«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید در تمام لحظاتش دَغدغه‌ی بندگی حق‌تعالی را داشته باشد

با تسلیت ایّام ماتم حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و سوز و گُداز شهادت مظلومانه‌ی این مادر، مادر علی‌الاطلاق، مادر خلقت، مادر فضیلت، مادر رسالت، مادر امامت و ولایت به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و به شما فرزندان روحانی بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) خصوصاً سادات جلیل‌القَدر، برگ‌های شَجره‌ی وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) و تَکریم و تَهنیت هفته‌ی بسیج، در محضر شما پای سخن حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در ارائه‌ی یک نُسخه‌ی سُلوکیه‌ی عملی و اجرایی نشسته‌ایم. حضرت امام صادق (سلام الله علیه) به «عنوان بصری» فرمودند: آن علمی که به دنبال آن هستی، آن علم به تعلُّم نیست. در کتاب‌ها و پای منبرها نصیب تو نمی‌شود. آن علم در فضای عالَم کَثرت نیست تا شما به آن دست پیدا کنید. بلکه آن علم نور است. نور هم خداوند متعال نور است و هر دلی را که بپسندد، آن نور را قَبض می‌کند، در آن دل آن نور را وَضع می‌کند. و اگر طلب و همّت تو واقعیّت دارد، «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؛ اوّلین گام در دستیابی به نور علوم الهی این است که انسان در وجود خودش و در سُویدای دلش نَهال بندگی را بکارد و تُخم عبودیّت را بپاشد. عرض کرد: آقا جان! «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۳]»؛ اگر بخواهیم آن عبودیّت را در عُمق وجود خودمان به عنوان گَنج نَهانی تحصیل کنیم و در آن‌جا عبودیّت را بیابیم، بفرمایید که باید چه کاری انجام بدهیم؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: عبودیّت یک مَعجون ۳ ماده‌ای است، یا یک قصر ۳ پایه‌ای است. پایه‌ی اوّل این بود که فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً[۴]»؛ این «توهّم استقلال» و «مال من است» و «من کرده‌ام» و «من می‌کنم» و «من گفته‌ام» و «من خواسته‌ام»، این سَراب را از وجود خودت نَفی کن. تو هیچ هستی. مملوک در چَنگ مالک است، هویّت او فقر است، حقیقت او وابستگی به آویزه‌بودن است. دوّم فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۵]»؛ در سَبک زندگی و شئون زندگی از خودت مایه نگذار. خدایی که تو را فرستاده است، نُسخه‌ی زندگی را هم به تو داده است. «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۶]» ، «ثُمَّ هَدَى[۷]»؛ هدایت هم تَدبیر تکوینی است و هم هدایت تَشریعی است. ببینید که خداوند متعال از شما چه چیزی می‌خواهد؟ خداوند متعال چه نوع برنامه‌ریزی کرده است؟ مُلتزم به تَدبیر الهی باش، به مدیریت خداوند متعال اطمینان کُن. سوّمین مورد این بود که فرمودند: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۸]»؛ در آن به آنِ نَفس ‌کشیدن، قَدم‌ زدن، درس ‌دادن و درس ‌گرفتن، در همه‌جا دَغدغه داشته باش که آیا بنده هستی؟ لایق فرمان خداوند متعال بوده‌ای که خداوند متعال به تو فرمان بدهد و آن فرمان را جدّی بگیری؟ درس خواندن تو بر اساس اَمر خداوند متعال است یا بر اساس اَمر هوی است؟ درس دادن تو مَنیّت است و یا تَعلیم را واجب می‌دانی؟ به نیابت از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و به خلافت از خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و اَمین بودن از ناحیه‌ی حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) اَدای امانت می‌کنی و به عنوان یک اَمر واجب بر سر درس می‌نشینی و در حال نوکری کردن دین هستی. زیّ آقایی می‌گیری و یا زیّ نوکری؟ در غذا خوردن هم آیا مانند بَرد‌ه‌ها غذا می‌خوری؟ غذا خوردن را به عنوان یک اَمری که مُقدّمه‌ی واجب است، می‌دانی؟ اگر غذا نخوری نمی‌توانی نمازِ باحال بخوانی، نمی‌توانی مناجان جانسوز داشته باشی، نمی‌توانی مطالعه‌ی خوب داشته باشی.

