«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

طلبه باید مراقب همه‌ی شئون اجتماعی‌اش باشد

«قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ[۲]»؛ عنوان بصری می‌گوید که به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) خطاب کردم: «یَا شَرِیفُ»، ولی حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: بگو «یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ». همه‌ی این جملاتی که در این رُخداد عظیمی که برای یک طلبه در کِبَر سِن برای دریافت نسخه‌ی طلبگی خدمت امام خودش رسیده است، تک‌تک این کلمات دریاست و جواهرالکلام است و حاوی آموزه‌های آدم شدن است. حضرت امام صادق (علیه السلام) به او تعلیم دادند که به جای این‌که «شریف» بگویی، بگو: «یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ». انشان خودش حجاب خودش است و تا زمانی که این حجاب را برکنار نکند و خودش را از پیش پای بندگی‌اش برطرف نکند، نخواهد رسید و این کار نیاز به تمرین دارد. یکی از این کارها، گُریز از عناوین اعتباری است. مثلاً می‌گویند که فلانی سردار است، فلانی وزیر است، فلانی رئیس است، فلانی ثقه الاسلام است، فلانی حجّت الاسلام است، فلانی آیت الله است، فلانی استاد است؛ این عناوین برای همه مانع حرکت است و بُت است و برای یک طلبه حجاب بزرگ‌تری است. خیلی از طلبه‌ها در این جهت در خطر هستند. چون شئون اجتماعی یک طلبه بر فکرش سایه می‌اندازد. آمده است تا جامعه را هدایت نماید و مورد توجّه مردم باشد. لذا نحوه‌ی لباس پوشیدن، نحوه‌ی حرکت، نحوه‌ی تعامل و ایجاد کردن عناوینی که او را در جامعه مطرح می‌نماید، بسیار اهمیّت دارند. تعداد افرادی که توجّه داشته باشند و گرفتار این اسارت‌ها نشوند، کم است. این‌ها زنجیر است، این‌ها ریشه در لئامت نَفس دارد، ریشه در خود کم‌بینی دارد. انسانی که درونش پُر باشد، نیازی به بیرون ندارد. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ[۳]»؛ کسی که دلش را به خداوند متعال داده است و خداوند دل او را پسندیده است و در قلب او جلوه کرده است، وقتی خداوند را دارد، همه چیز برایش کوچک است. برایش مهم نیست؛ ولی وقتی درون تُهی باشد، سَواد آن را پُر نمی‌کند. هرچه مُلّاتر می‌شود، نسبت به عناوین خارجی فقیرتر است. لذا گاهی دیده شده است که افرادی با داشتن درجه‌ی اجتهاد در شئون اجتماعی با یکدیگر رقابت می‌نمایند. حدّاقل بیوت‌شان گرفتار این مسائل هستند و این موضوع برای افراد دقیق جامعه دارای ضررهای زیادی می‌باشد و چه اندازه مردم را نسبت به این طایفه بدبین می‌نماید. خداوند مرحوم آیت الله «شهید قُدوسی[۴]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. گاهی خیلی با صراحت با طلبه‌ها سخن می‌گفتند. ایشان می فرمودند: دو طلبه با یکدیگر همراه بودند که شخصی سلام کرد؛ یکی از طلبه‌ها می‌گفت که به من سلام کرده است و دیگری نیز می‌گفت که به من سلام کرده است. بالاخره کارشان به این‌جا رسید که نزد آن شخص بروند و ببینند که به کدام‌یک از این‌ها سلام کرده است. نزد آن شخص رفتند و از او سؤال پرسیدند که به کدام‌یک از ما سلام کردید؟ او گفت هرکدام که خَرتر بودید، به او سلام کردم. مرحوم آیت الله «شهید قُدوسی» (رضوان الله تعالی علیه) پدر بودند و دلشان نسبت به ما می‌سوخت و این‌ها را با صراحت بیان می‌فرمودند. به جای این‌که انسان یکدیگر را به جلو بیندازد و بگوید که ایشان به شما سلام کردند، من کسی نبودم که مخاطب ایشان قرار بگیرم، دعوا داشته باشیم که به کدام‌یک از ما مخاطب سلام یک مؤمن هستیم که ما را طلبه می‌داند و نوکر امام زمان (ارواحنا فداه) می‌داند و به ما سلام کرده است. لذا هرکسی اثر هدایتی داشته است و خودش به مراحل قُربی رسیده است، راهی جز این‌که روی خودش پای بگذارد، نداشته است.

