«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان بسیاری از سختی‌ها را برای حفظ شخصیّت خودش تحمّل می‌کند

در نُسخه‌ی سُلوکیه‌ای که وجود مبارک کَشّاف حَقایق، امامِ به حقّ ناطق، افتخار حوزه‌های علمیه که بحمدالله در مَکتب آن بزرگوار هم نوکری می‌کنند و هم از چشمه‌ی علم آن بزرگوار جُرعه‌ها را می‌نوشند، فرمودند: اَرکان عبودیّت ۳ چیز است و بعد هم آثار و برکات هرکدام از این اَرکان را فرمودند که اگر رعایت بشود، سالک چه عَوائد و فَوایدی از این گام، از این سِیر و از این قَدم و اقدام ذخیره می‌کند. اگر کسی هرچه دارد، مال‌الله بداند و خود را اَمین‌الله بداند، در این صورت اِنفاق برای او سُهولت پیدا می‌کند. بَشر ابتدائاً مُکلّف است؛ زیرا دوران طُفولیت دوران حاکمیّت غَرائض به صورت مُطلق است. بچه شیر می‌خواهد و هیچ فکری ندارد؛ ولی فشار گُرسنگی او را به گریه وادار می‌کند و با این گریه خواسته‌ی خودش را تأمین می‌کند. «تا نگرید طفل کی جوشد لبن[۲]». وقتی مقداری از آن دوره بیرون می‌آید و چشم باز می‌کند، آنچه در این مدّت دیده و شنیده است و در ذهنش مانده است، علاوه بر خواست‌های طبیعیِ غَریزیِ باطنی، به دنبال دنیاست، به دنبال بازی‌های بچّه‌گانه است. باز هم در این‌جا هیچ فکر و سَنجشی وجود ندارد. اصلاً کاری ندارد که آن سرگرمی برایش مُفید یا مُضرّ است و یا نیست. وقتی بالغ می‌شود، دیگر آن دوره‌ی غَریزی مَحض یا لَهو و لَعب مَحض سِپری شده است. حال خیلی از چیزها را می‌خواهد، ولی در مقابل پایش مانع گذاشته شده است. می‌گویند: دیگر زبان تو آزاد نیست و باید این حرف را نزنی، این نگاه را نکنی، این غذا را نخوری، با این فرد رفاقت نکنی. آن آزادی که در سنین مختلف برایش وجود داشت، این آزادگی در حال حَدّ پیدا کردن و محدود شدن است و آنچه که آزادی انسان را مَحدود کند، مَحدودیّت برای انسان نوعی زندان است؛ «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ * یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ[۳]»؛ انسان می‌خواهد که پیش رویش باز باشد و به هرجایی که دلش می‌خواهد برود. وقتی انسان با یک احساس قدرتی که من می‌توانم به آن‌جا بروم، ببیند که کسی راه مقابل او را گرفته است، تحمّل این مانع برایش سخت می‌شود. حال اگر این مانع شَرعی باشد، دستور خداوند متعال باشد، مُمانعت عقل باشد، چون او مُتشرّع و عاقل هست، محدودیّت را قبول می‌کند؛ ولی برایش گُوارا نیست. بچّه‌ای که سال اول روزه‌گرفتن اوست، واقعاً با سختی روزه می‌گیرد، ولی روزه را می‌گیرد و تحمّل می‌کند و این موضوع برای او کُلفت و مشقّت است. از این جهت به او مُکلّف می‌گویند؛ زیرا صُعوبت قبولِ محدودیّت و تحمّل داشتن نیاز و آزاد نبودنِ برای رفع نیاز. یک جوانی که تازه ازدواج کرده است و در حال روزه است، خودش را کنترل می‌کند. این کار آسانی نیست. یک انسانی که همیشه هرچه خواسته است، خورده است و گاهی حتی یک ساعت هم نبوده است که یک غذای و میوه‌ای تَناول نکند، غَرق در نعمت‌ها بوده است و همه‌چیز برایش تأمین بوده است، اما یک مرتبه باید ۱۶ الی ۱۷ یا ۱۸ ساعت هیچ‌چیزی نخورد. این کارِ آسانی نیست و کارِ سختی است؛ ولی چون انسان باور دارد، چون انسان عقل دارد، چون انسان در جامعه برای اعتبار و شخصیّت خودش حساب باز کرده است، خیلی از چیزها را برای حفظ کیان و شخصیّت خودش تحمّل می‌کند و آزادی‌های خودش را مَحدود می‌کند که یا بخاطر حفظ دینش است و یا بخاطر پَرهیز از ضررهایی که عقل می‌گوید اگر این آزادی را اعمال بکنی، برای تو ضرر جسمی دارد، ضرر مالی دارد. انسان با تشخیص این موضوع بر سر دوراهی‌ها پای بر روی نَفس خودش می‌گذارد و این رنج و سختی را تحمّل می‌کند.

