ و دعوت از نزدیکان شد فرمود: ((چه کسی است اولین فردی که در این امر مرا تصدیق و یاری نماید تا وصی و خلیفه و جانشین پس از من باشد؟)) تنها کسی که جواب مثبت داد حضرت علی (ع ) بودند که سنی حدود ده سال داشتند.


ج ) حدیث منزلت : پیامبر به امیرالموئمنین (ع ) فرمود: ((انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی )).


د) حدیث ثقلین : آخرین وصیت تاریخی پیامبر این بود که : ((دو چیز گران بها در میان شما می گذارم : کتاب خدا و عترت خودم …)) روایات فوق و روایات متعدد دیگری همه به تواتر در منابع روایی و تاریخی اهل سنت نقل گردیده است .


در رابطه با مسائله حجه الوداع و غدیر خم , عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج ۱, ص ۲۹ – ۳۷) تقدیم می داریم . لازم است بدانید که این واقعه و خطبه پیامبر اکرم (ص ) در آن , مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه و سنی است و جایگاه ویژه ای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان – اعم از عرب و غیر عرب – دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست . در میان صحابه پیامبر(ص ) ۱۱۰ نفر و از تابعین ۸۹ نفر آن را نقل کرده اند و طبقات راوی آن , به ۳۶۰ نفر رسیده است . شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم آورده اند; از جمله : در قرن اول : امیرالمومنین (ع ), حسان بن ثابت انصاری , قیس بن سعد بن عباده انصاری , عمر و بن عاص بن وائل , محمد بن عبدالله حمیری . در قرن دوم : کمیت بن زیاد, سید اسماعیل بن محمد حمیری , شعبان بن مصعب کوفی . در قرن سوم : ابو تمام حبیب بن اوس طایی , دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد ده ها نفر دیگر. از اهمیت این واقعه , همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند ((الغدیر)) را پیرامون این حادثه به نگارش درآورده است .


اکنون این سوال رخ می نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین , اجماعی و مورد اتفاق است , پس اختلاف در چیست ؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است :


۱-
برادران اهل تسنن اظهار می دارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تاکیدات پیامبر اکرم (ص ), صرفا به معنای لزوم ((محبت و دوستی )) حضرت علی (ع ) است , و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد. دلیل آنان نیز آن است که ((ولایت )) چند معنا دارد و یکی از معانی آن ((دوستی )) است . بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است , نمی توان به معانی دیگر آن تمسک جست .


۲-
دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم (ص ), نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی (ع ) است و قراین و شواهد حالی , مقالی و مقامی به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بی شمار دیگری از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و این مسائله یکی از آن ادله می باشد, نه تنها دلیل . در عین حال این رخداد, حجتی قاطع و خلل ناپذیر است و به هیچ روی نمی توان از آن دست برداشت . دلایل و قرائنی که بر صحت دیدگاه شیعه گواهی می دهد, عبارت است :

۱- معنای ولایت : لغت شناسان و کتاب های برجسته و ممتاز لغت , کلمه ولایت را به معنای سرپرستی , عهده داری امور, سلطه , استیلا, رهبری و زمامداری معنا کرده اند. در این جا معنای این کلمه را با برخی از مشتقاتش فقط از کتاب های لغت اهل سنت برایتان نقل می کنیم : – راغب اصفهانی می نویسد: ((ولایت ; یعنی , زمامداری و سرپرستی امور… ولی و مولی نیز در همین معنا به کار می رود)), (المفردات الراغب , ص ۵۷۰). – ابن اثیر می نویسد: ((ولی; یعنی , یاور… و هر کس امری را بر عهده گیرد, ((مولی و ولی آن است )). سپس خودش می گوید: ((و از همین قبیل است حدیث ((من کنت مولاه فعلی مولاه ))… و سخن عمر که به علی (ع ) گفت : ((تو مولای هر موئمنی شدی )); یعنی , ((ولی موئمنان گشتی )), (النهایه, لابن اثیر, ج ۵, ص ۲۲۷). – صاحب صحاح اللغه می نویسد: ((… هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد ولی او است )), (الصحاح فی لغه العرب , ج ۶, ص ۲۵۲۸). – صاحب مقاییس می نویسد: ((…هرکس زمام امر دیگری را به عهده گیرد ((ولی أ او است )), (معجم مقاییس اللغه, ج ۶, ص ۱۴۱). اکنون با این گفته های مصرأح ارباب لغت , چگونه می توان ((من کنت مولاه فعلی مولاه )) را به ((دوستی )) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت ؟! مگر نه این است که ((ابن اثیر)) لغت شناس معروف عرب و سنی , خودش تصریح می کند که کلمه ((مولی )) در روایت ((من کنت مولاه فعلی أ مولاه )) از زبان پیامبر(ص ) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است ؟

