«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حکومت‌های باطل مردم را سرگرم روزمرگی خود می‌کنند

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲]»؛ امروز روز تجلّی نُصرت الهی در حفاظت از انقلاب نابِ اسلامی است. روز کَرامت است، روز اِعجاز است، روز عنایت خاصّ مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به این خون‌های پاک و دستاوردهای خون‌های پاک است، روز شکست سقیفه است و روز پیروزی پَرچم غَدیر است. امروز به مناسبت روز ۹ دی، چند نکته خدمت شما برادران عزیز، عُلما و فُضلا تقدیم می‌داریم تا خداوند متعال توفیق شُکرگزاری را بیش از پیش به ما مرحمت کند. مسأله‌ی انقلاب یک مسأله‌ی عادی در تاریخ نیست، سابقه ندارد. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) که موفّق به تشکیل حکومت شدند، مانند جناب داوود (علیه السلام) و فرزند بزرگوار ایشان حضرت سلیمان (علیه السلام) و یک مَقطعی حضرت ابراهیم (علیه السلام) تَجهیز قُشون کردند و برای نجات جناب لوط (علیه السلام) به جبهه رفت و این پیامبر را آزاد کرد. حضرت موسی (علیه السلام) با نابودی فرعون رهبری همه‌ جانبه‌ی بنی‌اسرائیل را بر عُهده گرفت و در جریان «طالوت[۳]»، آن‌جا هم طالوت مَنصوب پیامبر خدا بود و با انتصاب پیامبر به اَمر خداوند به جنگ رفت؛ ولی فِئه‌ی قَلیله‌ای بودند و سرنوشت جنگ هم با دست حضرت داوود (علیه السلام) به پایان رسید و این ضرب شَصتی که حضرت داوود (علیه السلام) نشان داد، خداوند متعال به او مُلک و حکمت داد. وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) با تحمّل فشارهای طاقت‌فَرسایی که هیچ‌کسی جُز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تابِ تحمّل این فشارهای ۱۳ ساله‌ی مکّه را نمی‌توانست بیاورد؛ اما ایشان فشارها را تحمّل کردند و مُقدّمات تشکیل حکومت را با دو بیعت با سَران مدینه وقتی به مدینه آمدند حکومت تشکیل دادند و حکومت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم خیلی پُر هزینه بود. در مدّت ۱۰ سال حکومت ایشان، ۸۰ بار جنگ کردند. با این مُقدّمات پیامبر آخر هستند و عنایت‌های خداوند متعال آنچه بر همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) شامل بود، همه را به صورت یک‌جا بر پیامبر خودش عنایت فرمود. مع‌ذلک هم خودشان در مُدّت ۱۰ سال حکومت‌شان مُبتلا به جنگ‌های فراوان شدند و هم بعد از خودشان مسیر حکومت تغییر کرد. به همین زودی نَفَس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نظر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مواعظ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سخنرانی‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مُعجزات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلاً چیز عجیبی است و باورنکردنی است. چطور شد مردمی که در رِکاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، پای صحبت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و در تمام این ۲۳ سال هیچ‌گاه تبلیغ توحید بدون تبلیغ ولایت و تذکّر به استمرار حاکمیّت خداوند متعال نبوده است. اوّلین سخن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اظهار دعوت توحیدی بِستر توحید را وصایت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُعرّفی فرمودند. حجه‌الوداع هم در یک جریان رسمی‌ بی‌سابقه‌ و بی‌لاحقه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان اَمیرمؤمنان از مردم بیعت گرفتند. مع‌ذلک دو ماه نگذشته بود که فَضا تغییر کرد و گویا که هیچ‌چیزی نبوده است. نه غَدیری بوده است، نه آن همه مُعجزات و جانفشانی‌ها و نزول آیات و همه‌ی این‌ها به صورت یک‌جا رفت و در فَضای مدینه اَحدی از سَران قبائل، از این رَزمندگانی که در جنگ‌ها در رِکاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حُضور داشتند، این‌ها هم نیامدند در ارتباط با اصلی‌ترین مسأله‌ی اسلام که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌چیز را بخاطر او تَبیین فرموده است، مسأله‌ی رهبری و مَرکزیّت سالم برای جامعه‌ی اسلامی است، هیچ‌کسی حمایت نکرد و هیچ گروهی به پا نخواست و حتی در برخوردهای فیزیکی با دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس کسی جَریحه‌دار نشد، با این مُنافقین درگیر نشد، غیر از خانواده‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خونی در این رابطه ریخته نشد. کسی که تاریخ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، تشکیل حکومت‌ها و برخورد مردم را با حکومت الهی را ببیند، متوجّه می‌شود که اَکثریّت مردم آینده را نمی‌بینند، امروز را می‌بینند، تابع اَمیال و هَوس‌هایشان هستند و حکومت‌های باطل هم از موضع تَهدید و هم از موضع تَطمیع مردم را سرگرم روزمرگی می‌کنند و هدف را به دست فراموشی می‌سپارند و به نتایجی که خلاف هدف خلقت و هدف حکومت‌های دینی بوده است، از بین می‌رود.