انسان وسیله‌ی بَذل و بَخشش رحمتِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است

وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای کسی که آمده است و سَرسپُرده است و می‌خواهد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مشکلات او را حل نماید، به نظر می‌رسد که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می‌خواهند یک طلبه، یک تشنه‌ی دانش و بینش را از مرحله‌ی تکلیف به مرحله‌ی تَشریف برسانند. اگر برای انسان این اَمر وجدانی شد که من چیزی ندارم، وقتی من چیزی دارم و می‌خواهم آن را از خودم جُدا کنم و به دیگری بدهم، کار سختی است؛ اما وقتی من چیزی ندارم، اَشیاء دیگری نزد من است، ما اَمانتی نزد من است، اگر صاحب‌ کار و صاحب مال به من بگوید که این را به او بده، این را از این‌جا بَردار و در جای دیگری قرار بده، برای من تکلیف نخواهد بود. چیزی نیست که از خودم بکَنم. رشته‌ای نبوده‌ است که من را به این وابسته کند. برایم بار بود و حال می‌خواهد بار را از روی دوش من بَردارد. این آیه‌ی کریمه‌ی «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۴]»، که وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) شَرح صَدر را می‌فرمایند که عبارت است از «التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ[۵]»، این تَنگ‌نَظری برای این است که انسان پَسِ دیوار را نمی‌بیند و گمان می‌کند که همه‌ی این‌ها برای این‌جاست؛ دوست ندارد تا از این‌جا بیرون بیاید. مانند فرزندی که در رَحِم است و هیچ‌گاه دوست ندارد تا از آن‌جا بیرون بیاید؛ زیرا خبری از بیرون ندارد. لذا با فشار او را بیرون می‌آورند. اشدّ ساعات انسان ۳ مرحله است: یکی مرحله‌ی تولّد اوست، یکی مرحله‌ی مرگِ اوست که از رَحِم این عالَم به عالَم وَسیع‌تر منتقل می‌شود و یکی هم زمانی است که از عالَم بَرزخ به عالَم قیامت منتقل می‌شود؛ «یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ[۶]»؛ وقتی از قبرها برمی‌خیزند، هر سه مورد از موارد سخت انسان است. انسانی که شَرح صدر دارد، جهان را بزرگ می‌بیند و امکانات و دارایی‌ها را هم خیلی وَسیع‌تر از آن چیزی که گمان می‌کند در حال حاضر برای خودش است، تصوّر و باور دارد. لذا برایش اِنفاق آسان می‌شود. نه تنها احساس تکلیف نمی‌کند، بلکه احساس تَشریف می‌کند. من به اَمانت‌داریِ اَمانت الهی مُشرّف هستم. خداوند متعال چقدر بزرگ است که یک کوچکی مانند من را اَمین دیده است و مال خودش را در اختیار من قرار داده است و بندگانی را که خودش روزی می‌دهد، خواسته است تا من یک درجه و شأنی داشته باشم که من واسطه‌ی رِزق او بشوم. این چقدر دید را در نَحوه‌ی تَعامُل و در داد و سِتدها عوض می‌کند. انسان عطش دارد که هر لحظه خداوند متعال دستور بدهد که مالت را بده. این مال خودش است و به من می‌گوید که مالت را بده. چقدر من را دوست دارد که گویا من و تو را از میان برداشته است. اصلاً من را جُدای از خودش نمی‌بیند. این‌که مال خودش را مال من می‌داند، می‌دانید که در مورد کَعبه که خانه‌ی خداوند متعال است، هم به خودش نسبت داده است که فرموده است: «أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ[۷]»؛ و هم فرموده است: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ[۸]»؛ این‌هایی که به عنوان میهمان واقعی به آن‌جا می‌روند، اصلاً من و تویی وجود ندارد و خانه‌ی خودشان است. لذا چون وطن و خانه‌ی خودش است، خداوند متعال آزاد گذاشته است و می‌تواند نمازش را هم به صورت کامل بخواند. در آن‌جا احساس غُربت و احساس سَفر نکند؛ زیرا به خانه‌ی خودش آمده است.

