«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تمام آنات و لحظات انسان باید برای خداوند متعال باشد

«وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ[۲]»؛ اگر انسان دل‌مشغولی‌اش آخرتش باشد، مرگ را جِدّی بگیرد، زندگی را زودگُذر و موقّت ببیند، اَبدیّت برایش جا بیفتد که این‌جا نسبت به آن‌جا قطره نسبت به دریا نیست؛ وجود مبارک ارباب‌مان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) جمله‌ای دارند که می‌فرمایند: «فَکَأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن وکَأَنَّ الآخِرَهَ لَم تَزَل[۳]»؛ وقتی مرگ می‌رسد، انسان می‌یابد که دنیا با او نبوده است. اصلاً به حساب نمی‌آید. و این دنیایِ هیچ منِ هیچ‌ در هیچ را چه‌قَدر مَشغول کرده است که از اساس کار، از یک زندگی که پایان ندارد، غافل کرده است. خیلی از قدرت‌نمایی‌های خداوند متعال است. به بَشر عَقل داده است، فطرت داده است، الهام فرموده است، پیامبر فرستاده است و هیچ زمانی بَشر را بدون حجّت به خودش واگذار نکرده است. اُلگوهایی مانند حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که نَحوه‌ی زندگی‌اش لحظه‌ به‌ لحظه و جای‌جای آن خَشیّت خداوند متعال و خوف از آخرت است و حیای زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مَحضر پروردگار متعال که نمود آن حیا در برابر دیگران است. با این همه مُقدّماتی که خداوند متعال برای ما فراهم کرده است، با این حال این نَفس چه می‌کند در مُقابله‌ی با همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، مُعجزات پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین)، کرامات ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) و حالات این‌ها ما را با هیچ‌چیز سرگرم کرده است و بر سر هیچ‌چیز با یکدیگر می‌جنگیم، به یکدیگر طَعنه می‌زنیم، پرونده‌سازی می‌کنیم، قَهر می‌کنیم، می‌رَنجیم، عُقده می‌کنیم. واقعاً پیچیدگی وجودِ انسان از قدرت‌نمایی‌های خودِ خداست. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا[۴]»؛ خودش هم فهمیده است، خودش هم می‌داند. علم او بیکَران است. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا * وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى[۵]»؛ با این‌که آخرت خیر و اَبقی است، شما دنیا را بر آخرت تَرجیح می‌دهید. این از عَجایب عالَم است، از عجایب خلقت است. لذا ایجاد دَغدغه در درون برای پاسخ‌دادن به زندگی‌مان، به کلمات‌مان، به اَفعال‌مان، میل قلبی را کم نگیرید؛ «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ[۶]»؛ رُکُون میل کَم است. این میل کَم هم اگر در درون انسان نسبت به افراد ظالم پیش بیاید، انسان را جهنّمی می‌کند.‌ اگر ظالمی برای انسان جاذبه داشته باشد، این موجب جهنّمی‌شدن انسان می‌شود.‌ بنابراین باید ما هر روز بنشینیم و به جهالت خودمان، به غفلت خودمان، به بی‌مُوالاتی و تسامُح خودمان گریه کنیم و چاره‌جویی کنیم که اصل و حقیقت و اَبدیّت را از دست ندهیم. الآن هم اگر کسی به توفیق الهی حواسش جمع باشد، باور دارد که یا در جهنّم است و یا در بهشت است. همین الآن هم جهنّم موجود است، «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ[۷]»، و هم بهشت الآن موجود است و همه‌ی ما یا در جهنّم هستیم و یا در بهشت هستیم.‌ چرا برای خودمان در این جهت حساب باز نکرده‌ایم؟ اگر ما رضا و غَضب خداوند متعال را، بهشت و جهنّم را، سعادت و شَقاوت اَبدی را جِدّی بگیریم، اصلاً فکرمان به چیزی جُز او نمی‌رود. دَغدغه، دَغدغه‌ی جِدّی می‌شود و وقتی دَغدغه‌ی انسان واقع‌بینانه، عمیق و با باور جِدّی بود، دیگر زمینه‌ی این‌که انسان یَقه‌ی همدیگر را بگیرد، پای همدیگر را بگیرد، بگو مگو و مُباحثات بی‌حاصل داشته باشد، برایش پیش نمی‌آید. انسان را بیمه می‌کند که عُمرش را هزینه نکند و عُمرش را ذخیره نماید. تمام آنات و لحظاتش برای خداوند متعال باشد، عِندالله باشد، رنگ بَقاء پیدا کند و انسان گرفتار حَسرت و ندامت نباشد.

احادیث نبوی و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) حُکم قرآن کریم را دارند

