«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید اراده‌ی خود را به اراده‌ی حق‌تعالی مُنطبق نماید

پیشاپیش شهادت جانکاهِ مظلومانه‌ی غریبانه‌ی حضرت ابامحمّد امام حسن عسکری (علیه السلام) را هم به صاحب‌مان و هم به شما یاران و خادمان آن بزرگوار تسلیت عرض می‌کنم. وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در نُسخه‌ی سُلوکیه‌ای که برای «عنوان بصری» ارائه فرمودند و سُفره‌ی عُروج هر سالکی است و سخنی همانند قرآن کریم است و در همه‌ی زمان‌ها مُفید فایده و رعایت سرنوشت‌ساز است، در پاسخ سؤال عنوان بصری که پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؟ عبودیّت چیست؟ وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: سه چیز است؛ اوّل این است که عَبد در آنچه خداوند متعال به او داده است، خود را مالک نبیند. عبودیّت اقتضاء می‌کند که ما در هیچ‌جایی و در هیچ اَمری خودمان را مُستقل نبینیم. ما خودمان نیستیم، ما وابسته هستیم. ما بسته‌ایم. اراده‌ی خداوند متعال، اراده‌ی قاهر است. ما در عین آزادی، مَعلول اُموری هستیم که خداوند متعال آن اُمور را مسبوع به اراده‌ی ما قرار داده است و اراده‌ی ما هم مُنبعث از شرایط و پیش‌ذهنیّت‌هایی است که از محیط و استاد و پدر و مادر و سایر اُمور برای ما حاصل شده است. لذا ما مالک نیستیم، ما مملوک هستیم؛ «إِنَّا لِلَّهِ[۳]». دوّمین موضوع این است که فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۴]»؛ در سبک زندگی، در راه بندگی و روش حرکت، ما نباید از خودمان مایه بگذاریم. ما بنده هستیم و مولا داریم. باید همانند ملائکه همه‌ی اُمورمان را همان‌گونه که ما در تکوین دَخیل نیستیم، در تشریع و قانونگذاری هم ما قانون خداوند متعال را بر قَوانین بَشری و نظم الهی را بر نظم دلخواه خودمان مقدّم بداریم. هر آنچه خداوند متعال از واجبات بر ما فَرض کرده است، ما همه‌ی اُمورمان را زیر پوشش واجب ببریم. واجبات یا واجباتِ عینیِ استانداردِ عمومی است و یا واجبات کفائی است. در واجبات کفائی عم غالباً بسیاری از اُمور برای ما تعیّن پیدا می‌کند. ملائکه هیچ‌گاه خودشان را آزاد ندیده‌اند و نمی‌بینند. «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[۵]»؛ زندگی مَلَک اجرای اَوامر خداوند متعال است و هیچ‌گاه مِنهای دستور الهی، هیچ‌کاری انجام نمی‌دهد.

تمام اعمال ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) همانند وَحی الهی است

ما این مطلب را در مورد ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هم بر این باور هستیم و بر اساس آنچه که شما در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانید، همین عبارتی که در آیه‌ی کریمه به ملائکه گفته شده است، ما در مورد همه‌ی امامان‌مان مُعتقد هستیم که «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» هستند. در روایات کثیره هم داریم که حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) دارای صُحُف هستند. برای هریک از امامان ما از جانب خداوند متعال دستورالعمل ویژه‌ای صادر شده است. اگر روزی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست بر قَبضه‌ی شمشیر می‌بَرند و بی‌مَحابا میکروب‌های در شکل انسان و گُرگ‌های در لباس آدم‌ها را دِرو می‌کنند و در روز دیگری هم با آن قوّت بازو در برابر احراقِ دار و ضرب و شَتم دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست بر شمشیر نمی‌بَرند، هم آن شمشیرزدن ایشان و هم این کفّ نَفس ایشان از این‌که دفاع نظامی نمایند و حتّی از ناموس خودشان و دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع نکنند، به فرمان خداوند متعال بوده است. این است که اگر کسی هر تردیدی در هرجای کار هریک از حضرات ائمه‌ (سلام الله علیهم اجمعین) داشته باشند، عین تردید در آیات قرآن کریم است. این‌ها قرآن ناطق هستند. تمام آیات قرآن کریم وحی است و بر اساس این آیه‌ی کریمه که فرموده است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ[۶]»؛ در مورد عبارت «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ»، خداوند متعال می‌توانست بفرماید: «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ َأن إعمَلوا الْخَیْرَاتِ»، یعنی وحی کردیم که شما خیرات را انجام بدهید، اما این‌گونه نفرموده است. خودِ فعلِ خیراتی که ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) همه‌ی کارهایشان خیرات است، این خودِ وحی است. نَفس کار امامی که قرآن کریم با لَفظ امامت از آن‌ها یاد می‌کند، «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ» است؛ یعنی کار این‌ها عینیّت وَحی است. یعنی این همان قرآن کریم است. همان‌گونه که قرآن کریم عینِ کَلام خداوند متعال و وَحی الهی است، اعمال و رفتار حضرات ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم وحی است؛ «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ». «وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ[۷]»؛ اصلاً این‌ها مُتّصف به عبودیّت هستند. عبودیّت وصف ذاتیِ این‌هاست و جُز عبودیّت هیچ‌ کار دیگری ندارند؛ «کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ».

خداوند کسی را که در راه بندگی باشد، همواره هدایت خواهد کرد

و اگر ما هم تعبّداً زندگی کنیم، در آن جاهایی که شَرع راه را برای ما روشن کرده است که روشن است و در جاهایی هم که فتوا و نَصّی نداریم، «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۸]»؛ خداوند متعال الهام می‌نماید، خداوند متعال کسی را از رِجال ‌الغیب می‌فرستد که به ما می‌گوید این کار را انجام بده. یا وجود نازنین حضرت حجّت (ارواحنا فداه) بنَحوی ما را در آن تردیدها و توقّف‌ها با تصرّف یا با ارائه‌ی طریق مَدد می‌رسانند و ما را در مسیر بندگی پیش می‌بَرند و عنایت الهی شامل می‌شود که ما مُمحضّ در عبودیّت باشیم. هر کاری می‌کنیم، عینِ بندگی ما باشد و در هیچ‌جایی از خودمان کاری را انجام ندهیم، از خودمان حرفی نزنیم، از خودمان حُبّ و بُغضی نداشته باشیم؛ برای این‌که همه‌ی این اُمور در دایره‌ی بندگی انجام بگیرد. مولا ما را بپسندد و خودش تدبیر اُمور ما را بر عُهده بگیرد و مشمول این آیه‌ی شریفه باشیم که می‌فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۹]»؛ وقتی خداوند متعال ولایت مؤمن را بر عُهده بگیرد، «یُخْرِجُهُمْ» نشانه‌ی دَوام است، یعنی مُستمراً هر کاری که انجام می‌دهیم، نورانیّت‌مان یک قَدم بیشتر می‌شود و از حجاب‌هایی که طبیعیِ زندگیِ این عالَم است، یک حجاب را کنار می‌زنیم و یک دَرب جدیدی بر روی ما باز می‌شود و تمام عُمر ما فُتوحات است. خداوند متعال هر لحظه یک دَرب جدیدی برای بندگی بر روی ما باز می‌کند و توفیقات ما را افزون می‌نماید. در این زمینه آیات متعددی می‌تواند ما را کمک کند. یکی این آیه‌ی کریمه است که می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۱۰]»؛ این مَعیّت، مَعیّت هدایت است، مَعیّت نُصرت است، مَعیّت ایصال اِلی ‌المطلوب است. یعنی دست بنده‌ام را می‌گیرم و با خود می‌بَرم. هیچ‌گاه بنده‌ی من تنها نمی‌ماند. هیچ‌گاه به خودش واگذار نمی‌شود.

حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تمام اعمالش را برای خدا انجام داده است

این موضوع را خدمت شما عرض کرده‌ام، ولی برای تَنبُّه خودم و تذکّر به عزیزان خودم مُجدداً عرض خواهم کرد. مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) در مورد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) که گفته بودند حالت ارتحال ایشان را دیدم و (به تعبیر بنده) موقع عُروج‌شان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و از مقابل من رَد شدند و به عالَم دیگر نُزول اِجلال کردند، بنده در طول مدّت آشنایی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را با چهره‌های مختلف جوانی، کامل‌مردی و پیری دیده بودم؛ عکس‌های مختلفی از ایشان را هم به بنده نشان داده بودند؛ ولی هیچ‌گاه حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به این وِجاهت نبودند که هنگام وفات‌شان در اوج جَمال بودند و بسیار وَجیه بودند و هیچ‌گاه هم حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را به این اندازه خوشحال ندیده بودم. «وَ أَحْینِی‏ مَا أَحْییتَنِی مَوْفُوراً وَ أَمِتْنِی مَسْرُوراً[۱۱]»؛ حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) خیلی با سُرور در حال رفتن بود، خیلی خوشحال بود. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) این موضوع را حکایت کرده بودند و سپس فرموده بودند: چرا چنین نباشد؟ کسی که در تمام عُمرش، نه از زمان بُلوغ، بلکه در تمام عُمرش حتّی یک کار برای غیرِ خدا نکرده است. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) غذا که می‌خوردند، نیّت می‌کردند. «قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحِى[۱۲]»؛ غذا می‌خوردند تا بتوانند خوب بندگی کنند. غذایشان را ارزان نمی‌خوردند، بلکه غذایشان را با خداوند متعال مُعامله می‌کرده‌اند. یعنی غذا خوردن خودشان را هم به حساب خداوند متعال می‌ریخته‌اند.

باز در این زمینه حکایتی از یک شخصی که سابقاً اسم او را می‌بُردم ولی اکنون نام او را نمی‌آورم. یکی از عُلما که فی‌الجمله با حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم نسبتی داشته است، نقل می‌نماید. اهل معنا بودند و بنده از نزدیک دیده بودم. وقتی برای کسی استخاره می‌کردند و قرآن کریم را باز می‌کردند، حضرت امام رضا (علیه السلام) در گوش ایشان می‌گفتند. گاهی برای دو نفر یک آیه از قرآن کریم می‌آمد، ولی به یکی می‌گفتند که بد است و به دیگری می‌گفتند که خوب است. از ایشان پرسیده بودند. کسی در کنار ایشان بوده است و دیده بود که قرآن کریم را باز کردند و صفحه و آیه‌ی آن مُشخّص بوده است و به یک شخصی گفتند که خیلی خوب است و مطلب را هم فرمودند؛ اما به شخص دوّم گفتند که خیلی بد است و ایراد را هم فرمودند. بنده گفتم: حاج آقا! بنده در محضر شما شاهد هستم که یک آیه است، چگونه به آن شخص گفتید که خوب است و به این شخص گفتید که بد است؟ گفته بودند: حضرت امام رضا (علیه السلام) به بنده می‌گویند و بنده هم به بندگان خدا عرض می‌کنم. این عالِم نظرکرده‌ی حضرت امام رضا (علیه السلام) که آن هم مَعلول اَدب ایشان بوده است، مدّتی که ایشان در شهر مشهد مقدّس بودند، در دوران طلبگی‌شان در مدرسه‌ی بالاسر بودند که بنده خودم در آن‌جا میهمان بودم و چند شبی در آن‌جا مانده بودم که در حال حاضر جُزئی از حرم مطهّر شده است. ایشان در آن‌جا حُجره داشته‌اند و چون بالای سر امام رضا (علیه السلام) بوده است، هیچ شبی پای خود را دراز نمی‌کرده است. احتراماً چند سال نشسته می‌خوابیده است که پای خود را نزد امام رضا (علیه السلام) دراز نکرده باشد. بعد از این دوران وجود مبارک حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایشان عنایت می‌کنند و وقتی استخاره انجام می‌داده است، صدای امام رضا (علیه السلام) در گوش او بوده است که می‌فرموده این کار را انجام بدهد و یا انجام ندهد. ایشان می‌گویند که من میهمان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودم و بر سر سُفره چلو و قُرمه‌سبزی آوردند. بنده دیدم که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از برنج میل کردند، ولی از خورش قُرمه‌سبزی هیچ استفاده‌ای نکردند. برایم سؤال پیش آمد و از ایشان پرسیدم: آیا شما مریض هستید و یا قُرمه‌سبزی برای شما مُضرّ است؟ فرمودند: خیر. پرسیدم: حساسیّت دارید؟ فرمودند: خیر. پرسیدم: این قُرمه‌سبزی در ظرف شما مشکلی پیدا کرده است؟ نجاستی یا مورد دیگری دارد؟ فرمودند: خیر. پرسیدم: پس چرا شما میل نمی‌کنید؟ حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اِکراه داشتند، اما دیدند که ممکن است من مُبتلا به سوءظنّ بشوم، فرمودند: من در عُمر خود با خدای خودم قرار گذاشتم از چیزی که نَفسِ من را راضی می‌کند و برایم لذّت نَفسانی دارد، پرهیز کنم. من خیلی خورش قُرمه‌سبزی را دوست دارم، ولی با خداوند متعال قرار گذاشته‌ام که خلاف نَفس خود عمل کنم و به این دلیل از آن نمی‌خورم. بندگی این‌گونه است که انسان هر کاری می‌کند، در جایی که نَفس خوشش می‌آید ولی خداوند متعال راضی نیست، در آن‌جا انسان برای رضای خداوند متعال از لذّت خود هرچند مُباح هم باشد، پرهیز نماید. این مقابله‌ی با هوی است. اما گاهی انسان غذا را به دلیل خاصیّتی که دارد، می‌خورد تا موادّ لازم بدنش را تأمین نماید و ویتامین‌های لازم را دریافت کند تا بتواند خوب کار کند، خوب خدمت کند، با نشاط حرف بزند، بتواند با جوان‌ها با ظرفیّت رفتار نماید و آن‌ها را تحمّل نماید، به شُبهات پاسخ بدهد، انرژی داشته باشد تا بتواند برای نماز شب بیدار شود. این غذای لَذیذ را برای لذّتش نخورد؛ اشکالی ندارد. حتّی خوردنِ غذای لَذیذ بخاطر خداوند متعال، هیچ اشکالی ندارد.