انسانِ عاشق دوست دارد در راه مَعشوقِ خود به مقام فَنا برسد

این نکات، نکاتی است که در دست و دلباز بودن، فَضیلت سَخاوت را کَسب کردن که فرموده است: «اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ[۹]»؛ انسان سَخی هم مُسخّر دل‌هاست که فرموده است: «ثلاثه تورث المحبّه[۱۰]»؛ سه چیزی که محبّت را به ارث می‌آورد، محبّت موروث غیر از محبّت مُکتسَب است. گاهی انسان تزیین می‌کند، زحمت می‌کشد، به هر دَربی می‌زند که دل کسی را شکار کند؛ اما گاهی این‌گونه نیست و یک چیزی را سُراغ دارد که اگر آن چیز برایش حاصل بشود، خداوند متعال بی‌زحمت دل‌ها را به او می‌دهد. او دلبری‌اش بدون دردسر است. لازم نیست که برود و کاری انجام بدهد که محبوبیّت را کَسب کند. یکی از آن ۳ چیزی که محبّت رایگان به انسان هدیه می‌دهد، مُتدیّن‌بودن است. انسانِ مُنضبط زبانش ترمُز دارد، گوش و چشمش کنترل دارد، همه‌جا خودش را در مَحضر خداوند متعال می‌بیند و نمی‌تواند پایش را یک‌قَدم از خطّ رضای خداوند متعال آن طرف‌تر بگذارد. خداوند متعال به انسانِ مُتدیّن‌ محبوبیّت ارثی می‌دهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۱۱]»؛ محبوبیّتی که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) داشتند، محبوبیّتی که دیدید مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) تا وقتی که وفات نکرده بودند، کسی نمی‌دانست که ایشان یک چهره‌ی رسانه‌ای نیستند، اهل قَلم و سخنرانی نیستند، اهل گردش در شهرها نیستند. ایشان مسافرت نداشتند و به هیچ‌جایی جُز مشهد مقدّس نمی‌رفتند. حتی یک وقتی یکی از عُلما مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) را به یک مکان خوش آب و هوایی دعوت کرده بودند. از مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم درخواست کرده بودند که مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در آن‌جا تشریف دارند، شما هم به ما افتخار بدهید. ایشان پاسخ فرموده بودند: من نمی‌توانم از حضرت امام رضا (علیه السلام) دل بکَنم. سفر ایشان فقط به آن‌جا بود. بنده یک زمانی از ایشان درخواست کردم که به منزل ما تشریف می‌آورید؟ مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: منزل شما کجاست؟ ما آن زمان در محله‌ی اُزگُل بودیم. عرض کردم: اُزگُل هستیم. ایشان فرمودند: اگر کنار حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) بودید، می‌آمدم. یعنی تمام عُلقه‌ی ایشان در جای دیگری است. اجمالاً این‌که یک حالتی برای انسان پیش بیاید که با خداوند متعال نَدار بشود. انسان با کسی آن‌چنان تَجانُس روحی پیدا می‌کند که هرچه او می‌خواهد بدون این‌که با یکدیگر قرار بگذاریم، می‌بینیم که من نیز همان را می‌خواهم. رضای او رضای من است، سَخط او سَخطِ من است. خداوند متعال راهی را قرار داده است که اگر ما این راه را برویم، جلوه‌ی او می‌شویم. بنده روی این را ندارم که بگویم او می‌شویم. من و تو از بین می‌رود. در وادی عشق و محبّت دوئیّت جُرم است. «وُجُودُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنب[۱۲]»؛ اصلاً این‌که من هستم، گُناه است. اگر او دلبر من است، من نباید باشم. لذا عاشق دوست دارد که فدای مَعشوق بشود. دوست ندارد نباشد. او وجود خودش را حجاب و مانع می‌بیند که به همین صورت هم می‌باشد. بین ما و خداوند متعال جُز خودمان حجابی وجود ندارد. «تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز[۱۳]». آن‌گاه مالِ من مال‌الله می‌شود و جانِ من نیز برای خداست. نه جانم برای من است و نه مالم برای من است. اگر به حالت رسیدم، عَلی‌الدّوام آن لحظه‌ای که او از من چیزی نمی‌خواهد و از من خدمتی نمی‌خواهد، سه روز یا چند روزی وَحی بر قَلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نشد. خیلی به وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت گذشت که چرا دیگر من را تحویل نمی‌گیرد؟ چرا سُراغ من را نمی‌گیرد؟ خداوند متعال هم این‌قَدر این بنده‌اش را ناز و نَوازش می‌کند که آمد و مانند کسی که فرزندش بی‌مِهری دیده است، فکر کرده که بی‌مِهری است؛ اما بنا بر جهت مَصلحتی چند روزی پدر یا مادر نتوانسته است او را نَوازش کند و یا لازم دیده است که او را نَوازش کند، اما می‌بیند که او افسرده شده است و به سُراغ او می‌آید و نازِ او را می‌کِشد. فرمود: «وَ الضُّحَى * وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى[۱۴]»؛ قَسم یاد می‌کند. می‌گوید که نظر ما از تو برنگشته است، محبّت ما کم نشده است. به همه‌کَس قَسم که خیلی تو را دوست دارم. چقدر هوای او را دارد. «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى»؛ خداوند متعال که تو را رها نکرده است. خداوند متعال که رشته‌ی محبّت خود را از تو قَطع نکرده است. آن روزی که انسان ایثار و نثار ندارد، آن روزی که انسان خدمت و گِره‌گُشایی ندارد، آن روز خیلی به او سخت می‌گذرد. چرا امروز خداوند متعال دَرب خیر را بر روی من بسته است؟ چرا امروز نتوانستم یک دلی را شاد کنم؟ چرا امروز نتوانستم از یک گرفتاری رَفع گرفتاری کنم؟ یعنی دیگر خداوند متعال به من مأموریت رسیدن به عایده‌ی خودش را نمی‌دهد؟ این است که این مسأله هم بُعد عرفانی دارد و هم بُعد حُبّی دارد. انسان کسی را که دوست دارد، جلوه‌ی دوستی در این است که از دارایی خودش برای او می‌گذرد و اگر چنین کلاسی نباشد، کجا معلوم است که انسان او را دوست دارد؟ دوستی که به ادّعا نیست. دوستی در عَمل و در امتحان خودش را نشان می‌دهد. لذا هم گذشتن از مال و هم گذشتن از آبروست.