بانویی آمد و از حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بی‌بی ما که ان‌شاءالله شَفیعه‌‌ی ما باشند، ما که خراب کرده‌ایم، ولی یک مادر مهربانی داریم و به او هم خیلی اُمید داریم که دست‌مان را بگیرد و ما را از مَنجلاب نَفس‌مان بیرون بکشد، از این باتلاق هوی و هوس خلاص‌مان نماید. بانویی آمد و از بی‌بی درخواست کرد که از شما می‌خواهم تا از احادیث پدرتان به من چیزی برسانید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خادمه‌ی خود خطاب فرمودند: برو و آن جَریده را بیاور و به این خانم بده. رفت و برگشت و گفت: بی‌بی! چیزی پیدا نکردم و احتمال می‌دهم که در اثر جاروکردن از بین رفته باشد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناراحت شدند و فرمودند: چه می‌گویی؟ این حدیث نزد من «تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً[۸]» است. احادیث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) حُکم قرآن کریم را دارد و قرآن ناطق که امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهما السلام) هستند، عِدل قرآن صامت که قرآن متداول و شناخته‌شده‌ی بین ما هست، بنابراین کلمات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حُکم آیات قرآن کریم را دارد، حُکم قرآن ناطق را دارد؛ «تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً». مرحوم «علّامه طباطبایی» (سلام الله علیه) کتاب‌های حدیثی و «اصول کافی[۹]» را به همان صورتی که قرآن کریم را می‌بوسیدند، آن‌ها را نیز می‌بوسیده‌اند. در حالات مرحوم «آیت الله بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) نوشته‌اند که ایشان گفته بودند: در عُمرم در اتاقی که کتاب حدیث وجود دارد، پای خود را دراز نکردم. این‌ها آموزش برای یک طلبه است که از ابتدای ورود مُقدّسات را تَقدیس کند، در برابر جلوه‌های خداوند متعال، در برابر اَنوار کلمات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) زانو بزند و کوچکی کند. همان‌گونه که دراز‌کردن پا در مَحضر قرآن کریم خلاف ادب است، شاید شنیده‌اید و شاید در این مَحفل هم گفته شده باشد. یکی از شاگردان مرحوم آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌خواستند قرآن تلاوت کنند. کُرسی بوده است و گفته بودند که شاید زیر کُرسی اشکال نداشته باشد که انسان پای خود را دراز کند. قرآن را باز کرده بودند و پای ایشان هم در زیر کُرسی آزاد بوده است. فردا که به مَحضر آیت الحقّ مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی (سلام الله علیه و حشرنا الله معه) حضور پیدا می‌کند، ایشان می‌فرمایند: در مَحضر قرآن کریم در زیر کُرسی هم نباید پا را دراز کرد. لذا کتاب‌هایی هم که حاوی آیات قرآن کریم هستند، حاوی روایات اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، کتاب حدیثی نیستند، بلکه کتاب اخلاقی است، کتاب اجتماعی است، کتاب سیاسی است؛ ولی روایات و آیات قرآن کریم در آن هست، باید برای ما جایگاه بالایی داشته باشد و نسبت به آن‌ها هم تَکریم و تَعظیم کنیم و نکند بنَحوی بشود که لَحنی از ناحیه‌ی ما نسبت به جلوه‌های نور خداوند متعال پیش بیاید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) این ناراحتی را نشان دادند و عظمت حدیث را در این حَدّ برجسته کردند که فرمودند: «تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً». بالاخره او بیدار شد و با حساسیّت رفت و آن حدیث را پیدا کرد و آورد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم به آن بانو لُطف و عطا فرمودند. مطالبی که در این جَریده آمده بود، عُمده‌ی آن اِکرام همسایه بود. کسی که ایمان به خداوند متعال و آخرت دارد، همسایه‌ی او از شَرّ او در اَمان است. انسان مؤمن به گونه‌ای نیست که دیگران نگران او بشوند و فکر کنند که از او ضرر عُمده‌ای به آن‌ها وارد می‌شود؛ «یؤمن دقائقه». حدیث بعدی هم باز همسایه است و در انتها این است که کسی که مؤمن است و «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتْ[۱۰]»، مؤمن بیخودی حرف نمی‌زند. مؤمن اصل را بر سکوت می‌گذارد؛ مگر این‌که مُطمئن بشود حرفی که می‌زند موجب شَرّ و فتنه و شکستن دلِ کسی و رَنجش مؤمنی نمی‌شود؛ «فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتْ».

انسان باید در همه‌ی ‌چیزها رضای خداوند متعال را در نظر بگیرد

این‌ها مَعلول یک چنین حقیقتی است که وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) «عنوان بصری» را توجّه دادند که اگر بخواهی نوری بشوی، اگر بخواهی الهی بشوی، اگر بخواهی جلوه‌ی علم الهی باشی، باید این‌گونه باشی که جمله‌ی اشتغال و دَغدغه‌ی باطنی‌ات مسأله‌ی بندگی باشد. خداوند متعال چه اَوامری را به تو متوجّه کرده است و شما را از چه نَواهی برحَذر داشته است. اگر این دو چیز برای انسان دو خطّ قرمز باشد که یکی واجبات است و دیگری مُحرّمات است، چه واجبات عینی باشد، چه واجبات کِفایی باشد و چه واجبات تعبّدی و توسّلی باشد، در همه‌ی این‌ها عَرصه عَرصه‌ی بندگی خداوند متعال است و انسان مَشمول تکلیف است. هیچ‌جایی نیست که انسان آزاد باشد و تَکلیفی متوجّه او نباشد. اگر کسی تَکلیف‌مِحور بود، اگر کسی خدامِحور بود، اگر کسی وظیفه‌مِحور بود، او دیگر هیچ‌گاه وقت خالی برای خودش نمی‌بیند که اگر کسی سر به سر او می‌گذارد، او هم بایستد و با او مُقابله به مثل بکند و بخواهد از عُهده‌ی پاسخ‌های او بربیاید و قَلمداد بشود که طرف مقابل کم آورده است. حالا کم آورده باشد و یا زیاد آورده باشد، این‌ها جُز توهّمات و تخیّلات چیزی نیست. انسان باید پیروزی را در رضای خداوند متعال ببیند؛ حال دیگران می‌خواهند راضی باشند و یا می‌خواهند راضی نباشند. باید ناراحتی او در گرفتاری و سَخط الهی باشد. یکی از آقایان می‌گفت که یک مشکل جِدّی برای من پیش آمد و بسیار ناراحت بودم. خداوند متعال این آقای «مهندسی[۱۱]» (رحمت الله علیه) را رحمت نماید که در رادیو معارف را شرح زیارت جامعه‌ی کبیره‌ی ایشان را فراوان می‌گذاشتند. عالِم ربّانی خوبی بود و آقازاده‌ی ایشان هم مُدّتی قبل پیش ما آمده بودند، دیدم که آن حالت روحانی با وجود این‌که طلبه هم نبودند، فکر می‌کردند که همه به آن صورت هستند و آمده بودند که ببینند نزد ما هم چیزی گیرشان می‌آید یا خیر؛ بنده خجالت کشیدم. ما چگونه ریا کرده‌ایم که مردم فکر می‌کنند ما کسی هستیم؟! آمده‌اند تا از ما چیزی بگیرند! خداوند به دادمان برسد. می‌گفتند: ایشان وارد حُجره شدند و دیدند که من خیلی نگران و مُضطرب هستم. گفت: چه شده است؟ آن مصیبت و مشکل را گفتم. ایشان گفتند: ای بابا! تو چگونه طلبه هستی؟ من فکر کردم که گناهی پیش آمده است که این‌گونه بهم ریخته‌ای، اُمور دنیا که این‌گونه بهم‌ریختگی ندارد. تمام بهم‌ریختگی‌های ما مربوط به شئون مادی و زندگی حیوانی‌مان است. این‌جا بد شد، آن‌جا خوب شد، آن‌جا تحویلم گرفتند، آن‌جا تحویلم نگرفتند، آن‌جا آن امتیاز را به ما دادند، آن‌جا آن امتیاز را به ما ندادند، چه کسی بیشتر از ما خورده است، چه کسی بیشتر از ما بُرده است؛ همه‌اش همین‌هاست. این را خداوند متعال از ما بگیرد. یک بیماری‌ای است که مُبتلابِه جامعه‌ی بَشری بوده و هست و شیطان در حال بیدادکردن و جولان‌دادن است و قُشون جمع می‌کند و همه را از مرگ و بَرزخ و شب اوّل قبر و حساب قیامت و اَبدیّت در بهشت یا جهنّم غافل کرده است. ما را از خدای خودمان غافل کرده است؛ «لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ[۱۲]»؛ ما برای همدیگر بیشتر حساب باز کرده‌ایم تا برای خداوند متعال حساب باز کنیم. هیچ‌کسی برای خداوند متعال حساب باز نمی‌کند. همه ظواهر را می‌بینیم، همه دنیا را می‌بینیم، همه جاذبه‌های غَریزی خودمان را مهم‌تر از همه‌چیز می‌دانیم؛ در حالی که این‌ها جُز سَراب چیزی نیستند و انسان خودش را به هیچ گرفتار کرده است و این سرگرمی‌ها عُمر انسان را خورده است. فرداست که حضرت عزرائیل (علیه السلام) بیایند و دادِ انسان در آن‌جا بلند می‌شود که: «رَبِّ ارْجِعُونِ[۱۳]»؛ کاش برگردم! حالا سرم به سنگ خورده است و برگردم؛ «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ[۱۴]». ولی خداوند متعال هم خودش بنده‌اش را می‌شناسد. «کَلَّا[۱۵]»؛ این همه تشییع جنازه رفتی، این همه مریض‌های صَعب‌العَلاج را دیدار کردی، ولی هیچ‌یک از آن‌ها تو را بیدار نکرد. برگردی هم باز همین است. مگر از عبرت‌ها کم دیده بودی؟ هیچ‌گاه به خودت نیامدی، هیچ‌گاه به خودت نگرفتی؛ فکر کردی که این‌ها برای دیگران است و تو به آن‌ها مُبتلا نمی‌شوی. لذا این نُسخه‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) خیلی کاری است.