تمام شئون انسان به صورت مستقیم و غیر مستقیم مَشمول اَوامر الهی است

بعضی از شئون زندگی ما به صورت مُستقیماً متعلَّق اَمر و نَهی نیست؛ ولی به طور غیر مستقیم خواب و خوراک ما، ازدواج و تولید ما هم مَشمول اَوامر الهی است و بسیاری از اُموری که ما انجام می‌دهیم، ورود در قُرقگاه‌های خداوند متعال و نادیده گرفتن نَواهی حق‌تعالی است. یک طلبه‌ای که زیّ طلبگی را رعایت نمی‌کند و با یک کار سبُک جامعه را به این قِشر بدبین و ناراضی می‌کند، نَهی مستقیمی بر او نیست؛ ولی حفظ نظام از اوجبِ واجبات است، حفظ قِداست مَکتب از اوجبِ واجبات است. کاری که برای دیگران مُباح است، برای من مَنهی است. بنابراین وقتی اَوامر و نَواهی گفته می‌شود، ذهن ما فقط متوجّه به نماز و روزه و حجّ و زکّات نباشد؛ بلکه مجموعه‌ی فَراز و نشیب ما، داد و سِتد ما، فریاد و سکوت ما، حُبّ و بُغض ما یا مستقیماً مأمور است و یا به صورت غیر مستقیم مأمور پروردگار متعال است و یا مورد نَهی حق‌تعالی است و انسان هیچ لحظه‌ای نمی‌تواند از حکومت خداوند متعال، از مملکت خداوند متعال و از فرمان الهی خروج پیدا کند. تا وقتی ما هستیم، مخلوق هستیم؛ تا وقتی ما هستیم، مملوک هستیم و مالکیّت مالک ما، مالکیّت اعتباری نیست؛ بلکه مالکیّت حقیقی است. مالک حقیقی برای مِلک خودش یک لحظه‌ای هم نه غافل است و نه او را رها می‌کند. لذا این ذکر دائم که فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۹]»؛ این خیلی مهمّ است. خداوند متعال با محبّت با ما صحبت کرده است. از موضع فرماندهی و اعلان قدرت با ما صحبت نکرده است؛ بلکه خواسته است تا عاطفه‌ی ما را تحریک نماید. «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»؛ این ذِکر کَثیر به مَعنای ذکر دائم است. کَثیر نِسبی نیست؛ بلکه کَثیر مُطلق است؛ زیرا نِسیان حق‌تعالی را در سوره‌ی مبارکه‌ی حَشر موجب فِسق مُعرّفی فرموده است: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۰]»؛ خیلی هُشدار خطرناکی است. انسانی که خداوند متعال را از یاد می‌بَرد، شومیِ خدا فراموشی، خود فراموشی است. کسی که گناه می‌کند، به خداوند متعال که صدمه‌ای وارد نمی‌کند؛ کسی که غیبت می‌کند یا کسی که غیبت می‌شنود، کسی که نگاه حرام می‌کند، کسی که نیشِ زبان دارد، کسی که صدایش را کُلُفت می‌کند، کسی که نگاه حقارت‌آمیز به دیگری دارد، کسی که سوءظنّ دارد، کسی که محبّت غیر الهی دارد، کسی که بُغض غیر الهی دارد، همه‌ی این‌ها چوب خداوند متعال است. چون خداوند متعال را از یاد بُرده‌ایم و خداوند متعال ما را رها کرد و همه‌ی این‌ چیزهایی که سپُرده‌ایم، گودال‌ها هستند. خداوند متعال مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را شَفیع ما قرار بدهد و ما را به ایشان مُلحق نماید و ما را به فَضل خودش نه به استحقاق‌مان در درجات ایشان قرار بدهد. «داد او را قابلیت شرط نیست[۱۱]». خداوند متعال می‌تواند ما را با آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم‌دَرجه نماید. این کَرَم است. «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد». آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: «چاله‌هایتان را پُر کنید». گناهان ریز و دُرشت چاه‌هایی است که برای خودمان کَنده‌ایم و در عالَم برزخ می‌بینیم که چه گودال‌هایی که پایمان در آن‌ها گیر کرده است و نمی‌توانم از آن‌ها خلاص شویم. چاله‌هایتان را پُر کنید.

انسان همواره و در همه‌حال در مَحضر رُبوبی قرار دارد

«وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ اگر بخواهیم در مَنظر وَحی الهی و در مَحضر رُبوبیّت اسم‌مان در لیست فُسّاق نوشته نشود، باید دائماً با خداوند متعال باشیم. دلمان با خداوند متعال باشد، فکرمان الهی باشد و رفتار و اَعمال‌مان هم ذکر عَملی است و مهم‌ترین ذکر، ذکرِ عملی است. در هر کاری که می‌کنیم، یادمان بیاید که خداوند متعال بر ما ناظر است، خداوند متعال‌ حاضر است و در مَحضر خداوند متعال هستیم. اگر انسان این حضور و این مَنظر را «اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ[۱۲]»، یا در کلاس حضور باش. اگر در آن حدّ نیستی و به مقام فَنا نرسیده‌ای، لااقل فکر و عقل و تَعلیمات دینت باید این باور را به شما داده باشد که در مَحضر خداوند متعال هستید. این در مَحضربودن کلاس عمومی است. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۱۳]»؛ کجا رفتید که خداوند متعال با شما نبود؟ چگونه توانستید با وجود این‌که او همراه شما بود، خلاف انجام دادید، خلاف گفتید، خلاف دیدید، خلاف خوردید؟ نزد او! در مَحضر او! «یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ[۱۴]»؛ همه‌ی این‌ها عینِ کارهای ما در خَزائن علم او ثبت شده است. اگر کسی به توفیق الهی در زندگی چنین تلقّی نصیبش شد، او دائماً دَغدغه دارد؛ «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ».

بنده هیچ‌گاه در هیچ‌ جایگاهی نباید به دنبال فَخرفروشی باشد

هرکدام از این سه مسأله ثَمراتی داشت، برکاتی داشت. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برکت این رُکن سوّم را فرمودند: «وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ[۱۵]»؛ دو خطر، دو آتش، دو موضع سقوط، دو مسیر لَغزنده که اگر انسان در این مسیرها قرار گرفت، هَلاکت او قَطعی است. دو رَذیله‌ی مُهلکه را اشتغال به اَوامر الهی و حسّاس‌بودن به نَواهی الهی برای انسان فُرصت خالی باقی نمی‌گذارد. انسان این اُموری را که نام بُرده‌اند، اگر مِراء کند، با کسی بگو مگو داشته باشد، کِش مَکش داشته باشد، حالت مُغالبه داشته باشد و یا حالت مُباهات داشته باشد، تا می‌نشیند یک برجستگی از خودش مُتذکّر می‌شود، یک عالِم‌نمایی می‌کند، یک بَحثی را مَطرح می‌نماید تا دیگران در آن بَحث کم بیاورند و او پیروز میدان به حساب بیاید و یا لباسی می‌پوشد که دیگران نمی‌توانند آن لباس را بپوشند و او با این لباس فَخرفروشی می‌کند و یا مرکَبی سوار است و یا خانه‌ای دارد و یا شئون اعتباری دیگری که بَشر به آن‌ها مُبتلاست، این‌ها بَلاهای عمومی است و چون عمومی است، قُبح آن از بین رفته است. اشخاص به راحتی در مقام مُفاخره هستند، در مقام خودنمایی هستند، در مقام نمایش کارهای خوب و خیر و علمی و فرهنگی و شئون دیگری هستند که همه به آن‌ها مُبتلا هستند. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ[۱۶]»؛ ما اهل دنیا هستیم. این‌که تشخیص بدهیم اهل دنیا هستیم و یا اهل آخرت، خداوند متعال شاخص مُعیّن فرموده است. «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»؛ هرچیزی برای شما سرگرمی بود و این سرگرمی شما را از خداوند متعال غافل کرد و یا بازیچه بود، بازی قدرت، بازی شُهرت، بازی ثروت، بازی علم، بازی هُنر و همه‌ی این‌هایی که همه به آن‌ مُبتلا هستند و هرکسی بنَحوی می‌خواهد دیگران او را ببینند، در مقام نشان‌دادن خودش است. کسی که از مَطرح شدن پَرهیز کند و یا فرار کند، شما به تعداد انگشتان خود هم سُراغ ندارید.