عُلمای سَلَف پَناهگاه مردم بوده‌اند

نقل شده است که مرحوم «سیّد بحرالعلوم[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند بر ایشان باد! انسان قُربان خاک قبر ایشان برود. چه نوری بوده‌اند! چه عاشقی بوده‌اند! چه شیدایی بوده‌اند! چه بی‌قراری بوده‌اند و امام زمان (ارواحنا فداه) چقدر ایشان را دوست داشتند. بارها او را در آغوش گرفته است. می‌گویند که ایشان در بستر احتضار گریه کرده بودند. مرحوم آقای «شیخ جعفر کاشف الغطاء[۱۶]» (رضوان الله تعالی علیه)، آن فَهل در وادی فقاهت و آن مَرجه مُجاهد که ویژگی‌های خاصّی دارند. اگر حالات ایشان را مُطالعه کنید، زُبدگی‌های ویژه و خاصّ خودشان را دارند. ایشان از شاگردان مرحوم سیّد بحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. گفته بودند: آقا! چرا گریه می‌کنید؟ ایشان که هم خودشان مُقیّد بودند و هم شاگردان ایشان مُقیّد بوده‌اند که می‌بینید صاحب «مِفتاح الکرامه[۱۷]» که از شاگردان مرحوم سیّد بحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) بوده است، نقل می‌کند و می‌گوید: پاسی از شب گذشته بود که دَرب منزل به صدا درآمد. دیدم که پیش‌کار مرحوم سیّد بحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) آمده است و می‌گوید که ایشان با شما کار دارند. برخاستم و گفتم که لابُد در این وقت شب یک ضرورتی وجود دارد. خودم را به مَحضر مرحوم سیّد بحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) رساندم. ایشان فرمودند: شما غذای اَلوان درست می‌کنید و همسایه‌‌ی شما باید گُرسنه بخوابد؟ خیلی دستپاچه شدم و گفتم که به خدا قَسم از این موضوع خبر نداشتم. ایشان فرمودند: اگر خبر داشتید و این کار را می‌کردید که مسلمان نبودید و یَهودی بودید. چرا باید خبر نداشته باشید؟ هم خودشان این‌گونه بوده‌اند و هم برای شاگردشان چنین برخورد سازنده‌ای دارند که انسان هوای همسایه و رفیق و هم‌حُجره‌اش را باید داشته باشد. نکند که او مشکلی داشته باشد و از من ساخته باشد که مشکل او را برطرف کنم و بی‌تفاوت باشم. یکی از امتیازات حوزه‌های علمیه شیعه همان بوده است که معمولاً عُلمای ما در زُهد کامل بوده‌اند؛ ولی در رَفع گرفتاری‌های مردم در رُتبه‌ی بسیار بالایی بوده‌اند. لذا همه به این‌ها پَناه می‌آوردند. به ثروتمندان پَناه نمی‌بُردند و به عُلمای محلّ‌شان پَناهنده می‌شدند. ایشان فرموده بودند: در عُمر خود هرچه بود از ایثار و گذشتن از مال، خداوند متعال توفیقات فراوانی به من داد؛ ولی صرفِ آبرو نکردم و برای دین خود از آبرویم هزینه نکردم. این موضوع پیش نیامده است. آبرو مالِ انسان است. آبرو و اعتبار اجتماعی خودش یک سرمایه است. انسان باید برای خدا گاهی از آبرویش هم مایه بگذارد و این اگر بخواهد آسان بشود، «هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ[۱۸]»، منشأ آن حُبّ است که وقتی انسان کسی را دوست دارد، هرچه را که او بخواهد، دوست دارد و اگر گاهی هم نخواهد و به او اعتنایی نداشته باشد، برایش سخت می‌گذرد.

روضه و توسّل به حضرت امام حسین (علیه السلام)

«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ (عَلَیهِ اَلسَّلام) وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ[۱۹]»؛ نه تنها مال خود را داد، بلکه همه‌ی فرزندانش را هم داد، بلکه حَرمش را هم راهی بیابان‌ها کرد. وقتی همه‌ی آنچه که به نظر تعلّق می‌رسد از همه «تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا * وَ اَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا[۲۰]»، این اکبر من، این اصغر من، این اباالفضل من! تا امام حسین (علیه السلام) جان خودش را نداده بود، راضی نبود. اما راوی می‌گوید که در گودال قتلگاه دیدم؛ خداوند متعال مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. این عبارت را برای بنده می‌خواندند که روای گفت: «وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ[۲۱]»؛ رفته بودم تا تماشا کنم و ببینم که چگونه او را ذبح می‌کنند. می‌خواستم لحظه‌ی معراج او را ببینم، می‌خواستم نَحوه‌ی قتل او را ببینم. اما این‌قَدر چهره برافروخته بود، این‌قَدر نورِ جوانی ایشان تَشعشُع داشت که من را از فکر کردن در نَحوه‌ی شهادت‌ او مشغول کرد. اما روای می‌گوید: لب‌های مبارک امام حسین (علیه السلام) تکان می‌خورد. به نظرم می‌رسید که در حال نفرین‌کردن است. صدا جوهر نداشت. از بدن مبارک ایشان خون زیادی رفته بود. جراحات ایشان خیلی زیاد بود. در درگیری‌ها بدن ایشان بسیار نَحیف شده بود و دیگر نایی نداشت. صدا بالا نمی‌آمد، ولی گوش خود را جلوتر بُردم و دیدم که می‌گویند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ[۲۲]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