توصیه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای تعریف نکردن انسان از خوبی‌های خود

در مسأله‌ی «الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ» یکی دو حدیث را خدمت شما تقدیم می‌دارم که شاید در دل سیاه بنده هم به برکت گریه‌های بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) اثر بگذارد و خداوند متعال این چند روز باقی‌مانده دستمان را بگیرد و از باتلاق نَفس‌مان نجات بدهد. از وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «أقبَحُ الصِّدقِ ثَناءُ الرّجُلِ على نَفسِهِ[۱۶]»؛ خیلی خطرناک است. آدم از خودش تعریف کند و صادقانه هم تعریف نماید، درس خوبی داده است، حرف خوبی زده است، کار خوبی کرده است، یک‌جایی از این لب باز کند و از کارهای خودش و از صفات خودش و از معلومات خودش تعریف نماید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید که این زشت‌ترین صدق است. این‌که آدم در مورد خودش لب باز کند و بخواهد خودش را بزرگ جلوه بدهد. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ای به مُعاویه علیه الهاویه مَرقوم فرمودند: «لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَهِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّهً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ[۱۷]»؛ اگر نَهی الهی برای تَزکیه‌ی مَرء خودش را، انسان خودش را پاکیزه نشان بدهد، اگر این نبود، «لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّهً»؛ منظورشان خودشان هستند. با وجود این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریای بی‌ساحل فَضائل هستند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر همه‌ی ملائکه نویسنده بودند و همه‌ی دریاها مُرکّب بود و همه‌ی رَمل‌ها و اَشجار قلم بودند، «مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ‌[۱۸]»؛ یک‌دهم از فَضائل تو برای این‌ها ممکن نبود که احصاء کنند و بنویسند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با وجود این همه فضائل فرمودند: خداوند متعال نَهی کرده است و من هم از خودم دَم نمی‌زنم. یک حدیثی علی‌القاعده غالباً هم در ذهن مبارک شما هست، ولی خوب است که همیشه این حدیثِ وجود مبارک حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام)، میزبان ما، ولی‌نعمتِ ما، پَناه بی‌پَناهان، حجّ فقرا که چه امام رضایی داریم و غافل هستیم، کمتر دَرب خانه‌ی ایشان را می‌زنیم، کمتر دامان ایشان را می‌گیریم. این هم در «تُحف العقول[۱۹]» آمده است و هم در مَجامع دیگر بیان شده است. روایت شایعی است که حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «لاَ یَتِمُّ عَقْلُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ[۲۰]»؛ عبارات آن را هم می‌خوانیم تا به آن قسمتی که مربوط به این جمله‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است. «اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ اَلْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ[۲۱]»؛ روح سپاسگزاری در ما که همیشه طلبکار هستیم و هرکسی هم بیشتر به ما محبّت کرده باشد، طلب‌مان بیشتر است. «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ اَلْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ»؛ یک وقتی در پیش پای او بلند شده است، یک وقتی گِره‌ی کوچکی برای او باز کرده است؛ مگر یادش می‌رود؟! مگر این را قابل جُبران می‌داند؟! «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ اَلْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ اَلْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ»؛ ولی دنیایی از خدمات را در مورد افراد، در مورد فرد، در مورد فامیل و اَقوام اِعمال می‌کند، باز خودش را بدهکار می‌داند و می‌گوید که حقّ او را اَدا نکردم؛ «یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ اَلْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ». «لاَ یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَوَائِجِ إِلَیْهِ[۲۲]»؛ از مُراجعه‌ی مردم خسته نمی‌شود. «وَ لاَ یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ»؛ در علم هم عاشقانه است، خستگی‌ناپذیر است، نَستوه است، همیشه عطش دارد و از طلب علم سیر نمی‌شود؛ «طُولَ دَهْرِهِ»؛ نه این‌که مثلاً پایه‌ها را که گذراند بگوید دیگر تمام شد؛ بلکه تا زمانی که هست، عطش علم دارد. «اَلْفَقْرُ فِی اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ اَلْغِنَى وَ اَلذُّلُّ فِی اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ اَلْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ وَ اَلْخُمُولُ»؛ چه‌قَدر خوب است که انسان مَشهور نشود. حالا بنده خودم چوب آن را می‌خورم، می‌بینم که خُمول چه‌قَدر خوب است. «وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ اَلشُّهْرَهِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَاشِرَهُ وَ مَا اَلْعَاشِرَهُ قِیلَ لَهُ مَا هِیَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ یَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى»؛ هرکسی را می‌بیند، «لاَ یَرَى» یعنی حرف نمی‌زند؛ ولی در وجود خودش این‌گونه می‌بیند. «لاَ یَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى إِنَّمَا اَلنَّاسُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى»؛ حضرت امام رضا (علیه السلام) این را باز می‌کنند که چرا و انگیزه چه چیزی است که انسان همه را بهتر از خودش ببیند. می‌فرمایند: برای این‌که مردم دو گروه هستند؛ یک گروه «رَجُلٌ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى» هستند. ما خیلی‌ها را می‌شناسیم و واقعاً غِبطه می‌خوریم. همه‌ی کارهایشان بر روی حساب است، همه‌ی حرف‌هایشان بر اساس رضای خداست. نه بر اساس رضای خدای تخیّلی، بلکه ملجأ دارد، مرجع دارد، خودش مُجتهد است، استنباط کرده است و به نتیجه رسیده است. و یا تقلیداً دیده که مرجع او اجازه می‌دهد که این کار را انجام بدهد. چنین کسی که «خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى» است. اما «وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى»؛ در برابر «خَیْرٌ وَ أَتْقَى»، «شَرٌّ وَ أَدْنَى» آمده است. معلوم می‌شود که اگر کسی تقوا نداشته باشد، گرفتار سقوط و دنائت می‌شود؛ «وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى». «فَإِذَا لَقِیَ اَلَّذِی شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَیْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ»؛ چه بَسا این خوبی‌هایی دارد که نشان نداده است و همین‌که نشان نداده است، برای او خوب است. خوبی که من داشته باشم و آن را ویترینی نکنم و به رُخ دیگران نکِشم، من ندارم ولی او دارد. کار خیر او باطن است. «وَ خَیْرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِی»؛ این‌که همه‌چیز من در مَرئا و مَنظر است، به نَفع من نیست و برای من شَرّ است. «وَ إِذَا رَأَى اَلَّذِی هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ»؛ در برابر آن گروه اوّل همیشه خودش را وَضع می‌کند و هیچ‌ وقت رَفع نمی‌کند. «فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ»؛ اگر این حالت برای انسان پیش آمد، چنین حقیقتِ نَهادینه‌شده‌ای برای انسان حاصل شد، «فَقَدْ عَلاَ مَجْدُهُ وَ طَابَ خَیْرُهُ وَ حَسُنَ ذِکْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ».

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتی وَ یَا مَولاتِی یَا بِنْتَ رَسُولِ الله یَا فاطِمَهُ الزَّهْراءُ»

هرکه می‌دید، رِقّت می‌کرد. خیلی وضع ایشان وَخیم بود. هم آلام روحی داشتند، هم مشکلات جسمی داشتند.‌ مشکلات جسمی ایشان را در هیچ‌جا مطرح نکردند. نه به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشان دادند و نه به کسی دیگر. آن شعر را مَرثیه‌خوان‌ها از قول حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) می‌خوانند که مادر خواب بودی، در بیداری نه اجازه می‌داد کَبودی صورتش را ببینند، نه کسی از پَهلوی ایشان خبر داشت، نه آلام روحی‌شان را می‌گفتند. «اُمّ سَلمه[۲۳]» پرسید: «کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟[۲۴]»؛ فاطمه جان! وضع تو چطور است؟ حال تو چطور است؟ جواب فرمودند: «اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَکَرْبٍ[۲۵]»؛ هم درد دارم، هم غَم دارم. «فقد النبیّ[۲۶]»؛ پیامبرم را از دست دادم. فقدان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) سخت بود. به پدرشان خطاب کردند: «اَمَّا الدُّنْیَا، فَبَعْدُکَ مُظْلِمَهٌ[۲۷]»؛ روزگارم بعد از تو سیاه شد. «فَامَّا الآخِرَهُ، فَبِنُورَ وَجْهَکَ مُشْرِقَهٌ[۲۸]»؛ اما مُصیبت بعدی هم کمتر از مُصیبت اوّل نبود. «وَ ظُلِمَ الْوَصىُّ[۲۹]»؛ علی (علیه السلام) مظلوم شد. به امام ظُلم کردند، حقّ او را گرفتند. اما در مورد دردهای جسمانی‌شان تحفّظ داشتند. فقط تا وقتی زنده بودند، نگذاشتند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دیدن مَنظره‌های دلخَراش دلشان آب بشود. تا وقتی که وقتِ شهادت رسید، در آن‌جا دیگر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‌به ناچار می‌دیدند اگر این تَمهید مُقدّمات حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبود، لذا دستور دادند که آب آوردند. «فَغَسَلَت أحسَنَ غَسلِها»؛ این‌ زخم‌هایشان را شُستشو دادند. ای وای مادرم! بعد فرمودند برایم لباس نو بیاورید. لباس نو به تن کردند. کسی که شب زَفاف لباس نوی خود را داده است، ولی حالا برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُقدّمات را فراهم می‌کنند که حضرت علی (علیه السلام) ناراحتی زیادی مُتحمّل نشوند. بعد هم خودشان رویشان نشد و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیام دادند: به علی بگویید که من خودم را شُستشو دادم، لباس نو پوشیدم؛ من را از زیرِ لباس غُسل بده. بعد هم وقتی آمدند و بسترشان را رو به قبله پَهن کردند، «فضّه» می‌گوید که من رفتم و برگشتم، چون بی‌بی فرموده بودند که بیرون برو و بعد برگرد و صدایم بزن؛ اگر دیدی جواب ندادم، بدان که دیگر فاطمه نداری. لذا دلشوره داشت و زود برگشت. قَطیفه را از روی صورت بی‌بی کنار زد. دید که بی‌بی دست راست‌شان را بر روی صورت‌شان گذاشته‌اند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۰]»؛ اما در کربلا نه لباسی بود، نه پوششی بود…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

