«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُراقبات ماه شَوال تَعقیبات روزه‌ی رمضان است

با عرض تَهنیت و تَبریک همه‌ی مُناسبت‌های شَوال المُکرّم، ماه رمضان ماه کَسب تقوا بود. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ[۲]»؛ از این جهت ماه شَوال ماه تَعقیبات است. همین‌گونه که نماز تَعقیبات دارد، روزه هم می‌شود گفت که تَعقیبات دارد. تَعقیبات روزه مُراقبات ماه شَوال‌ است که ذَخایر ماه مبارک رمضان در وجود انسان ایجاد نور و بَرکت و اِلتزام به اَوامر الهی و پَرهیز از نَواهی دارد. لذا اهل مُراقبه‌ی در ماه شَوال نه کَریم‌ هستند، بلکه اَکرم هستند.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (1)

پیروزی بی‌سابقه‌ی رَزمندگان اسلام در عملیات «وعده‌ی صادق»

و این پیروزی الهی بی‌سابقه‌ی رَزمندگان اسلام، پاسداران انقلاب و نیروهای مُسلّح با فرماندهی نایب امام زمان (ارواحنا و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) که شبه یک مُعجزه بود و تَغییر مُعادلات مادی و جلوه‌ی قدرت ایمان و فرماندهی وِلایی بود و شکست همه‌جانبه برای جریان مادی‌گَرای غَربی بود، برای ما هم نعمتی است که اگر تمام عُمرمان شُکر این نعمت را انجام بدهیم، از عُهده‌ی آن برنمی‌آییم و آموزه‌ای است که اگر انسان با خدا باشد، خدا با اوست. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ… الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ[۳]».

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (2)

هر طلبه‌ای باید حقیقت عُبودیّت را در درون خودش بیابد

در ادامه‌‌ی توصیه‌های سُلوکی صاحب حوزه‌های علمیه که همه‌ی شما و بزرگان فقاهتی، عرفانی، کَلمی و قرآنی ما همه ریزه‌خواران خوانِ کَرَم امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) هستیم. حضرت به یک طلبه‌ی سالخورده که چه‌قَدر برای ما اُمیدآفرین است که هیچ‌وقت دیر نیست. آدم در تمام شرایط عُمرش وَلو فُرصت‌هایی را از دست داده باشد، دَرب رَحمت و جَذبه‌های الهی بر روی او باز است. باید بَلدچی را پیدا کند و با جَذبه‌های او نُسخه‌ی ارائه‌شده‌ی از جانب آن رَه‌یافته را باید پِی گرفت و پروردگار متعال هم وَعده‌ی نجات را داده است. حضرت امام صادق (علیه السلام) برای رسیدن به علم به یک نکته‌ی بسیار مهم توجّه دادند که علوم ذهنی علوم حَقّه نیستند؛ بلکه تَحوّل وجودی در مسیر عُبودیّت یک نوری، یک حقیقتی در کُمون انسان ایجاد می‌کند که اگر آن گَنج در سِرّ آدمی مُحقّق شد، انسان عالِم است، انسان رَه‌یافته است. آن ۳ اَمر بود که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: این‌ها را مُطالبه کُن. باید به دنبال آن بروی و از خودت مُطالبه کُن. این در حقیقت خودت «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۴]»؛ ما معمولاً از دیگران طلبکاریم، ولی خودمان را از یاد بُرده‌ایم. یک مقداری به خود بیاییم. ببینیم چه بدهی‌هایی داریم و به صورت جِدّی از خودمان مُطالبه کنیم تا بدهکار زندگی نکنیم، بدهکار از دنیا نرویم. این حقیقت عُبودیّت را هر طلبه‌ای باید از خودش مُطالبه کند و در درون خودش آن را ببیند.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (3)

بنده‌ای که حقیقت عُبودیّت را در درون خودش بیاید، از وابستگی به دنیا خلاص می‌شود

اگر آن ۳ چیز مُحقّق شد، برای انسان بَرکاتی حاصل می‌شود که حَدّ ندارد. اوّلین مسأله این است که از دنیا آزاد می‌شویم. «حُبُّ اَلدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ[۵]»؛ وابستگی به دنیا منشأ تمام جنایات و تمام آلودگی‌ها است. اگر کسی آن مَعجون سه عُنصری را در درون خودش یافت، زَنجیر وابستگی به دنیا را قَطع می‌کند. «هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا[۶]»؛ اوّلین مورد آن قَطع علاقه‌ی به مَظاهر زودگُذر بی‌ارزش دنیاست. دوّم یک وجود بیرونی به نام شیطان داریم که فرماندهی جبهه‌ی اِستکبار را به عُهده دارد و از اوّل خلقت پدرمان حضرت آدم (علیه السلام) عَداوت آشتی‌ناپذیر خودش را اعلان کرده است و قَسم خورده که همه‌ی ما را اِغوا کند. یک دشمن مُجهّز دارای قدرت جولان در تَوهّم ما، در خیال ما، در فکر ما، در تمایُلات ما، در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ما این موجود مَطرود و مَلعون الهی با جُنودی که در اختیار دارد، پیاده‌نظام دارد، سواره‌نظام دارد، تاکتیک دارد، رَوش دارد، روانشناسی دارد، جامعه‌شناسی دارد، در سیاست بَدیل ندارد؛ یک موجود شَرور سیاست‌مَدار دارای تجارُب بی‌نظیر که هیچ‌کسی اندازه‌ی او تجربه‌ی جنگی و فَریب‌کاری را ندارد. اگر انسان آن اُمور سه گانه‌ای که حضرت امام صادق (علیه السلام) به عُنوان یک وظیفه برای سالک فرمودند که این‌ها را در خودت مُطالبه کُن. اگر مُطالبه کردیم و به دست آوردیم، این موجود شَرور دارای قدرت جولان در روابط درونی و بیرونی ما از ما مأیوس می‌شود. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا[۷]»؛ حُبّ دنیا چاشنی کار شیطان است. لذا شیطان بعد از دنیا مَطرح شده است. انسان ابتدائاً موجود طبیعی، موجود بَهیمی است؛ لذا تَعلُّقاتش به دنیا تَعلُّقات طبیعی است. اما شیطان می‌آید و این تَعلُّقات را تَزیین می‌کند. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ[۸]»؛ کار شیطان تَزیین است. او تَحریک می‌کند؛ والّا اصل عَلایق با طبیعت ما و با غَریزه‌ی ما به خودی خود برقرار است. شیطان از این زمینه استفاده می‌کند و ایجاد هیجان می‌کند و انسان نسبت به گناه با دَستپاچگی خودش را می‌سوزاند، گرفتار خُسران می‌شود.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (4)

