«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«طوفان الاقصی» از مقدّمات ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) است

این ضربه‌ی بی‌سابقه‌ای که بر صهیونیست‌های جانی، قاتل، ظالم، غاصب، مَظهر تمام بدی‌ها و کانون همه‌ی زشتی‌ها وارد شد را تبریک عرض می‌کنم و این اعجاز انقلاب ماست، اعجاز قرآن کریم است، اعجاز ولایت نایب امام زمان (ارواحنا فداه) است و ما به خودمان می‌بالیم برای صدور این مقاومت از جمهوری اسلامی ایران به کشور لبنان و از کشور لبنان به کشور فلسیطین و کشور یمن و کشور سوریه و کشور عراق و مناطق دیگر. «باش تا صبح دولتت بدمد[۲]». وعده‌ی خداوند متعال حقّ است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ[۳]»؛ مُقدّمات آن شروع شده است و ان‌شاءالله به همین زودی ظهور حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را ببینیم. «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَ نَرَاهُ قَرِیبًا[۴]»؛ این‌ مُقدّمات نشان می‌دهد که خیلی طبیعی هم نیست. هم یک گروه قَلیل که در محاصره‌ی همه‌ جانبه هستند، چنین اقتداری را به نمایش بگذارند، جُز یک اعتقاد، جُز یک اطمینان، جُز یک دلگرمی به یک‌جایی چنین چیزی متصوّر نیست. و پیشگویی‌های حضرت امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و امام فعلی‌مان به فَضل الهی خداوند متعال کِراراً برای اِزدیاد ایمان و اطمینان ما به این پَرچم ولایت که از جانب خداوند متعال است و ادامه‌ی غَدیر است و رَشحه‌ای از رَشحات ولایت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) است، باید برای ما در مسیر اِزدیاد ایمان و اراده و عَزیمت در سنگرنشینی، آمادگی برای جانفشانی و اِزدیاد اُمید برای تَعجیل در ظهور باشد و ما را کاری‌تر، جهادی‌تر، سبک‌بال‌تر و رشته‌های تعلّق ما را به دنیا کم‌تر نماید.

آنچه در اخیتار انسان قرار گرفته است، امانت الهی است

در جملات سُلوکی امامِ به حقّ ناطق‌مان، رئیس‌ حوزه‌های ما حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) که اَرکان عبودیّت را در سه جبهه تعریف فرمودند، حکمت هر کدام را هم بیان می‌فرمایند. رُکن اوّل آن این بود که عَبد برای خودش مِلکی در نظر نداشته باشد؛ «فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ[۵]»؛ در آنچه که خداوند متعال به او داده است، خودش را مالک نبیند. خداوند متعال امانت داده است و از مِلک او خارج نشده است و امکان ندارد؛ «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ[۶]». ما ذاتاً وابسته هستیم. گوهر وجودمان و حقیقت‌مان جُز فَقر الی‌الله نیست و چون این موضوع ذاتی است، «الذاتی» نه «یُعلَل» است و نه قابل تغییر است. ذاتی نه زَوال‌پذیر است و نه قابل تغییر است. موجودِ ممکن ذاتاً فقیر است و وجود او را فقر تشکیل می‌دهد. قهراً وابستگی‌اش ذاتی است و چون ذاتاً مَملوک و وابسته است، هیچ‌گاه نمی‌تواند مالک باشد. این چیزی که عرض کردیم در تَکوین است. مُنتها در تَشریع پروردگار متعال آنچه را که در اختیار ما قرار می‌گیرد، در تَشریع و قانون‌گذاری چیزهایی را در اختیار ما قرار داده است و در تصرّف و نَحوه‌ی استفاده‌ی از آن دست ما باز است. کسی که خودش را اَمین خداوند متعال می‌داند، خداوند متعال استعدادی داده است، خداوند متعال علمی داده است، خداوند متعال مالی داده است، خداوند متعال آبرویی داده است، اگر بداند که همه‌ی این‌ها را خداوند متعال داده است و از دست خودش نیز خارج نشده است. «سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ[۷]»؛ مَلکوت کُلّ اشیاء به دست اوست. هم مُلک به دستِ اوست و هم مَلکوت به دست خداوند متعال است. «یَا مَنْ بِیَدِهِ نَوَاصِی الْعِبَادِ[۸]»؛ ناصیه‌های ما، پیشانی‌های ما، سرنوشت‌های ما همگی به دست اوست. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۹]»؛ اگر کسی این حقیقت و این معرفت را باور داشته باشد، در مسیر سِیر الی‌الله وجود خودش و مایَملک خودش را از آنِ خداوند متعال می‌داند. هم در هزینه‌ی عُمر خودش جُز با رضای خداوند متعال هزینه نمی‌کند و این آیات سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون را جدی می‌گیرد که می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۱۰]»؛ نه این‌که یک بار اِعراض می‌کنند، اصلاً این‌ها توجّهی به لَغو ندارند که دنیا لَغو است؛ «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[۱۱]»؛ ماهیّت دنیا سرگرمی‌هایی است که انسان را از خداوند متعال جُدا می‌کند که به آن‌ دنیا می‌گویند. غفلت دنیاست، عَبَس دنیاست. اِعراض از یادِ خداوند متعال، از اطاعت خداوند متعال دنیاست و هر چیزی که انسان را از خداوند متعال باز می‌دارد، دنیاست. وگرنه زمین، زمان، حاصل و میوه همگی آیات خداوند متعال هستند و برای ما هم می‌توانند کتاب معرفت باشند و هم منشأ محبّت و سپاس باشند. وقتی انسان خودش را غَرق در نعمت‌های خداوند متعال می‌بیند، همیشه خجالت می‌کشد.