انسان‌های بزرگ وقت‌شان را فقط برای خداوند متعال سِپَری می‌کنند

آیت الحقّ، جَمال السّالکین مرحوم «آقای سیّد احمد کربلایی طهرانی[۱۷]» (نَوَّر الله بُرهانه) این بزرگوار سخت گریه می‌کرده‌ است و با گریه‌اش زمزمه داشته است و می‌گفته است: کار خودش است؛ اگر دست از این کارش برندارد، شکایتش را به مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌کنم. مشخّص شده بود که مرحوم «میرزای شیرازی[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) که هم زَعیم بودند، هم مسأله‌ی «سیاست عین دیانت است» در حرکات ایشان، در این حُکم حکومتی ایشان نقطه‌ی عطفی در تاریخ عُلمای شیعه است، به دیانت عزّت دادند، قدرت دین را با این حُکم و با این فَتوا به ظهور رساندند، آن بزرگوار احتیاطات خودشان را می‌فرمودند که بروید و از آقا سیّد احمد بپرسید. یعنی زمینه‌ی مرجعیّت بعد از خودشان را برای ایشان فراهم می‌کرده‌اند. سیّد احمد کربلایی طهرانی (اعلی الله مقامه الشریف) وحشت از این داشته است که مشهور بشود؛ نکند مردم به سُراغ ایشان بیایند و ایشان مرجع تقلید بشوند. چگونه گریه می‌کرده است، چگونه اشک می‌ریخته است، چگونه می‌ترسیده است. انگار گُرگ می‌خواسته به سُراغ ایشان بیاید. انگار یک مار خطرناک و یک اژدهایی در کَمین اوست و این‌گونه متوحّش می‌شده است. چرا؟ «مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلنَّاسِ[۱۹]»؛ این‌هایی که خدا دارند، غیر خدا را مُزاحم خودشان می‌دانند. مگر به این سادگی وقت‌شان را به غیرِ خدا می‌دهند؟ خلوت با خداوند متعال، اُنس با خداوند متعال، درس برای خداوند متعال، تعلُّم برای خداوند متعال، همه‌ی اُمور او طاعت و عبادت است. در فکرش، در احساسش و در عملش اگر برای غیر خدا حساب باز کند، گرفتار شِرک می‌شود. «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۲۰]»؛ نمی‌فرماید که مُشرکین مُشرک هستند؛ بلکه می‌فرماید اکثر مؤمنین مُشرک هستند؛ «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ». لذا کسی که با مُمارست و با تمرین … می‌گویند پدر مرحوم جَمال السّالکین آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) مرحوم آقای «سیّد حسین قاضی» (رحمت الله علیه) که رضوان خداوند متعال بر ایشان باد، وقتی از نجف اشرف به شهر تبریز مُراجعت کرده بودند، استادشان مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) به ایشان گفته بودند: حالا که می‌روید، مواظب باشید که در هر روز نیم ساعت برای خودتان باشد. «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۲۱]»؛ آن مقداری که من با خداوند متعال هستم، مالِ خودم است؛ آن مقداری از عُمرم که به غیرِ خدا داده‌ام، از دست داده‌ام و برای من نیست. ضایع شد و از دست رفت. عُمر رفت، جوانی رفت؛ ولی بی‌قیمت رفت، بی‌ارزش شد و از دستم اُفتاد. حالا با دست خالی نزد مالک خودم شرمنده می‌روم. از من می‌پرسد که به تو سرمایه داده بودم، آن را چه کردی؟ پاسخی ندارم که بدهم. بعد از مدّتی شخصی به مَحضر مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) رسیده بود. میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) حال سیّد را پرسیده بود. او گفته بود: همین اندازه به شما بگویم که آن نیم ساعت ایشان تبدیل به ۲۴ ساعت شده است. تمام اوقات ایشان الهی شده است. مرحوم «آقای طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف)، علّامه‌ی بزرگواری که به برکت خون شهدا و به برکت این نظام اسلامی امروز علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) شخصیّت جهانی هستند. امروز در همه‌ی اَقطار عالَم دسترسی به کتاب «المیزان» ایشان و دیگر آثار ایشان وجود دارد. آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) همین‌گونه که رهبر نورانی و متوجّه و دقیق‌بینِ ما گفتند، فرمودند: آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در عصر خودشان این‌قَدر مَشهور نبودند که امروز مَشهور هستند. این خون شهدا چه کرده است! این انقلاب چه کرده است! مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) مَحو بودند. ایشان واقعاً مَحو بودند. وقتی حرف هم می‌زدند، حَواسشان به خداوند متعال بود. یقیناً برای مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) لحظه‌ای وجود نداشت که این حالت مُراقبه در ایشان وجود نداشته باشد. وحشت داشتند از این‌که وقت خودشان را به کسی بدهند، وحشت داشتند از این‌که حرف بی‌خودی بزنند. گاهی استخاره هم که می‌کردند، بله و خیر نمی‌گفتند و با اشاره نشان می‌دادند که خوب نیست و یا خوب است. یعنی یک کلمه برای غیر خدا از زبان مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بیرون نیامد. مرحوم «آقای بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) را هم که ما دیده بودیم، حالت‌شان حالت مَحو بود. این سه بزرگوار را بنده خودم از نزدیک می‌یافتم که این‌ها مُتعلّق به این‌جا نیستند. این‌ها همین الآن که ما می‌بینیم، در این‌جا نیستند. «قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَل[۲۲]‏»؛ دلشان در یک‌ جای دیگری بود و خودشان در جای دیگری بودند. بدنشان این‌جا بود، ولی خودشان در این‌جا نبودند.

انسانی که خودش را مالِ خدا بداند، همیشه از مِراء دوری می‌کند

لذا کسی که خودش را مالِ خداوند متعال می‌داند و عُمر این عالَمی خود را برای ذخیره‌سازی در مسیر وصال به خداوند متعال و رسیدن به مقام عِنداللهی می‌داند، این‌ها دَغدغه دارند تا حتی یک لحظه از عُمرشان را به مِراء که البته خیلی از چیزهای دیگری هم هست، اما این دو خیلی خطرناک هستند؛ یکی جدال‌هایی است که گاهی در میان ما طلبه‌ها هم رَواج دارد که شاید بر روی مسائل علمی هم باشد و در میان خانواد‌ه‌ها بسیار شایع است که زن و مرد با یکدیگر مِراء می‌کنند، مُغالبه دارند و هرکدام می‌خواهند بگویند که من حقّ هستم. «لمَن تَرَکَ المِراءَ و إن کانَ مُحِقّا[۲۳]»؛ یکی از مسیرهای مَصونیت از سقوط، مواظبت بر تَرک مِراء است. در هیچ زمینه‌ای مِراء نکنید و حرف حقّ را بزنید. اگر طرف مقابل قبول نکرد، او را وادار نکنید که یَقه‌ی شما را بگیرد. بگو مگو را به هیچ‌وجه در شأن خودتان نبینید. در خانواده هم به همین صورت است، با دوستان بیرونی هم به همین صورت است. مِراء خطرناک است، مِراء منطقه‌ی مین است. مهم‌ترین خطر آن را هم در حدیث مَحضر شما خواندیم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من اهل مِراء را شفاعت نمی‌کنم. اَحدی در عالَم نیست حتّی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) که بدون شفاعت پیامبر ما کسی راهی به خداوند متعال ندارد، کسی راهی به بهشت ندارد، راه به سعادت ندارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آب پاکی را بر روی دست کسانی که اهل مِراء هستند، ریخته‌اند. ایشان فرموده‌اند که من از او شفاعت نمی‌کنم. مورد دوّم هم فَخر است که در این آیه‌ی کریمه خطرات زندگی، در بستر دنیا بودن، خود را به دنیا آلوده‌ کردن، به دنیا مُتنجّس کردن، «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»، سرگرمی است که انسان از خداوند متعال غافل بشود و سرگرم غیر خداوند بشود. «لَعِبٌ»؛ بازی قدرت و ثروت و شهوت و شُهرت داشته باشد. «وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ»؛ این تَفاخُر جُزء خطرهایی است که قرآن کریم برجسته کرده است. هرکسی اهل تَفاخُر است، اهل دنیاست. اهل‌الله نیست، اهل الآخره هم نیست، اهل معنویّت هم نیست؛ ولو مُجتهد و مرجع تقلید باشد و بخواهد مُریدهای خود را بیشتر کند. و یا خطیب است و می‌خواهد کارش بگیرد و در برابر خُطبای دیگر جایگاهش برتر باشد و نشان بدهد که من هرجایی می‌رویم، پای صحبت من شلوغ است. یا مُدرّس است، ولی به گونه‌ای است که می‌گوید پای درس من سالن پُر می‌شود. این تَفاخُرها بدبخت‌ کردن خودِ انسانی است که گرفتار این بیماری و رَذیلت اخلاقی شده است.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