انسان نباید برای خَلق به اندازه‌ی خدا حساب باز کند

بعد حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «وَ الْخَلْقُ[۹]»؛ مسأله‌ی سوّم این است که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ[۱۰]». می‌گویند مرحوم آقای «شیخ جعفر شوشتری[۱۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) که مُجتهدِ سخنور و عارفِ نافذ بوده است، اِکسیر دل‌ها بوده است، سلام خداوند بر آن شیخ بزرگوار، او می‌گفته است: همه‌ی اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند و بَشر را به توحید دعوت کردند، اما من می‌خواهم شما را به شِرک دعوت کنم. اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند و گفته‌اند: خدا آری و غیر خدا نه؛ من آمده‌ام که بگویم: در حَدّ دیگران هم برای خدا حساب باز کنید. این‌قَدر که برای جامعه، برای مردم، برای قضاوت این و آن حَساسیّت دارید، نگران هستید که از چشم مردم بیفتید، همین‌قَدر هم برای خدا حساب باز کنید. خیلی مهم است که انسان شِرک نداشته باشد. برای آدم پولدار یک‌جور حساب باز می‌کند، برای صاحب مقام یک‌جور حساب باز می‌کند، برای آدم مَشهور یک‌جور حساب باز می‌کند، برای فَضا و مُحیطی که در آن مُحیط زندگی می‌کند حساب باز می‌کند که ای وای بَد نشود. اما برای خدا هرکاری در مَحضر خداوند می‌کند، هیچ باکی ندارد. اگر آن سه مسأله واقعیّت پیدا کرد، در جان آدم حقیقت پیدا کرد، دیگر برای آدم مهم نیست. حضرت امام باقر (علیه السلام) وصایایی به جناب «جابر بن یزید جُعفی[۱۲]» دارند که از اُعجوبه‌های عالَم سِرّ است و جُزء خاصّ الخواصّ از شاگردان حضرت امام باقر (علیه الصلاه و السلام) است. ایشان می‌گویند: خیلی به قضاوت مردم اعتنا نکُن. اگر در دست شما یک گردویی باشد، همه‌ی عالَم قَضاوت کنند که در دست شما جواهرات است، آیا مگر قیمت این گردو بالا می‌رود؟ خودت می‌دانی که چه چیزی داری. اگر عکس آن باشد و جواهری را در دست داشته باشی و همه فکر کنند که یک گردویی در دست توست؛ مَگر واقعیّت عوض می‌شود؟ همیشه به واقعیّت خودتان فکر کنید. ببینید نزد خداوند ارزش دارید یا خیر. شایعات و تُهمت‌ها را علیه شما بگویند؛ خودتان را به قرآن عَرضه کنید. اگر دیدید قرآنی هستید، این شایعات به نَفع شماست و حَسنات شما بیشتر می‌شود؛ اما اگر دیدید واقعاً مشکل دارید، خجالتیِ قیامت که خیلی بدتر از خجالتیِ دنیا نزد مردم است. لذا مسأله‌ی بُریدن از دنیا به مَعنی این‌که آدم برای دنیا موضوعیّتی قائل نباشد، عاریّت قائل باشد. دنیا اَسباب است، دنیا وسیله است، دنیا هدف نیست و شیطان با همه‌ی تَجهیزات و کَثرت عِدّه و عُدّه‌ای که دارد، اگر کسی خودش را در مَحضر خدا فقیر یافت و تَدبیر اُمورش به دست خدا بود و دَغدغه‌ی رضای خدا و زندگی توأم با دین داشت، شیطان به مُخلَصین راه ندارد. شیطان مأیوس است و نمی‌تواند به شما ضربه بزند. اذیّت‌تان می‌کنند. شیطان در این حَدّ ایذاء به پیامبران هم توان داشت که به حضرت ایّوب (علیه السلام) در قرآن کریم آمده است که در مریضی و اُمور دیگرش دخالت دارد؛ ولی به دین کسی که این سه اَمر را دارد، شیطان نمی‌تواند خسارتی به او وارد کند. خَلق هم همین‌گونه است. همه‌ی عالَم بگویند مُرده باد یا همه‌ی عالَم بگویند زنده باد. همه‌ی عالَم بگویند بَه‌بَه یا همه‌ی عالَم آب دهان به صورت آدم بیندازند. چه تأثیری دارد؟ و ای‌کاش روی این‌ها فکر کنیم. خیلی در زندگی‌مان بی‌خیال زندگی نکنیم. با خدا زندگی کنیم، با خدا نَفَس بکشیم. پس این سه مشکلی که برای انسان مشکل‌ساز است، اوّل حُبّ دنیاست، دوّم وَسوسه‌های شیاطین است، سوّم حساب بازکردن برای خَلق در عَرض حساب بازکردن برای خداست. این سه مسأله برای انسان حل می‌شود.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (5)

بنده باید دنیا را برای ضَروریّات الهی طلب نماید

وقتی این سه مسأله حل شد، می‌فرماید: «وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً[۱۳]»؛ نمی‌گوید دنیا را طَلب نمی‌کند؛ طلب دنیا جُزء ضَروریات زندگی اولیاء الهی است. «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ[۱۴]»؛ دنیا اَبعادی دارد که ارزشی هست. در دنیاست که شما توفیق سَجده‌های طولانی دارید. نماز دارید. از این عالَم که رفتید، در عالَم بَرزخ که نماز ندارد. نماز را از این‌جا می‌بَرید، نور را از این‌جا می‌بَرید، تقوا را از این‌جا می‌بَرید، عشق به خدا را از این‌جا می‌بَرید؛ قَدر این‌جا را بدانید. بنابراین آدم نمی‌تواند بگوید که دنیا را طلب نمی‌کنیم. دنیا پُل است و انسان که با پُل خراب نمی‌تواند به ساحل برسد. باید پُل در حَدّ پُل‌بودن آباد باشد. ولی روی در پُل نمی‌شود خانه ساخت، نمی‌شود زندگی کرد. در حَدّ مسیر، در حَدّ پُل ما دنیا را لازم داریم. لذا نمی‌فرماید: «وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا مُطلقا»؛ خیر؛ با این وصف به دنبال دنیا نمی‌رود. «وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً»؛ در مَذمّت این تَکاثُر همین بَس که خداوند متعال یک سوره در قرآن کریم به این اختصاص داده است و پَستی افرادی که گرفتار دنیا هستند، تا چه‌قَدر دور از واقعیّات هستند و با خیال زندگی کردند و با غَفلت عُمرشان را از دست دادند تا وارد قَبر شدند. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[۱۵]»؛ این «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» یک هُشدار است، یک زنگ‌خطر است که ذات مُقدّس خداوند متعال خواسته است که ما بیدار بشویمو گرفتار تَکاثُر در جلوه‌های دنیا نشویم. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»؛ لَهو به معنی سرگرمی‌هایی است که نتیجه‌ی اُخروی ندارد. آدم سرگرم اُموری می‌شود و از وظیفه‌ی اصلی خودش بازمی‌ماند. وظیفه‌ی ما در اعزامی که از جانب خداوند متعال صورت گرفته است، مرغُ باغ مَلکوت بودیم، خداوند ما را از مَلکوت به مُلک هُبوط داد، سُقوط کردیم. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ[۱۶]»؛ بعد به اَسفل سافلین مَردود شدیم. این‌که هُبوط کردیم، این‌که به اَسفل سافلین مردود شدیم، برای چه آمدیم؟ با چه زَنجیری، با چه رشته‌ای، با چه مِغناطیسی می‌خواهیم از این چاه اَسفل سافلین پَر بکِشیم و خودمان را بالا بیاوریم و با فِلِش اَعلی‌علییّن، مَقصد اَعلی که کمال لایتناهی و کمال مُطلق پروردگار متعال است، به او واصل بشویم. وسیله چه چیزی هست؟ فرمود: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۷]»؛ مأموریت شما این است که بندگی کنید که این «یَعْبُدُونِ» هم عبادت مُصطلح را شامل می‌شود و هم هر اطاعتی بندگی هست. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی[۱۸]»؛ هم در روایات ببینید که تقریباً همه‌ی مُفسّرین نَقل کرده‌اند که اطاعت شیطان همان عبادت شیطان است. شیطان شما را به گناه فرا می‌خواند و شما گناه می‌کنید. این عبادت شیطان است. اما خداوند شما را به واجباتی دعوت کرده است که انجام می‌دهید و اطاعت می‌کنید؛ این عبادت خداست. پس اطاعت یک مرحله‌ای از عُبودیّت است. خداوند متعال ما را در این‌جا آورده است تا با نُسخه‌ای که خودش برای سَبک زندگی ما پیچیده است، با آن نُسخه زندگی الهی داشته باشیم. زندگی انسانی، زندگی عُبودی، زندگی حُبّی داشته باشیم. محبّت خداوند با اجرای دستورات خداوند تَشدید می‌شود. چون هر اطاعتی یک قَدم آدم را به خداوند نزدیک می‌کند و هرچه آدم به او نزدیک‌تر بشود، از جَمالش، از کَمالش، از کَرَمش، از جودش، از مَواهبش، از عَطایایش بیشتر بَهره می‌بَرد و خودش را بیشتر مَدیون می‌داند. محبّتش بیشتر می‌شود، وابستگی‌اش بیشتر می‌شود. «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛ اگر آمده‌ایم که بنده باشیم، این تَکاثُر در دنیا ما را از این مَقصد غافل می‌کند. متوجّه نمی‌شویم کارهایی که می‌کنیم ارتباطی به مأموریت ما در دنیا ندارد. داریم ضایع می‌شویم یا داریم ضایع می‌کنیم. این غفلت که اَمان از غفلت. «لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ[۱۹]»؛ غفلت چِرکین است، لَکّه است، آلودگی است. آدم را بیچاره می‌کند. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۲۰]»؛ مبدأ تمام بدبختی‌ها همین غفلت است. غفلت، غفلت. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»؛ این لَهو همین غفلت است. سرگرمی در غیر مسیر مأموریت به هدف است. دنیا انسان را مشغول می‌کند. جاذبه‌ها، زَرق و بَرق‌ها، شَهوات، چاه، شُهرت این‌ها حَواس آدم را از مقصدی که باید به آن برسد، پَرت می‌کند. آدم با حَواس‌پَرتی گرفتار این مَنجلاب می‌شود و دیگر نمی‌تواند از باتلاقی که قدم گذاشته است، خودش را بیرون بکِشد.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (6)