 

۲- خطاب تند و قاطع الهی : آیا اگر حادثه غدیر صرفا برای اعلام دوستی حضرت علی (ع ) بود, آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند, که اگر آن را ابلاغ نکنی , رسالت الهی را انجام نداده ای ؟ خداوند می فرماید: ((یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین )), (مائده , آیه ۷۰). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمی دهد که مسائله بالاتر از این حرف ها است ؟ البته محبت امیرالموئمنین (ع ) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانه های ایمان است ; لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده , قطعاا منحصر به ((ولایت محبت )) نیست .

 

۳- دلداری خدایی : در آیه یاد شده , خداوند پیامبر را دلداری داده , می فرماید: در راستای اجرای این مائموریت , خداوند تو را در مقابل توطئه های مردم محافظت می کند ((والله یعصمک من الناس )). آیا این مسائله نشان نمی دهد که این مائموریت , مسائله مهمی بوده است که پیامبر(ص ) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی (ع ) جای چنین خوفی بود؟

 

۴- گزینش مکان : آیا این که پیامبر(ص ) جحفه را – که مکان جدا شدن و انشعاب مسافران است – انتخاب کردند, تا همگی قبل از انشعاب در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر(ص ) دستور دادند کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند, و صبر نمودند تا کسانی هم که عقب مانده بودند, از راه برسند و… نشانه ئ چیست ؟ این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این ((نبا عظیم )) را به گوش همگان برسانند, دلالت بر این ندارد که مسائله , برای امت اسلامی فوق العاده مهم و حیاتی است ؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی برای جمعیت باشکوه حج گزاران و در آن گرمای سوزان , مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تائکیدات , با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: ((علی را دوست داشته باشید))؟!

 

۵- نزول آیه اکمال : این که پس از اجرای این مائموریت , آیه نازل شد که : ((الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دیناا)), (مائده , آیه ۳). آیا دلالت بر این ندارد که مسائله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستی حضرت علی (ع ) – نه رهبری و پیشوایی آن حضرت – دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسائله فقط دوستی و مودأت بود, که در این رابطه قبلا آیه ای نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود; زیرا آیه قل لا اسائلکم علیه اجراا الا الموده فی القربی )), (شوری , آیه ۲۳) قبلا نازل گشته بود. پس نتیجه می گیریم که آیه اکمال , پیام دیگری را در بر دارد.

 

۶- چرا پیامبر(ص ) در آن حادثه , به مسائل اعتقادی استشهاد نموده و در کنار آنها مسائله ولایت را مطرح کردند؟

 

۷- چرا پیامبر(ص ) عترت را در کنار قرآن و به عنوان ((ثقل اصغر)) ذکر نمودند؟

 

۸- چرا پیامبر(ص )فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمی شوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ زند؟ آیا صرف دوست داشتن قرآن کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست ؟ وحدت سیاق نشان می دهد که در مورد اهل بیت (ع ), نیز باید همین گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق , الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.

 

۹- چرا پیامبر(ص ) به مسائله ایفای رسالت و سپس به ((اولویت )) خود بر موئمنین انگشت می گذارد و بلافاصله مسائله ولایت را طرح می کند؟

 

۱۰- چرا پیامبر(ص ) مسائله ولایت را سه یا چهار بار تکرار می کند؟ این همه تائکید برای چیست ؟

 

۱۱- چرا پیامبر(ص )بعداز این حادثه فرمودند: ((الله اکبر)) بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی ((بعد از من ))؟ نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از ((ولایت )) محبت باشد دیگر قید ((بعد از من )), زاید است ; زیرا محبت حضرت علی (ع ) مقید به زمان پس از مرگ پیامبر(ص ) نیست و بسیار مسخره است اگر منظور پیامبر(ص ) را این بگیریم که بعد از رحلت من , علی را دوست بدارید؟ زیرا محبت علی (ع ) با حیات پیامبر(ص ) قابل جمع است و این رهبری امام علی (ع ) است که پس از پیامبر(ص ) مورد نظر می باشد; زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست .

 

۱۲- چرا بعد از این ماجرا, مردم با حضرت علی (ع ) بیعت کردند؟ مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمان برداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده و هر یک گفتند: ((بخ أ بخ أ لک یا علی , اصبحت مولای و مولی کل موئمن )).

 

۱۳- نکته دیگر آن که همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص ) مسائله ((امامت و پیشوایی حضرت علی (ع ))) را فهمیدند و بلافاصله ((حسان بن ثابت انصاری )) از پیامبر(ص ) اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن از زبان پیامبر(ص ) چنین می گوید: ……… قم یا علی فاننی =رضیتک من بعدی اماما و هادیا یعنی : ای علی ! برخیز, خرسندم که تو امام و هادی بعد از من می باشی . ذکر این نکته لازم است که تقریر; یعنی , سکوت و عدم مخالفت پیامبر(ص ) در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان – اعم از شیعه و سنی – حجت و جزئ سنت است . بنابراین اگر مسائله غدیر معنایی غیر از امامت داشت , چرا پیامبر(ص ) سخنان ((حسابن بن ثابت )) را تائیید کرده و او را تشویق فرمودند؟ و چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبر(ص ) ((امامت و هدایت )) امت نبوده است ؟

 

۱۴- نکته بسیار جالب توجه دیگر, مساله ((جابر بن نضر)) یا ((حارث بن النعمان الفهری )) است . در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبر(ص ) در غدیر خم , وی نزد پیامبر(ص ) آمده و عرض کرد: ((ای محمد; از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم ; لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی : ((هر که را من مولای اویم , این علی مولای او است )). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی , یا از جانب خدا؟ پیامبر(ص ) فرمودند: سوگند به آن که جز او خدایی نیست , این مطلب از سوی خداوند است . در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت , در حالی که می گفت : خدایا! اگر آنچه محمد(ص ) می گوید حق است , پس سنگی بر ما ببار, یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن ! هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف خدا, سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت . آن گاه این آیه نازل شد که : ((سائل سائل بعذاب واقع , للکافرین لیس له دافع , من الله ذی المعارج )), (سوره معارج , آیات ۱ – ۳). اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبر(ص ) نهفته بود که آن مرد خیره سر را بر آشفته کرد؟ آیا اگر صرف مسائله محبت و دوستی بود, این همه لجبازی و خیره سری پدید می آمد؟ مسلما مساله بالاتر از این بوده است ; زیرا شخص مزبور از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علی (ع ) داشت و از سوی دیگر, می دید با ولایت آن حضرت , باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند واز سر بی خردی و کبر و کژاندیشی , مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد. برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر – متن عربی – ج ۱, ص ۲۳۹ – ۲۴۶ . ۱۵

 


نکته مهم دیگر آن که , خود امیرالمومنین در روز ((شوری )) برای اثبات امامت خود, به حادثه غدیر استناد کردند. عامربن واثله می گوید: ((در روز شوری با علی (ع ) کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم که امیرالمومنین (ع ) خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی می آورم که احدی نمی تواند بر آن خدشه ای وارد کند. سپس فرمود: ((ای جماعت ! – آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه . – آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیأار داشته باشد که با ملائک پرواز می کند؟ گفتند: نه . – آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچون حمزه – شمشیر خدا و شمشیر رسول خدا(ص ) – دارد؟ گفتند: نه . – آیا غیر از من کسی از شما همسری چون فاطمه (س ) دختر پیامبر(ص ) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه . – آیا کسی از شما فرزندانی مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه . – آیا کسی از شما هست که ]به دستور قرآن [ پیش از نجوای با پیامبر(ص ) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه . – آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبر(ص ) درباره اش فرموده باشند: ((من کنت مولاه فعلی ح مولاه , اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره , لیبلغ الشاهد الغائب ))؟ گفتند: نه )). برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر – متن عربی – ج ۱, ص ۱۵۹ – ۲۱۳ . ۱۶- شاهد دیگر آن است که پس از اعلام ولایت امیرالموئمنین (ع ), پیامبر(ص ) چنین دعا کردند: ((اللهم وال من والاه , و عاد من عاداه و احب من احبه …; خدایا! آنکه علی را به ولایت برگزیند تو ولی او باش و آن که با او به عداوت در آید, با او دشمنی کن و دوست بدار آن که علی را دوست دارد…)), (الغدیر, ج ۱ , ص ۱۱) ]توجه داشته باشید که این قسمت در متن عربی وجود دارد و در ترجمه ارسالی به خوبی ترجمه نشده است [. اکنون به خوبی روشن می شود که اگر مقصود از ولایت , همان محبت و دوستی باشد, آن گاه دعای بعدی پیامبر که عرض داشتند: ((و احب من احبه )) تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان می دهد که اینها, دو موضوع متفاوت می باشند و ولایت چیزی برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولایت , محبت و دوستی ولی است .