انسان نماینده‌ی خداوند متعال برای انفاق کردن است

گاهی عرض کرده‌ام که وقتی ما در مدرسه بودیم، حضرت آقای «مؤیّدی» که استاد اخلاق در شهر قُم هستند و انصافاً باصفا هستند. با ایشان و جمعی از آقایانی که بعضی از آن‌ها شهید شدند، غذایمان را با هم می‌خوردیم. یکی از همشهری‌های ایشان که از شهر سُنقر آمده بود، سیّد بسیار نورانی بودند. وقتی غذا می‌خوردند، می‌گفتند: من از خَلاقِ داور خجالت می‌کشم که من را بر سر سُفره‌ی خود نشانده است و از من اطعام کرده است، ولی برای او هیچ‌کاری نمی‌کنم و به صورت یک‌طرفه است. از خَلاقِ داور خجالت می‌کشم. اگر انسان جلوه‌های الهی را در صفحه‌ی طبیعت در آسمان، در زمین، در دریاها، در نباتات، در وُحوش همه‌ی این‌ها نعمت‌های الهی هستند و اگر ما این‌ها را نعمتِ او ببینیم، از هر نعمتی که برخوداریم، یک قَدم به شرمندگی ما اضافه می‌شود، عینِ عبودیّت می‌شود. ولی اگر نماز ما سرگرمی ما باشد، در نمازمان بنده نبودیم، دلی با خداوند متعال نداشتیم، اگر در درس تفسیرمان، در مباحث تذکّری‌مان باطن ما نزد شیطان بود، خودنمایی بود، خود نشان‌دادن بود، همه‌ی این‌ها دنیاست. هم حوزه می‌تواند دنیای انسان باشد و هم بازار می‌تواند آخرت انسان باشد. بستگی به نوع تلقّی ما دارد، بستگی به استفاده‌ی ما از حوزه و دانشگاه و بازار و مَزرعه دارد که همه‌ی این‌ها می‌تواند آخرت باشد و یا می‌تواند دنیای ما باشد. لذا اگر تلقّی ما، باور ما و یقین ما این بود که من برای خودم نیستم و آنچه خداوند متعال در اختیار من قرار داده است، من نمی‌توانم مالک آن باشم، آن‌گاه انفاق برای ما آسان می‌شود. عبارت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این است: «فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى[۱۲]»؛ وقتی که بنده خودش را مالک اُموری که در دست اوست، نبیند انفاق بر او آسان می‌شود. برای بعضی‌ها واقعاً خرج‌کردن و پول‌دادن در راه خداوند متعال غَرامت است، ولی برای بعضی‌ها غَنیمت است. کسانی که انفاق را غَنیمت می‌دانند، بر خلاف کسانی که انفاق را غَرامت و ضَرر خودشان می‌بینند، مَعلول واقع‌بینیِ انسان نسبت به جهان آفرینش است که هستی مُطلق اوست و عالَم امکان هم جلوه‌ی او، مظاهر او، مراعی اوِ و ضِلال او هستند که قهراً خودم و آنچه در دستم هست، این‌ها هم اُموری است که من را بدهکار خداوند متعال می‌داند و امانت است. اگر انسان چیزی را از یک مالکی به امانت داشته باشد و آن امانت هم بسیار قیمتی باشد، نگهداری آن امانت همیشه برایش دَغدغه است که نکند این را دزد ببَرد، نکند آفتی به او برسد و من در برابر مالک بدهکار بمانم و مؤاخذه بشوم. لذا هرگاه مالک بیاید و بگوید امانت را بده، او احساس راحتی می‌کند و خداوند را شُکر می‌کند که امانت را ضایع نکرده است و به صورت سالم به مالکِ آن برگردانده‌ام. پروردگار متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی حدید فرمود: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ[۱۳]»؛ انفاق کنید در آن چیزی که شما خلیفه و نماینده‌ی خداوند متعال هستید، نه این‌که مالکِ آن هستید. این‌که انفاق می‌کنید، متعلّق به خودتان نیست؛ خیال نکنید که شما چیزی می‌دهید، شما چیزی ندارید. من به شما امانت داده‌ام و شما به عنوان نماینده‌ی من دست‌تان به این دارایی باز بوده است. حالا برای این‌که برای خودتان ذخیره بشود و خودتان و این مال ضایع نشوید و هزینه نشود، در این‌جا «هَبَاءً مَنْثُورًا[۱۴]» نشود، برای زندگی‌ای که در پیش دارید ذخیره بشود، انفاق کنید از آنچه که شما خلیفه هستید. «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ»؛ خداوند متعال شما را خلیفه قرار داده است. این خیلی افتخار است. خداوند متعال مال خودش را به دست من امانت داده است و فرموده است که تو نماینده‌ی من هستی. به عنوان نماینده این آبرو، این علم، این تدریس، این مال اعتباری و این سپرده را در اختیار ما قرار داده است و شما باید در همه‌ی این‌ها به عنوان خلیفه‌الله برخورد کنید. شما نمایند‌ی خداوند متعال هستید. مال، مالِ اوست و به دست شما داده است تا شما از خداوند متعال نمایندگی کنید. وقتی مُستخلَفُ عَنه می‌گوید، تو در این مال به عنوان خلافت تصرّف می‌کردی و حال من از تو می‌خواهم که به خودم بدهی، انسان باید احساس افتخار نماید.

انسان باید سخاوت در مال داشته باشد

کسانی که مُبتلا به بیماری بُخل هستند، بر حسب فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)منشأ بُخل سوء ظنّ به خداوند متعال است؛ اما سخاوت رَشحه‌ای از معرفت به خلافتِ الهی است. «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ، جَادَ بِالْعَطِیَّهِ[۱۵]»؛ «أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ» را به دو صورت می‌توان برداشت کرد: کسی که یقین داشته باشد خلیفه‌ی خداوند متعال است، «جَادَ بِالْعَطِیَّهِ». وقتی می‌گوید مالِ خودش را بده، انسان با خوشحالی می‌خواهد که مالک را راضی نماید. و یا «أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ» به این معناست که هرچه در راهِ خداوند متعال داده‌ایم، جای آن پُر خواهد شد که خداوند متعال این قول را هم داده است که می‌فرماید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ[۱۶]»؛ خداوند متعال به شما داده است و اگر به خداوند متعال‌ بدهید، در راهِ خداوند متعال بدهید و نگران نباشید. خداوند متعال جای آن را پُر می‌کند و به اَضعافِ مُضاعف هم پُر می‌نماید. اگر ما این اعتقادات را در عمل تمرین کنیم، بُخل یک سَجیّه است، یک رَذیلتِ اخلاقی است و سخاوت یک فضیلت است که مانند شجاعت است. این‌ها مانند دو بال هستند. سخاوت گذشت از مال است و شجاعت گذشت از جان است. یک رَزمنده‌ی مؤمنِ مسلمان که با آن جرأت می‌تواند به یک پادگانی که سالیان سال تجهیز شده است و استحکام پیدا کرده است، از سیم خاردارها عبور کند و به شهرک‌ها برود و مأمورین بلندپایه‌ی نظامی را در دلِ شب از خانه بیرون بکشد، مشخّص است که حسابی برای مرگ خود باز نکرده است. منشأ این شجاعت ایثار از نَفس است، ایثار از جان است. سخاوت ایثار از مال است. پروردگار متعال هر دو را هم در سوره‌ی مبارکه‌ی «صف» به عنوان تجارت پُر سود برای من و شما آدرس داده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ[۱۷]»؛ اگر ایثار در مال، اگر سخاوت، اگر جود و بخشش، اگر هِبه و عطا و اگر صدقات و خیرات جهاد باشد، یک مُجاهد چه اندازه از جهاد خودش احساس سربلندی می‌کند؟ «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا[۱۸]»؛ خداوند متعال در این آیات کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی صف تصریح فرموده است که جهاد مالی دارید. لذا بزرگان و عُلمای ما، خصوصاً کسانی که به جایی رسیده‌اند، اهل ایثار بوده‌اند، اهل نثار بوده‌اند، دیگران را بر خودشان مقدّم می‌داشتند.