الها! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مظلومیتّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به تقرّب آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین)، به وجاهت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) امام زمان‌مان (اروحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارک و نازنین امام زمان‌ (اروحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! کارهای ما را مورد پَسند امام زمان‌ (اروحنا فداه) قرار بده.

خدایا! به ما نیّت تقرّب عنایت بفرما.

خدایا! کارهای ما را موجب حسرت قیامت قرار نده.

خدایا! تَرک کارهای ما را موجب عِقاب اُخروی قرار مَده.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را برای امام زمان‌ (اروحنا فداه) مایه‌ی خوشحالی قرار بده.

خدایا! مایه‌ی ناراحتی آقایمان قرارمان مَده.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت مُقتدایمان و رهبرمان را با اقتدار و عزّت مُستدام بدار.

بارالها! پروردگارا! اُمّت ما را در مسیر صَلاح قرار بده.

خدایا! ناشُکری‌ها را از مردم ما بگیر.

خدایا! شُکرگزاری را جایگزین کُفران نعمت بفرما.

خدایا! ما را متوجّه نعمت‌هایت بگردان.

خدایا! ما را از کُفران نعمت جوانی و تضییع عُمر به دور بدار.

خدایا! باران رحمتت را از ما دَریغ نفرما.

خدایا! این گرفتاری‌هایی که هست، همه را با دست غیب خود و با دست قدرت خودت برطرف بفرما.

خدایا! دولت ما، قُوای سه‌گانه‌ی ما که یقین داریم همه‌ی این رؤسا زیر پَرچم ولایت هستند و آرزوی آن‌ها این است که به دین‌شان خدمتی کنند، به این‌ها نیّت خالص، عمل صالح و پیروزی در رَفع مشکلات عنایت بفرما.

بارالها! پروردگارا! مریض‌ها عُموماً، طفل مریض، مریضه‌ی مورد نظر و بیماران سفارش‌شده را شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! پسران جوان و دختران جوان که خانواده‌هایشان آرزو دارند این‌ها را به سامان برسانند، همه‌ی پدران و مادران این کشور که خیلی هم زیاد هستند، در این مسأله به آرزویشان برسان.

خدایا! توقّعات مادی را کاهش عنایت بفرما.

خدایا! زندگی‌ها را بی‌طلاق قرار بده.

خدایا! ناسازگاری‌ها را در همه‌ی خانواده‌ها بخصوص خانواده‌های سربازان امام زمان‌ (اروحنا فداه)، افسران امام زمان‌ (اروحنا فداه)، طلّاب و فُضلا به حقیقت حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرشار از سازگاری و عَفو و گذشت قرار بده.

الها! پروردگارا! این عزیزان ما را برای همه‌ی جامعه‌ی ما اُلگوی تمام عیار قرار بده.

خدایا! حَوائج همه‌ی مُلتمسین، برادرانی که با ما عَهد دعا دارند و حاضرین در این مَحفل فاطمی را برآورده بفرما.

خدایا! به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) حَوائج منظوره را برآورده بفرما.

برای شادی روح حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و ذَوی‌الحقوق‌مان یک صلوات و حَمد قرائت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[۳۱]».

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] کامل الزیارات : ص ۱۵۸ ح ۱۹۶ عن میسر بن عبد العزیز، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۷ ح ۲۳٫

«کَتَبَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام إلى مُحَمَّدِ [یعنی محمّد بن الحنفیّه] بنِ عَلِیٍّ علیه السلام مِن کَربَلاءَ : بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِی إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَنی هاشِمٍ ، أمّا بَعدُ ، فَکَأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن وکَأَنَّ الآخِرَهَ لَم تَزَل ، وَ السَّلامُ».

[۴] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۶٫

[۵] سوره مبارکه اعلی، آیات ۱۶ و ۱۷٫

[۶] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ».

[۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۴٫

«یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ».

[۸] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۱۲، ص ۸۱، حدیث ۴٫

«وَیْحَکِ أُطْلُبِیهَا فَإِنَّهَا تَعْدِلُ‌ عِنْدِی‌ حَسَناً وَ حُسَیْنا».

[۹] اصول کافی عنوان بخش اول از بخش‌های سه‌گانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن می‌گوید، گردآوری شده است. اصول کافی از مهم‌ترین منابع شناخت باورهای شیعیان است که بارها به صورت مجزا از کتاب کافی منتشر و ترجمه‌ها و شرح‌های متعددی نیز بر آن نوشته و منتشر شده است. محمد بن یعقوب کُلینی معروف به «ثقهالاسلام کلینی» (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان بزرگ شیعه و مؤلف کتاب کافی از معتبرترین مجموعه روایی شیعه و از کتب اربعه به حساب می‌آید. او در زمان غیبت صغرای امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا آمده و برخی از محدثان که بدون واسطه از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) حدیث شنیده‌ بودند را ملاقات کرده است. گفته‌اند کلینی در نقل حدیث دقت بسیاری داشته است. ابن قولویه، محمد بن علی ماجیلویه قمی، احمد بن محمد زراری از جمله شاگردان اویند. اصول کافی عنوان بخش اول از بخش‌های سه‌گانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن می‌گوید، گردآوری شده است (۳۷۸۵ حدیث). نویسنده در دو بخش دیگر کتاب به روایات فقهی و مواعظ اخلاقی پرداخته است. از آنجا که در بین کتب اربعه فقط الکافی به روایات عقیدتی پرداخته است، این بخش از این کتاب همیشه مورد توجه شیعیان بوده است و به همین دلیل به صورت مجزا نیز منتشر شده است. علمای شیعه شرح‌های متعددی بر آن نگاشته‌اند، چنان‌که ترجمه آن نیز مد نظر بوده و چند ترجمه به زبان فارسی از آن منتشر شده است.