گاهی تَکاثُر در علم هم موجب تَباهی بنده می‌شود

مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب شریف «المیزان[۲۱]» فرمودند: لَهو هر کار بیهوده و بی‌ارزشی است که آدمی را از کار مهمّ و پُر ارزش بازمی‌دارد. و تَکاثُر به مَعنای آن است که جمعی در کَثرت مال و اولاد و عزّت با یکدیگر مُفاخره می‌کنند. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»؛ مُتعلًّق تَکاثُر را نَقل نفرموده است. هرچیزی که آدم را دارای شُئون زیاد در ذهن‌ها جلوه می‌دهد. مالِ زیاد است، اولاد زیاد است، مُرید زیاد است، شاگرد زیاد است، پامنبری زیاد است. هرچیزی که انسان را توسعه می‌دهد. اگر کسی دل به این چیزها بدهد، این دنبال تَکاثُر است. مرحوم «علّامه طهرانی[۲۲]» (رضوان الله تعالی علیه) دو سه جلد کتاب تفسیری دارند. در آن‌جا دارند: «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» علمی که برای خدا نیست، آن هم مصداق تَکاثُر هست. آدم می‌خواهد درس بخواند تا بعد معلوم بشود تألیفات زیادی دارد، تَصنیفات زیادی دارد، معلوم می‌شود که شاگردان زیادی تربیت کرده است، هرجایی بروی آثاری از او در آن‌جا هست؛ اگر کسی اَسیر این مَعنا در جبهه‌ی علم باشد، او هم گرفتار همین تَکاثُری است که پروردگار متعال این را منشأ سرگرمی و بازماندن از هدف مُعرّفی می‌کند. غایت خلقت مقام عُبودیّت است. «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛ حَواس‌پَرتی به این اُمور آدم را از یاد خدا، اطاعت خدا، بندگی خدا بازمی‌دارد. هر مقدار لَهو بیاید، سرگرمی بیاید، عُمر آدم ذخیره نمی‌شود و هزینه می‌شود و گفتار خُسرانی می‌شود که برای انسان نِدامت و خون جگر دارد.

Sadighi-14030201-Hoze-Thaqalain_IR (7)

انسانی که عَفیفانه زندگی کند، در قیامت مانند ماه شب بَدر می‌درخشد

فرمود: «مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْیَا حَلاَلاً[۲۳]»؛ به دنبال رِبا نیست، به دنبال مالِ مردم‌خوری و رِشوه نیست، بلکه دنبال رِزق حَلال است؛ اما مَقصودش چیست؟ «تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً»؛ می‌خواهد که نزد مردم مَعلوم بشود که خانه‌ی این بهتر است، لباس‌های این بهتر از دیگران است، جَلب توجّه می‌کند، قُشون او بیشتر است، شاگردان او بیشتر است، مُریدان او بیشتر است. از این قَبیل موارد که مثلاً امام جماعت است و به خودش می‌بالد که مسجدش پُر است. چه‌قَدر جوان می‌آیند و به او اقتدار می‌کنند. همه‌ی این‌ها مِصداق تَکاثُر هست. «مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْیَا حَلاَلاً مُکَاثِراً مُفَاخِراً لَقِیَ اَللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ[۲۴]»؛ وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید و مُلاقات این آدم حَلال‌خور با خداوند عینی می‌شود، در آن‌جا خداوند را نسبت به خودش «غَضْبَانُ» می‌بیند. پَناه بر خدا! چه تَنبیه و عَذابی بالاتر از این ‌که خداوند به کسی با چهره‌ی غَضب نگاه کند؟ «لَقِیَ اَللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ». اما «وَ مَنْ طَلَبَهَا اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلْمَسْأَلَهِ وَ صِیَانَهً لِنَفْسِهِ جَاءَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَهَ اَلْبَدْرِ[۲۵]»؛ اما اگر آدم برنامه‌ریزی دارد، درآمدی داشته باشد تا عَفیفانه زندگی کند، دست سؤال به دست این و آن دراز نکند، «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا[۲۶]»، یک عزّت نَفسی دارد و می‌خواهد این عزّت نَفس شکسته نشود. لذا برنامه‌ریزی کرده است تا درآمد مُشخّصی داشته باشد تا نزد این و آن ذَلیل نشود، زبان سؤال نداشته باشد، دست نیاز به سوی کسی دراز نکند. «اِسْتِعْفَافاً»؛ عفّت خیلی مهمّ است. عفّت با جلوه‌های مُختلفی که در زندگی برای انسان بُروز می‌کند، عزّت دنیا و آخرت است. خوشا به حال عَفیف‌ها! عفّت چشم، عفّت زبان، عفّت شکم، عفّت‌ دامن، عفّت سیاسی، عفّت اجتماعی که آدم همه‌جا خودش را بی‌نیاز از دیگران بداند. هیچ‌جا منّت کسی را نمی‌کِشد. زیر دِین کسی نمی‌رود. خیلی خوب است. «اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلْمَسْأَلَهِ»؛ این عفّت نَفس دارد و نمی‌خواهد مُحتاج کسی باشد. «وَ صِیَانَهً لِنَفْسِهِ»؛ برای صیانت عزّت نَفسانی خودش نمی‌خواهد به کسی وام‌دار باشد، به کسی بدهکار باشد. «جَاءَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ»؛ وقتی در روز قیامت وارد عَرصات مَحشر می‌شود، چهره مانند ماهِ شب‌ بَدر می‌درخشد. خداوند متعال به افرادی که با عزّت نَفس و با عفّت زندگی می‌کنند، نورانیّت می‌دهد. این نورانیّت در این‌جا باطن است و به آن‌جا که می‌رویم پَرده برداشته می‌شود و همه می‌بینند چه درخششی دارد، چه جلوه‌ای دارد. خوشا به حال کسی که این‌گونه زندگی می‌کند.