انسان می‌تواند لَذائذ خود را هم در مسیر رضای خداوند قرار بدهد

در این راستا داستان‌های دیگری هم وجود دارد که قبلاً خدمت شما عرض کرده‌ام. ولی برای تجدید ذهن شما قضیّه‌ی مرحوم «شیخ مرتضی زاهد[۱۳]» (رحمت الله علیه) را در ذهن خود بیاورید که در تمام اُمور حتّی التذاذات، آن‌جایی که نَفس می‌خواهد، انسان کنار می‌گذارد؛ ولی آن‌جایی که برای خداست، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «عَمرو بن عَبدود[۱۴]» را با یک ضربه به خاک انداختند؛ ولی بر حسب نقل که «مولوی» نیز آن را به شعر کشیده است، وقتی رفتند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا کار را تمام کنند، او آب دهان بر صورت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انداخت. «او خدو انداخت در روی علی[۱۵]». حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) کنار کشیدند. با وجود این‌که کُشتن او عبادت بود، ولی مُبتلا به عارضه شدند که آیا او را از این جهت که دشمن خداست می‌کُشم یا از این جهت که به مادر من ناسزا گفته است و بر صورت من آب دهان انداخته است، او را می‌کُشم؟ کنار کشیدند تا به ما درس بیاموزند. هر جایی احساس کردید غَضب‌تان برای خدا نیست، خودتان را کُنترل کنید. ولی وقتی خاطرجمع شدید که اَخم‌کردن در این‌جا مورد رضایت خداوند متعال است، قطع رابطه مورد رضایت خداوند متعال است، در آن‌جا بخاطر خداوند این کار را انجام بدهید. ولی تا این نیّت حاصل نشده است و تا وقتی خاطر جمع نشده‌ایم که این رضای محبوب هست، تا وقتی انگیزه صد در صد الهی نشده است، در عصبانیّت‌مان، در لبخندمان، در نگاه‌مان و در تعامُل‌مان خداوند متعال را از یاد نبَریم. «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۶]»؛ مشخّص می‌شود که می‌شود. وقتی کارشناسی مانند مرحوم آیت الله بهجت (روحی فداه) در مورد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) با قاطعیّت می‌گویند که در عُمرشان حتّی یک کار برای غیرِ خدا نکرده است، معلوم می‌شود که می‌توانیم این‌گونه باشیم.

تمام اشتغال ذهنی بنده باید اجرای اَوامر حق‌تعالی باشد

لذا نکته‌ی سوّمی که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای عبودیّت بیان فرمودند، این بود که فرمودند: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۷]»؛ تمام اشتغال ذهنی‌اش در اجرای اَوامر خداوند متعال و خودداری و کَفّ نَفس نسبت به نواهی پروردگار عالَم باشد. فرموده است: «جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ» و نفرموده است: «فِی الجُمْلَهُ». بالجمله زندگی‌اش انجام واجبات و تَرک مُحرّمات باشد. صبح که بیدار می‌شود، دَغدغه‌اش غذا و درآمد و نُمره و جلو افتادن و تفریح و این موارد نباشد؛ بلکه دَغدغه‌اش این باشد که نکند امروز من لحظه‌ای خداوند متعال را از یاد ببَرم و جایی خداوند متعال اَمر کرده باشد و من تَرک کرده باشم و یا خداوند متعال نَهی کرده باشد و من آن را انجام داده باشم.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

روش بندگی که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به انسان آموزش داده است

حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلواه المُصلّین و ارواحنا فداه) از خداوند متعال نقل می‌نمایند. بنده شخصاً اعتقادم بر این است که همه‌ی امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) بدون واسطه با خداوند متعال مُرتبط بوده‌اند و پروردگار عالَم با این‌ها حرف می‌زده است. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جناب جبرئیل (علیه السلام) نقل نمی‌کنند، بلکه می‌فرمایند: «قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: خدای عزّ و جلّ «مِن فَوقِ عَرشِهِ» از مقام عظمت خودش و عُلوّ خودش، «مِن فَوقِ عَرشِهِ» یعنی در آن مقام خطاب می‌فرماید: «یا عِبادِی، اُعبُدُونی فیما أمَرتُکُم بِهِ[۱۸]»؛ خیلی حدیث جالب و دلنشینی است. «یا عِبادِی»؛ انسان پَر در می‌آورد که خداوند متعال به من خطاب کند: بنده‌ی من عبودیّت من را پذیرفته باشد. این انتصاب را خودش امضا کرده باشد. «یا عِبادِی ، اُعبُدُونی»؛ زندگی‌تان طاعت باشد. نه تنها نمازتان، بلکه همه‌ی کارهای شما این‌گونه باشد. گاهی نمازهای ما با هوای نَفس است، به دلیل عادت است. این‌که خداوند را در بالای سر خود ببینیم و مولا را در مقام فَرمان بیابیم، می‌گوید این کار را انجام بده و من چون بنده هستم و او دستور می‌دهد، پس من اجرای فرمان می‌کنم. در هنگام نماز برای چند نفر از ما این حالت پیش می‌آید؟ در جُزء جُزء نماز خداوند متعال فرمانده است و من فرمانبَر هستم. «من أوّلِهِ إلی آخِره»؛ لحظه به لحظه فرمان خداوند متعال شامل می‌شود و من نیز اجرای فرمان خداوند را می‌کنم. «یا عِبادِی، اُعبُدُونی فیما أمَرتُکُم بِهِ»؛ شما مأمور هستید. «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۹]»؛ اصلاً من شما را برای این فرستادم که مأموریت بندگی دارید. آمده‌اید تا بنده باشید. «اُعبُدُونی فیما أمَرتُکُم بِهِ»؛ حالا اگر اطاعت کردید و دید که دیگر توان ندارید و برای شما سخت است، خودتان را مُشرّف نمی‌بینید و مُکلّف می‌بینید؛ انسانی که مُشرّف است، احساس خوشی دارد که در هنگام عبادت بر سر سُفره‌‌ی یار هستم و او در حال پذیرایی کردن از من است. او به من نماز می‌دهد و این خوراک است. خداوند متعال غذای لَذیذی را برای روح من آماده کرده است و به موقع من را صدا زده است تا بیایم؛ «حَیّ عَلَی الصَّلاه، حَیّ عَلَی الفَلاح، حَیّ عَلَی خَیرِ العَمَل»؛ چیزی لذیذتر از این ندارید، خَیر العَمل است. انسان احساس تشرّف می‌کند و شارژ است و مُبتهج است که این یک حالت است. یک حالت هم این‌گونه نیست؛ «إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاهِ قَامُوا کُسَالَى[۲۰]»؛ این‌قَدری که برای گَعده‌ها حال و نشاط دارد، برای نماز آن نشاط را ندارد. برای او یک حالت کُلفت و مَشقّت وجود دارد. وقتی که انسان احساس کُلفت کرد، اعمال سلیقه می‌کند. می‌گوید ای‌کاش که حُکم خداوند این نبود، ای‌کاش یک راه گُریزی برای سَلب مسئولیّت خودم پیدا می‌کردم. خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لا تُعَلِّمُونی ما یُصلِحُکُم[۲۱]»؛ من روش بندگی را به شما آموزش دادم و همین چیزی است که من گفته‌ام. شما در مسیر بندگی مُعلّم خدای خودتان نباشید! «وَ لا تُعَلِّمُونی»؛ به من تعلیم ندهید آنچه را که فکر می‌کنید شما را اصلاح می‌کند و مصلحت شماست. آنچه دلخواه شماست، مصلحت شما نیست. مصلحت آن چیزی است که خداوند متعال گفته است. «فَإنّی أعلَمُ بِهِ[۲۲]»؛ من به مصلحت شما عالِم‌تر هستم. «و لا أبخَلُ علیکم بِمَصالِحِکُم[۲۳]»؛ وقتی کسی می‌داند، وقتی کسی می‌تواند، وقتی کسی صفت «وهّاب» و صفت «جواد» از او قابل زَوال نیست، اگر چیزی به من نمی‌دهد و یا اجازه نمی‌دهد من انجام بدهم، نمی‌تواند منشأ آن بُخل باشد. عَلیم قَدیرِ جوادِ وهابّ می‌گوید که این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده. می‌فرماید: من در مورد مصالح شما بُخل ندارم. اصلاً کار بَخیلانه از خداوند متعال مُتمشّی نمی‌شود. شما به خدای خودتان اعتماد کنید، خودتان را به خداوند بسپارید. او تأمین‌کننده‌ی همه‌ی مصالح شماست. «و لا أبخَلُ علیکم بِمَصالِحِکُم»؛ نام این مُراقبت است، او مُراقب است. «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ» همان اصطلاحی است که عُرفای ما و اخلاقیّون ما تحت عنوان مُراقبه به ما گفته‌اند که اهل مُراقبه باشید. هفته‌ی دفاع مقدّس است، ولی قسمت هم نشد و توفیق پیدا نکردیم که راجع به دفاع مقدّس، آیه‌ای را که در نظر بنده آمده بود و خیلی برای خودم داده‌های جدیدی داشت را عرض کنم. اُمیدوارم عُمری داشته باشیم و در جلسه‌ی آینده خدمت شما راجع به دفاع مقدّس چند جمله‌ای را عرض کنیم.