[۱۰] طبرى آملى(صغیر)، محمد بن جریر، دلائل الإمامه – قم، چاپ اول، ص ۱٫

«عَنِ اِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى فَاطِمَهَ(ع) فَقَالَ: یَا اِبْنَهَ رَسُولِ اَللَّهِ، هَلْ تَرَکَ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) عِنْدَکَ شَیْئاً: تُطْرِفِینِیهِ . فَقَالَتْ: یَا جَارِیَه، هَاتِ تِلْکَ اَلْحَرِیرَهَ. فَطَلَبَتْهَا فَلَمْ تَجِدْهَا، فَقَالَتْ: وَیْحَکِ اُطْلُبِیهَا، فَإِنَّهَا تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً. فَطَلَبَتْهَا فَإِذَا هِیَ قَدْ قَمَمَتْهَا فِی قُمَامَتِهَا، فَإِذَا فِیهَا: قَالَ مُحَمَّدٌ اَ لنَّبِیُّ (ص)لَیْسَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ ، وَ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ یُؤْذِی جَارَهُ، وَ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتْ. إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلْخَیِّرَ اَلْحَلِیمَ اَلْمُتَعَفِّفَ، وَ یُبْغِضُ اَلْفَاحِشَ اَلضَّنِینَ اَلسَّئَّالَ اَلْمُلْحِفَ. إِنَّ اَلْحَیَاءَ مِنَ اَلْإِیمَانِ وَ اَلْإِیمَانُ فِی اَلْجَنَّهِ، وَ إِنَّ اَلْفُحْشَ مِنَ اَلْبَذَاءِ، وَ اَلْبَذَاءُ فِی اَلنَّارِ».

[۱۱] حکیم و عارف واصل استاد محمد مهدی مهندسی، از استادان گرانقدر و برجسته فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم به تاریخ ۱۳۳۲ در شهر آباده، چشم به جهان گشود. وی در سال ۱۳۵۴ به طور رسمی وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر استادان بزرگ استفاده کرد. پس از تحصیل دروس مقدماتی از ادبیات (صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع) و منطق و معالم و …، شرح لمعه را در محضر آیت الله باکوئی، رسائل را خدمت آیت الله اعتمادی و مکاسب را از محضر مرحوم آیت الله العظمی اشتهاردی و آیت الله ستوده فرا گرفت. همزمان شرح تجرید الاعتقاد را خدمت حکیم الهی آیت الله انصاری شیرازی و بدایه الحکمه را در محضر آیت الله نجفی شهر رضائی، شروع و ادامه آن را از محضر آیت الله ممدوحی استفاده کرد. استاد خارج فقه و اصول ایشان حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی بود. استاد مهندسی مدتی از درس خارج اصول حضرت آیت الله العظمی سبحانی نیز استفاده کرده است. استاد معظم محمد مهدی مهندسی، از محضر حکیم متاله حضرت آیت الله جوادی آملی، حضرت آیت الله مشکینی و برخی دیگر از استادان استفاده کرده است. استاد دیگر ایشان، افتخار حوزه های علمیه شیعه، حکیم الهی و عالم ربانی، عارف کامل، ابوالفضائل، استاد ذوالفنون، حضرت آیت الله علامه حسن حسن زاده آملی بود که علوم متعددی را از ایشان استفاده کرد. ایشان شرح منظومه حکیم سبزواری (قدس سره) در منطق و فلسفه، کتاب عظیم «اسفار»، کتب معتبر عرفان از جمله تمهید القواعد ابن ترکه، شرح فصوص الحکم، مصباح الانس و … را در محضر زاهد عصر، حکیم و عارف الهی حضرت آیت الله العظمی یحیی انصاری شیرازی قرائت کرد. استاد معظم محمد مهدی مهندسی شاگرد سرّی و ویژه آیت الله العظمی انصاری شیرازی بود و با ایشان بسیار مانوس بود.

حضرت استاد مهندسی در رابطه با دروسی که تدریس فرموده‌اند چنین نوشته‌اند: «در بحث تدریس از آغاز تحصیل سعی می‌شد که تدریس کتب خوانده شده انجام گیرد. لذا به توفیق الهی همه کتب مقدّماتی و سطح عالی تا انتهای کفایه الاصول را یک یا برخی از آنها را چند بار تدریس داشته ام. در کلام و فلسفه، شرح باب حادی عشر را چند بار و شرح تجرید الاعتقاد را یک بار و بدایهالحکمه را چندین دوره و نیز نهایهالحکمه را یک دوره و شرح منظومه منطق سبزواری (ره) دو دوره و شرح منظومه حکمت را سه دوره و شرح اشارات را سه دوره، تدریس داشته و در بخش تدریس علوم ریاضی، یکدوره دروس هیئت و ریاضی علامه حسن زاده آملی را تدریس نموده ام.» این نوشته، مربوط به سالهای قبل بود لذا استاد معظم دروس متعدد دیگری نیز تدریس داشتند. حضرت استاد مهندسی در بخش حکمت، کتاب «اسفار» مرحوم صدرالمتالهین شیرازی و در بخش عرفان، کتابهای مصباح الهدایه امام خمینی، تمهیدالقواعد ابن ترکه که شرح قواعدالتوحید ابوحامد اصفهانی است، شرح فصوص الحکم و مصباح الانس را تدریس ‌می‌کردند. همچنین بیش از ۱۸ سال، محققانه بر کرسی تفسیر آیات الهی نشستند و شاگردان خود را با جلسات تفسیر قرآن، بهره‌ مند کردند. این استاد فداکار و مبلغ خستگی ناپذیر و عارف دلسوخته بر اثر عارضه قلبی چند روز در بیمارستان‌ بستری شد و سرانجام بعد از ظهر ۲۷ تیرماه ۱۳۹۰ دعوت حق را لبیک گفت و به معشوقش پیوست. برخی از بزرگان حوزه علمیه قم، درباره استاد مهندسی گفته‌اند: ایشان شهید راه تبلیغ دین است. بدن شریفش در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، کنار مرقد مطهر شهید دکتر مفتح و آیت الله احمدی فقیه یزدی دفن شد.