خطرهایی که برای عُلما در باب تَفاخُر وجود دارد

اما تَفاخُر، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب پُر ارزش «شرح چهل حدیث‌[۲۷]» خود جلوه‌هایی از تَفاخُر را نام بُردند. یکی عابد در عبادتش گرفتار تَفاخُر می‌شود. نماز شب این تَرک نشده است. حالا یک‌جایی نَقل می‌کنند که بنده خیلی خوشحال نمی‌شوم و این درس نیست. یک بنده‌ی خدایی مدرسه‌ای ساخته بود و برای افتتاح گفته بود: می‌خواهم کسی باشد که نماز شبش تَرک نشده باشد. عدّه‌ای نماز شب‌شان تَرک شده بود؛ ولی بنده یَقین دارم کسی که نماز شبش تَرک نشده باشد، خودش را مُعرّفی نمی‌کند. مگر می‌آید و می‌گوید: من نماز شبم تَرک نشده است؟! بالاخره بعد از این‌که از کسانی که حاضرین بودند داوطلبی نداشته است، خودش می‌آید. حالا یا کُلنگ می‌زند و یا افتتاح می‌کند، مَعلوم می‌شود که نماز شب او هیچ‌وقت تَرک نشده است. ان‌شاءالله آن شخص قَصد قُربت داشته است، از خودش خاطرجَمع بوده است؛ ولی می‌تواند از جلوه‌های تَفاخُر باشد. آدم وانمود کند من کاری را کردم که دیگران نتوانستند این کار را بکنند. دیگران مَحروم هستند و من در این کار موفّق هستم. عابد در مقام تَفاخُر گوید: من فُلان عمل را کردم. و با این اظهارش دیگران را تَنقیس می‌کند. فکر می‌کند دیگران جای مانده‌اند و این سبقت گرفته است. از بعضی از وَسوسه‌های شیطان است، این تَفاخُر است. و عالِم می‌گوید به غیر تو چه می‌دانی؟ من فُلان کتاب را چندین دَفعه دیده‌ام. چندین سال در مَجامع علمی بوده‌ام، اساتید و اَساطین دیده‌ام؛ زحمت‌ها کشیده‌ام، کتاب‌ها نوشته‌ام، تَصنیف و تألیف‌ها کرده‌ام. این هم مُفاخره‌ی عُلماست که کم هم نیستند. به کَثرت تألیفاتش، به کَثرت شاگردانش، به اساتیدی که دیده است می‌آید و در این‌جا و آن‌جا پُز می‌دهد که این من بودم که نزد فُلان استاد، پیش فُلان کاربَلد این فَن دوره دیده‌ام. این‌ها خطرهایی است که برای عُلما وجود دارد و باید به خدا پَناه بُرد. هم در بُعد عبادت و هم در بُعد علم آدم گرفتار این بازی‌های نَفسانی نشود.

سه آفت دین در کلام حضرت امام صادق (علیه السلام)

وجود مبارک کَشّاف حَقایق مولایمان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: «آفَهُ اَلدِّینِ اَلْحَسَدُ[۲۸]»؛ سه خطر بزرگ، سه انفجار عظیم برای نابودی ایمان، «آفَهُ اَلدِّینِ اَلْحَسَدُ وَ اَلْعُجْبُ وَ اَلْفَخْرُ[۲۹]» است. یکی حَسد است که آدم از پیشرفت دیگران، از مُوفقیّت دیگران ناراحت می‌شود. دوّم عُجب است؛ آدم از نماز شب خودش، از فَهم خوب خودش، از تَدریس خودش، از گِره‌گُشایی‌هایی که دارد، از خود راضی است. عُجب از خود راضی‌بودن است. آدم عمل برای خودش جلوه می‌کند. این عُجب جُزء خطرهای بسیار جِدّی است. سوّم هم فَخر است. آدم یک کاری کرده است و به رُخ دیگران می‌کِشد. لباسی خریده است و دوست دارد که دیگران ببینند. بگویند: بَه‌بَه! چه لباس خوبی است! در مُباحثه مَطلب جدیدی گفته است. دوست دارد او را تَشویق بکنند. در تَدریس زبان طلبه‌ها را بَلد است و به خوبی با آن‌ها کنار می‌آید. این را به رُخ بکِشد. بگوید: تا کُنون طلبه‌ای نبوده است که مُستشکل باشد و نتوانم جواب او را بدهم. اَمثال این موارد. آدم به رُخ می‌کِشد. این فقر می‌شود. این‌ها را وجود مبارک حضرت امام صادق (علیه السلام) آفت مُعرّفی می‌کنند. آن هم آفت چیست؟ آفتِ دین است؟ وقتی دینِ آدم مُبتلا به آفت بشود، بی‌دین می‌شود. و خدا نکند که بی‌دین از دنیا برویم.