ما باید خودمان شکارچی دل و نشان‌دهنده‌ی راه باشیم

من احتمال می‌دهم که این قضیّه را خدمت شما عرض کرده باشم. یکی از نزدیکان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) که همراه ایشان بود، می‌گفتند مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۵]» (رحمت الله علیه) که استاد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند و حضرت امام (رحمت الله علیه) هم نسبت به ایشان ارادت داشتند و این‌گونه که حضرت آقا می‌فرمایند، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تأسف می‌خوردند که بیشتر می‌توانستند از مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) استفاده نمایند. ایشان مریض شده بودند و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) برای عیادت از ایشان رفته بودند. می‌گویند که دیدم مرحوم «نائینی[۶]» (رحمت الله علیه) هم برای عیادت ایشان آمده بودند. مرحوم نائینی (رحمت الله علیه) از نظر عناوین اجتماعی و حوزوی بسیار شاخص بودند و جزءِ نوآوران در مسائل اصولی، فَهل در مسائل فقهی و جزءِ مراجع و جزءِ سیاسیون بودند و در جریان مشروطه کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» ایشان و سایر حرکات سیاسی ایشان جزءِ شخصیّت‌های مطرح بودند و در تراز بالای مرجعیّت قرار داشتند. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمودند که وقتی ایشان در کنار مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) قرار گرفته بودند، گویا غلام ایشان بودند. این‌قدر حواس ایشان بود که به محض این‌که لباس مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) می‌افتاد، می‌آمدند و آن را درست می‌کردند. مانند یک غلام و سرپرستی که به او پول داده‌اند و در حال سرپرستی است. پس از این‌که این حالت را در مرحوم نائینی (رحمت الله علیه) دیده بودند، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند که این‌ها قسم خورده‌اند تا خودشان را خاک نمایند. خداوند متعال این را به ما هم عنایت بفرماید که ما هم بُت نشویم؛ هم پیش خودمان بُت نشویم و هم در برابر دیگران جلوه نکنیم. فقط به دنبال این باشیم که این‌ها را شکار خودمان بکنیم، ولی به جای این‌که خودمان راه بشویم، مانع می‌شویم. لذا در آن حدیثی که خداوند متعال خطاب به حضرت داود نبی (علیه السلام) می‌فرماید: «لاَ تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ اَلْمُرِیدِینَ[۷]»؛ ای داود! نکند که از عالِم فریب‌خورده و مفتون دنیا که گرفتار جاذبه‌های دنیا شده است، مانند این بدبخت‌ها که الحمدلله آشوب تمام خواهد شد و ان‌شاءالله آشوب‌گران هم با چوب خداوند مورد انتقام قرار می‌گیرند و ان‌شاءالله خداوند متعال مزّه‌ی شرارت خودشان را به آن‌ها می‌چشاند و روسیاهی برای این‌هایی است که تحقیق نکرده‌اند و در یک شبکه‌ی عظیم، آن کسی که به عنوان مرجع به میدان می‌آید، آن کسی که به عنوان حقوق‌دان به میدان می‌آید با وجود این‌که مدّتی در این نظام هم منصبی داشته است، آن کسانی که قبلاً رئیس بوده‌اند و الان ریاست ندارند در حال دست و پا زدن هستند، این‌ها فتنه‌ی دنیاست و این‌ها مفتون هستند؛ این‌ها فتنه‌زده هستند. هم فتنه‌گر هستند و هم فتنه‌زده هستند. خداوند در حال هشدار دادن به داود پیامبر (علیه السلام) است. نکند سر و کارت با این عالِمان باشد. سپس تعبیر این معنا که فرموده است: «فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ»؛ نه تنها این‌ها هادی نیستند، بلکه راهزن هستند. این‌ها نمی‌توانند رهبر و راهنما باشند. این‌هایی که با خواندن آیات و روایات و حرف‌های مفید مردم را به خداوند دعوت نمی‌کنند، بلکه دعوت به نَفس می‌کنند. لذا باید به خداوند متعال پناه ببریم.