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عرفه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…إِلٰهِى مَا أَلْطَفَکَ بِى مَعَ عَظِیمِ جَهْلِى ! وَ مَا أَرْحَمَکَ بِى مَعَ قَبِیحِ فِعْلِى ! إِلٰهِى مَا أَقْرَبَکَ مِنِّى وَ أَبْعَدَنِى عَنْکَ ! وَ مَا أَرْأَفَکَ بِى ! فَمَا الَّذِى یَحْجُبُنِى عَنْکَ ؟ إِلٰهِى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ، أَنَّ مُرادَکَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىٰ لا أَجْهَلَکَ فِى شَىْءٍ . إِلٰهِى کُلَّما أَخْرَسَنِى لُؤْمِى أَنْطَقَنِى کَرَمُکَ، وَ کُلَّما آیَسَتْنِى أَوْصافِى أَطْمَعَتْنِى مِنَنُکَ؛ إِلٰهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ ؟! وَمَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ دَعاویِهِ دَعاوِىَ ؟! إِلٰهِى حُکْمُکَ النَّافِذُ وَ مَشِیئَتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذِى مَقالٍ مَقالاً، وَ لَا لِذِى حالٍ حالاً . إِلٰهِى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها، وَ حالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَیْها عَدْلُکَ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُکَ . إِلٰهِى إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً . إِلٰهِى کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقاهِرُ ؟ وَ کَیْفَ لَاأَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ؛ إِلٰهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِى إِلَیْکَ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ ؟ أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّىٰ یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ ؟ مَتىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتاجَ إِلىٰ دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ ؟ وَ مَتىٰ بَعُدْتَ حَتَّىٰ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَیْکَ ؟ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها رَقِیباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً؛ إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ . إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ هٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَ أَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ . إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَ صُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ…».

[۱۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۹۹٫

«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ».

[۱۴] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۰۰٫

«لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ ۚ کَلَّا ۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ».

[۱۵] همان.

[۱۶] غرر الحکم : ۲۹۴۲٫

[۱۷] نهج البلاغه، نامه ۲۸٫

«و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه جواباً. [قال الشریف: و هو من محاسن الکتب]: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِینِهِ وَ تَأْیِیدَهُ إِیَّاهُ لِمَنْ أَیَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنَا فِی نَبِیِّنَا، فَکُنْتَ فِی ذَلِکَ کَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِی الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ، فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ؛ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ؟! هَیْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ یَحْکُمُ فِیهَا مَنْ عَلَیْهِ الْحُکْمُ لَهَا. أَ لَا تَرْبَعُ أَیُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِکَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ وَ تَتَأَخَّرُ حَیْثُ أَخَّرَکَ الْقَدَرُ؟ فَمَا عَلَیْکَ غَلَبَهُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟ [فَإِنَّکَ] وَ إِنَّکَ لَذَهَّابٌ فِی التِّیهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ. أَ لَا تَرَى -غَیْرَ مُخْبِرٍ لَکَ وَ لَکِنْ بِنِعْمَهِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِکُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِیدُنَا قِیلَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِسَبْعِینَ تَکْبِیرَهً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَیْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَیْدِیهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِکُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِیلَ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّهِ وَ ذُو الْجَنَاحَیْنِ؛ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَهِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّهً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِینَ؛ فَدَعْ عَنْکَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِیَّهُ؛ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا».

[۱۸] احقاق الحق، ج ۱۵، ص ۶۰۹ – ۶۱۰. و در کتاب مودّه القربی، مودّه پنجم، ص ۵۵، چ لاهور، حدیث ۶. و در چاپ مندرج در ینابیع الموده، ج ۲، ص ۲۹۷، از سیّد علی بن شهاب الدین همدانی از عمر بن خطاب نقل کرده است که گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: «لو أنّ البحر مدادا، والریاض أقلاما والانس کتّابا…» تا آخر حدیثی که در متن ذکر شد.

«لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْغِیَاضَ أَقْلَامٌ وَ الْإِنْسَ کُتَّابٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ‌».