روضه و توسّل به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

در ماه شَوال دو مُصیبت عُظما واقع شده است. یکی شهادت رئیس مَکتب حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است. یکی هم تَخریب قُبور شَریف چهار امام ما، قُبور شهدای اُحُد، «حضرت حمزه سیدالشهدا» (علیه السلام) و برجستگان جبهه‌ی دین که ۷۰ سردار از سرداران دین در جنگ اُحُد به شهادت رسیدند و قُبور قُراء و بزرگان صَدر اسلام به دست وَهابیّت دست‌ساز انگلیس و مُتعصّبِ نادانِ تَکفیری تَخریب شد و برای شیعه یک جراحتی به وجود آمد که قابل تَرمیم نیست. نَقل می‌کنند که مرحوم «آیت الله العُظمی سیّد محمود شاهرودی[۳۰]» (رضوان الله تعالی علیه)، البته نه این مرحوم «آیت الله شاهرودی[۳۱]» (رحمت الله علیه) که ایشان هم آقا سیّد محمود بودند، مرجع بودند، روشن‌بین بودند، انقلابی بودند و چه هُوشیار هم بودند. قبل از وَفات‌شان وصیت کردند: هرچه از امکانات در اختیار من بوده است، بیت ‌المال است و مربوط به ولی‌فقیه است. این‌ها ارث نیست، فرزندان ما نمی‌توانند از این‌ها استفاده کنند و به ما هم درس دادند. خداوند ایشان را رحمت نماید. ولی قبل از ایشان مرحوم آیت الله العُظمی سیّد محمود شاهرودی (رضوان الله تعالی علیه) از مراجع بزرگ زمان خودشان بودند و مورد توجّه خاصّ و عام بودند. ایشان به حجّ مُشرّف نشده بودند. خیلی‌ها آمده بودند و پیشنهاد کرده بودند و گفته بود که آمادگی ندارم. بعضی از مُریدها با اصرار به ایشان عرض کرده بودند و ایشان گفته بودند: اگر من بخواهم بیایم، تنها نیستم؛ گروهی هم باید همراه من بیایند و مُشرّف بشوند. گفته بودند: همه را تأمین می‌کنیم. بالاخره عُذری برای ایشان باقی نمانده بود و در این سَفر حُضور داشتند. تا به مدینه آمده بودند، همین‌که دَرب قبرستان بَقیع را باز کرده بودند، در آن‌جا صیحه‌ای زده بودند و غَش کرده بودند. گفته بود: نگرانی من همین بود؛ نمی‌توانم این قَبرها را این‌گونه مورد هَتک حُرمت ببینم. قَبر امام صادق (علیه السلام)، قَبر امام حسن مجتبی (علیه السلام)، قَبر امام زین‌العابدین (علیه السلام) و قَبر امام باقر (علیه السلام) که این چهار امام، مادر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضرت «فاطمه بنت اَسد» (سلام الله علیها) و بزرگان دین ما با این عَقاید کُفرآمیز و شِرک‌آمیز وَهابیّت مورد هَتک حُرمت قرار گرفتند و برای شیعه زَخم قلب شد و همچنان باقی است. بنده عرضه می‌دارم: یابن الحسن! امام زمان! تنها قَبر امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیست که مورد اِهانت قرار گرفت؛ بلکه در زندگی‌اش مَظلوم بود، در خانه‌ی خودش غَریب بود، گرفتار نُفوذی‌ها بود. به دست همسرشان با سَمّ جَفا به شهادت رسیدند. عُجب افطاری به ایشان دادند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) روزه بود. مَظلومیّت مُضاعف بود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم مَظلوم بودند، ولی به میدان آمدند، جنگ کردند، مردانه از خودشان دفاع کردند؛ اما امام حسن مجتبی (علیه السلام) در درون خانه بر سر سُفره‌ی افطاری مَظلومیّت ایشان مَظلومیّت مُضاعف بود. بعد هم تَشییع جنازه‌ی ایشان عَجب تَشییع جنازه‌ای بود. مَعمولاً دیده‌اید و خودتان هم روضه‌خوان هستید، هم گریانده‌اید و هم گریه کرده‌اید. می‌گویند: حضرت زهرا (سلام الله علیها) شبانه و غَریبانه تَشییع شد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشان شبانه تَشییع شدند. ای‌کاش امام حسن مجتبی (علیه السلام) را هم شب برمی‌داشتند. وقتی جنازه را به طرف قَبر نبیّ مُکرّم اسلام حرکت دادند، آن زن اعلان کرد: مَروان! این تا زنده بود هم من از او خوشم نمی‌آمد. اجازه ندهید ببَرند. دستور داد تیرها را به کَمان گذاشتند. تابوت کَریم اهل‌بیت (علیه السلام) را نشان گرفتند؛ اما تنها تابوت نبود؛ تیرها از تابوت به کَفَن و از کَفَن به بدن رسید. و چه‌قدر برای اباعبدالله الحسین (علیه السلام) سخت بود. گریه می‌کردند. می‌گفتند: برادرم! غارت‌زَده آن کسی نیست که مالِ او را غارت کردند؛ غارت‌زَده من هستم که برادری مانند تو را از من گرفتند. هم خودش مَظلوم بود و هم فرزندانش مَظلوم بوند. ابتلایی که برای حضرت قاسم (علیه السلام) پیش آمد، برای هیچ شهیدی پیش نیامد. شهدا همه بعد از شهادت زیر سُم اَسب‌ها رفتند؛ اما یادگار امام حسن مجتبی (علیه السلام) هنوز جان داشت، اَسب‌ها از روی بدن او عُبور کردند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! همواره قَلب مُقدّس امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! توفیقات ما را تَثبیت بفرما.

خدایا! عاقبت به خیری ما را تَضمین بفرما.

خدایا! ما را لحظه‌ای به خودمان و به غیر خودت وامَگذار.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! ما را مورد شِماتت و مَلامت قرار مَده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم وجود ما را، زندگی ما را برای دینت، برای اولیائت، برای شهیدان راهت، برای امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) و نایب ایشان مایه‌ی زینت و افتخار قرار بده.

خدایا! ما را مایه‌ی سرافکندگی مؤمنین قرار مَده.

خدایا! دشمنان ما، کسانی که قابل هدایت نیستند را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! جبهه‌ی مُقاومت را به پیروزی قاطع که نابودی اسرائیل است برسان.

خدایا! آنچه از پیروزی‌ها نَصیب این نظام و مُقاومت کردی، تَثبیت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حاجات این جمع و مُلتمسین ما و همه‌ی مؤمنینی که توقُّع دارند، برآورده بفرما.

الها! آبرویمان را در دنیا و آخرت در پَناه آبروی قرآن کریم و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) حفظ بفرما.

بارالها! پروردگارا! توفیق خوب درس‌خواندن، خوب فَهمیدن، خوب یاد دادن و خوب عمل‌کردن به همه‌ی حوزه‌ها و این جمع روزی بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، عَلمدار جبهه‌ی مُستضعفان، فرمانده‌ی کُلّ جبهه‌ی مُقاومت، مَرجع و زَعیم عالیقدرمان، رهبر نورانی‌مان را با اقتدار و عزّت تا ظُهور مولایمان حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! یاران ایشان را یاری بفرما.

خدایا! دشمنان ایشان را با چوب غَضب خود اَدب بفرما.

خدایا! هرکسی می‌خواهد در این جامعه همیشه فتنه به پا کند، اِلتهاب ایجاد کند، دل‌ها را نسبت به هم بَدبین کند، اعتماد عُمومی را نسبت به همدیگر سَلب کند، این وَحدت و اِنسجام و محبّت را به دوقُطبی‌بودن و اختلاف بکشاند، شیشه‌ی عُمرشان را بِشکَن.

خدایا! آتش فتنه‌شان را به خودشان برگردان.

بارالها! پروردگارا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان ما، مَشایخ ما، حق‌داران و گذشتگان ما را السّاعه بر سر سُفره‌ی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پذیرایی و اگر مشکلی در عالَم بَرزخ دارند، مُستخلص بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۳٫

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَىٰ وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ».

[۳] سوره مبارکه حج، آیات ۴۰ و ۴۱٫

«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ * الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ».

[۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۲۱٫

«وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: حُبُّ اَلدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَهٍ».

[۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫

«الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».

[۹] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۰] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (خطبه متقین).

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ. فَمِنْ عَلَامَهِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَهٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَهٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّهٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَـلُه خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکْلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ؛ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَهٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَهٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَهٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَهٍ. قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَهُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک».

[۱۱] شیخ جعفر شوشتری از مجتهدان و منبریان مشهور و تأثیرگذار در قرن ۱۳ و ۱۴ قمری. او نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه در شرح زندگانی امام حسین (علیه السلام) و اهمیت و آفات عزاداری امام حسین (علیه السلام) بوده است. کنگره بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۹ش در شوشتر برگزار شد. جعفر شوشتری در ۱۲۳۰ق در شوشتر به‌دنیا آمد. آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر می‌نویسد: «حاج شیخ جعفر شوشتری فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و فقهیان جلیل‌القدر و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان و دعوت‌کنندگان مردم به‌سوی خدا در عصر خود بوده است.» پدرش، حسین شوشتری از فقها و شاگردان سید محمد مجاهد بود. جعفر شوشتری در ۲۸ صفر سال سال ۱۳۰۳ق در نزدیکی کرمانشاه درگذشت و پیکرش در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. شوشتری پس از خواندن مقدمات و ادبیات در زادگاهش به همراه پدرش به شهرهای نجف و کربلا مهاجرت کرد و پس از خواندن دروس حوزوی نزد اساتید آن زمان، از جمله صاحب فصول و شریف العلمای مازندرانی، در سال ۱۲۵۵ق به شوشتر بازگشت و مدتی را در آن شهر باقی ماند. پس از آن مجدداً به نجف بازگشت و از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. پس از مدتی به شوشتر بازگشت و تا آخر عمر در آن دیار مقیم بود. شیخ جعفر، مسافرتی به تهران داشت و با عالمان آن شهر مانند ملا علی کنی و همچنین با ناصرالدین شاه قاجار دیدار کرد. پس از آن به مشهد رفت و از آنجا به سمت نجف رهسپار شد. شیخ جعفر، به امام حسین (علیه السلام) و ذکر مصائب عاشورا اهتمام داشت. او با کهولت سن، تا آخرین مراحل زندگی خویش منبر می‌رفت و به وعظ و ارشاد می‌پرداخت. در رؤیای مشهوری که از خود وی نقل گردیده، جایگاه و مقام او و منبر رفتن برای سیدالشهداء مشخص می‌گردد.