باید به عیادت مادر برویم. بر حسب حدیث که مرحوم «کلینی[۲۴]» (رضوان الله تعالی علیه) بر این نظر هستند و برخی از عُلمای بزرگ ما شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ۷۵ روز پس از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان کرده‌اند. اگر این‌گونه باشد، این روزها دیگر مادر از پای اُفتاده است. تا مُدّتی بدن نَحیف شده بود. خطاب به «فضّه» فرمودند: «لَقَد ذَابَ لَحمی»؛ فضّه! گوشت بدنم آب شده است. یک مُشت استخوان بیشتر نمانده بود. در اثر ضعف مُفرط یک بانوی ۱۸ ساله خودش نمی‌توانست از جای بلند شوند. به این دلیل بود که بِستر ایشان را در کنار دیوار می‌انداختند. وقتی می‌خواستند بلند شوند، به کمک دیوار بلند می‌شد و دست به دیوار می‌گرفتند. دیگر همه نااُمیده شده بودند. در همین روزها بود که فرمود: فضّه! آب بیاور. می‌خواهم غُسل کنم. مرحوم «آیت الله احمدی میانجی[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) می‌گفتند: غُسل نخوانید، غَسل بخوانید. بدن مَجروح بود و می‌خواستند بدن را شستشو بدهند. آب بیاور. فضّه می‌گوید که من اُمیدوار شدم. بی‌بی که توان بلندشدن نداشتند، حالا آب طلب کرده بودند. می‌خواستند غُسل یا غَسل کنند. آب را آوردند. «فَغَسَلَت»؛ خیلی با مُراقب خودشان را تمیز کردند. خون‌آبه‌های سینه‌شان را شُستند. بعد فرمودند: فضّه! برایم لباس نو بیاور. فدای تو بشوم مادر! وقتی می‌خواستی به خانه‌ی داماد بروی، لباس نوی خودت را بخشیدی؛ اما حالا کجا می‌خواهی بروی که لباس نو می‌خواهی؟ لباس نو پوشیدند. بعد فرمودند: به علی بگویید که من خودم را شُستم، لباسم را هم عوض کرده‌ام، بگویید من را هنگام غُسل‌دادن برهنه نکند. می‌دانست که حضرت علی (علیه السلام) طاقت ندارد. «اگر دردم یکی بودی چه بودی[۲۶]». فقط حادثه‌ی کوچه نبود. در وسط کوچه تو را می‌زدند. فقط حادثه‌ی فشار دَرب و دیوار نبود. فقط لَگد به دَرب نبود. خداوند «مُغیره» را لعنت نماید! گویا همه‌جای بدن را مَجروح کرده بودند. جای سالم در بدن نبود. بی‌بی هم تا وقتی زنده بود، به حضرت علی (علیه السلام) نشان نداد. می‌گویند که حتی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو می‌گرفت که کَبودی صورت‌شان را ایشان نبیند. اما هرچه بود، قابل شمارش بود. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۷]»؛ در دَشت کربلا سه شهید داریم که زخم‌های بدن این‌ها قابل شمارش نبود. یکی حضرت علی اکبر (علیه السلام) بودند؛ «فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً[۲۸]». دوّمین نفر عَلمدار امام حسین (علیه السلام) بود. جای سالم نداشت، اصلاً بدن بهم ریخته بود. سوّمین نفر خودِ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بودند. حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) به بَنی‌اسد نفرمودند که کَفن بیاورید؛ بلکه فرمودند: قطعه‌‌ای حصیر بیاورید؛ زیرا بدنی باقی نمانده بود تا آن را کَفن کنند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۹]».

دعا

اللّهُمَّ! عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرج وَ العافیَهَ وَ النَّصر.

اللّهُمَّ! سَهِّل ظُهورَه.

اللّهُمَّ! قَرَّب زَمانَه.

اللّهُمَّ! کَثِّر أعوانَهُ و أنصارَه.

اللّهُمَّ! أَدِلْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَکَ.

اللّهُمَّ! احفَظ قائدنا وَ مُنَّ عَلینا بِبَقائِه حَتّی ظُهور.

اللّهُمَّ! مُنَّ عَلینا بِعِنایَتِکَ وَ هِدایَتِکَ وَ نَظرِ رَحمَتِکَ رَحیمیّاً لَنا.

اللُهُمَّ! إجعَل عواقِبِ أمُورِنا خَیرا

اللُهُمَّ! إشفِ مَرضانا.

اللّهُمَّ! حَصِّل مَقاصدَنا، یَسِّر مطالبَنا، واقضِ حَوائجِ الدُنیویّه وَ الأخرَویّه وَ ارزُقنا الشهاده فی سَبیلک.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این کشور را، این دلدادگان به اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را، این نظام را، این رهبری فاطمی و وِلایی و نورانی و الهی را تا ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه) با عزّت و اقتدار مُستدام بدار.

خدایا! ظهور را در زمان ما قرار بده.

خدایا! ما را از یاران امام زمان (ارواحنا فداه) بنوی(سلام الله علیها)

الها! پروردگارا! توفیق علم برای خودت و عمل برای خودت را دائماً بر ما نازل بفرما.

خدایا! شهدای بزرگوار ما و امام شهدا (رضوان الله تعالی علیه) را از ما راضی بدار.

خدایا! این جانورانِ خونخوارِ بی‌رَحمِ ضدّ دین و کَمربسته‌ی به نابودی مسلمان‌ها، در رأس آن‌ها آمریکا و کشورهای پَلید و پَست و ظُلمانی غَرب، رئیس‌جمهور کشور فرانسه و هیأت حاکمه و همه‌ی تصمیم‌گیرهای کشور انگلیس، کشور آلمان، کشور آمریکا و این حرامزاده‌ی آن‌ها یعنی صهیونیست‌های منطقه را در همین ایّام ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این داغ‌ها و مظلومیّت‌ها را جُبران بفرما.

خدایا! سیّد مقاومت را در قیادت جبهه‌ی مقاومت زیر پَرچم ولی‌اَمر و نایب امام زمان (ارواحنا فداه) به پیروزی‌های پِی‌در‌پِی نائل بگردان.

خدایا! وجود نازنین را از هر خطری حفظ بفرما.

بارالها! پروردگارا! سیّد ما را، پَرچم‌دار ما را، عَلمدار ما را، مَرجع و زَعیم این کشور و جهان اسلام را روز به روز بر عزّت و نفوذ و توسعه‌ و قَلمروی هدایتش بیفزا و در زمان حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم جُزء یاران ایشان و پَرچم‌داران عرصه‌ی حکومت مهدوی قرارشان بده.

الها! پروردگارا! اَموات، گذشتگان، ذَوی‌الحقوق، والدین و مَشایخ‌مان را السّاعه بر سر سُفره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُتنعّم و اَروحشان را از ما راضی بفرما.

خدایا! به جوانی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ضلع مَکسوره‌اش همه‌ی جوان‌ها و این جوان‌ها و جوان‌های مورد نظر را از خطراتی که جوانی برایشان دارد، حفظ بفرما.

خدایا! مایه‌ی آرامش‌شان را فراهم بفرما.

خدایا! نورانیّت در علم و عَمل به این‌ها مَرحمت بفرما.

خدایا! فکرشان و دلشان را شرّ غَرائزشان مُنصرف بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم همه‌ی این‌ها را نزد حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نزد ملائکه‌ی خودشان و در این جامعه همیشه آبرومند و مایه‌ی آبروی حوزه‌های علمیه قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] همان.

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫

«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».

[۷] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰٫

«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».