روضه و توسّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام)

«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أَبا مُحَمَّدٍ، یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۴]».

حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مانند جدّ مظلوم‌شان حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) مَسموم شدند. روز اوّل ماه ایشان را مَسموم کردند، ولی غُربتی که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) دارند، بالاتر از غُربت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود. در دوره‌ی نقاهت ایشان که بدنشان آب می‌شد و مایعات بدن رو به کاهش بود، نه آقازاده‌ی ایشان مأموریت آشکارشدن نزد پدر را داشتند و نه همسرشان «نرجس خاتون» (سلام الله علیها) می‌توانستند حضور داشته باشند و نه مادر ایشان که از عارفات هستند و مانند حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) این مادر واسطه‌ی بین امام و خَلق بودند، پوشش امامت بودند، پاسخگوی مسائل بودند. فدای داغ شما بشوم. ای بانوی بزرگوار! هیچ‌کدام از این‌ها دور بستر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نبودند. خلیفه چندین نفر را مأمور کرده بود و مُلازم حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بودند و رَصد می‌کردند که خاطرشان جمع بشود که دیگر کار امام تمام است. روز هشتم دیگر مُطمئن شدند که امام حسن عسکری (علیه السلام) رفتنی هستند و مُتفرّق شدند. خانواده‌ی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آمدند و امام از آن‌ها آب درخواست کردند؛ ولی در اثر شدّت ضعف و نِقاهت، ارتعاش بدن به قَدری زیاد بود که خودشان نتوانستند آب را میل کنند. فرمودند: بگویید تا پسرم بیاید. پسرشان با چشم گریان آمد و پدر را در آغوش گرفت. اما در تشییع جنازه‌ی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شهر سامرا به صورت یکپارچه می‌جوشید و خیلی فشار بود. جمعیّت عظیمی برای نماز بودند. «جعفر» برادر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که به «جعفر کذّاب[۲۵]» مشهور است، جلو آمد و هم ارث امام زمان (ارواحنا فداه) را به غارت بُرد و هم خودش آمد تا نماز را بخواند. ناگهان دیدند که یک نوجوانی آمد و عَبای جعفر را کنار زد و گفت: عمو! کنار برو، این حقّ من است. امام زمان (ارواحنا فداه) خودشان بر وجود نازنین پدرشان نماز خواندند. چه پدری را از دست دادند، چه عزیزی را از دست دادند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۶]»؛ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) یک شباهتی دارند. بعد از شهادت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)‌ همه‌ی بانوان را حَبس کردند تا قابله بیاورند و تَفتیش کنند و ببینند که این‌ها باردار هستند یا نیستند. این اهانت‌ها را کردند، اموال امام زمان (ارواحنا فداه) در مقابل چشم ایشان به غارت رفت؛ ولی هیچ بانویی کتک نخورد، هیچ دختر بچّه‌ای سر بُریده ندید، هیچ خواهری بدن قطعه‌قطعه‌ی برادر را ندید. همه‌ی این‌ها در کربلا بود. عالمه‌ی غیر مُعلّمه به کنار گودال قتلگاه آمد. نگاه می‌کند و باور نمی‌کند؛ زیرا حضرت امام حسین (علیه السلام) هنگام وداع از خواهرشان یک پیراهن کُهنه درخواست کرده بود. حضرت اُمّ‌المصائب (سلام الله علیها) باورشان نمی‌شد که هم لباس‌ها را غارت کرده باشند و هم بدن را برهنه گذاشته باشند. کَفن امام حسین (علیه السلام)، ریگ بیابان بود. آب غُسل ایشان خون مبارک‌شان بود که از همه‌ی بدن خون بیرون می‌زد. لذا در اوج بُهت خطاب کردند: «أ أنت أخی؟[۲۷]»؛ باور کنم که تو برادر منی؟ «أ أنت ابن والدتی؟[۲۸]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۹]».

دعا

الها! امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! تسلیت و عرض ارادت ما را مَقبول حضرت امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! مقام نوکری امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) را به ما اَرزانی بدار.

خدایا! ما را به توصیه‌های حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مُلتزم قرار بده.

الها! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! به دَربه‌دَری حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به اِنکسار آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) در شهادت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و شهدای کربلا قَسمت می‌دهیم و به مأمور ویژه‌ی شِفا حضرت باب‌الحوائج موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) سوگندت می‌دهیم مریض‌ها عموماً، مریض مورد نظر که امروز صبح با یک دنیا اُمید نزد ما آمده بود و التماس دعا می‌کرد، شفای عاجل و کامل روزیشان بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌های ما را شفا بده.

خدایا! همه‌ی مَرض‌های ما را با عنایت خودت برطرف بفرما.

خدایا! مَرض حُبّ دنیا، حُبّ نَفس، هوی و هَوَس و همه‌ی رذائل اخلاقی را از وجود ما ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! به ما قَلب سَلیمی که در روز قیامت به داد ما برسد، اَرزانی بدار.

خدایا! چشم ما را به جَمال امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بدار.

خدایا! سایه‌ی همه‌ی خوبان‌مان، خاصّه رهبر عزیزمان و یاران ایشان را با عزّت، با اقتدار، با کفایت و با کرامت در رفع مشکلات جبهه‌ی مقاومت، مُستضعفان، شیعیان و ملّت ایران مُستدام بدار.

خدایا! برکات خود را بر وجود نازنین‌شان نازل بگردان.