[۱۲] جابر بن یزید بن حارث جُعْفی از تابعان و مشاهیر فقها، محدثان و مفسران شیعه و از اصحاب برجسته امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) است. جابر بنا بر گزارش منابع، دارای مقام و منزلت والایی بوده و دارای کتاب‌هایی است. وی در جایگاه راوی احادیث از جانب شیعیان و اهل سنت مورد مدح و طعن قرار گرفته است. وفات او را سال ۱۲۸ قمری گفته‌اند. در میان عالمان رجالی شیعه و سنی، جابر به علت اعتقادات مذهبی هم مدح و هم ذم شده است. نجاشی در وثاقت او شک کرده و او را مختلط می‌داند. شیخ مفید، او را از عالمانی می‌داند که ذم و طعنی درباره وی نیست. طوسی از ثقه بودن وی سخنی به میان نیاورده است ابن غضائری جابر را ثقه دانسته، ولی همه کسانی را که جابر از آنها روایت کرده، ضعیف شمرده است. ابن داوود حلی او را در زمره مجروحین حدیثی ذکر کرده است.

حر عاملی، حسین نوری و سید ابوالقاسم خویی او را توثیق کرده و در صدد توجیه اقوال عالمان پیش از خود بر آمده‌اند. خویی علاوه بر توثیق جابر، او را دارای جلالت و منزلتی عظیم دانسته که محرم اسرار و مورد لطف و عنایت امامین صادقین (علیه السلام) بوده است. یعقوبی، وی را در زمره فقهای دوران امویان و عباسیان ذکر می‌کند. ابن شهر آشوب، وی را از خواص اصحاب امام صادق (علیه السلام) و باب امام باقر (علیه السلام) می‌شمرد. در میان شرح‌حال‌نویسان سنی، برخی جابر را توثیق کرده‌اند. ولی بیشتر آنها به علت اعتقادات مذهبی نظیر رجعت، غلو و اینکه از اصحاب عبدالله بن سبا بوده، او را ضعیف شمرده‌اند. ابن سعد درباره جایگاه اجتماعی و فقهی وی می‌نویسد: هر گاه قاضی خالد بن عبدالله قَسری در کوفه قضاوت می‌کرد، جابر در کنار او می‌نشست. ترمذی درباره دانش حدیثی وی می‌گوید: اگر جابر نبود، کوفه از حدیث خالی می‌شد. ابن ابی حاتم رازی روایتی را نقل می‌کند که سفیان ثوری گفته است باتقواتر از جابر در حدیث ندیدم. ابن حجر عسقلانی گفته جابر گاهی احادیث نادر و منحصر به‌فرد روایت می‌کرد و از این رو بزرگان اهل سنت روایت کردن از او را بر خود لازم می‌دیدند.

[۱۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱؛ خوبی‌های دنیا.

«وَ قَالَ (علیه السلام) -وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا-: أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا [الْمُنْخَدِعُ] الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا، أَ [تَفْتَتِنُ] تَغْتَرُّ [بِهَا] بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَهُ عَلَیْکَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى؟ کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ؟ تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاهَ، لَا یُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ، لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطَلِبَتِکَ، وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ. إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَهٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا؛ مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ؛ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَهَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّهَ؛ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا، فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ، رَاحَتْ بِعَافِیَهٍ وَ ابْتَکَرَتْ بِفَجِیعَهٍ تَرْغِیباً وَ تَرْهِیباً وَ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً؛ فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاهَ النَّدَامَهِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛ ذَکَّرَتْهُمُ الدُّنْیَا [فَذَکَّرُوا] فَتَذَکَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا».

[۱۵] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۱ و ۲٫

[۱۶] سوره مبارکه تین، آیه ۴٫

[۱۷] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫

[۱۸] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ».

[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه.

«…إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ یَا قَرِیباً لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَاداً لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ [مَمْلُولٍ ]…».

[۲۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۲۱] «المیزان فی تفسیر القرآن» که بیشتر به تفسیر «المیزان» شهرت دارد، از جامع‌ترین و مفصل‌ترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم هجری به قلم «سید محمد حسین طباطبائی» (۱۲۸۱ – ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. المیزان از تفسیرهای ترتیبی است و روش تفسیری آن، تفسیر قرآن به قرآن، یعنی تفسیر آیات به کمک دیگر آیات، است. انصاف علمی و دقت و عمق این تفسیر باعث شده است که این تفسیر مورد توجه عالمان شیعه و سنی قرار گیرد و به یکی از معتبرترین منابع فهم و تحقیق قرآن تبدیل شود. در ظرف مدت کوتاهی ده‌ها کتاب و صدها مقاله و پایان نامه در مورد آن نوشته شده است. از امتیازات مهم این تفسیر بررسی عمیق موضوعات مهمی همچون اعجاز قرآن، قصص انبیا، روح و نفس، استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد، و احباط است که به مناسبت آیه مربوط، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است.

[۲۲] سید محمدحسین حسینی طهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معروف به علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبایی و از عالمان شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. در عرفان خود را شاگرد سید هاشم حداد می‌خواند و کتاب روح مجرد را برای معرفی و پاسداشت او نگاشت و حداد را «انسان کامل» می‌دانست. حسینی طهرانی بیش از ۵۵ جلد کتاب نگاشته که بیشتر آن در سه مجموعه الله‌شناسی، امام‌شناسی و معادشناسی جمع‌آوری شده است. وی همچنین کتاب‌هایی درباره فاطمه دختر پیامبر اسلام، احیای حکومت اسلامی، تفسیر مواعظ اخلاقی و تفسیر پاره‌ای از آیات و احادیث، همچون آیه نور و حدیث عنوان بصری دارد. برخی نظریات خاص او عبارتند از: وجوب عینی و تعیینی نماز جمعه در دوره غیبت امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، شیعه دانستن محیی‌الدین عربی، حرام بودن اقامت مسلمانان در بلاد کفر و مخالفت با استفاده از تاریخ شمسی به‌جای قمری. طهرانی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از امام خمینی حمایت می‌کرد. سید محمدحسین لاله‌زاری معروف به علامه طهرانی، روحانی مجتهد، الاهی‌دان، عالم به فلسفه، کلام و تفسیر و اهل سیر و سلوک بود. آثار پرتعداد او با موضوع خداشناسی، معاد، امامت، عرفان و برخی موضوعات سیاسی و اجتماعی بارها منتشر شده‌ است. او به مدت ۲۳ سال نیز در تهران در مسجد قائم به اقامه نماز جماعت و سخنرانی‌های مذهبی اشتغال داشت.