برای نابودی صهیونیست‌ها و مُزدوران صهیونیست‌ها در کشور خودمان، کسانی که فکرشان وابسته به دین نیست، وابسته به شهادت و شهدا و ایثار و تحمّل ناآرامی‌ها و مشکلات را خلاف حکمت و عقل می‌دانند، آهسته آمدن و آهسته رفتن را تشویق می‌کنند و بعد هم مَحکوم می‌کنند و انقلابی‌بودن را تُندی می‌دانند، برای کوتاه‌شدن زبان و قَلم و دست و فضاسازی همه‌ی این‌ها و نابودی عاجلِ غاصبین جانی و قاتل در سرزمین‌های اشغالی و نابودی اُمّ‌الفساد غَرب شیطان بزرگ و همه‌ی اَیادی‌اش چند مرتبه این آیه‌ی شریفه‌ را با دل‌های پاکی که دارید و الحمدالله عطر امام حسین (علیه السلام) گرفته است و دل‌های شما حرم امام حسین شده است، با همدیگر تلاوت می‌کنیم.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏»

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۲۳]»

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب نازنین امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! ما را در علم و عمل انگیزه‌ی حُبّ و تقرّب عنایت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را از شرّ نَفس‌مان و از فِتَن زمان‌مان مَحفوظ بفرما.

خدایا! مَصونیت از خطا و اشتباه و گناه را همواره روزی ما بگردان.

خدایا! به حقّ خودت قَسمت می‌دهیم ما را تنها نگذار.

خدایا! به حقّ خودت قَسمت می‌دهیم ما را رها نکن.

خدایا! به حقّ خودت قَسمت می‌دهیم هوای ما را داشته باش.

خدایا! ما را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) و قرآن کریم مأنوس بفرما.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم چشم ما را به جَمال آقایمان و دل‌های ما را به نور معرفت و محبّت و جوارح و جوانح‌مان را به زینت اطاعت مُنوّر و مُزیّن بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت همه‌ی عُلمای صالح، عُلمای غَیور، عُلمای شهادت‌طلب، عُلمای صالح در هر رَده‌ای که هستند، همگی را عموماً، رهبر صالح و نورانی و وارسته‌ و همیشه آماده‌ی ما را خصوصاً با کرامت و عزّت و اقتدار و عافیت و نشاط تا ظهور مولایمان حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! مشکلات این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را در فقر فرهنگی، در جهالت، در بی‌خبری، در سُلطه‌ی تبلیغاتی بیگانگان، در جاذبه‌های جنسی، در جاذبه‌های دُنیوی، برای نسل جوان و غیر جوانمان، در همه‌ی مشکلات این ملّت را پیروز بگردان و مشکلات را با دست قدرت خودت برطرف بفرما.

خدایا! این دولت ولایت‌مَدار و جهادگرِ ما را در خدمت به مردم و کَسب سرمایه‌ی اجتماعی موفّق بفرما.

خدایا! عوامل نفوذی را در دستگاه‌های حکومتی ما رُسوا و دست‌شان را کوتاه بگردان.

خدایا! از این قَلم‌ها و تبلیغات شبکه‌های مَجازی، جوان‌های مَعصوم ما را که گرفتار این‌ها می‌شوند، اسیر می‌شوند، بدبخت می‌شوند و دنیا و آخرت‌شان به خطر می‌افتد، همه‌ی گرفتاران را از این لَجن نجات عنایت بفرما.

خدایا! کسانی که گرفتار نشدند، با لطف و کَرَم خودت مُحافظت‌شان بفرما.

الها! مریض‌ها عموماً، جناب آقای «بی‌ریا» خصوصاً و مریض‌های مورد نظر که بعضی‌ها از طول بیماری خسته هستند، همه را شِفا عنایت بفرما.

بارالها! این مظلومین غَزّه که شدّت مظلومیّت‌شان سنگ صخره را آب می‌کند، این فرزندان بی‌مادر و کودکانی که همه‌کَس‌شان را از دست داده‌اند، خانواده‌هایی که هیچ اثری از آن‌ها باقی نمانده است و دودمان آن‌ها از بین رفته است، بی‌آبی، بی‌غذایی، بی‌دارویی، در زندان‌ بودن، در حَصر بودن، به صورت مرتّب نااَمن بودن و آتش بر سرشان ریختن، خدایا این‌ها بندگان تو هستند و مورد هُجوم بدترین دشمنان تو هستند؛ به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هرچه زودتر جانیان و بانیان و این قاسی‌ها را نابود و این جمعیّت را در زیر پَرچم حاج قاسم ما به سوی پیروزیِ انقلابیِ ولایی نائل بگردان.