خدایا! فقر و فحشا و بدی‌ها را از این کشور شهدا به طور کامل رَفع و دَفع بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما را به ساحل نجات برسان و آن‌ها را از کشتی نجات آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) پیاده نکن.

خدایا! ما را در دنیا و آخرت با قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان محشور بفرما.

الها! پروردگارا! امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، کسانی که این سُفره‌ها به برکت خون آن‌ها برای ما گُسترده شده است، همگی را در اعلی علییّن بر سر سُفره‌ی سالار شهیدان (علیه السلام) مُتنعّم و همواره روحشان را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۵] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».

[۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫

«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ».

[۷] همان.

[۸] الخرائج و الجرائح، جلد ۳، صفحه ۱۰۵۸.

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۱۰] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ماه رجب / مصباح المتهجد و سلاح المتعبد؛ ج ۲؛ ص ۸۰۲٫

«…وَ رَوَی الْمُعَلَّی بْنُ خُنَیسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: قُلْ فِی رَجَبٍ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک صَبْرَ الشَّاکرِینَ لَک وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْک وَ یقِینَ الْعَابِدِینَ لَک اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِی الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُک الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِی الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاک عَلَی فَقْرِی وَ بِحِلْمِک عَلَی جَهْلِی وَ بِقُوَّتِک عَلَی ضَعْفِی یا قَوِی یا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ وَ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. وَ یسْتَحَبُّ أَنْ یدْعُوَ أَیضاً بِهَذَا الدُّعَاءِ کلَّ یوْمٍ اللَّهُمَّ یا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَهِ وَ الْآلَاءِ الْوَازِعَهِ وَ الرَّحْمَهِ الْوَاسِعَهِ وَ الْقُدْرَهِ الْجَامِعَهِ وَ النِّعَمِ الْجَسِیمَهِ وَ الْمَوَاهِبِ الْعَظِیمَهِ وَ الْأَیادِی الْجَمِیلَهِ وَ الْعَطَایا الْجَزِیلَهِ یا مَنْ لَا ینْعَتُ بِتَمْثِیلٍ وَ لَا یمَثَّلُ بِنَظِیرٍ وَ لَا یغْلَبُ بِظَهِیرٍ یا مَنْ خَلَقَ فَرَزَقَ وَ أَلْهَمَ فَأَنْطَقَ وَ ابْتَدَعَ فَشَرَعَ وَ عَلَا فَارْتَفَعَ وَ قَدَّرَ فَأَحْسَنَ وَ صَوَّرَ فَأَتْقَنَ وَ احْتَجَّ فَأَبْلَغَ وَ أَنْعَمَ فَأَسْبَغَ وَ أَعْطَی فَأَجْزَلَ وَ مَنَحَ فَأَفْضَلَ یا مَنْ سَمَا فِی الْعِزِّ فَفَاتَ خَوَاطِرَ الْأَبْصَارِ وَ دَنَا فِی اللُّطْفِ فَجَازَ هَوَاجِسَ الْأَفْکارِ یا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْمِلْک فَلَا نِدَّ لَهُ فِی مَلَکوتِ سُلْطَانِهِ وَ تَفَرَّدَ بِالْآلَاءِ وَ الْکبْرِیاءِ فَلَا ضِدَّ لَهُ فِی جَبَرُوتِ شَأْنِهِ یا مَنْ حَارَتْ فِی کبْرِیاءِ هَیبَتِهِ دَقَائِقُ لَطَائِفِ الْأَوْهَامِ وَ انْحَسَرَتْ دُونَ إِدْرَاک عَظَمَتِهِ خَطَائِفُ أَبْصَارِ الْأَنَامِ یا مَنْ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِهَیبَتِهِ وَ خَضَعَتِ الرِّقَابُ لِعَظَمَتِهِ وَ وَجِلَتِ الْقُلُوبُ مِنْ خِیفَتِهِ أَسْأَلُک بِهَذِهِ الْمِدْحَهِ الَّتِی لَا تَنْبَغِی إِلَّا لَک وَ به ما وَأَیتَ بِهِ عَلَی نَفْسِک لِدَاعِیک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ به ما ضَمِنْتَ الْإِجَابَهَ فِیهِ عَلَی نَفْسِک لِلدَّاعِینَ یا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ وَ أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ یا ذَا الْقُوَّهِ الْمَتِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ وَ اقْسِمْ لِی فِی شَهْرِنَا هَذَا خَیرَ مَا قَسَمْتَ وَ احْتِمْ لِی فِی قَضَائِک خَیرَ مَا حَتَمْتَ وَ اخْتِمْ لِی بِالسَّعَادَهِ فِیمَنْ خَتَمْتَ وَ أَحْینِی مَا أَحْییتَنِی مَوْفُوراً وَ أَمِتْنِی مَسْرُوراً وَ مَغْفُوراً وَ تَوَلَّ أَنْتَ نَجَاتِی مِنْ مُسَاءَلَهِ الْبَرْزَخِ وَ ادْرَأْ عَنِّی مُنْکراً وَ نَکیراً وَ أَرِ عَینِی مُبَشِّراً وَ بَشِیراً وَ اجْعَلْ لِی إِلَی رِضْوَانِک وَ جِنَانِک مَصِیراً وَ عَیشاً قَرِیراً وَ مُلْکاً کبِیراً وَ صَلِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کثِیراً…».

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ. اللّٰهُمَّ وَ مَنْ أَرادَنِى بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنِى فَکِدْهُ، وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ، فَإِنَّهُ لَایُنالُ ذٰلِکَ إِلّا بِفَضْلِکَ، وَ جُدْ لِى بِجُودِکَ، وَ اعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ؛ وَ احْفَظْنِى بِرَحْمَتِکَ، وَ اجْعَلْ لِسانِى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجابَتِکَ، وَ أَقِلْنِى عَثْرَتِى، وَ اغْفِرْ زَلَّتِى، فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلىٰ عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعائِکَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَهَ، فَإِلَیْکَ یارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى، وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِى، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ بَلِّغْنِى مُناىَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجائِى، وَ اکْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدائِى…».