سید محمدحسین طهرانی متولد ۲۴ محرم سال ۱۳۴۵ق در تهران فرزند سید محمدصادق است که از شاگردان محمدتقی شیرازی بوده است. تحصیلات حوزوی را در سال ۱۳۶۴ق قم آغاز کرد و هفت سال بعد به نجف رفت. در سال ۱۳۷۷ق به تهران بازگشت و در مسجد قائم در خیابان سعدی، به تبلیغ دینی مشغول شد. در سال ۱۴۰۰ق بنابر خواست استادش سید هاشم حداد به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن شد. طهرانی ۱۷ تیر ۱۳۷۴ش برابر ۹ صفر سال ۱۴۱۶ق در مشهد درگذشت. محمدتقی بهجت، از مراجع تقلید شیعه، بر او نماز خواند، و در صحن انقلاب (عتیق) حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت وی پیام تسلیتی از سوی سید علی خامنه‌ای خامنه‌ای صادر شد و وی را بهره‌مند از مراتب بالای علمی و فقه فنی و اجتهادی و «فقه الله الاکبر» معرفی کرده است. حسینی طهرانی تحصیلات کلاسیک خود را در تهران در هنرستان صنعتی تهران به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سفری به مشهد در سال ۱۳۶۴ق به دست میرزا محمد تهرانی، نویسنده مستدرک البحار، در مشهد، عمامه بر سر گذاشت و پس از آن در مدرسه حجتیه در قم مشغول تحصیل حوزوی گردید. پس از مدتی با سید محمدحسین طباطبائی آشنا شد و در جمع شاگردان او در دروس حکمت، تفسیر و عرفان قرار گرفت. طهرانی در قم به جز علامه طباطبائی از درس عبدالجواد سدهی، سید رضا بهاءالدینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد، سید محمد حجت کوه‌کمری و سید حسین طباطبایی بروجردی بهره برد. او در سال ۱۳۷۱ق به نجف رفت و در دروس فقه و اصول حسین حلی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود حسینی شاهرودی و آقابزرگ تهرانی حاضر می‌شد.

[۲۳] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، الجزء ۱، الصفحه ۱۵۳٫

«وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْیَا حَلاَلاً مُکَاثِراً مُفَاخِراً لَقِیَ اَللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ وَ مَنْ طَلَبَهَا اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلْمَسْأَلَهِ وَ صِیَانَهً لِنَفْسِهِ جَاءَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَهَ اَلْبَدْرِ».

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۷۳٫

«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».

[۲۷] شرح چهل حدیث کتابی اخلاقی، عرفانی و اعتقادی به زبان فارسی که امام خمینی نگارش آن را در سال ۱۳۱۷ش به پایان رساند. در این اثر بسیاری از مسائل اخلاقی مانند اخلاص، ریا، توکل، حسادت، عجب، توبه، خوف و رجا و صبر، برخی از مسائل اعتقادی مانند جبر و اختیار و معاد و برخی از مسائل عرفانی مانند لقاء الله بر اساس ۴۰ حدیث از احادیث کافی مطرح و شرح شده‌است. این کتاب، به زبان‌های عربی، انگلیسی، فرانسوی، اردو، تایلندی و کردی ترجمه و منتشر شده‌است. برخی از نویسندگان از جمله جواد محدثی، سید حسن اسلامی و محمدرضا یکتایی هر کدام به صورت جداگانه، این کتاب را به زبان فارسی، بازنویسی و خلاصه کرده‌اند. مطالب کتاب شرح چهل حدیث را امام خمینی نخست در مدرسه فیضیه و مدرسه ملاصادق قم برای شاگردانش مطرح و بعد آن دروس را به صورت کتابی به زبان فارسی تنظیم کرد. چنانکه نویسنده تصریح کرده است، نگارش کتاب «شرح چهل حدیث»، چهارم محرم ۱۳۵۸ق (۵ اسفند ۱۳۱۷ش) به پایان رسانده است. چهل‌‌حدیث‌نویسی یا اربعین‌نویسی، سنتی مرسوم در میان مسلمانان است که از نیمه دوم قرن سوم هجری آغاز شد. بر اساس حدیثی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، هر کس چهل حدیث را از آنچه مسلمانان در امر دین خود بدان محتاجند حفظ کند، خداوند او را در قیامتْ، فقیهی عالِم محشور خواهد کرد. امام خمینی نیز در مقدمه کتاب، به این حدیث اشاره کرده و ابراز امیدواری کرده است که این اثر مشمول حدیث مذکور باشد. وی همچنین درباره نوع انتخاب شرح احادیث و علت نگارش این کتاب به زبان فارسی می‌نویسد: بعد، این بنده بی‌بضاعت ضعیف مدتی بود با خود حدیث می‌کردم که چهل حدیث از احادیث اهل‌بیت عصمت و طهارت، علیهم السلام، که در کتب معتبره اصحاب و علماء، رضوان اللَّه علیهم، ثبت است، جمع‌آوری کرده و هر یک را به مناسبت شرحی کند که با حال عامه مناسبتی داشته باشد، و از این جهت آن را به زبان فارسی نگاشته که فارسی‌زبانان نیز از آن بهره برگیرند. ۳۳ حدیث از احادیث کتاب، در باب اخلاق، و هفت حدیث دیگر، درباره اعتقادات و معارف است. امام خمینی در این کتاب ابتدا متن حدیث را نقل می‌کند، سپس ترجمه فارسی را می‌نگارد و پس از آن، کلمه‌های اصلی حدیث را شرح و معنا می‌کند و در نهایت، به شرح و توضیح متن حدیث می‌پردازد. استفاده از آیات قرآن کریم برای توضیح بهتر نیز در متن شرح چهل حدیث امام خمینی دیده می‌شود. وی همچنین پاره‌ای از سخنان استاد خود محمدعلی شاه‌آبادی را نیز در موضوعات مختلف نقل کرده است. استفاده از مطالب متنوع مرتبط با دیگر علوم در شرح احادیث از دیگر ویژگی‌های کتاب است.