[۱۹] تُحَفُ العُقول فیما جاءَ مِنَ الحِکَمِ ‌وَ الْمَواعظ عَنْ آل‌ِ الرّسول کتابی حدیثی نوشته ابن شُعبه حَرّانی محدث شیعی قرن ۴ ق است. هدف نویسنده این کتاب جمع‌آوری بخشی از احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و پیامبران الهی با محوریت مواعظ و حکمت‌ و اندرزهاست. مؤلف به سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز هر یک از امامان شیعه فصلی را اختصاص داده و احادیث نقل شده از ایشان را در همان بخش آورده است. مواعظی از پیامبران گذشته نیز در فصل‌های پایانی کتاب نقل شده است. در متن کتاب معمولا ابتدا احادیث طولانی‌تر ذکر شده و پایان هر بخش به احادیث کوتاه اختصاص یافته است. مؤلف برای این که کتاب حجیم نشود از ذکر سند روایات خودداری کرده است. ترجمه‌های فارسی‌ متعدد این کتاب نشان‌دهنده جایگاه آن در بین شیعیان است. کتاب بارها به همراه ترجمه فارسی آن و توسط ناشران مختلف منتشر شده است. ابن‌شعبه حرانی هدف از تألیف این کتاب را در دسترس قراردادن دانش های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) که دربردارنده کار دین و دنیا و صلاح امروز و فرداست دانسته و گفته است چون دانشمندان شیعه درباره حلال و حرام و فرائض و سنن از گفتار ائمه (علیهم السلام) کتاب فراهم کرده‌اند ولی درباره حکمت‌ها و اندرزهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام)، خاصه کلمات قصار آنها، کتابی تألیف نکرده‌اند، او دست به این کار زده است. تحف‌العقول در قرون اخیر همواره مورد توجه علمای شیعه بوده تا آنجا که قطیفی آن را بی‌نظیر خوانده است و کتاب‌های حدیثی و فقهی از آن نقل قول شده است. در عین حال، آنچه مایه خرده‌گیری و در برخی موارد نامعتبر دانستن مندرجات تحف‌العقول از سوی علمای شیعه شده، ارسال اسنادِ احادیث آن است. البته خودِ ابن‌شعبه به این موضوع توجه داشته و در مقدمه نوشته که سلسله سندِ بیشتر احادیث کتاب را شنیده و می‌دانسته، ولی در تألیف کتاب برای رعایت ایجاز و نیز به این سبب که بیشتر این کلمات و سخنان از زمره آموزش‌ها و حکمت‌هایی است که خود گواه درستی خود هستند و به این دلیل که آن‌ها را برای شیعیان فراهم کرده است که تسلیم امامان‌اند، از ذکر اسناد احادیث کتاب اجتناب کرده است. آیت الله خوئی ضمن اعتراف به فضل و ورع و ممدوح بودن حرّانی، کتاب وی را به دلیل مُرسل بودن احادیث آن، فاقد اعتبار دانسته و در هیچ‌یک از احکام شرعی، استناد به روایات تحف‌العقول را جایز نشمرده است. گفتنی است که تحف‌العقول در میان نُصَیریه جایگاه و احترامی خاص دارد تا حدی که بسیاری از پیروان این فرقه آن را حفظ می‌کنند.

[۲۰] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۴۴۳.

«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ یَتِمُّ عَقْلُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ اَلْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ اَلْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ لاَ یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَوَائِجِ إِلَیْهِ وَ لاَ یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ اَلْفَقْرُ فِی اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ اَلْغِنَى وَ اَلذُّلُّ فِی اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ اَلْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ اَلشُّهْرَهِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَاشِرَهُ وَ مَا اَلْعَاشِرَهُ قِیلَ لَهُ مَا هِیَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ یَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى إِنَّمَا اَلنَّاسُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا لَقِیَ اَلَّذِی شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَیْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ خَیْرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِی وَ إِذَا رَأَى اَلَّذِی هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ عَلاَ مَجْدُهُ وَ طَابَ خَیْرُهُ وَ حَسُنَ ذِکْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ».

[۲۱] همان.

[۲۲] همان.

[۲۳] هند دختر ابوامیه بن مغیره مشهور به أُمّ سَلَمه از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ام‌المؤمنین خوانده شده‌اند. وی با پذیرش اسلام، در سال‌های نخستین بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر همراه با عده‌ای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر در آمد. ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت می‌کوشید و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز یکی از مدافعان اهل بیت (علیهم السلام) به شمار می‌رفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسأله میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد. اکثر مورخان، تاریخ رحلت ام سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانسته‌اند. نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیه‌اش را ام سلمه گفته‌اند.

نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانسته‌اند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. گفته شده ام سلمه پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت یعنی عبدالله بن عبدالاسد بود و او در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل می‌کند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه درباره جدایی از فرزند و شوهرش می‌گوید تا یک سال یا نزدیک به آن شب و روز می‌گریستم و هر روز بر سر راه می‌رفتم و از هر کس که از مدینه می‌آمد خبر آنان را می‌گرفتم؛ چون پسرعمویم بی‌تابی مرا دید دلش برایم سوخت و وساطت کرد و به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز همراه فرزند کوچکم به مدینه مهاجرت کردم و با کمک عثمان بن طلحه بن ابی طلحه نزد شوهرم رفتم. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت.

امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود. طبق بعضی از نقل ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را به‌ام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشه‌ای نگهداری می‌کرد. حضرت فرموده بود هر‌گاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهره‌ای غمگین و لباسی خاک‌آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می‌آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه‌ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفته‌اند. ولی به نظر می‌رسد که سال ۶۲ از بقیه نقل‌ها درست‌تر است؛ زیرا بر اساس برخی نقل‌ها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است. درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره‌ ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.

[۲۴] مناقب آل ابى طالب، ج ۲: ۲۰۵؛ عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۸۲۹.

«المناقب لابن شهر آشوب : دخلت أمّ سلمه على فاطمه علیها السّلام فقالت لها: کیف أصبحت عن لیلتک یا بنت رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم؟ قالت: أصبحت بین کمد و کرب، فقد النبیّ، و ظلم الوصیّ؛ هتک – و اللّه – حجبه، من أصبحت إمامته مقیّضه على غیر ما شرع اللّه فی التنزیل، و سنّها النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم فی التأویل، و لکنّها أحقاد بدریّه، و ترات أحدیّه، کانت علیها قلوب النفاق مکتمنه لا مکان الوشاه. فلمّا استهدف الأمر أرسلت علینا شآبیب الآثار من مخیله الشقاق، فیقطع وتر الإیمان من قسیّ صدورها، و لبئس -على ما وعد اللّه من حفظ الرساله و کفاله المؤمنین – أحرزوا عائدتهم، غرور الدنیا بعد استنصار [انتصار] ممّن فتک بآبائهم فی مواطن الکرب، و منازل الشهادات».

[۲۵] همان.

[۲۶] همان.

[۲۷] نگاهی به مقام حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) – حسین انصاریان.

[۲۸] همان.

[۲۹] مناقب آل ابى طالب، ج ۲: ۲۰۵؛ عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۸۲۹.

[۳۰] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۱] سوره مبارکه فاتحه.