Sadighi-14021009-Hoze-Thaqalain_IR (1)Sadighi-14021009-Hoze-Thaqalain_IR (2)

انقلاب اسلامی همان انقلاب نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است

انقلاب اسلامی دقیقاً انقلاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. انقلاب اسلامی انقلاب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. تَعبیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) تَعبیر دقیقِ فقهی و عقلی است که فرمودند: «ولایت‌ فقیه ادامه‌ی حرکت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است». امام (رضوان الله تعالی علیه) با عنایت الهی توفیق پیدا کرد که پَرچم غَدیر را بعد از چند قَرن به اهتزاز دربیاورد و هزینه‌های فراوانی هم در این مُدّت پُر برکت عُمر حکومتی‌شان از آشوب‌های داخلی تا ۸ سال دفاع مُقدّس تحمّل کردند و خَم به اَبرو نیاوردند و از همه‌ی این طوفان‌های سَهمگین که نشانه‌های نُصرت الهی و امدادهای غیبی به وُسعت همه‌ی آشوب‌ها و طوفان‌هایی بود که علیه انقلاب و ولایت فقیه پیش آمده است. اگر کسی به این‌ها باشد، تنها جریان طَبس نیست؛ ۸ سال جنگ با شَرق و غَرب و دَوام و بیرون آمدن با پیروزی یک کرامت روشنِ قَطعی است. ولی همه‌ی این‌ها «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۴]» را همراه خودش دارد. مَددهای غیبی خداوند متعال و نُصرت الهی همواره مَعلول عمل آگاهانه‌ی مردم و انتخاب درست مردم بوده است، ولو به اندازه‌ی کم باشد. همیشه سُنّت الهی این است؛ «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً[۵]». ولی یقیناً قدرت خدا بود، دست غیبِ خدا بود؛ ولی بِستر آن حضور مردم و آمادگی مردم بود. این جریان ۹ دی یک نُقطه‌ی عَطفی در تاریخ حاکمیّت اَدیان است.‌ برای هیچ‌کسی پیش نیامده است. بالاخره پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همه‌ی هیمنه‌اش بعد از خودش راهش ادامه پیدا نکرد.‌ این ۴ سال حکومت حضرت علی (علیه السلام) هم حکومت امامت و ولایت نبود؛ ادامه‌ی حکومت خُلفا بود، انتخاب مردم بود و مردم هم او را به عنوان امامی که مَنصوب خداست، انتخاب نکردند؛ بلکه آن شرایطی که «عُثمان» برای مردم پیش آورده بود، بر یک حکومت فامیل‌باز و دارای ریخت‌ و پاش‌های عجیب شوریدند و خلیفه را کُشتند و همان‌ها هم دَرب خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند. و مهم‌ترین دلیل بر این‌که این آن حکومتی نیست که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکومت کرد و حضرت علی (علیه السلام) را در غَدیر مُعرّفی کرد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند: من وزیر باشم بهتر است تا اَمیر باشم. در حالی‌که مسأله‌ی امامت و ولایت قابل تَفویض نیست. این‌گونه نیست که بشود این را به دیگری واگذار کرد. «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ[۶]»؛ این همان حکومت خواست مردم بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ۴ سال تحمّل کردند و واقعاً هم تحمّل بود، خون جگر بود و خودشان هم پیش‌بینی کرده بودند که شما من را برای خودتان می‌خواهید و من شما را برای خدا می‌خواهم.‌ لذا در جنگ صفین در آخر به آن‌جا رسید که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً[۷]»؛ تا دیروز اَمیر بودم، ولی امروز باید حَکمیّت را قبول کنم، باید هرچه این‌ها گفتند را بپذیرم. در حَکمیّت هم آنچه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند، اجازه ندادند که آن برود و در حَکمیّت‌ حضور داشته باشد. کسی را که با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مسأله داشت یعنی «ابوموسی اَشعری[۸]» را گذاشتند و انصافاً مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عالَم‌سوز است. کسی که دَرک کند، مانند مرحوم «علّامه امینی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌شود که اصلاً نام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برایشان رِقّت‌بار بود و شنیدن آن حوادث برایشان شکننده بود. این انقلاب نه این‌که مُقدّمه‌ی ظُهور است و باید آمادگی مردم در طول تاریخ حاکمیّت اَدیان یک آمادگی استثنائی باشد که وقتی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) می‌آیند، این نوع حوادثی که بعد از حکومت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) پیش آمد و مسیر تغییر کرد، دیگر آن پیش نیاید و آن بَصیرت عُمومی مردم است. تا این بَصیرت در یک حدّ نصابی در جامعه نباشد، آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) عَطف بر حکومت ۴ ساله‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌شود و حکومت امام حسن مجتبی (علیه السلام) می‌شود و مردم راه دنیا را برای آخرت تَرجیح می‌دهند. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا[۹]»؛ گرچه اشتباه دنیاپَرست‌ها هم همین است که خیال می‌کنند اگر به دنبال دنیا بروند، دنیا ارضایشان می‌کند؛ در حالی‌که در مسائل دُنیوی هم حکومت‌های سکولار به دنیای مردم بیشترین ضربه را وارد کرده‌اند و قولِ خداوند قول حقّی است که می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۱۰]».