[۱۳] عالم عارف، آیت اللّه آقا شیخ مرتضی زاهد، از روحانیون مخلص و پرهیزکار، در سال ۱۲۴۷ شمسی در تهران (محله حمام گلشن) دیده به جهان گشود. پدرش آخوند ملا آقا بزرگ، مردی روحانی و از واعظان بلند آوازه تهران و ملقب به «مجدالذاکرین» بود. آقا شیخ مرتضی، درس های مقدماتی را نزد پدرش فراگرفت. سپس به صورت رسمی به جمع طلاب مدرسه مروی پیوست و سطوح را در نزد اساتید معروفی چون میرزا مسیح طالقانی ادامه داد. ایشان هم چنین از محضر مجاهد شهید آیت اللّه حاج شیخ فضل اللّه نوری استفاده نمود و به این استاد شهیدش ارادتی خاص داشت. شهادت مظلومانه حاج شیخ فضل اللّه به قدری بر دوش ایشان سنگینی می کرد که تا وقتی زنده بود، حاضر نمی شد از آن میدانی که شیخ شهید را به دار زدند، عبور کند. آقا شیخ مرتضی زاهد چهره ای محبوب و مورد اعتماد قاطبه مردم، علما و مراجع تقلید بود. بزرگانی چون مرحوم آیت اللّه العظمی بهجت و امام خمینی قدس سرهما با ایشان ارتباط داشته و به نیکی از او یاد کرده اند. از مرحوم آیت اللّه حاج شیخ احمد سیبویه نقل شده که می فرمود: «در مقام و منزلت آقا شیخ مرتضی، همین مطلب کافی است که مرجع عالی قدر جهان تشیع، حضرت آیت اللّه العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی قدس سره به یک شخص فرموده بودند: من حاضرم مقداری پول به شما بدهم تا شما آقا شیخ مرتضی زاهد را از تهران به عتبات عالیات بیاورید، تا من یک بار این آقا شیخ مرتضی را از نزدیک ببینم.»آیت اللّه حاج سیدعلی آقای مفسر، که خود از چهره های موجه علمی و اخلاقی در تهران بود، وصیت کرده بود: «وقتی مرا به خاک می سپارید، دستمالی را که آقا شیخ مرتضی زاهد با آن اشکش بر حضرت امام حسین علیه السلام را پاک کرده است، با من در قبر بگذارید.»

آقا شیخ مرتضی زاهد پس از سال ها تحصیل و تهذیب، به این نتیجه رسید که باید به تبلیغ دین و بیان معارف حقه اهل بیت علیهم السلام بپردازد؛ از این رو، درس و تحقیقات علمی خود را که در آستانه اجتهاد بود، رها کرد و با عشق و اخلاص به وعظ و روضه خوانی برای مردم کوچه و بازار و تربیت و دستگیری طالبان حقیقت پرداخت. از آن مرحوم نقل شده که فرموده بود: «من اگر تا سه – چهار سال دیگر به تحصیلات ادامه داده بودم، به درجه اجتهاد می رسیدم. از مسئولیتش ترسیدم و مشغول تبلیغ و وعظ شدم. اما بعدها از این تصمیم، بسیار پشیمان و نادم شدم؛ فهمیدم اگر مجتهد شده بودم، خیلی بهتر بود.» مرحوم زاهد سال ها در یکی از شبستان های مسجد جامع تهران، اقامه نماز جماعت نمود و با تشکیل جلسات خانگی مسائل شرعی و معارف دینی را، ساده و روان برای مردم تبیین می کرد. جلساتش بسیار تأثیرگذار و مورد توجه اقشار مختلف مردم بود. صفای باطنی و معنویتش به حدی بالا بود که برخی از مجتهدین و عالمان بزرگ تهران نیز در جلسات وعظ ایشان شرکت می کردند. از عالم متقی آیت اللّه معزی نقل شده که می فرمود: «در زمان رضاخان دو نفر بودند که به حقیقت، بیشتر از بقیه، ایمان و دین مردم تهران را نگه داشتند؛ یکی از آن دو نفر آقا شیخ مرتضی زاهد بود.» روزی آقا شیخ مرتضی به شهر مقدس قم و به خدمت مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی قدس سره مشرف می شود. در آن مجلس، حضرت آیت اللّه بروجردی به آقای زاهد می فرمایند: می گویند شما برای مردم موعظه می کنید و برایشان از اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می خوانید؛ برای ما هم حدیثی بخوانید تا استفاده کنیم. آقا شیخ مرتضی زاهد جواب می دهد: چشم آقا، ولی من عادت دارم احادیث را از روی کتاب بخوانم و الآن هم کتابی به همراه ندارم. آیت اللّه العظمی بروجردی دستور می دهند تا کتابی برای آقا شیخ مرتضی بیاورند. لحظاتی بعد، کتاب روایی به دست آقا شیخ مرتضی داده می شود و او از روی کتاب، شروع به خواندن حدیث می نماید. در آن جلسه به اندازه ای این حدیث خوانی برای حضرت آیت اللّه بروجردی تأثیرگذار و نافذ بود که ایشان در جلوی جمع، به شدت به گریه افتاده و قطره های اشک از دیدگانشان سرازیر گردید!

مرحوم زاهد بر اثر تقید به شرع مقدس اسلام و تهذیب نفس، مردی وارسته و تارک دنیا بود. از اوصاف بارز آن مرد الهی، زهد و بی اعتنایی به مظاهر دنیا بود. مردم به خاطر ورع و پارسایی، او را شیخ مرتضی زاهد می خواندند. او در یک خانه ساده و قدیمی بدون هیچ ادعایی زندگی می کرد. برخی از دوستان و تجار بازار خواستند حمامی در خانه آقا شیخ مرتضی بسازند تا با آن سن بالا و ضعف ناشی از کهولت، به حمام عمومی نرود، اما آن مرحوم به خاطر این که در آن زمان، مردم ـ غیر از اعیان و متمولان – از داشتن حمام محروم بودند، نپذیرفت. از قبول وجوهات شرعیه به شدت امتناع می ورزید و به دیگر آقایان حواله می داد و اصل را بر بی رغبتی به دنیا گذاشته بود. یک شب، ارادتمندی مبلغ چهار هزار تومان خدمت آقا آورد و اصرار داشت آقا، این پول را به عنوان هدیه قبول کنند تا در مضیقه نباشند و با خیال راحت به امور تبلیغی بپردازند، اما آقا شیخ مرتضی قبول نکرد. آن شخص هم اصرار می کرد و می گفت: آقا، این پول ها نه خمس و زکات است، نه وجوه شرعی دیگر. آقا شیخ مرتضی می فرمود: آخر من با این پول ها چه کار کنم؟! من نیازی به این مقدار پول ندارم. بر اثر اصرار آن شخص، آقا شیخ مرتضی برای این که رد هدیه نکرده باشد و آن شخص ناراحت نشود، مبلغ صد تومان را برداشت؛ البته همان جا هشتاد تومان را بین حاضران مجلس تقسیم کرد و فقط بیست تومان را در جیب خود گذاشت و فرمود: شاید این مقدار را برای مصارف شخصی، نیاز داشته باشم.

[۱۴] عَمرو بن عَبدِوُدّ یا عَمرو بن عَبدِوَدّ (کشته‌شده در سال ۵ق) از برترین جنگجویان قریش که در جنگ خندق به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. بنابر برخی روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربه علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) بر عمرو بن عبدود را در این جنگ، برتر از عبادت همه جِنیان و انسان‌ها دانسته است. ابن تیمیه، عالم اهل سنت و پایه‌گذار سلفیه، وجود عمرو بن عبدود را رد کرده است. برخی محققان، انگیزه ابن تیمیه را انکار فضایل امام علی (علیه السلام) دانسته‌اند. بر اساس روایتی از کتاب مناقب آل ابی‌طالب، نوشته ابن‌شهرآشوب، امام علی (علیه السلام) در خلال جنگیدن با عمرو بن عبدود، پس از آنکه عمرو، آب دهان بر چهره‌اش انداخت، چند لحظه از جنگیدن دست کشید تا خشم خود را فرونشاند، و سپس عمرو را کشت. درباره تولد و زندگی عمرو بن عبدود، اطلاعاتی در منابع تاریخی و روایی وجود ندارد، جز اینکه او از تیره بنی عامر بن لؤی از قریش بوده است. وی چنانکه در منابع شیعه و سنی آمده، در جنگ احزاب (خندق) در سال پنجم هجری قمری، همراه با عکرمه بن ابی‌جهل، هبیره بن ابی‌وهب، نوفل بن عبدالله بن مغیره و ضرار بن خطاب، به سختی از خندقی که مسلمانان کنده بودند گذشت. عمر بن عبدود که سومین جنگجوی قریش، و مساوی با هزار جنگجو دانسته می‌شد، مبارز می‌طلبید و مسلمانان را تحقیر کرد و گفت: صدایم گرفت از بس فریاد مبارزطلبی در میانتان سر دادم. بنابر نقل منابع، علی بن ابی‌طالب، پس از هر بار مبارزطلبیِ عمرو بن عبدود، برای جنگیدن با وی بلند می‌شد،؛ اما به خواست پیامبر، می‌نشست؛ تا آنکه پیامبر به امام علی (علیه السلام) اجازه مبارزه داد و عمامه خود را بر سر او بست و شمشیرش را به وی داد تا با عَمرو بجنگد.