منبع اصلی کتاب چهل حدیث امام خمینی، اصول کافی است و بیشترین احادیث، از باب ایمان و کفر کتاب اصول کافی انتخاب شده است که تعداد آن به ۲۶ حدیث می‌رسد. همچنین شش حدیث از باب توحید و سه حدیث از باب فضیلت علم‌آموزی نقل و شرح شده است. حدیث اول کتاب روایت مشهور نبوی درباره اهمیت جهاد نفس است که از آن به جهاد اکبر تعبیر شده است. روایت بر اساس نقل کلینی در کافی از سکونی از امام صادق (علیه السلام) این است که: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد لشکرى را فرستاد پس چون که بر گشتند فرمود: «آفرین باد به گروهى که به جاى آوردند جهاد کوچک را، و به جاى ماند بر آنها جهاد بزرگ.» گفته شد اى پیامبر خدا چیست جهاد بزرگ؟ فرمود: «جهادِ نفس است.» حدیث چهلم روایتی از امام سجاد (علیه السلام) در باره توحید و نزول سوره توحید است. «عاصم بن حمیدگوید: سؤال شد از على بن الحسین، علیهما السلام، از توحید، فرمود: «همانا خداى عزّ و جلّ مى‌دانست که در آخر الزمان مى‌باشند اقوامى دقیق النظر، پس فرو فرستاد خداى تعالى: قُلْ هُوَ اللّه أَحَدٌ. (سوره توحید)و آیات از اوّل سوره حدید را تا وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ. پس کسى که طلب کند غیر آن را به تحقیق هلاک شود.» نویسنده کتابش را به دعاهایی ختم کرده است که فرازی از آنها چنین است: بار الها، نِعَم تو ابتدایى است (دادِ حق را قابلیتْ شرط نیست‌) و نَوال تو غیر متناهى، باب رحمت و عنایت مفتوح است و خوانِ نعمتِ بى‌پایانت مبسوط، دلى‌ شوریده و حالى آشفته، قلبى داغدار و چشمى اشکبار، سرى سودایى بیقرار، و سینه‌اى شَرحه شَرحه آتشبار مرحمت فرما، و خاتمه ما را به اخلاص به خودت و ارادت به خاصان درگاهت، یعنى دیباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غیب و شهود، محمّد و آل و اهل بیت مطهرش، صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین، به انجام رسان. نسخه دست‌نویس کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی به همراه دو کتاب دیگر، شرح دعای سحر و آداب الصلوه، تا اواخر دهه ۱۳۶۰ شمسی در کتابخانه ملاعلی معصومی همدانی نگهداری می‌شده و سپس به دست چاپ سپرده شده است اولین چاپ کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی، توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در سال ۱۳۷۱ در ده هزار جلد انتشار یافت و چاپ شصت‌وچهارم آن در سال ۱۴۰۰ش در ۹۲۳ صفحه و هزار نسخه انتشار یافته است.

[۲۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۰۷٫

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : آفَهُ اَلدِّینِ اَلْحَسَدُ وَ اَلْعُجْبُ وَ اَلْفَخْرُ».

[۲۹] همان.

[۳۰] سید محمود حسینی شاهرودی (۱۲۶۲-۱۳۵۳ش) مرجع تقلید شیعه ساکن نجف و پدر سید محمد حسینی شاهرودی. وی از شاگردان میرزای نائینی و آقاضیاء عراقی بود و پس از سید ابوالحسن اصفهانی به مرجعیت رسید. میرزای نائینی او را ذوالشهادتین می‌خواند و نظرش را در دادن گواهی اجازه اجتهاد به شاگردانش جویا می‌شد. همچنین آقاضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی شاگردان خود را برای آزمودن اجتهاد نزد وی می‌فرستادند. احداث مسجد، حسینیه و مدرسه علمیه در کابل و برخی شهرهای ایران، بازسازی مدارس علمیه بخارایی و قزوینی در نجف، تأسیس بعثه حج و اعتراض به حکومت پهلوی در واکنش به واقعه فیضیه از اقدامات سید محمود حسینی شاهرودی در دوره مرجعیتش بود. همچنین در دوره مرجعیت او پیاده‌روی از نجف به کربلا رونق گرفت.  رساله‌هایی در موضوعات فقهی و اصولی و نیز تقریرات درس‌های آقاضیاء عراقی و میرزای نائینی از تألیفات سید محمود شاهرودی است. همچنین کتاب یَنابیع‌الفقه تقریرات درس خارج صلاه (نماز) ایشان است که در چهار جلد توسط سید محمدجعفر جزائریِ مروج تقریر شد. کتاب «الامام الشاهرودی السید محمود الحسینی» اثر سید احمد حسینی اشکوری (تولد ۱۳۵۰ق) درباره زندگی وی است که به زبان عربی نوشته شده است. در تیر ۱۴۰۰ش، کنگره بزرگداشت حسینی شاهرودی با عنوان عالم ذوالشهادتین، در مشهد، قم و نجف برگزار شد.

شاهرودی در سال ۱۳۲۸ق به نجف رفت و در درس‌های فقه و اصول آخوند خراسانی حاضر شد. هم‌زمان رسائل و مکاسب شیخ انصاری را تدریس می‌کرد. او حدود هجده ماه در درس آخوند خراسانی شرکت کرد. با درگذشت آخوند در ۲۰ ذی الحجه ۱۳۲۹ق به سامرا رفت؛ اما طولی نکشید که به نجف برگشت و یک دوره اصول فقه را نزد آقاضیاء عراقی فرا گرفت. او همچنین در درس میرزای نائینی حاضر می‌شد و از شاگردان خاص او بود. میرزای نائینی او را بر دیگر شاگردانش مقدم می‌داشت و هنگامی که برای شاگردانش گواهی علمی صادر می‌کرد، نظر وی را نیز جویا می‌شد. گفته شده نائینی گواهی وی را گواهی دو عادل به شمار می‌آورد. از این‌رو آقا ضیاءالدین عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی او را ذوالشهادتین (صاحب دو شهادت) می‌خواندند و شاگردانشان را برای آزمودن اجتهاد نزد وی می‌فرستادند. عالمان زیادی در جلسه درس سید محمود شاهرودی شرکت می‌کردند. سید محمد حسینی شاهرودی، سید جواد آل‌علی شاهرودی، سید محمدجعفر مروج جزائری، محمد رحمتی سیرجانی، علی آزاد قزوینی محمدابراهیم جناتی، مسلم ملکوتی، جواد تبریزی و سید کاظم حائری از شاگردان او بودند. شاهرودی در دوره میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی در ۳۵ سالگی به اجتهاد رسید. وی تا زمانی که آن دو زنده بودند از انتشار رساله عملیه خودداری کرد و مردم را به آنها ارجاع می‌داد. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۶۵ق مرجعیت شیعیان را عهده‌دار شد و در سال ۱۳۶۶ق رساله عملیه‌اش در نجف و تهران منتشر شد. مرجعیت او پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی و سید محسن حکیم فراگیرتر شد. کنگره بزرگداشت سید محمود حسینی شاهرودی با عنوان عالم ذوالشهادتین در تیر ۱۴۰۰ش در مشهد، قم و نجف برگزار شد. در ۱۷ تیر ۱۴۰۰ش همایشی در بزرگداشت وی در شاهرود برگزار شد. فراخوان این کنگره به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی و اردو در کشورهای مختلف منتشر شده است.

[۳۱] سید محمود هاشمی شاهرودی (۱۳۲۷ش-۱۳۹۷ش) فقیه متولد نجف. او در جوانی با تبعیت از مبنای فکری و سیره عملی استادش سید محمدباقر صدر، به فعالیت در حوزه علمیه نجف و مقابله با حکومت صدام پرداخت. پس از انقلاب اسلامی ایران و بر اثر فشار حکومت صدام، با توصیه سید محمدباقر صدر به ایران رفت. وی در این دوران مجلس اعلای اسلامی عراق را پایه‌گذاری کرد و هم‌زمان به تدریس و پژوهش در فقه و اصول ادامه داد. عضویت در شورای نگهبان، عضویت و نایب رئیسی مجلس خبرگان رهبری، ریاست قوه قضاییه، ریاست هیئت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه، عضویت و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، از مهم‌ترین مسئولیت‌های وی در جمهوری اسلامی ایران بوده است. شاهرودی در ۳ دی سال ۱۳۹۷ش پس از تحمل یک دوره بیماری در تهران درگذشت. در ۵ دی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در تهران بر جنازه او نماز گزارد، سپس جنازه وی به قم منتقل گردید و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او، دولت ایران روز ۵ دی را عزای عمومی اعلام کرد و حوزه‌های علمیه سراسر ایران نیز در این روز تعطیل شد.