Sadighi-14021009-Hoze-Thaqalain_IR (3)Sadighi-14021009-Hoze-Thaqalain_IR (4)

حماسه‌ی ۹ دی یک واقعه‌ی استثنائی در تاریخ اسلام است

این ۹ دی واقعاً استثنائی است. در تاریخ حکومت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و حکومت توحیدی به معنای واقعی کلمه استثناء است. زیرا که دنیای شیطنت، دنیای کُفر و دنیای استکبار این انقلاب‌های مَخملی را تجربه کرده بود و در همه‌جا از آن‌ها نتیجه گرفته بود. در ایران هم سُراغ آدم‌های عادی نرفتند. «سیّد محمّد خاتمی» از اوّل انقلاب در مَتن انقلاب وزیر بوده است، نماینده‌ی مجلس بوده است، پدر ایشان جُزء مُتدیّنین و صُلحای از ائمه‌ی جمعه بوده است؛ «موسوی» نخست‌وزیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بوده است؛ «کروبی» در یک زمانی جُزء نورچشمی‌ها به حساب می‌آمد، مسئول بنیاد شهید بوده است، رئیس مجلس شورای اسلامی بوده است. یعنی همه‌ی این‌هایی که در این فتنه با دنیای استکبار و نقشه‌ی شیاطین جهانی آمدند و مُجری برنامه‌ی آن‌ها بودند، آدم‌هایی بودند که سوابقی در نظام اسلامی داشتند و به جدّ می‌شود گفت که بعضی از این‌ها از اَرکان نظام اسلامی بودند. «هاشمی رفسنجانی» جُزء اَرکان نظام بود. با این اَفراد ۸ ماه کار تبلیغاتی، بُمباران تبلیغاتی تا حدّی که توانستند مردم را به خیابان بکشانند، جمعیّت‌های کَثیری را به عنوان اعتراض به یک دروغ ساخته شده اعتنا کردند و اعتراض به صحّت انتخابات داشتند. از نظر ظاهری باید می‌توانستند کار سقیفه را خیلی جااُفتاده‌تر و حساب‌شده‌تر عمل کنند و مسیر غَدیر را به طور کُلّی تغییر بدهند. اما خون شهدایی که در سطح وسیع، شهدای ایران هم از نظر کیفی و هم از نظر کَمّی از شهدای صدر اسلام مِنهای عاشورا و مِنهای حضرت «حمزه» (علیه السلام) و چند نفر دیگر، انصافاً شهدای ما شهدای خاصّی بودند. هم کَمّاً و هم کیفاً این‌ها اثرگذار بودند، این‌ها مَجرای هدایت بودند، این‌ها فِلش‌های درستی بودند و خطّ حرکت مردم را با خون خودشان خوب تَرسیم کردند. همچنین هدایت و رهبریِ مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بی‌سابقه بود. گویا بلندگوی خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) است، بلندگوی خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. نیامدند با مردم مُقابله کنند. در آن جمعیّت عظیمی که در روز شنبه راه اُفتادند و در مقابل نظام به آن‌گونه شُعار می‌دادند، هیچ مُقابله‌ای با مردم نکردند. هیچ‌وقت به سَران فتنه یک جمله‌ی سنگینی که به ذهن کسی سنگینی کند که مثلاً یک حرفی و جسارتی به کسی شده باشد، نکردند. به صورت مُرتّب بر روی بَصیرت تأکید کردند و از موضع نشاط و اقتدار بود. در یک‌جا خَم به اَبرو نیاوردند، در یک‌جا بی‌حوصلگی نکردند، در یک‌جا دَستپاچگی از خودشان نشان ندادند. با یک آرامش، با یک نورانیّت، با یک دنیا اخلاص هم الحقّ و الانصاف آن خُطبه‌ی نماز جمعه‌ی ایشان نُقطه‌ی عَطفی بود، هم بیدارگر بود و هم دلبر بود. نفوذ ایشان در عَواطف و احساسات مردم استثنائی بود. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در آن‌جا هم گفتند که امام (رضوان الله تعالی علیه) تسلیم نشد و من هم تسلیم نمی‌شوم. در مقابل قانون ایستادند، ولی من قانون‌شکنی نمی‌کنم. این مَضمون فرمایش ایشان است. مردم را به یک حقیقتی که آن چیزی که می‌تواند جامعه را حفظ کند، قانون است و امروز این گروهی که اعتراض می‌کنند، به قانون اعتراض می‌کنند. با هَنجارهای پذیرفته‌شده‌ی شما مُقابله می‌کنند و قانون چنین اجازه‌ای به این‌ها نمی‌دهد.‌ هم این‌که گفتند این خطّی که من می‌روم، خطّ امام (رضوان الله تعالی علیه) است. درست همان صَلابتی که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)‌ در مواضع خودشان داشتند و هیچ طوفانی نتوانست ایشان را از این مسیر به مسیر دیگری بکشاند، من هم همان خطّ را دارم. و نهایتاً خطابی که به حضرت حُجّت کردند: «مولا جان! جان ناقابلی دارم، مُختصر آبرویی که شما دادید و بدنی ناقص؛ همه‌ی این‌ها را در راه شما تقدیم می‌دارم». هم منطق خیلی منطق گویا و بَلاغ مُبین بود و هم حالتی که سراسر خدا بود، اخلاص بود. این خیلی در هدایت و بیداری مردم فَضا را تغییر داد تا خداوند خواست و باطن سکولارها را که اصلاً این‌ها حرفی با مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) ندارند؛ اصلاً شخص مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) و اسم جمهوری اسلامی مَعنا ندارد؛ مِلاک برای آن‌ها چیز دیگری است. آن‌ها با اساس دین مُقابله دارند. لذا خداوند متعال باطن‌ها را این‌گونه ظاهر کرد که در روز عاشورا آمدند و به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اهانت کردند. این چوبِ خدا بود. بالاترین چوبی که خدا می‌زند، این است که اَشخاص را گرفتارِ عمل خودشان و حرف خودشان می‌کند. آن‌ها به آن صورت جسارت کردند و موسوی گفت که این‌ها یک مُشت مردم خداجوی را … خداوند متعال خیلی پَرده را کنار زد که این‌ها نیستند و آمریکاست، این‌ها نیستند و انگلیس است، این‌ها نیستند و فرانسه است، این‌ها نیستند و مُعاندین با دین به جنگ با شما آمده‌اند. این ۹ دی را در یک جوشش فِطری که با تصرّف حضرت حُجّت واقع شد؛ «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطُفٌ آخَر وَ غَیبَتَهُ مِنَّا[۱۱]»؛ حضرت یک نگاهی به دل‌ها کردند و این خیزش عُمومی و این قیام همه‌جانبه در همه‌ی شهرها و استان‌ها به صورت دریای خُروشان بیرون آمد و بدون یک گُلوله‌ای که لازم باشد خَرج بشود، خداوند آبروی این سَران فتنه را بُرد و دَوام انقلاب را تَضمین کرد و رهبری بلامُنازعِ الهیِ حکیمانه‌ی توأم با مظلومیّت مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بَرگ زَرینی در تاریخ اَدیان الهی شد و الحمدالله آتش فتنه با کمترین هزینه خاموش شد. دیگر بیش از این تَصدیع نمی‌کنم. دِین خودمان را نسبت به همه‌ی مردم و نسبت به شما که قُشون امام زمان (ارواحنا فداه) هستید و الحمدالله در تمام حوادث و بُحران‌ها این‌جا یک پایگاهی است و جان خودتان را به کَف می‌گذارید و شب و روز در دفاع از حَریم نظام اسلامی و پَرچم غَدیر بحمدالله لحظه‌شماری می‌کنید تا امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند. این اَدای دِینی بود.