امام علی (علیه السلام)، ابتدا عمرو بن عبدوُد را دعوت کرد تا به یگانگی خدا و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دهد و پس از آنکه او نپذیرفت، از او خواست که از همان راهی که آمده بازگردد و وقتی قبول نکرد، به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند و او پذیرفت و حتی براساس نقل ابن‌ابی‌الحدید اسب خویش را پی کرد و یا این که زخمی به صورت اسبش زد و اسب گریخت. بنابر نقل جابر بن عبدالله انصاری که همراه امام علی (علیه السلام) بوده است، جنگ بین علی بن ابی‌طالب و عمرو بن عبدود بالا گرفت، تا آنکه صدای تکبیر علی (علیه السلام) بلند شد و مسلمانان دریافتند عمرو بن عبدود کشته شده است. بر اساس منابع تاریخی، علاوه بر عمرو بن عبدود، پسرش حسل نیز به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. در برخی گزارش‌ها آمده که امام علی (علیه السلام) پس از کشتن عمرو بن عبدود سر او را برابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت در این هنگام ابوبکر و عمر برخاستند و صورت علی  (علیه السلام) را بوسیدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که خوشحالی در سیمایش آشکار بود فرمود: این پیروزی (واقعی) است یا فرمود: این نخستین پیروزی است و شوکت و هیبت مشرکان از میان رفت و از امروز به بعد آنان دیگر با ما نمی‌جنگند و این ما هستیم که با آنان می‌جنگیم. بنابر آنچه در کتاب مناقب آل ابی‌طالب، نوشته ابن‌شهرآشوب (درگذشته ۵۸۸ق) به نقل از امام علی (علیه السلام) آمده، عمرو بن عبدود در خلال مبارزه با امام علی (علیه السلام)، بر چهره او آب دهان انداخت، و علی بن ابی‌طالب برای پرهیز از آنکه کشتن عمرو بن عبدود، از روی خشم و تشفی خاطر باشد، چند لحظه او را رها می‌کند و پس از فرونشاندن خشم خود، عمرو را در راه خدا به قتل رساند. در شعر مولوی (درگذشته ۶۷۲ق) که با این بیت شروع می‌شود: «از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان منزه از دغل»، روایت مذکور بیان شده است.

در منابع روایی، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که ضربه علی (علیه السلام) بر عمرو بن عبدود در جنگ خندق، بافضیلت‌ تر از عبادت جن و اِنس است. در برخی روایات در منابع اهل‌سنت از پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) است که پس از ضربتی که امام علی (علیه السلام) به عمرو زد به او فرمود: ای علی مژده باد بر تو که ضربت امروز تو بر اعمال امت من برتری و رجحان دارد. و در دیگر روایت حاکم نیشابوری، در المستدرک علی الصحیحین، از پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که ضربت علی (علیه السلام) با فضیلت تر از اعمال امت من تا روز قیامت است. ابن‌تیمیه عالم اهل سنت و پایه‌گذار سلفیه در وجود عمرو بن عبدود تردید وارد کرده است؛ به باور او، در هیچ‌کدام از غزوه‌های بدر و احد و همچنین در غزوه‌های دیگر و سریه‌ها، اثری از نام عمرو بن عبدود نیست و آنچه درباره او در جنگ خندق نقل شده، در هیچ‌کدام از صحیحَین، یعنی صحیح مسلم و صحیح بخاری، نیامده است. با این‌حال، حضور عمرو بن عبدود در غزوه خندق، در منابع تاریخی مانند تاریخ طبری و تاریخ الاسلام ذهبی ذکر شده و حاکم نیشابوری از عالمان اهل سنت، در کتاب المستدرک علی الصحیحین، روایتی حاکی از حضور عمرو بن عبدود در غزوه بدر و مجروح شدن او نقل کرده است. همچنین در منابع تاریخی اشعاری از حسان بن ثابت صحابی پیامبر درباره افتخار کردن به قتل عمرو به دست امام علی، و نیز اشعاری در سوگ او از مسافع بن عبدمناف، هبیره بن ابی‌وهب از همراهان عمرو بن عبدود که از خندق عبور کرده بود، و خواهر عمرو نقل شده است. برخی پژوهشگران این تردید وارد کردنِ ابن‌تیمیه را ناشی از انگیزه او برای انکار فضایل امام علی (علیه السلام) دانسته‌اند.

[۱۵] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۱۶۴.

[۱۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».

[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۸] تنبیه الخواطر : ۲/۱۰۸٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام: قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ مِن فَوقِ عَرشِهِ : یا عِبادِی ، اُعبُدُونی فیما أمَرتُکُم بِهِ ، وَ لا تُعَلِّمُونی ما یُصلِحُکُم ، فَإنّی أعلَمُ بِهِ و لا أبخَلُ علیکم بِمَصالِحِکُم».

[۱۹] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫

[۲۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۲٫

«إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاهِ قَامُوا کُسَالَىٰ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا».

[۲۱] تنبیه الخواطر : ۲/۱۰۸٫

[۲۲] همان.

[۲۳] همان.

[۲۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.

