شبی توفیق داشتم تا برای سرکشی از خانواده‌ای، همراهش باشم. حومه‌ی بیرجند به منزل نیمه ویرانی رسیدیم. پیرزن قد خمیده‌ای به استقبالمان آمد. در گوشه‌ای از آن ویرانه، مرد کهنسالی از درد به خود می‌پیچید.

پیرزن عاجزانه می‌گفت: «مدتّی است کسی به ما سر نزده و همسرم بیمار است.»

آقای فایده بلافاصله به دنبال تهیّه‌ی ماشین رفت. مرد بیمار را به بیمارستان رساندیم و بعد از معاینه و تهیّه‌ی دارو به منزلش برگرداندیم.

آن شب دعاهای بی‌وقفه‌ی پیرزن بدرقه‌ی راهمان بود.


رسم خوبان ۱۶، کمک به نیازمندان، ص ۹۷٫