مرجعی که هیچ‌ نوع وابستگی به دنیا نداشت

حضرت «آیت الله العظمی بروجردی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) که مُطلقا در مقام مرجعیّت نبودند، ولی در شهر بروجرد ساکن بودند و مرحوم آقای «شهید مطهری» (رحمت الله علیه) و برخی دیگر به شهر بروجرد می‌رفتند تا در درس ایشان شرکت کنند که برای پسرشان درس معالِم می‌گفتند که با ایجاد قوّه‌ی استنباط و اجتهاد تدریس می‌کردند و این عاشقان از این‌جا به بروجرد می‌رفتند. سپس به مناسبتی سفر مشهد مقدّس برای ایشان پیش آمد که امام راحل (اعلی الله مقامه الشریف) و بعضی از بزرگان دیگر ایشان را برای مرجعیّت و زعامت شیعه لایق دیدند و از ایشان خواستند تا در شهر قُم بمانند. ایشان در قَحطی آن زمان همه‌ی دارایی‌شان را صَرف فقرا کرده بودند. مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (روحی فداه) فرمودند: مرحوم آقای «فاضل شَربیانی[۲۰]» (رحمت الله علیه) به قَدری دست و دلباز بودند که زَعیم وقت بوده‌اند و این نکته هم برای دوستانی که به مسیر سالکین و عُرفا گرایش دارند، بد نیست که بدانند. گروهی در حوزه‌ی نجف اشریف مرحوم «مُلّا حسینقُلی[۲۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) را رَمی به تصوّف می‌کردند و بنای آن‌ها به تعبیر برخی از اشخاصی که بی‌دینی‌شان را در رنگ انقلاب می‌خواهند، آن‌ها می‌خواستند افشاگری کنند. یک نامه‌ای را فراهم کرده بودند و از عدّه‌ای هم امضاء گرفته بودند که مرحوم مُلّا حسینقُلی همدانی (اعلی الله مقامه الشریف) صوفی است. نزد مرحوم فاضل شربیانی (رحمت الله علیه) آورده بودند تا ایشان هم که زَعیم وقت بودند، امضاء کنند. ایشان نوشته بودند: اگر او صوفی است، من هم صوفی هستم. من هم مَکتب ایشان را قبول دارم. در اصل انسان شجاعی هم بوده است و در آن فضایی که علیه عرفان و علیه عقلانیّت فضاسازی و طوفان بوده است، اِبایی نداشته است که حقیقت را بیان نماید؛ ولو مقابل جَوّ باشد. این بزرگوار وقتی برای امامت آمده بودند تا نماز را اقامه کنند، می‌فرمودند که یک طلبه‌ای آمد و گفت: عَبای خود را به من بدهید. ایشان فرمودند: این عَبا متعلّق به شماست، آن را تملیک کردم. ولی به من اجاره بده تا نمازم را بخوانم و تا منزل هم در اختیار من باشد؛ به آن‌جا بیا تا هم عَبا و هم اجاره‌ی آن را بستانی. این مقدار آمادگی داشتند. و این‌که در روایت هم آمده است که وقتی چیزی به فقیر می‌دهید، دست خودتان را ببوسید. مُستحبّ است که بعد از انفاق و صدقه‌دادن، دست خودمان را ببوسیم. چرا؟ برای این‌که فرموده‌اند: «الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ[۲۲]»؛ فقیر مأمور خداوند متعال است. گیرنده خداوند متعال است. شما هرچه به فقیر می‌دهید، گیرنده‌ی آن فقیر نیست، بلکه گیرنده‌ی آن خداوند متعال است و با خداوند متعال مُعامله می‌کنید؛ به فقیر نمی‌دهید و به خداوند متعال می‌دهید. چون گیرنده‌ خداوند متعال است، دست شما مُتبرّک شده است. لذا این دست مُعطّر به لقاء الهی که خداوند متعال به وسیله‌ی ملائکه رحمت خود را مَلموس شما کرده است، با خداوند متعال مُصافحه کرده‌اید و نور الهی و عطر الهی نصیب شما شده است، لذا دست را ببوسید.

توصیف قرآن کریم درباره‌ی انفاق و اطعام اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)

این حرکت اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) که می‌فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[۲۳]»؛ این اطعام همیشگی بوده است. خداوند متعال به عنوان یک خبر نمی‌گوید؛ بلکه به عنوان توصیف این‌هاست. خبر نمی‌دهد: «أطعَموا»؛ آیات بعد از انجام آن سه روز انفاق آمده است، ولی نمی‌گوید که این‌ها این کار را کرده‌اند. می‌گوید که این‌ها این‌کاره هستند و همیشه هم این کار را می‌کنند؛ «یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ». «یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۲۴]»؛ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» خیلی عجیب است! اگر «عَلی حُبّ الله» باشد خیلی عَجَب است که این‌ها در اطعام و انفاق و ایثارشان بخاطر بهشت انجام نمی‌دهند، بلکه خداوند متعال را دوست دارند. اصلاً کاری به بازتاب ندارند و همه‌ی کارهای آن‌ها «عَلی حُبّ الله» است. این‌ها مرضات‌ اللهی هستند، این‌ها وَجه‌ اللهی هستند و این‌ها هرگز چیزی جُز خداوند برایشان انگیزه نیست. ثَمرات دارد، بهشت ثَمره است؛ ولی انگیزه‌ای جُز حُبّ خداوند متعال وجود ندارد. همه‌ی کارهای این‌ها حُبّی است، همه‌ی کارهای این‌ها قُربی است. همچنین «عَلَى حُبِّهِ» بر وَجه دیگر که استدلال می‌شود، یعنی «عَلی حُبّ الطَّعام»؛ با وجود این‌که آن طَعام چیز اضافه‌ای نبود؛ قوتِ لایَموتِ‌شان بود، ولی از آن گذشتند. قَرینه‌ی آن هم آیه‌ی کریمه‌ای است که فرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۲۵]»؛ از آن چیزی که دوست دارید، انفاق کنید؛ نه از آن چیزی که اضافه است. منظور فُضول الطّعام نیست؛ بلکه می‌فرماید اصل آن که مورد علاقه‌تان هست را بدهید.