الها! پروردگارا! همیشه ما را در کمک به مظلوم اُستوار بدار.

خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش ۵.

[۳] سوره مبارکه قیامه، آیات ۵ و ۶٫

[۴] سوره مبارکه شرح، آیات ۱ و ۲٫

[۵] إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج‏۱، ص: ۲۲۸؛ البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص: ۲۰۳.

«زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع لَیْلَهَ سَبْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ یَقُولُ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلَهِ إِلَى آخِرِهَا اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ زِیَادَهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ أُقْسِمُ عَلَیْکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّاکَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الَّذِی حَقٌّ عَلَیْکَ أَنْ تُجِیبَ مَنْ دَعَاکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَسْعَدَنِیِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ سَعَادَهً لَا أَشْقَى بَعْدَهَا أَبَداً یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین‏».

[۶] سوره مبارکه حج، آیه ۷٫

«وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لَا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۵٫

«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَ عَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ».

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۶٫

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَ هُدًى لِلْعَالَمِینَ».

[۹] الجعفریات (الأشعثیات)، جلد ۱، صفحه ۱۵۱.

«أَخْبَرَنَا عَبْدُ اَللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّارِ وَ اَلْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اَللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّارِ».

[۱۰] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۰، صفحه ۷۵۸.

«و قال علیه السّلام: ثلاثه تورث المحبّه: الدین، و التواضع، و البذل».

[۱۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫

[۱۲] الوافی، ج ۱، ص ۱۰۳٫

[۱۳] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۶۶.

[۱۴] سوره مبارکه ضحی، آیات ۱ الی ۳٫

[۱۵] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید.

بحرالعلوم دارای اخلاق پسندیده انسانی و پیامبرگونه بود. تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام بود. او کم سخن می‌‌گفت، همواره در حال تفکر و اندیشیدن بسر می‌‌برد، اگر سخنی به زبان می‌‌آورد با ذکر خدا همراه بود. در بین مردم که می‌‌نشست، نشستن حالت تشهد در نماز را داشت. هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت. هیچ گاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمی‌‌کرد، مگر در حال ضرورت. گام‌های استوار خود را بیشتر با اندیشه‌های شگرف می‌‌آمیخت. دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی می‌‌شود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش می‌‌کرد باب سخن گفتن با مردم را بگشایند تا از راز دل مردم باخبر شده، در رفع گرفتاری‌های آنان بیشتر بکوشند. صبح‌ها را همواره در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شب‌ها را در مطالعه و تحقیق می‌‌گذراند و پس از اندکی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذوالجلال خود را کاملا آماده می‌‌ساخت و بسیار دیده شده بود که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده راه می‌‌رفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف بازمی‌‌گشت و قبل از هر کار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمومنین علیه السلام مشرف می‌‌شد و با آن حالت معنوی و عرفانی که داشت به زیارت مشغول می‌‌گشت. برخی از کتب رجال در احوال آن بزرگوار نوشته‌اند که: گاهی سؤالاتی از امام می‌‌کرد و به نحوی که ما نمی‌‌دانیم، پاسخ دریافت می‌‌نمود. داستان‌های بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگی او به حال مستمندان نقل شده است و برخی از نویسندگان دارند که شب‌ها همانند جدش امیرالمومنین علیه السلام کوله‌باری از مواد غذایی را بر دوش می‌‌گرفت و از تاریکی شب استفاده می‌‌کرد، در کوچه‌های نجف راه می‌‌افتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندی که می‌‌رسید، مقداری از غذا و پول قرار می‌‌داد و همواره از حال مردم سؤال می‌‌کرد و به بینوایان رسیدگی کامل داشت.

نوشته‌اند شبی شاگرد برجسته‌اش سید محمدجواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) را فراخوانده، او را توبیخ و سرزنش نمود. مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یکی از برادران مسلمان که همسایه شما است، تهیدست است، او هر شب خرمای بد و ارزان قیمتی از بقال می‌‌گرفت و بچه‌های خود را با آن سیر می‌‌کرد، امروز رفته است از بقال خرما بگیرد، بقال از دادن خرما امتناع ورزیده است، زیرا بدهکاری‌های آن بیچاره زیاد شده بود و امشب او و بچه‌هایش بی‌شام مانده‌اند. سید جواد عاملی از آقای بحرالعلوم معذرت‌خواهی می‌‌کند و از این که از حال او خبر نداشته است، پوزش می‌‌طلبد. بحرالعلوم در پاسخ او می‌‌گوید: معلوم است بی‌اطلاع بوده‌ای، چون اگر با علم به حال آن بیچاره شام می‌‌خوردی و به او اعتنا نمی‌‌کردی، کافر بودی؛ ولی آن چه مرا نگران و ناراحت کرده است، این است که تو چرا از برادر مسلمانت خبر نداشته‌ای؟ باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی. در هر حال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست که به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به او بپردازد تا قرض‌های خود را ادا کند و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تا این که آقای عاملی برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایه‌اش تناول کرده و پول را هم به او رسانده است و جالب اینجاست که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرض‌ها و دیون آن مؤمن بوده است.