 


عدم پذیرش امامت امیرالمومنین (ع ) توسط اهل سنت – اعم از علما و عوام آنان – با وجود نصوص متواتر و معتبر دینی علل متعددی دارد: که به اختصار برخی از آنها را بیان می نماییم : ۱- ضعف آگاهی : بسیاری از اهل تسنن از نصوص صریح پیامبر اکرم (ص ) پیرامون امیرالمومنین (ع ) نا آگاهند و یابه تعبیر دیگر با مکانیسمهایی آنان را ناآگاه گذارده اند. شاید تصور شود که این عامل تنها در میان غیر اهل علم جاری است در حالی که چنین نیست . زیرا هرچند بیشتر مبتلایان به آن توده ها هستند لیکن اهل علم نیز مراتبی دارند و بسیاری از آنان از متون دست دوم و سوم استفاده می کنند و چندان اهل تحقیق و کاوش نیستند لذا حقایق بسیاری برآنان پوشیده می ماند. این روند با دو شیوه اعمال گردیده : الف ) به عنوان نمونه پس از رحلت پیامبر برای ناآگاه نگهداشتن توده ها پیرامون امیرالمومنین (ع ) به دستور خلیفه سخنان پیامبر ممنوع اعلام گردید و در توجیه آن گفتند: قرآن ما را بس است ! (حسبنا کتاب الله ) این جریان چنان با شدت دنبال شد که بسیاری از منابع روایی را سوزاندند و راویان آن را تحت تعقیب و شکنجه قرار دادند تا از انتشار آن سخنان جلوگیری بعمل آورند. ب ) محمد بن جریر طبری در تاریخ خود سخنان پیامبر را در جریان دعوت خویشاوندان (لیله الانذار) چنین نقل کرده ((فانکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم )) و چون سخن به این صراحت پیرامون ولایت و وصایت امیر مومنان او را ناخوشایند بود در تفسیر خود آن را حذف کرده و بجایش آورده ((کذا وکذا)) سپس (ابن کثیر) در تاریخ خود همین راه را پیموده و این جریان در دیگر ادبیات تاریخی اهل تسنن تا زمان ما استمرار یافته و حسنین هیکل (وزیر اسبق فرهنگ مصر) در چاپهای دوم و سوم کتاب ((حیات محمد)) سخنان پیامبر(ص ) در حمایت از حضرت علی (ع ) را از این واقعه به کلی حذف کرده است . ۲- جعل روایات گمراه کننده ; این روایات که بر هزاران عدد بالغ می شوند در تمام زمینه های اعتقادی و دیگر مسائل اهل سنت راه یافته اند; از جمله : روایات خداشناسی , کیهان شناختی , تاریخی , پیامبر شناختی , (مانند اتهامات ناروا نسبت به پیامبر) اتهامات نسبت به امیرالموئمنین (از جمله آن حضرت را نعوذ بالله شرابخوار معرفی کردن ) بالا بردن شان عمر و او را از پیامبر بهتر و متدین تر و ((فاروق اعظم )) خواندن و ابوبکر را ((صدیق اعظم )) معرفی کردن و… غالب این روایات توسط ((ابوهریره )) و ((سیف بن عمر تمیمی )) وضع گردیده است . همینقدر کافی است بدانید که نفر اول حدود ۵ هزار روایت جعلی در کتب اهل سنت دارد و نفر دومی گوی سبقت را از همه ربوده و چنان در جعل و تحریف به پیش تاخته که از ((یکصدو پنجاه )) نفر به عنوان صحابی پیامبر روایاتی نقل نموده که اصلا وجود خارجی نداشته اند و همه مخلوقات ذهن تحریفگر اویند و اسامی هیچ یک از آنان در کتب رجال و تراجم موجود نیست . برای آشنایی دقیق با این جریان ر.ک : یکصد و پنجاه صحابی ساختگی , ج ۳-۱, علامه سید مرتضی عسکری و سیری در صحیحین , محمد صادق نجمی . ۳- عامل سیاسی : جریانات حاکم در جهان اسلام همواره تشیع و مکتب اهل بیت را تحت فشار قرار داده اند از همین رو فرصت مناسب و گسترده ای در اختیارآنان نبوده است تا بتوانند به صورت گسترده و همانند اهل سنت به بیان دلایل و دیدگاههای خود بپردازند از همین جهت مبانی مکتب شیعه به نحو شایسته توسعه نیافته است .