دست طلبه باید برای انفاق در راه خداوند باز باشد

مرحوم آقای «شیخ عبدالکریم» (رضوان الله تعالی علیه) هم به همین صورت بوده‌اند. در دل شب به بعضی از خانه‌ها طعام می‌بُردند. برای ایشان عَبایی را آورده بوده‌اند که قیمتی بوده است، هدیه آورده بودند و اصرار هم داشتند که ایشان بپذیرند؛ اما ایشان فرموده بودند که من عَبای قیمتی نمی‌خواهم. آن را داده بودند و عَبا را فروخته بودند و با آن ۸ عَبا خریده بودند و به هشت طلبه هدیه داده بودند. اجمالاً فضای عمومی مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) در بابِ تربیت‌شدگان مَکتب، حوزوی‌ها، بزرگان و عُلما سیره‌ی آن‌ها به همین شکل بوده است. معمولاً هم اهل اطعام بوده‌اند، هم اهل انفاق بوده‌اند. و این انفاق از آن جهت که جهاد است، «الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ[۲۶]»؛ این کار برای خواصّ اولیای الهی است و هیچ‌گاه یک طلبه خودش را از این جهاد مَحروم نمی‌کند. از این جهت که ما در راه خداوند متعال دستی باز می‌کنیم و به کسی می‌دهیم، گیرنده خداوند متعال است، دیگر لذّتی بالاتر از این نیست. همین‌گونه که نماز زیارت خداوند متعال است، انفاق هم مُصافحه‌ی با خداوند متعال است، دست در دستِ خداوند متعال گذاشتن است. این یَد الله است که «فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۲۷]» از دست شما می‌گیرد. چقدر دست‌تان بلند شده است که در آن دستی که بالای همه‌ی دست‌هاست، قرار گرفته است؟ لذا از این حیث هم بُعد عرفانی دارد و انسان در پوست خودش نمی‌گُنجد که خداوند متعال ما را نیز به حساب آورده است، با ما مُصافحه‌ می‌کند و اجازه داده است تا من هم چیزی به او بدهم و او خودش را بدهکار من قرار بدهد. «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»؛ این کَرَم چقدر لایتناهی است. انسانی که هیچ‌چیزی ندارد و هرچه هم داشته باشد، باز نمی‌تواند دارا بشود، خداوند متعال می‌فرماید که اگر از همین بگذری، من بدهکار تو می‌شوم. گویا به من قرض‌الحسنه داده‌ای و من مدیون تو هستم. این خیلی حرف بزرگی است. لذا برای رسیدن به مقامات عرفانی، برای رسیدن به دَرجات قُرب الهی و برای جوشش محبّت خداوند متعال، این انفاق را انجام بدهید. انفاقِ مَقطعی خوب است، لکن ثَمره‌ی زیادی ندارد. «فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ[۲۸]»؛ هم در اَدای دُیون‌تان که گاهی بعضی از دوستان عزیزمان در دادن یک شارژ یا چیز دیگری سخت‌شان است، سخت‌شان نباشد. این‌جا خانه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) است. تو به صاحب خود می‌دهی و دست تو خالی نمی‌ماند و به تو برمی‌گرداند.

انسان باید انفاق کردن را تمرین کند تا بتواند در راه خدا سخاوت به خرج بدهد

ولی تمرین کنید که برایتان سخت نباشد. انسانِ مؤمن عزّت نَفس دارد. این‌که از کسی چیزی بگیرد برایش سخت است؛ ولی هِبه و بخشش برایش عشق است. واقعاً عشق است و شارژ می‌شود که به یک طلبه‌ای پوشش و عَبایی داده باشد، طَعامی به او داده باشد، برای او قَدمی برداشته باشد. این‌ها جُزء افتخارات و ذَخایر اوست. لذا واقعاً رساله‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) رساله‌ی سُلوکیه است، تربیت عارف است. عارفی که خودش را کسی می‌داند، مالش را هم مالِ خودش می‌داند و مال‌دادن را کَندن از خودش می‌داند، عارف نیست. عرفان به کَثرت نماز و صیام نیست. عرفان به معرفت‌الله است که معرفت‌الله با معرفتِ فقر ماست که ما هیچ‌چیزی نداریم و هرچه هست، مالِ اوست. مال او را نیز باید به او بدهیم و او نیز برای ما کم نمی‌گذارد. چه زمانی کم گذاشته است؟ امتحان کنید. «إِذَا أَمْلَقْتُمْ، فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَهِ[۲۹]»؛ از دیدگاه تربیت دینی و اسلامی اصلاً کلید گُشایش و نجات از فقر، انفاق است. حال نکات دیگری هم هست. آیات ۱۸۰ تا ۱۸۲ سوره‌ی مبارکه‌ی بقره را مُرور بفرمایید که چه نکات جالبی دارد. چه نکات تکان‌دهنده و انگیزه‌دهنده‌ای دارد. قرآن کریم در باب انفاق خیلی روزَنه‌های رحمتش را مُتجلّی کرده است و دل می‌بَرد. در آن آیه‌ی کریمه فرموده است: «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ[۳۰]»؛ نه این‌که انفاق‌شان «کَمَثَلِ حَبَّهٍ» باشد؛ «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ»؛ این‌هایی که انفاق می‌کنند، مَثَل‌شان «کَمَثَلِ حَبَّهٍ» است. نه انفاق‌شان، بلکه مَثَل‌ کسانی که انفاق می‌کنند، «کَمَثَلِ حَبَّهٍ» است. شما که کم‌تر از دانه‌های گندم در زیر زمین و هسته‌ی در زیر زمین نیستید! «وَاللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا[۳۱]»؛ شما هم رویش داشته باشید. رویشِ وجودی و رویشِ نوری شما به این است: «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ»؛ مَثَل کسانی که مالشان را انفاق می‌کنند، مَثَل حبّه‌ای است که ۷ خوشه می‌شود و هر خوشه ۱۰۰ دانه می‌آورد که ۷۰۰ برابر می‌شود؛ «وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ[۳۲]». یعنی خداوند متعال سُفره‌ی وجود شما را به این صورت سِیر نُجومی می‌دهد و گُسترده می‌نماید. از هرکسی هم بخواهد، حساب را برمی‌دارد و مانند خودش بی‌نهایت می‌کند. او جلوه‌ی خداوند متعال می‌شود. «و لیسَ لِبَرَکتی نِهایهٌ[۳۳]»؛ برکت بی‌نهایت در وجود انسان برای همه جوشش می‌کند. «وَ کِلتا یَدَیهِ یَمینٌ[۳۴]»؛ اصلاً مؤمن دستِ چپ ندارد. همه‌ی وجودش یُمن و برکت است، نگاهش برکت است، حرفش برکت است، مُعامله‌اش برکت است، درسش برکت است، بحثش برکت است؛ اصلاً جوششِ برکت است. لذا بُخل از زشتی‌های زندگی بَشر است و سخاوت از درخشش‌های زندگی و وجودِ آدمی است و اگر کسی بخواهد به خداوند متعال برسد، اگر بخواهد بنده‌ی خداوند متعال بشود، اگر بخواهد رُکن عبودیّت او تأمین بشود، باید مسأله‌ی بخشش، هِبه، گذشتن از مال، خود نخوردن و به دیگران خوراندن برایش مُتعارف و عادی باشد و تا انسان این‌گونه نشده باشد، به جایی نمی‌رسد.

روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ (عَلَیهِ اَلسَّلام)»

این بُمب‌هایی که در این چند روز در شهر غَزّه بی‌رَحمانه خانه‌ها را بر سَر سَکنه‌اش آوار کردند، دیدید که بعضی از کودکانی که جان داده بودند، در آغوش پدران و مادران بودند. من به یاد فرزندان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) می‌اُفتم. دیده‌اید که چگونه تمام عالَمیان در مورد این صحنه‌های دلخراش به صورت سیل‌آسا به خیابان‌ها ریخته‌اند و علیه ظالم شُعار داده‌اند و از مظلوم حمایت کرده‌اند. اما در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «وَ هذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ[۳۵]»، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کودک تشنه را بر روی دست گرفتند که اگر عواطف انسانی داشتند، باید به جوش می‌آمد، باید طاقت‌ها طاق می‌شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حال او را نیز بیان کردند و فرمودند: «أما ترونه کیف یتلظی عطشا»؛ نمی‌بینید که جگرش از تشنگی تلظّی دارد و در حال جان‌دادن است؟! جگر آتش گرفته است. نمی‌بینید که کودکم از تشنگی در حال بال‌بال‌زدن است؟! قَساوت در چه حدّی بود که فرزندی که در حال جان‌دادن است و در اوج قرار گرفته است، تیر لازم نداشت و خودش در حال جان‌دادن بود. هیچ شکارچی این‌ کار را نمی‌کند و گُنجشک کوچک را که با اسلحه‌ی بزرگ نمی‌زنند! «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ[۳۶]»؛ این بود که «فَذَبَحَهُ[۳۷]». وقتی حیوان را زنده‌زنده سر می‌بُرند، می‌گویند که ذَبح شده است. این شش‌ماهه را ذَبح کردند؛  «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۳۸]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بگردان.

خدایا! همه‌ی صفات و اَسماء حُسنای خودت را در وجود ما به وَدیعت قرار بده.

خدایا! ما را در کَرَم و جود مَظهر خودت قرار بده.

خدایا! ما را اهل نثار و ایثار بنوی(سلام الله علیها)

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این عزیزان ما را در تمام فَضائل امامِ مُتّقین محسوب بفرما.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر برکت عَلمدار جبهه‌ی مقاومت، رهبر مُستضعفان در غیبت امام زمان (ارواحنا فداه)، مُقتدا و اُلگوی ما، مرجع و زَعیم ما، رهبر نورانی ما را با اقتدار و عزّت تا ظهور حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، همه‌ی گُلگون‌ کَفن‌ها، شهیدان از ابتدا تا شهدای غَزّه، این اَرواح طیّبه را با اَرواح انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و صدّیقین محشور و از ما راضی بدار.

خدایا! راه شهیدان را در مسیر ما قرار بده.

خدایا! پایان عُمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! خیر و برکتت را بر این مملکت نازل بفرما.

خدایا! جمعیّت مُضطرّ غَزّه که آماج بُمب‌های خطرناک قرار گرفته‌اند و وحشی‌های جهنّمی به صورت بی‌رَحمانه آن‌ها را قتل‌عام می‌کنند، ظالمین و غاصبین و قاتلین را نابود و این مظلومین را به گُشایش برسان.

الها! اتّحاد مسلمان‌ها را روزافزون بگردان.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نَسل جوان ما در حوزه‌ها، در دانشگاه‌ها و در متن جامعه را از خطراتِ این تبلیغات مَسمومِ شیاطین با تجهیزات جدیدشان و از وَسوسه‌ها و جاذبه‌های جنسی و مالی و زَرق و بَرق دنیا که می‌خواهند ایمان‌ها را غارت کنند، مورد ترحّم قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم راه مَشروع را برای رَفع نیازهای همه‌ی جوان‌ها مقابل پایشان قرار بده و همه را به ساحل سعادت دُنیوی و اُخروی برسان.

خدایا! همه‌ی بیماران، حضرت آقای «بی‌ریا» که مُبتلا به بیماری صعب‌العلاج هستند و مریض‌های مورد نظر را به شفابخشی حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) و به باب‌الحوائجی حضرت علی اصغر (علیه السلام) شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! نعمت‌هایی که به ما عنایت کرده‌ای، از ما نگیر.

خدایا! شُکر این نعمت‌ها را به ما عنایت بفرما.

در پایان از برادر عزیز و بزرگوار و نقش‌آفرین‌مان حضرت آقای «علوی» هم عُذر تقصیر و تأخیر داریم نسبت به عرض تسلیت در رحلت عالِم بزرگوار و برادر روحانی ایشان که هم در شهر قُم نتوانستیم حضور پیدا کنیم و واقعاً قُصور بود و تقصیر نبود؛ ولی باید در این‌جا خدمت ایشان می‌رسیدیم و غفلت بود و از این غفلت عُذرخواهی می‌کنم. عُلوّ دَرجات و حَشر با اَجداد طاهرین‌شان را برای اَخوی ایشان، اَجر جَزیل و صبر جَمیل برای همه‌ی بازماندگان‌شان، بَقاء عُمر و دَوام توفیقات را برای جناب آقای علوی عزیزمان از بارگاه حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) مسألت دارم. نثار روح همه‌ی عُلمای درگذشته و این عالِم عزیزِ تازه سفرکرده و جهت تسلّی همه‌ی بازماندگان و این برادر بزرگوارشان، رَحِمَ اللهُ مَن یَقراءُ الفاتحه مَعَ الصَلَوات.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ *  اَلرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ * مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * اِیاکَ نَعْبُدُ وَ اِیاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِراطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الظَّالِینَ[۳۹]»

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ * اَللهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ[۴۰]».

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] انوری، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره ۲۷.

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۳٫

[۴] سوره مبارکه معارج، آیات ۶ و ۷٫

[۵] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَىٰ نَفْسِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِى مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَِسْمِکَ رَاضِیاً قانِعاً، وَ فِى جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِیَما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ، وَ عَلَا مَکَانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَکَنْتُ إِلَىٰ قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَ مَنِّکَ عَلَىَّ . اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ…».

[۷] سوره مبارکه یس، آیه ۸۳٫

«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».

[۸] دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب هفتم رمضان (اقبال الاعمال).

«یَا مَنْ کَانَ وَ یَکُونُ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ یَا مَنْ لَا یَمُوتُ وَ لَا یَبْقَى إِلَّا وَجْهُهُ الْجَبَّارُ یَا مَنْ‏ (یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ‏) یَا مَنْ إِذَا دُعِیَ أَجَابَ وَ یَا مَنْ إِذَا اسْتُرْحِمَ رَحِمَ وَ یَا مَنْ لَا یُدْرِکُ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ مِنْ عَظَمَتِهِ یَا مَنْ‏ (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ) یَا مَنْ یَرَى وَ لَا یُرَى وَ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى یَا مَنْ لَا یُعِزُّهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَا یَفُوتُهُ [فَوْقَهُ‏] أَحَدٌ یَا مَنْ بِیَدِهِ نَوَاصِی الْعِبَادِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ وَ حَقِّکَ عَلَى مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَرْحَمَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ‏ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید».