انسان باید متوجّه کار خودش باشد

مرحوم «شیخ عبّاس قُمی[۸]» (رحمت الله علیه) که واقعاً جزءِ حجّت‌ها در میان عُلمایی هستند که ما با آوازه‌ی این‌ها آشنا هستیم. ایشان به مشهد مُشرّف شده بودند و این کتاب «فوائد الرضویّه» را هم در مشهد موفق شدند که کتابت نمایند. در مسجد گوهرشاد به ایشان امامت جماعت را پیشنهاد دادند. چند روزی تشریف آوردند و سپس ترک کردند. به ایشان اصرار کردند، ولی ایشان گفتند که نمی‌پذیرم. دلیلش را از ایشان پرسیدند، ایشان پاسخ دادند: به خاطر آن نماز بود که روزی مشغول بودم و وقتی به رکوع رفتم، شنیدم که از پُشت سر «یاالله» می‌گویند، دیدم که فاصله زیاد است و مشخّص می‌شود که جمعیّت زیاد و صفوف متعدّدی پُشت سر بنده قرار دارد. من در جلو ایستاده‌ام و جمعیّت عظیمی به بنده اقتدا کرده‌اند. این موضوع در ذهن بنده جلوه کرد و دیدم که بدم نمی‌آید که بنده امام جماعتی باشم که این تعداد مأموم داشته باشم. گفتم که خداوند دوست ندارد که این‌ها برای عبادت پروردگار متعال بیایند و بنده گرفتار عُجب و ریا باشم و هوا را عبادت کنم. بنده در محراب خراب بشوم به این دلیل که این‌ها می‌خواهند به خداوند برسند. به همین جهت آن را کنار گذاشتم. انسان باید حواسش این‌قدر جمع باشد و این‌قدر مراقب خودش باشد. این‌ها زرنگ بودند و خداوند متعال به این‌ها نور عنایت کرده بود. به این کار بصیرت می‌گویند که انسان ببیند در حال انجام دادن چه کاری است. این نوع توجّه‌ها که انسان به دنبال شریف شدن‌ نباشد، به دنبال آیت‌الله شدن نباشد، به دنبال جمعیّت وافر نباشد؛ گاهی انسان دلش خوش است که این همه قُشون را برای امام زمان (ارواحنا فداه) تدارک دیده است و خداوند به او منّت گذاشته و او را بدهکار کرده است که او واسطه است و به صورت مرتّب هم خجالت می‌کشد و خودش را هم از همه‌ی این قُشون پایین‌تر می‌داند که این چیز خوبی است؛ ولی اگر بنا باشد انسان همه‌ی این‌ها را با خودش مرتبط بداند و بگوید که من به این اندازه جمعیّت را جمع کرده‌ام، من به این اندازه نفوذ دارم، من به این اندازه شاگرد دارم؛ این‌ها تَسویم نَفس است، این‌ها فریب شیطان است، این‌ها سرمایه‌سوزی است. در روز قیامت این‌ها هیچ سرمایه‌ای برای ما نیستند. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۹]»؛ باید دل را از دنیا پاک کرد. شهرت‌طلبی دنیاست، ثروت‌خواهی دنیاست، لذّت‌گرایی دنیاست، قدرت‌طلبی دنیاست، تفوّق‌طلبی دنیاست. این آیه بسیار تکان‌دهنده است و ما نسبت به آن توجّه نداریم. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۱۰]»؛ خداوند متعال می‌فرماید اگر کسی گرایش داشته باشد که بالاتر از دیگران قرار بگیرد، همین که اراده آمده است و به صورت عملی هم نه رئیس شده است و نه با کسی رقابت کرده است، ولی انگیزه دارد که جلو بزند و مطرح بشود؛ «لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا». باید به خداوند متعال پناه برد. باید بیدار شد، باید با خداوند متعال خلوت داشت، باید با خودمان خلوت کنیم و این‌ها هم هنر ما نیستند و مرد میدان نیاز دارد که بتواند این زنجیرها را پاره نماید و خودش را از این‌ها آزاد نماید و رها کند.

مرحوم شهید آیت الله قُدوسی (رحمت الله علیه) که رضوان خداوند بر ایشان باد؛ ما یک جایی برای تبلیغ رفته بودیم و اطراف‌مان کمی شلوغ شده بود. ایشان وقتی فهمیده بودند، به بنده نامه نوشته بودند و بیان کرده بودند: حواس‌تان باشد! زیرا این احترامی که برای شما قائل می‌شوند، عاشق چشم و ابروی شما نیستند و گمان می‌کنند که شما بنده‌ی خدا هستید. این آبرویی است که دین شما به شما داده است. آن‌چه که از دین کسب می‌کنی، هزینه‌ی خودت نکن و هزینه‌ی دین خودت بکن. آبرو را برای خودت مصرف نکن و برای خداوند متعال خرج کن. سپس این حدیث را در آن نامه نوشته بودند: «آخِرُ ما یَخْرُجُ‏ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه[۱۱]»؛ جزءِ بیماری‌های مرموز و ریشه‌دار است و بیرون کردن آن خیلی معونه نیاز دارد. استخلاص از بیماری‌های اخلاقی دیگر، به اندازه‌ی حُبّ جاه سختی ندارد. «آخِرُ ما یَخْرُجُ‏ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه». وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گویا با این برخورد خواستند به عنوان بصری بفرمایند که اگر می‌خواهی طلبه باشی، حواست باشد که اسیر این عناوین نشوی؛ «قُلْ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ». « کَفى لی عِزّا أن أکُونَ لکَ عَبدا، و کَفى بی فَخرا أن تکونَ لی رَبّا[۱۲]»؛ اگر می‌خواهی به چیزی افتخار کنی، ببین که آیا خداوند به عبودیّت تو را پذیرفته است یا نپذیرفته است. ببین نوکر خداوند هستی یا نیستی؛ اگر نوکریت را پذیرفته‌اند، خوشا به حالت؛ ولی اگر قبول نکرده باشند، با این عناوین به جایی نمی‌رسی و آدم نمی‌شوی و در حال پایین کشیدن خودت نزد خداوند متعال هستی. «وَ لا تَرفَعْنی فی النّاسِ دَرَجَهً إلاّ حَطَطتَنی عِندَ نَفسی مِثلَها[۱۳]»؛ خدایا! هر اندازه‌ای در جامعه آبروی مرا بالا می‌بری، به همان اندازه که در پیش مردم مرا بالا می‌بری، پیش خودم کوچکم کن. بر حسب روایت گاهی هم خداوند متعال دست ما را نمی‌گیرد تا خدایی ناخواسته مرتکب گناهی بشویم و فلسفه‌ی آن هم این است که غرور ما را بشکند تا بفهمیم که ما هیچی نیستیم. آخوندی که این موقعیّت را دارد، می‌تواند گناه کند و آلوده بشود و خودش را نجس کند و بی‌اعتبار بشود. برای پی‌بردن به چنین ضعفی و زبانی، گاهی خداوند متعال یک تَلنگُر می‌زند و اگر در جایی یک طلبه‌ای دروغی بگوید و یا غیبتی انجام بدهد و یا معاذالله یک نگاه هوس‌آلودی انجام بدهد، بدبخت خواهد شد وآبروی او نزد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد رفت. همیشه به خدواند متعال پناه ببریم و همیشه با کسانی رفاقت کنیم که هواپرست نباشند و به دنبال شهرت و عنوان و منیّت نباشند.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا سَیِّدَتی وَ مَوْلاتی یا فاطِمَهُ الزَّهرا (سلام الله علیها)