[۲۵] «جعفر بن علی الهادی» نام یکی از فرزندان امام هادی (علیه‌ السلام) است که در تاریخ، به دلیل ادعای دروغین بر امامت خود و انکار وجود فرزندی‌ برای‌ امام حسن عسکری (علیه‌ السلام)، به «جعفر کذّاب» معروف شده است. برخی گفته‌اند که جعفر پیش از مرگ توبه کرده است. جعفر بن علی، فرزند حضرت هادی (علیه‌ السلام) و کنیه‌اش‌ ابوعبداللّه‌ بود‌. تاریخ ولادت او در منابع ذکر نشده، اما برخی با استدلال به اینکه امام حسن عسکری (علیه السلام) از او بزرگ‌تر بوده، گفته‌اند پس از سال ۲۳۲ قمری به دنیا آمده است. برخی نیز تولد او را در ۲۲۶ قمری ذکر کرده اند. وی پس از شهادت برادرش امام حسن عسکری (علیه ‌السلام)، با این‌که اهل فسق و فجور و گناهان بزرگ بود، خود را جانشین آن حضرت معرفی کرد. او برای رسیدن به این هدف، اوّل خود را در معرض تسلیت‌گویی مردم و تبریک بر امامت خود قرار داد؛ دوم خود را آماده اقامه نماز بر جنازه برادرش کرد، تا بلکه از این راه منصب رسمی (امامت) را به چنگ آورد. اما حضرت‌ مهدی‌ (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، که‌ طفلی‌ خردسال‌ بود، وی‌ را کنار زد و خود نماز را به‌جای‌ آورد. او وقتی دید حضرت مهدی در جریان نماز، بر او احتجاج کرده و رسوایش کرد، دولت حاکم را بر ضد آن حضرت و وجود او تحریک کرد و در نتیجه حاکمان جور، دوباره به خانه امام عسکری (علیه‌ السلام) یورش بردند و برای یافتن حضرت مهدی تلاش‌هایی انجام دادند؛ ولی خواست الهی بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از گزند بدخواهان در امان بماند. جعفر کذّاب، به‌رغم‌ زنده‌ بودن‌ مادر امام عسکری (علیه ‌السلام)، منکر وارث شرعی ایشان‌ شد. به همین دلیل مدعی شد وارث منحصربه‌فرد امام عسکری (علیه ‌السلام) است و به کمک دولت، توانست اموال امام عسکری (علیه‌السلام) را تصرف کند. ابن قبه،‌ گفته‌ است‌ جعفر بر خلاف‌ نظر پدرانش‌ علیهم‌السلام‌ عمل‌ کرد، زیرا در صورت‌ حیات‌ مادر به‌ برادر ارثی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد.

جعفر بن‌ علی‌ در ماجرای‌ فارِس‌ بن‌ حاتم‌، فردی‌ که‌ امام‌ هادی‌ علیه‌السلام‌ او را طرد و لعن‌ نموده‌ و فرمان‌ قتل‌ وی‌ را صادر کرده‌ بودند، برخلاف‌ پدر و برادرش‌، امام‌ حسن‌ عسکری‌ علیه‌السلام‌، از فارس‌ جانبداری‌ کرد. همچنین احمد بن اسحاق گوید: از جعفر بن علی نامه‌ای به دست من رسید و طی آن ادعا کرده بود به علم دین (حلال و حرام) و نیز کلیۀ علوم و آنچه که مردم بدان نیازمندند، آگاهی دارد. اما شیعیان‌ با سابقه ذهنی‌ که‌ از اعمال‌ جعفر داشتند، وی‌ را شایسته منصب‌ امامت نمی‌دیدند؛ ازاین‌رو، به‌ صورتهای‌ مختلف‌ وی‌ را آزمودند و نفی‌ منصب‌ امامت‌ از وی‌ بیش‌ از پیش‌ بر ایشان‌ آشکار شد. شهرت «جعفر کذّاب» و نیز ادعای او، پیش‌تر در کلمات معصومان (علیهم ‌السلام) پیش‌گویی شده بود. ابن سیابه می گوید: «هنگامی که می خواست جعفر به دنیا بیاید، در خانه‌ی امام هادی (علیه السلام) بودم. دیدم اهل منزل همه خوشحال هستند؛ امّا امام خوشحال نبود. گفتم: ای سید و آقای من! چرا به آمدن این مولود خوشحال نیستید؟ حضرت فرمود: یهوّن علیک امره فانّه سیضلّ خلقاً کثیراً». این امر بر تو آسان خواهد شد؛ زیرا به زودی او گروه پرشماری را گمراه می‌سازد. از برخی روایات استفاده می شود که وی در زمان حیات امام هادی (علیه السلام) تلاش می کرد که خود را امام بعد از پدر معرفی کند. احمد بن سعد کوفی می گوید: «به همراه گروهی از شیعیان نزد امام هادی (علیه السلام) رسیدیم و از امامت بعد از ایشان سؤال کردیم و گفتیم که برخی می گویند امام بعد از شما، جعفر است و نه حسن. امام فرمود: [از این سخن] بپرهیزید، همانا جعفر دشمن من است؛ اگرچه فرزند من است. همچنین او دشمن برادرش حسن است و حسن امام بعد از من است…». همچنین امام هادی (علیه السلام) در روایت دیگری می فرماید: «از فرزندم جعفر دوری کنید، آگاه باشید همانا نسبت او [به من]، همچون حام به نوح (علیه السلام) است».

ابوخالد کابلی از امام سجّاد (علیه السلام) روایت می کند که رسول گرامی اسلام هنگامی که امامان بعد از خود را معرفی می فرمود، موقع ذکر امام صادق (علیه السلام) این گونه فرمود: «… جعفر بن محمد که او را صادق می نامند. پس برای پنجمین فرزندش (امام هادی علیه السلام) هم فرزندی است به نام جعفر که ادّعای امامت می کند و به خداوند دروغ می بندد! پس او نزد خداوند جعفر کذّاب و افترا زننده به خداوند و مدّعی امری است که اهل آن نیست. همچنین او مخالف پدرش و حاسد برادرش است… گویا جعفر کذّاب را می‌بینم که طاغی زمانش را وادار می‌کند تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکل بر حرم پدرش، تفتیش کند؛ به سبب جهلی که بر ولادت او و حرصی که بر قتل او دارد و طمعی که در میراث او دارد، تا آن را به ناحق غصب کند.». امام‌ زمان ‌(عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی‌ کار و راه‌ جعفر را به‌ کار برادران‌ حضرت یوسف‌ (علیه السلام) همانند کرده‌اند. برخی‌ این‌ عبارت‌ را تفسیر کرده‌اند به‌ اینکه‌ جعفر همچون‌ برادران‌ یوسف‌ در نهایت‌ توبه‌ کرده‌ است‌، اما، به‌ نظر برخی دیگر، مراد امام‌ در توقیع‌ مزبور، سابقه‌دار بودن‌ گمراهی‌ در فرزندان‌ انبیا و اولیا بوده‌ است‌. منابع شیعه دربارۀ پایان کار او دو دیدگاه دارند: دیدگاه اول اینکه وی تا پایان زندگی بر ادعای دروغین خود پای فشرده، هم‌چنان خود را امام می‌دانست. دیدگاه دوم قائل است وی از دعوی دروغین خود دست برداشته، توبه کرد و شیعیان نیز نامش را از جعفر کذّاب به جعفر تائب برگرداندند. علی علوی عمری در «المجدی فی الانساب» می نویسد: «قولی هست که او قبل از پدرش برگشت و توبه کرد، ولی پس از شهادت برادرش امام حسن عسکری، چون گمان می کرد فرزندی ندارد، ادّعای امامت بعد از برادرش را کرد و به کذّاب معروف شد». شیخ کلینی به نقل از محمد بن عثمان عمری می‌گوید: امام دوازدهم (علیه ‌السلام) در توقیعی به توبه او تصریح کرده است: «راه جعفر، راه برادران یوسف (علیه السلام) است» که سرانجام توبه کردند و گناهشان بخشوده شد. جعفر بن علی الهادی در سال ۲۷۱ قمری در سامرا، در حالی که ۴۵ سال داشت، وفات نمود. او را در کنار قبر پدرش در سامرا به خاک سپردند.

[۲۶] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۷] اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۱۳۰، المسلک الثانی فی وصف حال القتال و…، ص ۸۵٫

[۲۸] همان.

[۲۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.