Sadighi-14021009-Hoze-Thaqalain_IR (5)

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم در فرج امام زمان ما (ارواحنا فداه) تَعجیل بفرما.

خدایا! توفیق دَرک ظهور را به ما مرحمت بفرما.

خدایا! بَصیرت همه‌ی ما و مردم را روزافزون بگردان.

خدایا! در امتحانات سختی که برای رسیدن به قُلّه در پیش داریم، همه‌ی مردم و ما را ثابت‌قَدم بفرما.

خدایا! دنیا و آخرت این مردم را آباد بگردان.

خدایا! سایه‌ی رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.

در آستانه‌ی ولادت حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) هستیم. تبریک عرض می‌کنم. ایشان کوثر است و کم نخواهید. مادرتان خودش خیلی مَخزن خداست. خَزائن الهی هم در اختیارشان است و ان‌شاءالله فرزندان خَلَف باشیم تا همه‌ی ما نَوازش مادرانه‌ی ایشان را دریافت کنیم.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫

[۳] طالوت یکی از پادشاهان بنی‌اسرائیل، از نسل بنیامین فرزند یعقوب (علیه السلام) بود. طالوت را اهل علم و دارای جسم قوی دانسته‌اند. طالوت با دستور الهی به عنوان پادشاه بنی‌اسرائیل انتخاب شد. قرآن داستان امتحان سپاهیان بنی‌اسرائیل توسط طالوت را نقل کرده است. حضرت داوود داماد طالوت بود. طالوت که «شاؤل»، «شارک» و «ساوا» نیز خوانده شده از نسل بنیامین فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) بود. از پدرش با نام‌های «قیس» و «امال» یاد شده است. برخی معتقدند طالوت را به جهت طول قدش طالوت نامیده‌اند. نام طالوت در دو آیه ۲۴۷ و ۲۴۹ سوره بقره آمده و داستان او نیز در ۶ آیه از همین سوره بیان شده است. قرآن طالوت را دارای علم و جسمی قدرتمند می‌داند. تورات نیز او را بلند قد و خوش اندام معرفی می‌کند. تورات از طالوت به نام شاؤل یاد کرده است. طالوت بیش از پنج قرن بعد از حضرت موسی (علیه السلام)‌ زندگی می‌کرده است. گفتارهای مختلفی در مورد شغل طالوت وجود دارد. برخی او را چوپان عده‌ای او را دَبّاغ و تعدادی نیز او را سقّاء و فروشنده آب دانسته‌اند. برخی محققان معتقدند او فقیر بوده است اما این مطلب، مخالفانی دارد. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگ‌ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او می‌دهد و دخترش را نیز به عقد او در می‌آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف اموال طالوت را گرفت و داماد او شد. براساس برخی منابع، طالوت در اواخر عمر خود به حضرت داوود حسادت کرده و تصمیم به کشتن او گرفت. اما پس از وقایعی از تصمیم خود پشیمان شده و طلب توبه کرد. طالوت برای قبولی توبه خود به همراه فرزندانش به جهاد رفت و پس از کشته شدن فرزندانش،‌ خود به میدان رفته و کشته شد. براساس برخی منابع دیگر طالوت به مرگ عادی و در خواب مرد.