[۸] همان.

[۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

[۱۰] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۹٫

[۱۱] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش ۶۳.

[۱۲] رضی الدین، حسن بن فضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ انتشارات شریف رضی، قم، چهارم، ۱۳۷۰ ش. / ورام ابن ابی فراس؛ مجموعه ورام (تنبیه الخواطر)؛ مکتبه فقیه، قم، اول. / علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار؛ اسلامیه، تهران.

بخشی از نصایح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جناب ابوذر: «أَبُو حَرْبِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیِّ عَنْ أَبِی الْأَسْوَدِ قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَهَ، فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَدَّثَنِی أَبُو ذَرٍّ قَالَ، دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ، وَ عَلِیٌّ إِلَی جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَهَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّهٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا، فَقَالَ نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ. یَا اباذر! إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّهٍ فَاحْفَظْهَا، فَإِنَّهَا جَامِعَهٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ، فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ. یَا اباذر! اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَهِ اللَّهِ الْمَعْرِفَهُ بِهِ، فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَلَا شَیْ ءَ قَبْلَهُ، وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِیَ لَهُ وَ الْبَاقِی لَا إِلَی غَایَهٍ، فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْ ءٍ، وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ، ثُمَّ الْإِیمَانُ بِی، وَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْسَلَنِی إِلَی کَافَّهِ النَّاسِ، بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً، ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً، وَ اعْلَمْ یَا اباذر! أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَهْلَ بَیْتِی فِی أُمَّتِی کَسَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا غَرِقَ، وَ مِثْلِ بَابِ حِطَّهٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً، یَا اباذر! احْفَظْ مَا أُوصِیکَ بِهِ تَکُنْ سَعِیداً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا اباذر! نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ الصِّحَّهُ وَ الْفَرَاغُ، یَا اباذر! اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ، شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغُلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ، یَا اباذر! إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَهُ، فَإِنْ یَکُنْ غَدٌ لَکَ فَکُنْ فِی الْغَدِ کَمَا کُنْتَ فِی الْیَوْمِ، وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ غَدٌ لَکَ لَمْ تَنْدَمْ عَلَی مَا فَرَّطْتَ فِی الْیَوْمِ، یَا اباذر! کَمْ مِنْ مُسْتَقْبِلٍ یَوْماً لَا یَسْتَکْمِلُهُ وَ مُنْتَظِرٍ غَداً لَا یَبْلُغُهُ یَا اباذر! لَوْ نَظَرْتَ إِلَی الْأَجَلِ وَ مَصِیرِهِ، لَأَبْغَضْتَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ، یَا اباذر! کُنْ کَأَنَّکَ فِی الدُّنْیَا غَرِیبٌ أَوْ کَعَابِرِ سَبِیلٍ، وَ عُدَّ نَفْسَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ، یَا اباذر! إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالْمَسَاءِ، وَ إِذَا أَمْسَیْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّبَاحِ، وَ خُذْ مِنْ صِحَّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ حَیَاتِکَ قَبْلَ مَوْتِکَ، فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا اسْمُکَ غَداً، یَا اباذر! إِیَّاکَ أَنْ تُدْرِکَکَ الصَّرْعَهُ عِنْدَ الْعَثْرَهِ، فَلَا تُقَالَ الْعَثْرَهُ وَ لَا تُمَکَّنَ مِنَ الرَّجْعَهِ، وَ لَا یَحْمَدَکَ مَنْ خَلَّفْتَ بِمَا تَرَکْتَ، وَ لَا یَعْذِرَکَ مَنْ تَقْدَمُ عَلَیْهِ بِمَا اشْتَغَلْتَ بِهِ، یَا اباذر! کُنْ عَلَی عُمُرِکَ أَشَحَّ مِنْکَ عَلَی دِرْهَمِکَ وَ دِینَارِکَ یَا اباذر! هَلْ یَنْتَظِرُ أَحَدٌ إِلَّا غِنًی مُطْغِیاً، أَوْ فَقْراً مُنْسِیاً أَوْ مَرَضاً مُفْسِداً أَوْ هَرَماً مُفْنِداً أَوْ مَوْتاً مُجْهِزاً، أَوِ الدَّجَّالَ فَإِنَّهُ شَرُّ غَائِبٍ یُنْتَظَرُ، أَوِ السَّاعَهَ فَ السَّاعَهُ أَدْهی وَ أَمَرُّ، یَا اباذر! إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْزِلَهً عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَالِمٌ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ وَ مَنْ طَلَبَ عِلْماً لِیَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ، لَمْ یَجِدْ رِیحَ الْجَنَّهِ یَا اباذر! مَنِ ابْتَغَی الْعِلْمَ لِیَخْدَعَ بِهِ النَّاسَ، لَمْ یَجِدْ رِیحَ الْجَنَّهِ یَا اباذر! إِذَا سُئِلْتَ عَنْ عِلْمٍ لَا تَعْلَمُهُ، فَقُلْ لَا أَعْلَمُهُ تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ، وَ لَا تُفْتِ بِمَا لَا عِلْمَ لَکَ بِهِ، تَنْجُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَا اباذر! یَطَّلِعُ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ عَلَی قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَیَقُولُونَ مَا أَدْخَلَکُمُ النَّارَ، وَ قَدْ دَخَلْنَا الْجَنَّهَ لِفَضْلِ تَأْدِیبِکُمْ وَ تَعْلِیمِکُمْ، فَیَقُولُونَ إِنَّا کُنَّا نَأْمُرُ بِالْخَیْرِ وَ لَا نَفْعَلُهُ یَا اباذر! إِنَّ حُقُوقَ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَقُومَ بِهَا الْعِبَادُ، وَ إِنَّ نِعَمَ اللَّهِ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصِیَهَا الْعِبَادُ، وَ لَکِنْ أَمْسُوا وَ أَصْبِحُوا تَائِبِینَ، یَا اباذر! إِنَّکُمْ فِی مَمَرِّ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، فِی آجَالٍ مَنْقُوصَهٍ وَ أَعْمَالٍ مَحْفُوظَهٍ وَ الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَهً، وَ مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یُوشِکْ أَنْ یَحْصُدَ خَیْراً، وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یُوشِکْ أَنْ یَحْصُدَ نَدَامَهً، وَ لِکُلِّ زَارِعٍ مِثْلُ مَا زَرَعَ، یَا اباذر! لَا یُسْبَقُ بَطِی ءٌ بِحَظِّهِ، وَ لَا یُدْرِکُ حَرِیصٌ مَا لَمْ یُقَدَّرْ لَهُ، وَ مَنْ أُعْطِیَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ أَعْطَاهُ، وَ مَنْ وُقِیَ شَرّاً فَإِنَّ اللَّهَ وَقَاهُ، یَا اباذر! الْمُتَّقُونَ سَادَهٌ وَ الْفُقَهَاءُ قَادَهٌ وَ مُجَالَسَتُهُمْ زِیَادَهٌ، إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَرَی ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَهٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ، وَ إِنَّ الْکَافِرَ لَیَرَی ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَی أَنْفِهِ، یَا اباذر! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً، جَعَلَ ذُنُوبَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُمَثَّلَهً وَ الْإِثْمَ عَلَیْهِ ثَقِیلًا وَبِیلًا، وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً أَنْسَاهُ ذُنُوبَهُ، یَا اباذر! لَا تَنْظُرْ إِلَی صِغَرِ الْخَطِیئَهِ، وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَی مَنْ عَصَیْتَ یَا اباذر! إِنَّ نَفْسَ الْمُؤْمِنِ أَشَدُّ ارْتِکَاضاً مِنَ الْخَطِیئَهِ مِنَ الْعُصْفُورِ، حِینَ یُقْذَفُ بِهِ فِی شَرِکِهِ،یَا اباذر! مَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَذَاکَ الَّذِی أَصَابَ حَظَّهُ، وَ مَنْ خَالَفَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَإِنَّمَا یُوَبِّخُ نَفْسَهُ یَا اباذر! إِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ رِزْقَهُ بِالذَّنْبِ یُصِیبُهُ یَا اباذر! دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ وَ لَا تَنْطِقْ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ، وَ اخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ وَرِقَکَ…».