روز به روز حال ایشان وخیم‌تر می‌شود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای حفظ ولایت خیلی آسیب دیدند. آبروی ایشان به وسعت اسماءِ حُسنای الهی است؛ ولی این آبرو را برای خودشان نمی‌خواستند و در راه ولایت خرج کردند. اگر از حضرت علی (علیه السلام) دفاع نمی‌کردند که سیلی نمی‌خوردند. ولی اگر کسی از ولایت دفاع کند، باید آماده باید تا او را سیلی بزنند و او را هُو کنند. تنهایش بگذارند و هیچ‌کسی از او دفاع نکند. حادثه‌ی کوچه بسیار تلخ است. خداوند استاد ما مرحوم «آیت الله حسن زاده[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. یک زمانی می‌خواستم به سفر حجّ بروم. پیش از سفر به منزل ایشان رفتم و عرض کردم که می‌خواهم به سفر حجّ بروم. آمده‌ام تا از شما توشه بگیرم. ایشان فرمودند: بدرقه‌ی راهت این روضه‌ی من باشد. ایشان فرمودند که پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بچّه‌ها را آرام کردند، زینبین (علیهما السلام) و امام حسین (علیه السلام) را آرام کردند؛ ولی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) آرام نمی‌شدند. با تعجّب عرض کردند که شما فرزند اَرشد هستید و باید برای آرامش دیگر فرزندان مؤثر باشید. چرا بیقراری می‌کنید؟ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرموده‌اند: دلیلش این است که آن‌ها در کوچه نبودند. این حادثه به اندازه‌ای سنگین است که مرحوم «کاشف الغطاء» (رحمت الله علیه) در کتاب «فردوس اعلی[۱۵]» می‌گوید: انسان باورش نمی‌شود که واقعاً کسی به دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سیلی زده است؟ اما مرحوم «آیت الله غروی[۱۶]» (رضوان الله تعالی علیه) محققّ اصفهانی می‌گویند:

« وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ     *****     سَلَّتْ یدُ الطُّغْیانِ وَ التَّعْدِى[۱۷]»

بشکند آن دست که بر صورت صدیقه‌ی طاهره‌ی (علیه السلام) آسیب زد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برسان.

خدایا! امام زمان‌مان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از ما راضی نگهدار.

خدایا! عاقبت‌مان را ختم به خیر بگردان.

خدایا! ما را از بیماری‌ای اخلاقی نجات بده.

خدایا! دل ما را با نور ایمان و تقوا و اخلاص سرشار بفرما.

خدایا! ما را از شرّ شیطان و نَفس غَدّارمان در امان بدار.

خدایا! ما را از آتش جهنّم آزاد بفرما.

خدایا! جواز بهشت رضوان و بهشت قُرب خودت و حشر با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل ایشان را برای ما روزی بفرما.

خدایا! نسل آینده‌ساز ما و جوانان پاکیزه‌ای که به عشق امام زمان‌ (ارواحنا فداه) آمده‌اند و زنجیر محبّت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر گردن‌شان است را پاک نگهدار.

خدایا! از عوارض زمان محفوظ‌شان بدار.

خدایا! از این شبکه‌های قتلگاه جوان‌ها دور نگهدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم رهبر عزیزمان، مرجع عالیقدرمان، نایب امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را با کفایت و کرامت و اقتدار و عزّت و سرافرازی و پیروزی تا ظهور حضرت حجّت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! محنت‌های شیعه را برطرف بفرما.