 


در فرهنگ اسلامی , مقام و موقعیت ((امام )) در عرصه های مختلف , دارای جایگاهی لازم و قابل استدلال عقلی است .
۱-
از جهت پیشوایی و هدایت مردم ; که در این باره به طور خلاصه می توان گفت : اسلام کاملترین دین الهی و پاسخگوی تمام نیازهای بشر در راه سعادت می باشد ما معتقدیم هر مسئله ای از مسائل زندگی انسان حکم خاصی در اسلام دارد اما در مقام عمل به دلیل مشکلات پیامبر اسلام (ص ) در ۲۳ سال دوران نبوت از قبیل حصر در شعب ابی طالب , سال ها جنگ با مشرکین و کفار و مشکلات زیاد حکومت نوپای اسلامی , پیامبر(ص ) فرصت نیافت که تمامی دین را به طور کامل به عموم مردم ابلاغ نماید هر چند تا آنجا که ممکن بود در ابلاغ دین به مردم کوتاهی نکرد. این مسئله یعنی عدم امکان بیان اسلام در دوران پیامبر مورد قبول شیعه و سنی است لذا اهل سنت برای جبران این نقیصه به قیاس (استفاده از مشابهت دو چیز برای بدست آوردن حکم شرعی ) روی آوردند بنابراین حقیقت دین اسلام کامل و حاوی پاسخ تمام مسائل مورد نیاز برای سعادت بشر است . اما به دلیل شرایط دوران نبوت پیامبر اسلام (ص ) ابلاغ دین به عموم مردم به طور کامل صورت نگرفت و خدای حکیم و قادر و دانا به ابلاغ ناقص دین اکتفا نمی کند و حتما”” ابلاغ دین را کامل می نماید. به حکم عقل برای ابلاغ کامل دین نیاز به شخصی است که علم کامل خدادادی داشته باشد که پاسخ هر سؤال را به طور دقیق داشته باشد و از سوی دیگر از هر خطا و سهو و گناهی معصوم باشد تا بتواند دین را به طور کامل و بدون نقص به مردم ابلاغ نماید تا این جا ضرورت عقلی وجود امامی دانا و معصوم اثبات شد اما دلیل لزوم تعیین امام از طرف خدا نیاز به مکملی دارد یعنی این که عصمت و علم کامل شخص , تنها برای خدا معلوم و عیان است و انسان نمی تواند پی به عصمت و علم کامل فرد دیگر ببرد لذا خدا باید آن جانشین عالم و معصوم را معین نماید بنابراین خداوند برای تکمیل هدایت خود و ابلاغ کامل دین خاتم امام معصوم را به مردم معرفی می نماید و پیامبر(ص ) دین کامل را به امام علی (ع ) منتقل کرده است .


۲-
از دیدگاه عرفان : در هر عصری نیاز به قطب عالم امکان هست , تا سیر به کمال و وصال به حق را میسر سازد و آن قطب , کسی جز امام بر حق نیست .


۳-
از دیدگاه حکمای الهی : زمین هیچگاه بدون ((حجت )) نمی تواند پا بر جا باشد, و تا هنگام قیامت , نیاز به واسطه فیض می باشد. و ((امام )) حجت خدا بر روی زمین است.

 


برای مطالعه در این زمینه رجوع کنید :
امامت و رهبری , استاد مطهری , انتشارات صدرا, چاپ یازدهم , تابستان ۱۳۶۹, صص ۸۹ – ۱۰۰
آموزش عقاید استاد مصباح یزدی , شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی , چاپ اول , تابستان ۱۳۷۷, صص ۳۰۳ – ۳۰۶
آموزش کلام اسلامی , ج ۲, دکتر محمد سعیدی مهر, طه , قم , ۱۳۷۸, صص ۱۳۱ – ۱۵۴
در فهم کامل بحث امامت , درک معنای امام و موضوع مورد بحث در بین شیعه و سنی بسیار ضروری است برای این منظور نگاه کنید امامت و رهبری استاد مطهری , صص ۴۳ – ۷۳.

 

 

منبع:پرسمان