[۱۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۱۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۴۹٫

«وَ وُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَ لَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا».

[۱۵] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۰٫

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ ۚ وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».

[۱۷] سید احمد موسوی حائری طهرانی(۱۲۸۰-۱۳۳۲ق) مشهور به سید احمد کربلایی از عارفان و فقیهان شیعه در عراق بود. وی در فقه، شاگرد میرزا محمدحسن شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) و آخوند خراسانی و در عرفان و اخلاق، استادش ملا حسینقلی همدانی بود. سید احمد کربلایی در حوزه علمیه نجف شاگردان زیادی در فقه، اصول‌ و اخلاق، مثل سید علی قاضی طباطبایی، سید جمال‌الدین گلپایگانی و آقابزرگ تهرانی تربیت کرد. در فقه کتابی از او به‌چاپ نرسیده و تنها یک کتاب تحت عنوان «رساله محاکمات بین علمین» در عرفان از او وجود دارد. عالمان شیعه مثل آقابزرگ تهرانی، محمدحسین غروی اصفهانی و دیگران درباره او سخن گفته و او را یک استاد کامل دانسته‌اند. سید احمد کربلایی ۲۷ شوال ۱۳۳۲ق در نجف از دنیا رفت و قبر او در حرم امام علی (علیه السلام)، مقابل ایوان طلا قرار دارد. آقابزرگ تهرانی، از شاگردان سید احمد کربلایی، در کتاب «نقباء البشر» او را یکی از یاران و شاگردان ویژۀ ملا حسینقلی همدانی دانسته و به گفتۀ او، سید احمد یگانه روزگار خودش بوده و در بالاترین مراتب دانش، رفتار، سیر و سلوک، زهد، ورع و خوف از خداوند قرار داشت. محمدحسین غروی اصفهانی هم کربلایی را در فقه، بی‌نظیر خوانده و از بزرگان فقهای امامیه به‌شمار می‌رفته است. سید احمد کربلایی در فقه خیلی قوی بود، تا جایی که محمدحسین اصفهانی درباره او گفته، من احدی را در فقه مثل او ندیده‌ام. صاحب کتاب توحید علمی و عینی نوشته که وی در سن چهل سالگی نامزدِ مرجعیت شیعه شد ولی حاضر نشد فتوا دهد. همچنین محمدتقی شیرازی احتیاطات خود را به او ارجاع می‌داد. ملا حسینقلی همدانی حدود سیصد شاگرد تربیت کرد که بارزترین آنها سید احمد کربلایی و محمد بهاری بودند و راه استاد خود را ادامه دادند. در کتاب رساله لب‌اللباب نقل شده که، وقتی شیخ محمد بهاری به‌دلیل بیماری نجف را ترک کرد، سید احمد کربلایی تنها کسی بود که در آنجا کلاس‌های فقهی و اخلاقی داشت و شاگردان زیادی را تربیت کرد. آقابزرگ تهرانی که مدتی همسایه سید احمد کربلایی بوده دربارۀ او گفته که وی، نمازهای خود را در مکان‌های خلوت به‌جا می‌آورد و در نماز شب بسیار گریه می‌کرد. در منابع دیگر آمده است که سید احمد کربلایی در اثر گریه‌های طولانی یکی از چشمان خود را از دست داده بود و به همین دلیل، به سید احمد واحدالعین (یک‌چشم) مشهور شد. سید احمد کربلایی برای کامل کردن تحصیلاتش در اواخر سال ۱۳۰۰ق به حوزه‌ علمیه نجف رفت و در دروس خارج فقه و اصول‌ آنجا شرکت کرد و به درجۀ اجتهاد رسید.