از جمله اموری که از زندگی این سید بزرگوار نقل می‌شود، ملاقات‌های علامه بحر‌العلوم با امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف است که شیخ عباس قمی آن را در منتهی‌الآمال آورده و در فواید الرضویه نیز به آن اشاره شده است، وقتی علامه بحر‌العلوم در جلسات درس آیت‌الله وحید بهبهانی شرکت می‌کرد، میرزای قمی نویسنده کتاب «قوانین الاصول» می‌گوید: من با علامه بحر‌العلوم با هم در درس استاد وحید بهبهانی شرکت می‌کردیم و در مباحثاتی که من با ایشان داشتم اغلب من تقریر کرده و درس را توضیح می‌دادم، تا اینکه من به ایران آمدم و سید بحر‌العلوم در نجف ماند. بعدها وقتی شهرت علمی سید‌بحرالعلوم به من رسید تعجب می‌کردم که این نباید تا این حد از حیث علمی قوی شده باشد، تا اینکه من برای زیارت عتبات عالیات وارد نجف اشرف شده و سید را ملاقات کردم. من دیدم سید ‌بحر‌العلوم همانند دریای مواج و عمیقی از دانش‌هاست سپس از او پرسیدم: ما در یک درجه‌ای از علم بودیم و شما در این حد نبودی، چطور شد که به این معارف دست یافتی؟ سید رو به من کرد و گفت: میرزا این از اسرار است اما من آن را به تو می‌گویم به شرطی که تا زنده هستم به کسی نگویی! علامه بحر‌العلوم ادامه داد: چگونه این طور نباشم در حالی که آقایم حجت‌ بن ‌الحسن (علیه السلام) شبی مرا در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند!

همچنین میرزا حسین لاهیجی به نقل از شیخ زین العابدین سلماسی می گوید: روزی بحرالعلوم وارد حرم مطهر امام علی علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه کرد: «چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن * به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن». پس از آن از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم، فرمود: چون وارد حرم حضرت علی علیه السلام شدم دیدم مولایم حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) در بالای سر به آواز بلند قرآن تلاوت می کند، چون صدای آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۱۶] جعفر بن خضر بن یحیی جناجی حلّی نجفی، ملقب به‌ کاشف الغطاء (۱۱۵۶ – ۱۲۲۸ق) از مراجع تقلید شیعه در قرن سیزدهم قمری بود. شیخ جعفر پس از استادش سید محمدمهدی بحرالعلوم، مرجعیت را بر عهده گرفت. او همچون استاد دیگرش وحید بهبهانی به مبارزه با اخباریان پرداخت و آثاری در ردّ آرای آنان نگاشت. شیخ جعفر در حمله وهابیان به نجف، به دفاع از این شهر پرداخت و نخستین عالم شیعی بود که در ردّ وهابیت کتاب نوشت. کاشف الغطاء آثاری در فقه، اصول و کلام هم دارد. مشهورترین اثر او کشف الغطاء است که به سبب نگارش آن به کاشف الغطاء مشهور شد. او منهج الرشاد لمن اراد السداد را در ردّ آراء وهابیان و الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین را در ردّ اخباریان نگاشت. محمدحسن نجفی، معروف به (صاحب جواهر)، از شاگردان وی بوده است. آل کاشف الغطاء، از خاندان‌های علمی شیعی قرن ۱۳ و ۱۴ق، از تبار وی هستند. نسب آل کاشف الغطاء به مالک اشتر می‌رسد. پدر او خضر، از عالمان و زاهدان روزگار خود شمرده می‌شد، از جُناجیه در اطراف حله به قصد تحصیل به نجف رفت و در همان شهر ماند و در سال ۱۱۸۱ق درگذشت. شیخ جعفر هم در نجف زاده شد. او در کربلا و نجف به تحصیل پرداخت و پس از آموختن علم تا پایان عمر در نجف ساکن بود. او در ۲۲ رجب ۱۲۲۸ق در نجف درگذشت و در مقبره‌ای که خود آماده کرده بود (یکی از حجره‌های مدرسه خود)، در محله عماره نجف دفن شد. گنبدی بر مقبره او ساخته‌اند. جمعی از اولاد و اعقاب او در همین مقبره دفن شده‌اند. شیخ جعفر کاشف الغطاء، در صدر خاندان کاشف الغطاء قرار دارد که از خاندان‌های علمی شیعی قرن ۱۳ و ۱۴ق است. محمدحسین کاشف‌الغطاء، از مراجع تقلید شیعه قرن ۱۴ قمری، نوه اوست. کاشف‌الغطاء از شاگردان سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۱۵۵۱۲۱۲ق) بود و به گفته سید موسی شبیری زنجانی، شیخ جعفر با اینکه تقریبا با بحرالعلوم هم‌سن بود ولی به او احترام زیادی می‌گذاشت تا این حد که با تحت الحنک عمامه خود، نعلین سید را تمیز می‌کرد و تبرک می‌جست. برای احترام به درس او می‌رفت و او را استاد خطاب می‌کرد. همچنین منقول است که در مورد بحرالعلوم چنین گفته‌است که اگر او مجتهد باشد من هیچ مجتهد نیستم. شیخ جعفر نزد پدر مقدمات علوم را خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را نزد عالمان عراق مانند سید صادق فَحّام (۱۱۲۴۱۲۰۵ق)، شیخ محمد دوْرَقی (م ۱۱۸۷ق)، شیخ فتّونی، وحید بهبهانی در کربلا، و اندکی نزد و خود از مجتهدان و عالمان بلندآوازه گردید و به تدریس پرداخت. شیخ جعفر پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبری دینی شیعیان عراق و ایران و دیگر کشورها دست یافت و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی او افزوده شد. با اینکه پیش از شیخ مرتضی انصاری نظریه وجوب تقلید از اعلم چندان رواج نداشت و از این‌رو مقلّدان شیعی همزمان از مجتهدان مختلف و عمدتاً محلّی و منطقه‌ای تقلید می‌کردند، کاشف الغطاء عملاً مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.