خدایا! استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ آمریکای پَلید، کشورهای غربی، صهیونیست‌ها، تکفیری‌ها، خصوصاً این گاو شیرده کُفّار عربستان سعودی را سرنگون بفرما.

خدایا! بشریّت را از چنگ این گُرگ‌ها نجات عنایت بفرما.

خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما و همه‌ی اَسلاف صالح ما، مشایخ ما، پدران، مادران و گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) با خلعت مغفرت و رحمت خودت بپوشان.

خدایا! عاقبت امر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

برای شفای همه‌ی مریض‌ها و بیمار مورد نظر، یک صلوات و حمد شفا مرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ[۱۸]».

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ خطبه متّقین.

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ. فَمِنْ عَلَامَهِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَهٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَهٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّهٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَـلُه خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکْلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ؛ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَهٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَهٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَهٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَهٍ. قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَهُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک».

[۴] علی قُدّوسی (۱۳۰۶- ۱۳۶۰ش) روحانی شیعه و از مبارزان علیه حکومت پهلوی. وی از مؤسسان و مدیران مدرسه علمیه حقانی بود. همچنین وی بنیانگذار مکتب توحید بود که بعد از انقلاب اسلامی ایران تبدیل به حوزه علمیه خواهران شد. شاگردان و تربیت شدگان مدرسه تحت مدیریت او سمت‌ها و مسئولیت‌های مهمی را بعد از انقلاب به عهده گرفتند. بعد از انقلاب اسلامی، دادستان انقلاب شد. در جریان بمب‌گذاری دادستانی در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش به شهادت رسید. وی داماد علامه طباطبایی است. یکی از فرزندان قدوسی در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.

علی قدوسی در ۱۲ مرداد ۱۳۰۶ش در نهاوند به دنیا آمد. پدرش آخوند ملااحمد از روحانیان منطقه بود که امور شرعی مردم نهاوند و نواحی اطراف آن را اداره می‌کرد. قدوسی مقدمات تحصیل را در مکتب‏خانه و نزد پدر آموخت و سپس وارد آموزشگاه‏‌های جدید شد. در سال۱۳۲۱ و در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد. شهید قدوسی درس‌‏های مقدمات و سطح حوزه علمیه را از اساتید مانند شهید صدوقی آموخت و در درس خارج آیت ‏الله بروجردی و امام خمینی شرکت کرد و در سال۱۳۴۱ به اجتهاد رسید. قدوسی همراه مرتضی مطهری و سید محمد حسینی بهشتی در درس علامه طباطبایی حاضر می‌شد. طباطبائی به او علاقه داشت و او را به دامادی خود پذیرفت و دخترش، نجمه سادات طباطبایی را به عقد ازدواجش درآورد. قدوسی در جریان ملی شدن صنعت نفت در سال۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ش با آیت‌‏الله کاشانی همکاری و با فداییان اسلام نیز ارتباط برقرار کرده و از حامیان نواب صفوی بود. وی در‌‌ همان سال‏‌ها، آموزش‏‌های نظامی را در مناطق کوهستانی گذراند. وی همچنین در نهاوند در مقابل فعالیت‌های حزب توده جبهه‌گیری کرد. قدوسی از طرفداران نهضت امام خمینی بود، وی عضو گروهی از مدرسین حوزه بود که بعد‌ها به گروه یازده نفری موسوم شدند. این مجموعه برای مبارزه با رژیم شاه، اصلاح نظام آموزشی حوزه و ایجاد تحرک در شخصیت‏‌های مبارز، فعالیت می‌کرد، در فروردین ۱۳۴۵ش، اساس‏نامه گروه به ‏دست ساواک افتاد و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند. قدوسی هم که مسئولیت اطلاعات و اخبار این سازمان را عهده‏‌دار بود، دستگیر و همراه آیت‏ الله ربانی شیرازی در زندان قزل ‏قلعه زندانی و شکنجه شد.

شهید قدوسی پس از آزادی از زندان به قم رفت و همراه سید محمد حسینی بهشتی کوشید با حفظ اصالت‏‌های حوزه و تکیه بر امتیاز‌ها و ویژگی‏‌های این نظام، برنامه‌‏های جدیدی طراحی کند. برنامه‏‌ریزی دقیق، استفاده از روش‏های ارزش‏یابی، آزمون‏‌های منظم و نظارت مستقیم بر متون درسی، از جمله برنامه‌‏های او در این راستا بود. چنین تفکری به تأسیس مدرسه حقانی در سال ۱۳۳۹ش انجامید. شاگردان تربیت شده این مدرسه بعد از انقلاب نقش ویژه ای در ایجاد و اداره برخی از نهادها دارند. از فعالیت‌های دیگر آیت‏ الله قدوسی برای آشنایی بانوان با اعتقادات و مبانی فکری اسلام، تأسیس «مکتب توحید» در سال ۱۳۵۲ش بود. مکتب توحید در طول سال‌های پیش از انقلاب با آموزش اسلامی به زنان توانست نیروهایی را تربیت کند که در بسیج زنان برای تحقق انقلاب نقش داشتند. بعد از انقلاب این مرکز تبدیل به حوزه علمیه خواهران شد. قدوسی در آستانه ورود امام ‏خمینی به ایران، یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بود. عضویت در شورای عالی قضایی و دادستانی کل انقلاب، از مسئولیت‌هایی بود که بعد از انقلاب برعهده وی گذاشته شد. او آیین‌نامه دادگاه‌های انقلاب را نوشت و برخی از نیروهای معتقد به انقلاب را وارد سیستم قضایی کرد. او همچنین برای تغییرات در وزارت فرهنگ طرح‌هایی ارائه کرد. شهید قدوسی شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به شهادت رسید. پیکر او پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد. امام خمینی شهادت او را تسلیت گفت.