[۴] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۹٫

«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ».

[۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۶٫

«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا».

[۷] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸؛ نکوهش یاران سست و نادان.

«و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومه: أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون».

[۸] عبدالله بن قیس (درگذشت۵۲ق) مشهور به ابوموسی اشعری که یکی از صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. شهرت ابوموسی در منابع تاریخی عمدتاً به خاطر نقش وی در امر حکمیت پس از جنگ صفین است که به نمایندگی از طرف امام علی (علیه السلام) برای حکمیت انتخاب شد. امام، از انتخاب او راضی نبود، ولی با اصرار و اجبار برخی از لشکریانش به این کار مجبور شد. سرانجام ابوموسی از عمرو عاص (نماینده معاویه در حکمیت) فریب خورد. اصل او از طایفه اشعر از قبایل یمنی است که خود بخشی از قبیله قحطان به شمار می‌رفت. مادرش ظبیه که عدنانی بود بعدها اسلام آورد و در مدینه از دنیا رفت. ابوموسی یک بار جانشین فرمانده سپاهی شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شوال سال ۸ قمری برای سرکوب دوباره قبایل هوازن فرستاد. و پس از شهادت فرمانده، ابوموسی نبرد را تا پیروزی رهبری کرد. در همین سال او و معاذ بن جبل از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور تعلیم قرآن و احکام به مکیان شدند. ابوموسی در ۱۰ قمری پیش از حجه الوداع از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) والی بخشی از یمن شد. هنگامی که علی (علیه السلام) به خلافت برگزیده شد ابوموسی در نامه‌ای بیعت مردم کوفه را اعلام کرد. علی (علیه السلام) در حالی که تمام کارگزاران عثمان را معزول کرده بود به درخواست مالک اشتر و بر خلاف میل درونی او را بر امارت ابقا کرد. با این همه حوادث بعدی نشان داد که بیعت ابوموسی چندان هم از روی رغبت صورت نگرفت، چنانکه بعدها در جریان ستیزه جوییهای طلحه و زبیر در حالی که هنوز والی کوفه بود سخنی بدین مضمون گفت که حکومت از آن کسی است که فرمان دهد و غلبه کند.