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۰] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ الی ۳٫

[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۰٫

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ ۚ وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».

[۱۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۷٫

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».

[۱۴] سوره مبارکه فرقان، آیه ۲۳٫

«وَ قَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا».

[۱۵] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۸؛ سخاوت، نتیجه باور به پاداش خدا.

[۱۶] سوره مبارکه تغابن، آیه ۱۷٫

«إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ».

[۱۷] سوره مبارکه صف، آیات ۱۰ و ۱۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».

[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۹۵٫

«لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً ۚ وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۱۹] سید حسین طباطبائی بروجردی (۱۲۹۲ق-۱۳۸۰ق/ ۱۲۵۴ش-۱۳۴۰ش) از مراجع تقلید شیعه که هفده سال زعیم حوزه علمیه قم و پانزده سال مرجع عام شیعیان جهان بود. آیت الله بروجردی از شاگردان آخوند خراسانی بود که بعد از بازگشت از نجف در بروجرد ساکن شد. چند سال پس از درگذشت عبدالکریم حائری یزدی به دعوت مراجع سه گانه (حجت،‌ خوانساری، صدر) به قم آمد و ریاست حوزه علمیه قم را بر عهده گرفت. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی، بروجردی مهم‌ترین مرجع شیعیان بود و در دهه ۱۳۳۰ش مرجع عام شیعیان محسوب می‌شد. در دوران آیت الله بروجردی حوزه علمیه قم گسترش و تعداد طلاب افزایش زیادی یافت. با حمایت‌‌های ایشان آثار حدیثی و فقهی متعددی احیاء و منتشر شد. مجموعه بزرگ جامع احادیث الشیعه تحت نظر او تدوین شد. بروجردی به تقریب مذاهب اسلامی اهمیت می‌داد و در این راستا نماینده‌ای برای عضویت در دارالتقریب به مصر فرستاد. فتوای معروف محمود شلتوت برای به رسمیت شناخته شدن فقه شیعه نزد اهل سنت نتیجه فعالیت‌های آیت‌الله بروجردی بود. اعزام مبلغ به مناطق مختلف ایران و خارج کشور، ایجاد مراکز بزرگ علمی و مذهبی، ساخت مساجد و مدارس در ایران و کشورهای مختلف، درخواست برای گنجاندن درس تعلیمات دینی در دوره ابتدایی مدارس ایران و… از مهم‌ترین اقدامات دینی، سیاسی و اجتماعی او است.

سید حسین بروجردی در صفر سال ۱۲۹۲ق در بروجرد به دنیا آمد. پدرش سید علی طباطبایی، از علمای شهر و مادرش سیده آغابیگم، دختر سید محمدعلی طباطبائی بود. نسب ایشان، با ۳۲ واسطه به امام حسن (علیه السلام) می‌رسد. آیت الله بروجردی از همسر نخست خود، دو پسر و سه دختر داشت که همه‏ در کودکی وفات کردند؛ جز یکی از دختران، به نام آغا نازنین که دو سال پس از ازدواج با عموزاده خود به نام بهاء الدین طباطبائی، هنگام زایمان، درگذشت. ازدواج دوم ایشان با دختر حاج محمد جعفر روغنی اصفهانی بود که نتیجه این ازدواج دو دختر و دو پسر است. همسر سوم آیت الله بروجردی نیز دختر سید عبدالواحد طباطبایی عموزاده ایشان بود. سید محمدحسن طباطبائی بروجردی در سال ۱۳۰۴ش در بروجرد متولد شد. نوشتن اکثر امور استفتائی آیت‌ الله بروجردی به عهده ایشان بود. وی در سال ۱۳۵۶ش در شهر قم دار فانی را وداع گفت. سید احمد طباطبائی بروجردی در سال ۱۳۱۶ش در بروجرد متولد شد و در جوانی و در سال ۱۳۵۲ش در قم از دنیا رفت. آغا فاطمه احمدی طباطبایی، دختر بزرگ آیت الله بروجردی و همسر سید جعفر احمدی، بود که در سال ۱۳۷۲ش و در ۸۰ سالگی در قم درگذشت. آغا سکینه احمدی، دختر دوم ایشان است و در سال ۱۳۱۲ش به دنیا آمد. او همسر سید محمدحسین علوی طباطبایی بروجردی بود. آیت الله سید حسین بروجردی در ۱۳ شوال ۱۳۸۰ق برابر با ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ش، از دنیا رفت و پیکر ایشان تشییع و سپس با نظر آیت ‌الله بهبهانی، محمدحسن طباطبائی بروجردی (فرزند آیت الله بروجردی)، بر جنازه پدرش نماز خواند و در مسجد اعظم به خاک سپرده شد. در پی درگذشت آیت الله بروجردی، سفرا و نمایندگان کشورهای اسلامی ابراز همدردی کردند. کشورهای شوروی، آمریکا و انگلیس پرچم‌‌های سفارتخانه‌‌ها و کنسول‌گری‌های خود را در ایران به نشانه احترام به صورت نیمه افراشته نگه داشتند.

سید حسین بروجردی در ۷ سالگی وارد مکتب‌خانه شد و پدرش چون پیشرفتش را دید، او را به حوزه علمیه نوربخش بروجرد برد. وی در سال ۱۳۱۰ق برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در درس حاج سید محمدباقر درچه‏‌ای، میرزا ابوالمعالی کلباسی و سید محمدتقی مدرس شرکت کرد. ایشان در درس فلسفه‏ آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی نیز شرکت کرد. بعد از چهار سال تحصیل در اصفهان، در ربیع الاول سال ۱۳۱۹ق به بروجرد مراجعت کرد. سید حسین بروجردی در ۲۷ سالگی از بروجرد به نجف رفت و در درس آخوند خراسانی شرکت و نه سال از محضر درس ایشان استفاده کرد. دیگر اساتید ایشان در نجف سید کاظم یزدی و شریعت اصفهانی بودند. در سال ۱۳۴۵ق رئیس اداره ثبت احوال بروجرد، شخصی بهایی را به معاونت خود منصوب کرد. همچنین مراسمی با حضور زنان برهنه، در سطح شهر به راه افتاده بود. این اخبار به گوش آیت الله بروجردی رسید، ایشان در اعتراض به این رفتار، قصد مسافرت به عتبات کرد؛ ولی فرماندار بروجرد مسئول اداره ثبت احوال را برکنار کرد. گرچه بعد از چند ماه بر اثر اعمال خلاف شرع مسئولین کشوری، به طرف عتبات رفته و در نجف ساکن گردید. در جریان تحصن علما در قم علیه اعمال رضاشاه پهلوی، علمای نجف تصمیم گرفتند اعتراض خود را به گوش رضاشاه برسانند، بنابراین آیت الله بروجردی و شیخ احمد شاهرودی را به نماینده خود انتخاب کردند تا با علمای قم دیدار کنند؛ اما ماموران شاه این دو را در قصر شیرین دستگیر کرده و به تهران منتقل کردند. وقتی رضاشاه به دیدار آیت الله بروجردی آمد، وی بعد از نصیحت شاه اعلام کرد قصد سفر به مشهد را دارد. ایشان بعد از ماجرای دستگیری در قصر شیرین و انتقال به تهران، مستقیماً از تهران به سوی مشهد حرکت کرد و مدت ۸ماه در مشهد اقامت داشت. به درخواست آیت الله محمد کفائی (فرزند آخوند خراسانی) و آیت الله سید حسین طباطبایی قمی، شب‌ها در مسجد گوهرشاد، نماز جماعت اقامه می‌کرد.