[۱۷] مِفْتاحُ الْکرامَه فی شَرْحِ قَواعِدِ الْعَلّامَه، یکی از شرح‌های کتاب قواعد الاحکام نوشتهٔ علامه حلی (متوفای ۷۲۶ق) است. نویسندهٔ این کتاب سید محمدجواد حسینی عاملی از علمای قرن سیزدهم است. او کتاب را به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطاء نوشته است. این کتاب تعدادی از ابواب فقهی را دربردارد و در آن آرای فقیهان در رابطه با هر مسئله گردآوری شده است. عاملی، مفتاح الکرامه را در ۲۷ سال پایانی عمرش و به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطا نوشته است. او ابتدا کتابش را به عنوان تعلیقه‌ای بر کتاب فاضل هندی به نام کشف اللثام و الابهام عن قواعد الأحکام نوشت که شرح دیگری بر کتاب علامهٔ حلی است. ولی پس از به پایان رساندن بخش قصاص، تصمیم گرفت که خود کتاب قواعد الأحکام را شرح دهد. مفتاح الکرامه در شرح کتاب قواعد الاحکام است که کتابی به قلم علامه حلی و در موضوع علم فقه است. مفتاح الکرامه یکی از شروح مفصلی است که بر کتاب علامه حلی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به بررسی اقوال و استدلال‌های دیگر فقهای امامیه در ذیل هر مسئله پرداخته است. او در این کتاب تنها توانست برخی از ابواب فقهی را شرح دهد و وفات او در سال ۱۲۲۶ مانع از اتمام کارش شد. این کتاب شامل ابوابی مثل خمس، صوم، حج و امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. و برخی دیگر از ابواب مانند زکات و جهاد نیز ناقص هستند.

در پایانِ برخی از مجلدات مجموعه ذکر شده که نویسنده هم‌زمان به دفاع از شهر نجف در برابر هجوم وهابی‌ها مشغول بوده است. آغاز کتاب با بحثی درباره طهارت و بیان این نکته است که معنای طهارت در عرف شرعی معنایی مناسب با معنای لغوی است( که همان نزاهت و دوری از هر ناپاکی و قذارت است) عاملی تصریح کرده که عموم فقهاء طهارت را حقیقت شرعیه می‌دانند (یعنی واژه‌ای که میان مردم شایع بوده ولی دین اسلام آن را برای معنایی بکاربرده که بی‌سابقه و نو بوده است.)  اما میانشان چند اختلاف وجود دارد یک اختلاف در این است که افزون بر این که طهارت به معنای انجام داددن کاری(وضو، غسل و تیمم) است که می‌توان با آن نمازخواند آیا زایل ساختن نجاست و حدث هم در معنای طهارت گنجانده شده یاخیر؟ برخی از فقهای شیعه مانندپسر شیخ طوسی در شرح نهایه و ابن ادریس حلی در سرائر و نیز برخی از اهل سنت نظرشان مثبت است.

[۱۸] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت اربعین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…اللّٰهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَ لِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ، وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ، الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ، أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَهِ، وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَهِ، وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَهِ، وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السَّادَهِ، وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَهِ، وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَهِ، وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ، وَ جَعَلْتَهُ حُجَّهً عَلَىٰ خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ، فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ، وَ مَنَحَ النُّصْحَ، وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ، وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ، وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا، وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنىٰ، وَ شَرَىٰ آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ، وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّىٰ فِی هَوَاهُ، وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبادِکَ أَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ، وَ حَمَلَهَ الْأَوْزارِ، الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ، فَجاهَدَهُمْ فِیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّىٰ سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ؛ اللّٰهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَ بِیلاً، وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً أَلِیماً…».

[۲۰] سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص ۳۶۵٫

«تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا   ***   وَ اَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا

وَ لَوْ قَطَّعْتَنی فِی الْحُبِّ اِرْبا   ***   لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی سَواکا».

[۲۱] لهوف، سید بن طاووس.

قسمتی از مقتل شریف: «قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ‏ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ‏ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ‏ مِنْ‏ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ‏ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ‏ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ‏ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ».

[۲۲] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷.

[۲۳] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲٫

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».