[۵] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است.

ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. علوم صرف، نحو، معانی و بیان و سطح حوزه را در تبریز فرا گرفت و پس از مدتی در نجف از اساتید زیر کسب علم نمود: میرزا حسین نوری؛ آقا رضا همدانی؛ آخوند خراسانی؛ حسینقلی همدانی؛ ملکی تبریزی ارادت ویژه‌ای به وی داشت و مدت ۱۴ سال ملازمش بود. مراتب سیر و سلوک را نزد وی طی کرد و از او اجازه روایی گرفته بود. سید مرتضی کشمیری؛ برخی گفته اند وی از شیخ مرتضی انصاری نیز اجازه روایی داشته است. در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با شیخ عبدالکریم حائری و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس می‌کرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه  برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه می‌کرد. مشهور است که امام خمینی نیز از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بوده‌است اما آیت‌الله خامنه‌ای از قول امام خمینی نقل می‌کند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و ازین که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خورده‌است.

آثار ایشان عبارتند از:

اسرار الصلاه: کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و برخی از اسرار طهارت و تفکر را گوشزد می‌کند و به معانی وسوسه و الهام می‌پردازد. با بحث از گناهان کبیره اشاره‌ای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح می‌دهد.

المراقبات یا اعمال السَّنَه: در این اثر مقدّمه‌ای کوتاه دربارهٔ دعا و راز و نیاز آمده‌است و اعمال ماه‌های مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آنها توضیح داده شده‌است. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، تقریظی بر این کتاب نوشته‌است.

رساله لقاء الله: کتابی است که در راستای راه تهذیب نوشته شده و معنای «لقاء الله» و آیات مربوط به آن را توضیح داده و راه موفقیت الهی را برای سالکین بیان می‌نماید.

کتابی در فقه؛

رساله در حج؛ گفته می شود این کتاب را به روش اخباریین نگاشته است‏.  

حاشیه فارسی بر غایه القصوی تالیف شیخ عباس قمی.

[۶] میرزا محمدحسین نائینی مشهور به میرزای نائینی (۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۴۰-۱۳۱۵ش)، از فقهاء، مراجع تقلید و اصولیون شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری و از علمای طرفدار نهضت مشروطه بود.

وی در اصفهان، سامراء، کربلا و نجف تحصیل کرده و از شاگردان میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، محمدباقر ایوانکی، جهانگیر خان قشقایی، سید محمد طباطبایی فشارکی و سید اسماعیل صدر بود. شهرت علمی آیت الله نائینی بیشتر به خاطر اصول فقه بود که او را نوآور و مجددالاصول خوانده‌اند. ایشان علاوه بر مرجعیت و فعالیت‌های علمی در زمینه مسائل سیاسی هم نقش موثری داشت که از جمله این فعالیت‌ها، همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و مخالفت با حضور و فعالیت انگلیس در عراق را می‌توان نام برد. کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله یا حکومت در اسلام را در دفاع از مشروطیت و مبانی اسلامی آن نوشته است.

[۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۶.

حدیث قدسی: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا رَأَیْتُمُ اَلْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِکُمْ فَإِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَیْءٍ یَحُوطُ مَا أَحَبَّ وَ قَالَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ اَلْمُرِیدِینَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلاَوَهَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ».

[۸] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار می‌رود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی می‌گوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.

محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه می‌نویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.

داستان‌های فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی می‌کند. وی همچنین می‌گوید: شیخ عباس از غرور و شهرت‌طلبی دوری می‌جست و زندگی زاهدانه‌ای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهی‌دستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه می‌داد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامه‌ای به آیت‌الله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبان‌های عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتاب‌های محدث قمی را مجموعه‌ای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی می‌کند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنان‌ها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.

[۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۸۸ و ۸۹٫

[۱۰] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».

[۱۱] در شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱ آمده است: «و من کلام بعض الصالحین آخر ما یخرج من رءوس الصدیقین حب الرئاسه».