هنگامی که علی (علیه السلام) به قصد مقابله با فتنه طلحه و زبیر رهسپار بصره شد در توقفگاه ذی قار در نزدیکی کوفه، محمد بن جعفر و محمد بن ابی بکر را به کوفه فرستاد تا مردم را برای ختم غائله، تجهیز و ترغیب کنند. ابوموسی در کار بسیج نیرو با این گفته «‌راه آخرت در گرو خانه نشینی است و جنگ دنیا خواهی است و هنوز بیعت عثمان بر گردن ماست و تا کشندگان او مجازات نشده‌اند با کسی نخواهیم جنگید‌» طفره رفت و حتی پیک علی (علیه السلام) را به زندان و قتل تهدید کرد. و آنگاه که علی (علیه السلام) دومین بار عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد ابوموسی با استناد به حدیثی که خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کرد اوضاع را به فتنه‌ای تشبیه کرد که می‌باید مردمان تا روشن شدن حقیقت چون پیکره‌های بی‌جان بر جای بمانند. علی (علیه السلام) این بار فرمان عزل وی را به فرزندش حسن (علیه السلام) داد و او را به همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد. ابوموسی دوباره با ایراد خطبه‌ای کوفیان را از مداخله در آنچه وی آن را نزاعی بین قریش نامید ـ که خود باید به اصلاح آن بپردازند ـ بر حذر داشت، اما سرانجام پس از آنکه حسن بن علی فرمان عزل را به وی ابلاغ کرد مالک اشتر او را از قصر حکومتی بیرون راند و مانع غارت اموال او، به وسیله مردم شد. از یک روایت چنین برمی‌آید که ابوموسی مدتی متواری بود اما بعدها ـ شاید بعد از جنگ جمل علی (علیه السلام) وی را امان داده بود. علت شهرت خاص ابوموسی در منابع تاریخی نقش سیاسی مهمی است که در امر حکمیت پس از جنگ صفین ایفا کرد و خواه ناخواه از عوامل موثر انتقال خلافت به بنی امیه شد. هنگامی که با خدعه عمروعاص و کوته فکری و دسته بندی‌های فرماندهان سپاه عراق سر انجام نبرد به حکمیت کشد، ابوموسی از جانب فرماندهانی از سپاه عراق، چون اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی ـ که همه آنها یمانی بودند ـ به رغم ناخوشنودی و هشدار امیرالمومنین علی (علیه السلام) به عنوان حکم برگزیده شد. روشن است که علت گزینش ابوموسی را باید نخست یمانی بودن و سپس کناره گیری او از جنگ دانست: وی که در جنگ در عُرض ـ بین تدمُر و رصافه در شام ـ به سر می‌برد، همگان را از هرگونه مداخله در آنچه خود فتنه می‌خواند بر حذر می‌داشت و جنگ با اهل قبله را جایز نمی‌شمرد، اما چون یکی از غلامانش خبر آورد که مردم صلح کردند گفت «‌سپاس خدا را که چنین شد ». آنگاه غلام افزود مردم تو را حکم قرار دادند، او پذیرفت و به اردوگاه علی (علیه السلام) آمد. علی در خطبه‌ای به این رفتار متناقض وی اشاره کرده است. تاریخ وفات ابوموسی را ۴۲، ۴۴، ۵۰، ۵۲، ۵۳، قمری آورده‌اند. ذهبی مرگ او را در ذیحجه سال ۴۴ قمری به واقعیت نزدیک‌تر می‌داند. او به هنگام وفات ۶۳ سال داشت. در محل مرگ و مدفن ابوموسی (کوفه یا مکه) نیز اختلاف شده است. گرچه منابع کهن‌تر آن را در کوفه که در آنجا منزل داشته است می‌دانند.

[۹] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۶٫

[۱۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».

[۱۱] کشف المراد، ص ۱۸۲، ط مؤسسه امام صادق علیه السلام ، در برخی از نسخه ها «و عدمه » به جای «غیبته » آمده است، ولی صحیح تر همان است که نقل کردیم.