[۱۸] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رساله‌های فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتاب‌هایی فقهی و اصولی به‌ویژه تعلیقه‌های شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درس‌های فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته می‌شود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عام‌المنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.

[۱۹] عده الداعی و نجاح الساعی، الجزء ۱، الصفحه ۲۰۸.

«وَ عَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلنَّاسِ و علامه الأنس بالله الوحشه من الناس».

[۲۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫

[۲۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶٫

«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».

[۲۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ بخشی از خطبه‌ی قاصعه.

«…فضلُ الوحی‏: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ. وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ، فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِکَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبِیٌّ وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ. فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْکَ. فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ ذَلِکَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا نَعَمْ. قَالَ فَإِنِّی سَأُرِیکُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکُمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَى خَیْرٍ وَ [أَنَ‏] إِنَّ فِیکُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ وَ مَنْ یُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ. ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه وآله) یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَهُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِکِ حَتَّى تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللَّهِ. [وَ الَّذِی‏] فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ، وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدِیدٌ وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَهِ الطَّیْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُرَفْرِفَهً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْکِبِی وَ کُنْتُ عَنْ یَمِینِهِ (صلی الله علیه وآله). فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِکَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِکْبَاراً فَمُرْهَا فَلْیَأْتِکَ نِصْفُهَا وَ یَبْقَى نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بِذَلِکَ فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً فَکَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله). فَقَالُوا کُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ کَمَا کَانَ، فَأَمَرَهُ (صلی الله علیه وآله) فَرَجَعَ. فَقُلْتُ أَنَا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَهَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِکَ وَ إِجْلَالًا لِکَلِمَتِکَ. فَقَالَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ: بَلْ ساحِرٌ کَذَّابٌ، عَجِیبُ السِّحْرِ، خَفِیفٌ فِیهِ، وَ هَلْ یُصَدِّقُکَ فِی أَمْرِکَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا؟ یَعْنُونَنِی. وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ، سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ وَ کَلَامُهُمْ کَلَامُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ، مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یُحْیُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، لَا یَسْتَکْبِرُونَ وَ لَا یَعْلُونَ وَ لَا یَغُلُّونَ وَ لَا یُفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَل‏».

[۲۳] خصال، ص ۱۴۴، ح ۱۷۰٫

«عنه صلى الله علیه و آله :أنا زَعیمٌ ببَیْتٍ فی رَبَضِ الجَنّهِ ، و بَیتٍ فی وَسَطِ الجَنّهِ ، و بَیتٍ فی أعلى الجَنّهِ ، لِمَن تَرکَ المِراءَ و إنْ کانَ مُحِقّا، و لمَن تَرکَ الکَذِبَ و إنْ کانَ هازِلاً ، و لمَن حَسّنَ خُلقَهُ».

[۲۴] محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی معروف به ثقهالاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه در حدود سال ۲۵۵ق در روستای کُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی می‌کرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار می‌روند. محمد بن یعقوب کلینی در ری که مرکز برخورد آرا و اندیشه‌های فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشه‌های دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی‌ حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد. کلینی در سال ۳۲۷ق (دو سال پیش از وفاتش) عازم بغداد شد. بغداد در آن زمان یکی از مراکز بزرگ علمی بود. کلینی در شعبان سال ۳۲۹ق (سال تَناثُر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبری امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد. مرقد کلینی در محوطه مسجد آصفیه، در ساحل شرقی رود دجله (در مرکز بغداد) جنب مدرسه نظامیه (مستنصریه قدیم) قرار دارد. نام اصلی این مسجد، جامع الصفوی یا مسجد صفوی بوده است که عثمانیان آن را به آصفیه تغییر دادند. مرقد کلینی در سال‌های اخیر بازسازی شده است. در ماه محرم سال ۱۴۳۶ق مراسم پایان بازسازی قبر شیخ کلینی برگزار شد. در این مراسم از ضریح نقره‌ای آن که توسط هنرمندان اصفهانی ساخته شده بود، رونمایی گردید.

[۲۵] میرزا علی احمدی میانجی (۱۳۰۵ش-۱۳۷۹ش) فقیه شیعی، مدرس اخلاق حوزه علمیه قم و شاگرد علامه طباطبایی. احمدی میانجی در حوزه‌های علمیه ایران تحصیل کرد و به اجتهاد رسید. وی ضمن تدریس فقه و اصول، آثاری در تفسیر، فقه و مباحث حدیثی نوشته است. کتاب‌های مکاتیب الرسول، مکاتیب الائمه و «مالکیت خصوصی در اسلام» از جمله آثار اوست. او در آثار فقهی خود به موضوعات روز جامعه توجه داشته است. میانجی به نظریه ولایت فقیه اعتقاد داشت و به احکام حکومتی پای‌بند بود. او فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نیز داشت؛ از انقلاب اسلامی ایران حمایت می‌کرد و چندین دوره نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری بود. وی درجامعه مدرسین عضویت داشت و در شهرهای میانه و قم مدارس و مراکزی تأسیس کرد. میانجی در بعد اخلاقی از علامه طباطبایی متأثر بود و در مدارس علمیه قم برای طلاب درس اخلاق می‌گفت. میانجی در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ش برابر با ۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۲۱ق درگذشت و آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلید شیعه بر پیکر او نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

[۲۶] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۳۲۶.

[۲۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۸] مجموعه‏ آثار استاد شهید مرتضی مطهرى، ج‏ ۱۷، ص ۳۴۵.

«فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الى‏ عَسْکَرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً».

[۲۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.