[۱۲] الخصال : ۴۲۰/۱۴٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی مُناجاتِهِ ـ : إلهی ، کَفى لی عِزّا أن أکُونَ لکَ عَبدا، و کَفى بی فَخرا أن تکونَ لی رَبّا».

[۱۳] الصحیفه السجّادیّه : الدعاء ۲۰٫

«الإمامُ زینَ العابدینُ علیه السلام ـ مِن دُعائهِ فی مَکارِمِ الأخلاقِ ـ : و أعِزَّنی و لا تَبتَلِیَنّی بِالکِبرِ ··· و لا تَرفَعْنی فی النّاسِ دَرَجَهً إلاّ حَطَطتَنی عِندَ نَفسی مِثلَها ، و لا تُحدِثْ لی عِزّا ظاهِرا إلاّ أحدَثتَ لی ذِلّهً باطِنَهً عِندَ نَفسی بِقَدرِها».

[۱۴] حسن حسن‌زاده آملی (۱۳۰۷-۱۴۰۰ش) مشهور به علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف و عارف شیعه اهل ایران بود. وی نزد افرادی چون مهدی الهی قمشه‌ای، علامه شعرانی، علامه طباطبایی و سید محمدحسن الهی شاگردی کرد. حسن‌زاده آملی از علامه شعرانی، اجازه اجتهاد و اجازه نقل حدیث دریافت کرد. او آثار فلسفی و عرفانی مانند اشارات، اسفار اربعه و شرح فصوص قیصری و شرح منظومه و نیز ریاضیات و هیأت تدریس می‌کرد. به باور حسن‌زاده آملی، دین، فلسفه و عرفان، با هم هماهنگ‌اند. او ادعای یونانی‌بودن فلسفه اسلامی را نادرست می‌داند و معتقد بود فیلسوفان مسلمان، اندیشه‌های فلاسفه پیش از اسلام را عمق بخشیده‌اند. به گفته سید یدالله یزدان‌پناه، از شاگردان وی، حسن‌زاده بیشترین تأثیر را از ملاصدرا و ابن عربی پذیرفته است. وی برای نخسین بار از وحدت شخصی وجود به توحید صَمَدی تعبیر کرده و برای اثبات آن از واژه صمد در سوره توحید بهره برده است. حسن‌زاده آملی آثاری در فلسفه، عرفان، ریاضی، نجوم، ادبیات فارسی و ادبیات عربی دارد و برخی از آثار فلسفی و عرفانی همچون اسفار اربعه، اشارات، شفا و شرح فصوص الحکم را تصحیح کرده و بر آنها شرح و حاشیه نگاشته است. وی همچنین نهج‌البلاغه و کشف المراد را تصحیح کرده است. دیوان اشعاری نیز از او به جای مانده است.

حسن حسن‌زاده آملی اواخر سال ۱۳۰۷ش، در روستای ایرا، از توابع آمل، متولد شد. او در شش سالگی خواندن و نوشتن را در مکتب‌خانه آموخت و در سال ۱۳۲۳ش دروس حوزوی را آغاز کرد. وی ادبیات عربی و درس‌های مقدماتی را در آمل از محمد غروی، میرزا ابوالقاسم فرسیو و دیگران آموخت. حسن‌زاده آملی با اتمام دروس مقدماتی حوزه، لباس روحانیت پوشید[۵] و در ۲۲ سالگی برای ادامه تحصیل، وارد تهران شد. او در تهران، فقه و اصول را از افرادی چون سید احمد لواسانی، ابوالحسن شعرانی، سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و محمدتقی آملی آموخت و فلسفه و عرفان را نیز از مهدی الهی قمشه‌ای، علامه شعرانی، فاضل تونی، میرزا احمد آشتیانی و علی‌محمد جولستانی فراگرفت. حسن‌زاده تفسیر،‌ رجال، درایه، ریاضی، هیئت، نجوم و طب را نیز از علامه شعرانی آموخت و در سال ۱۳۹۳ق از او اجازه اجتهاد و اجازه نقل حدیث دریافت کرد. وی، یازده سال نزد مهدی الهی قمشه‌ای، «منظومه» سبزواری، بخش‌هایی از اسفار و «شرح خواجه بر اشارات» را فرا گرفت و در جلسات تفسیر قرآن او نیز حاضر می‌شد.

حسن‌زاده آملی، پس از چهارده سال تحصیل در تهران، در مهر ۱۳۴۲ش به قم رفت و به مدت ۱۷ سال در دروس علامه طباطبایی حاضر شد. در این مدت، بخش‌هایی از کتاب بحارالانوار و تمهید القواعد را نزد وی خواند. همچنین در دروس فلسفی و عرفانی سید محمدحسن الهی، برادر علامه طباطبایی، شرکت کرد. سید مهدی قاضی طباطبایی، فرزند سید علی قاضی به مدت چهار سال استاد او در علوم ارِثْماطیقی بود. حسن‌زاده از این دوره به نیکی یاد کرده و بخش‌هایی از تأثیرپذیری اخلاقی را به این دوره نسبت داده است. بر اساس خاطرات حسن‌زاده در کتاب انسان در عرف عرفان، استاد او در عرفان عملی علامه طباطبایی بوده است. حسن‌زاده آملی پس از سکونت در قم، به تدریس دروس فلسفه و عرفان مشغول شد و شرح منظومه، اشارات، اسفار اربعه، شرح فصوص قیصری، شرح تمهید و مصباح الانس را تدریس کرد. او همچنین حدود هفده سال دروس ریاضیات، هیأت، وقت و قبله را درس داده که کتاب دروس «معرفه الوقت و القبله» محصول آن درس‌هاست. علامه حسن‌زاده در سوم مهر ۱۴۰۰ش (۱۸ صفر ۱۴۴۳ق) بر اثر بیماری قلبی در بیمارستان شهر آمل درگذشت. جنازه او برای اقامه نماز به تهران منتقل شد و آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران بر پیکرش نماز خواند. مراسم تشییع حسن‌زاده روز ۵ مهر در آمل برگزار شد و ۶ مهر در منزل شخصی خود در روستای ایرا دفن گردید.

حسن‌زاده آملی به گفته خود، مکاشفاتی داشته و تعدادی از آنها را در کتاب انسان در عرف عرفان گرد آورده است. عبدالله جوادی آملی مفسر و فیلسوف شیعه نیز، حسن‌زاده آملی را عارفی کم‌نظیر خوانده که هم راه عقل و هم راه شهود را پیموده است. او همچنین چله‌نشینی، شب زنده‌داری، سحرخیزی و روزه‌داری ماه‌های رجب و شعبان را از سیره‌های عملی حسن‌زاده شمرده است. علامه حسن‌زاده همسرش را که در سال ۱۳۸۲ش همزمان با شهادت حضرت فاطمه(س) درگذشت، در حیاط خانه‌اش در روستای ایرا، در اتاقی که آن را بَیْت‌ُالرَّحْمَه (خانه مهربانی) نامید دفن کرد. بر اساس منابع غیر رسمی، حسن‌زاده دلیل این کار را خدمت بیشتر به همسرش دانسته است. حسن‌زاده بنا به وصیت خودش در همین اتاق کنار همسرش دفن شد. حسن‌زاده آملی چنانکه خودش گفته، پیش از تبعید امام خمینی به ترکیه در سال ۱۳۴۲ش، به قم رفته و با وی بیعت کرده است. به گفته علی معلمی شاگرد او، حسن‌زاده آملی در شکست اتحادیه کمونیست‌های ایران که در سال ۱۳۶۰ش در آمل علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام مسلحانه کردند (غائله آمل)، مؤثر بود. همچنین او از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای حمایت می‌کرد و به گفته شاگردش حسن رمضانی در امور جزئی سیاسی دخالت نمی‌کرد. آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تسلیتی، از او با عنوان عالم ربانی، سالک توحیدی و دانشمند ذوفنون یاد کرده است.

[۱۵] الفردوس الاعلی، تالیف آیت‌الله شیخ محمد حسین کاشف الغطا، با تعلیقات جناب آقای سید محمد علی قاضی طباطبایی است. این کتاب مشتمل بر مباحث پراکنده‌ای در مسایل مختلف اسلامی است که در یک مجلد جمع آوری شده است. این اثر در حقیقت جنگی از معارف اسلامی است که البته صبغه فقهی آن غلبه دارد. مؤلف مطالب پراکنده‌ای را که در سالیان متمادی نوشته است در دو مجلد جمع آوری و تدوین نموده: جلد اول مشتمل بر مباحث فقهی و اعتقادی و معارف اسلامی و جلد دوم در باره فضایل و سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اهل بیت علیهم‌السّلام است. وی مدتی در این کار تعلل می‌کند تا فرصت مناسبی پیش آید. بنا به گفته خود، در مقدمه، در آستانه اذان صبح چرتی بر وی عارض می‌شود و ملکی متمثل به وی می‌گوید چرا در باره «فردوس» این قدر تعلل می‌کنی؟ وی می‌پرسد فردوس چیست؟ آن ملک می‌گوید همان کتابی که قصد داری آن را تالیف کنی. این کتاب، فردوسی است برای تو و شیعیان. پس از این تجربه معنوی، وی عنوان مجلد اول را الفردوس الاعلی و عنوان مجلد دوم را الجنه الماوی می‌گذارد و اقدام به چاپ آن می‌کند. بخش اعظمی از مقدمه کتاب مشتمل بر معرفی‌هایی است که مجلات عربی در باره این کتاب ارائه کرده‌اند.

[۱۶] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۱۷] اشعاری از مرحوم «آیت الله شیخ محمد حسین کمپانی» در رثای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

[۱۸] سوره مبارکه فاتحه.