آیت الله بروجردی بعد از ۸ ماه تصمیم گرفت به بروجرد برگردد که در راه بازگشت در قم توقف کرد و شیخ عبدالکریم حائری، از ایشان خواست در قم بماند و تدریس کند. اصرار طبقات مختلف بروجرد و درخواست‌‌های مکرر از آیت الله بروجردی برای بازگشت به بروجرد، باعث شد ایشان تصمیم به بازگشت بگیرد. سید حسین بروجردی در سال ۱۳۶۴ق برای معالجه از بروجرد به تهران آمد. در این هنگام چند نفر از فقهای سرشناس حوزه علمیه قم خصوصا امام خمینی از آیت‌ الله بروجردی جهت اقامت در قم و قبول مرجعیت شیعه و مدیریت حوزه دعوت کردند. سرانجام ایشان در ۲۶ صفر ۱۳۶۴ق وارد قم شده و برخی علماء از جمله امام خمینی، سید محمد محقق داماد و مرتضی حائری برای نشان دادن اهمیت دروس ایشان و تشویق فضلا به حضور درآن دروس، همراه با شاگردان خود در مجالس درس ایشان حضور می‌ یافتند. همچنین سید صدرالدین صدر که در صحن حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه نماز جماعت می‌ کرد، جایگاه نماز خود را به آیت الله بروجردی واگذار کرد. سید محمد حجت، جایگاه تدریس خود را در اختیار وی قرار داد. سید محمد تقی خوانساری نیز برای احترام در درس ایشان شرکت می‌کرد.

مجموعه تألیفات آیت‌الله بروجردی در دو بخش به زبان عربی و فارسی به بیش از بیست جلد می‌رسد و در چهار رشته رجال، حدیث، فقه و اصول فقه بوده و در فلسفه، منطق، عقائد و شعر هم، آثاری به وی نسبت داده شده است. مشهورترین اثر او جامع الاحادیث است که با نظارت آیت‌الله بروجردی و همکاری بیست تن از شاگردان او نگارش یافته است. فیش‌برداری کتاب پس از هفت سال به پایان رسید و اسماعیل معزی ملایری، علی‌پناه اشتهاردی و محمد واعظ‌زاده خراسانی آن را بازبینی کردند. باب‌بندی کتاب هم توسط اسماعیل معزی ملایری صورت گرفت. اگر چه بسیاری از مردم و عده‌‌ای از بزرگان، در مدتی که آیت الله بروجردی در بروجرد بود، او را به عنوان مرجع تقلید خویش برگزیده بودند، دوره نخست مرجعیت ایشان به طور رسمی، با انتشار رساله عملیه آغاز شد. مراجع محلی که با آیت الله بروجردی آشنایی داشتند، مقلدان خود را به او ارجاع می‌‌دادند. یک سال پس از اقامت آیت‌ الله بروجردی در قم و بعد از ارتحال آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، اکثر مقلدان ایشان به آیت ‌الله بروجردی رجوع کردند و بعد از رحلت آیت‌ الله سید حسین طباطبائی قمی، آیت الله بروجردی، شهرت وی بیشتر شد. اجازه نامه اجتهاد از آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سید ابوالقاسم دهکردی.

اجازه نامه روایی از آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی اصفهانی، سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی، آقابزرگ تهرانی و علم‌ الهدی ملایری. روش ایشان در تدریس علم اصول، ساده ‌گویی و کوتاه کردن مطالب و اجتناب از مباحث زائد بود. ایشان همچون علمای سلف مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و علامه بحرالعلوم، در علوم اسلامی دارای جامعیت بود. در فقه شیوه ‌ای استنباطی را به کار برد. علاوه بر این، به تتبع و جستجو در اقوال پیشینیان و نظریات قدما در فقه (چه شیعه و چه سنی) می پرداخت. او در علم رجال روشی منحصر به فرد و ابتکاری داشت. سندهای احادیث کتاب کافی، تهذیب، استبصار و… را از متون آنها جدا کرده و با دقت مطالعه می‌کرد و این کار دست آوردهای ارزشمندی نصیب محققان می‌کرد. برخی نقل کرده‌اند که آیت الله بروجردی در جلوگیری از تغییر خط در دوره رضاشاه نقش داشته است. بنابر این نقل، رضاخان به تقلید از آتاتورک تصمیم به تغییر خط گرفت و آیت الله بروجردی با این تصمیم به شدت مخالفت کرد: «‌هدف اینان از تغییر خط، دورکردن جامعه ما از فرهنگ اسلامی است، من تا زنده‌ام، اجازه نمیدهم این کار را عملی کنند، به هر جا که می‌خواهد منتهی شود.‌»

[۲۰] آیهالله ملامحمد فاضل شربیانی (۱۳۲۲-۱۲۴۵ ق) معروف به «فاضل شربیانی»، از علمای طراز اول و مراجع بزرگ شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری و متبحر در اصول، فقه، تفسیر، حدیث و علم رجال بود. وی از استادان بزرگی چون شیخ محمدحسن نجفی و شیخ مرتضی انصاری صاحب اجازه روایت و اجتهاد بود. فاضل شربیانی در حوادث و جریانات اجتماعی، از بصیرت و بینش بسیار بالایی برخوردار بوده و از جایگاه رفیع مرجعیت خود در جهت اصلاح امور مسلمانان استفاده می‌کرد. ملا محمد فرزند فضلعلی، به سال ۱۲۴۵ قمری در روستای شربیان از توابع تبریز دیده به جهان گشود. پدر گرامی و اجداد طاهرینش به‌عنوان مروجین دین اسلام در کسوت روحانیت بوده‌اند. نسب شریف ایشان بنا به نقل موثقی، به جناب مالک اشتر رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، یار وفادار امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌رسد.

حضرت آیهالله فاضل در بیست‌سالگی وارد حوزه علمیه تبریز گردید و در مدرسه خواجه علی‌اصغر، مشغول خواندن مقدمات علوم اسلامی شد. پس‌از طی مقدمات، فقه و اصول را از محضر مرحوم میرزا مهدی قاری و میرزا غفار آقا مجتهد مرندی و میرزا باقر مجتهد تبریزی فرا گرفت و در حالی‌که عمل به احتیاط می‌کرد، در سال ۱۲۷۱ هجری‌قمری به زادگاهش مراجعت نمود. این فقیه وارسته پس‌از حدود یک سال اقامت در زادگاهش به نجف اشرف عزیمت نمود. ایشان در آن دیار قدسی از خرمن علوم شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) و شیخ مرتضی انصاری خوشه‌ها برداشت و پس‌از رحلت استادش شیخ انصاری (رحمت الله علیه) به جلسه درس آیهالله سید حسین ترک کوه‌کمری (رحمت الله علیه) شرفیاب شد که بر اثر فهم بالا و قوت حافظه‌اش توانست مورد تقرب استادش قرار گیرد. در آن ایام هر روز درس استاد را برای جمعی از شاگردان تقریر می‌‌کرد. آیهالله شربیانی از شیخ مرتضی انصاری و آیهالله سیدحسین کوه‌کمری اجازه نقل اخبار و احادیث و هم‌چنین از استاد دومش اجازه اجتهاد اخذ نموده و خود نیز به تعدادی از شاگردان اجازه روایی و اجتهاد صادر کرده است.

یکی از خصوصیات این استاد فرزانه که به‌عنوان یک میراث گران‌بها از علمای سلف در حوزه‌های تشیع رواج دارد، روحیه شاگردپروری بوده است. ایشان پس‌از آراسته‌شدن به زیور علوم و کمالات، بر کرسی تدریس فقه و اصول نشستند و با مهارت بالایی به تدریس کتب و پرورش نفوس پرداختند. میرزا محمدعلی مدرس تبریزی، در خصوص تسلط ایشان بر کتب اصولی می‌نویسد: فاضل شرابیانی در اصول بحری بی پایان بود و ضمن تجلیل از مقام علمی او می افزاید: اگر تمام کتب فقهی و اصولی را به دریا می شستند، فاضل مذکور قادر بود با حافظه و ذهن قوی خویش تمام آنها را مجددا به رشته تحریر برد. حضرت آیهالله فاضل، پس‌از وفات آیهالله محمد فاضل ایروانی و میرزا محمدحسن شیرازی، زعامت و مرجعیت دینی مسلمانان را بر عهده داشت. از بزرگان علمای عصر خود بود و ریاست تدریس در نجف اشرف به ایشان منتهی شده بود.

مطالعه حیات گوهربار این زعیم عالی‌قدر گویای این حقیقت است که ایشان در حوادث و جریانات اجتماعی، از بصیرت و بینش بسیار بالایی برخوردار بوده و از جایگاه رفیع خود در جهت اصلاح امور مسلمانان استفاده می‌کردند. آیهالله ملاعلی واعظ خیابانی می‌نویسد: «حجاج از طریق عراق به حج می‌رفتند و مدینه منوره آن ایام در تحت حکومت آل‌رشید بود. ایشان انواع هتک‌حرمت و اذیت به عمل می‌آوردند، تا علامه کبیر زعیم شهید شیخ فضل‌الله نوری مشرف شدند و در راه به ایشان از انواع ایذاء و اذیت رسید. بعد از مراجعت آنچه دیده بودند به حضرت آیهالله شریبانی إخبار نمودند. پس حکم صادر شد به تحریم طریق مذکور، و علمای عصر نیز به ایشان تأسی کردند تا آن‌که شر آل‌رشید زایل و از امارت نازل گشتند.» علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) می‌گویند: «گروهی دسته‌جمعی توطئه کردند و روش عرفان الهی و توحیدی مرحوم آخوند ملاحسین‌قلی همدانی را به انتقاد گرفته و در یک عریضه‌ای به مرحوم شریبانی نوشتند که ملاحسین‌قلی همدانی روش صوفیانه در پیش گرفته است! مرحوم شریبانی نامه را مطالعه فرمود و قلم را برداشته، زیر نامه نوشت: کاش خداوند مرا مثل آخوند، صوفی قرار دهد. با این جمله آن عالم بزرگ، کار تمام شد و دسیسه‌های آنان همه بر باد رفت.»

همچنین با دستور مؤکد ایشان، در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا، سلام الله علیها، مغازه ها تعطیل شد و دسته جات عزادارى به راه افتاد. شاگرد فاضلش آیت الله میرزا ابوالقاسم امین الشرع خویى در خصوص ایشان مى نویسد: «العالم الاورع و الفاضل الالمع صاحب الاخلاق الحسنه و معدن الشیم الجمیله شیخی و استادی و من علیه فی العلم رکونی و اعتمادی مولانا المدعو بالفاضل المطلق الشیخ محمد الشربیانی … ». شیخ محمد حرزالدین درباره استادش می‌نویسد: «او اخلاق اولیای خدا و صفات آنان را داشت. یکی از آن صفات حمیده، عفو بدخواهان و دشمنان و بدرفتاری‌هایی بود که بارها در حق او انجام داده بودند. او نسبت به فقرا و مساکین بسیار مهربان و دلسوز بود، به‌ویژه به سادات و علویان نجف و کربلا. عطایای او نسبت به اعاظم و بزرگان با شیوه خاصی انجام می‌گرفت. تقسیم او نسبت به طلاب در سال چهار مرتبه انجام می‌پذیرفت و هربار هزار لیره عثمانی می‌داد. او با این همه بخشش و امکانات بیت‌المال که در اختیارش بود، بدون خانه و منزل بود و با قرض فراوان از دنیا رفت». میرزا محمدعلى مدرس تبریزى در خصوص ایشان مى نویسد: «… ایشان از متبحران علماى امامیه و فقهاى اثناعشریه قرن چهاردهم هجرى است. عالم عامل ربانى، فقیه کامل سبحانى، اصولى رجالى، معقولى منقولى. در مکارم اخلاق، طاق و شهره آفاق بود».

سرانجام آن عالم جلیل‌القدر پس‌از سال‌ها خدمت به اسلام و در حالی‌که در خانه اجاره‌ای خود به‌سر می‌برد، در بین‌الطلوعین روز جمعه ۱۷ رمضان‌المبارک ۱۳۲۲ قمری در شهر مقدس نجف جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. جسم مطهر ایشان پس‌از تشییع باشکوه در صحن مطهر امام علی‌بن ابی طالب (علیه السلام) به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۵۷ قمری دولت عراق تصمیم گرفت راه‌هایی را که در اطراف حرم مطهر حضرت علی (علیه السلام) برای دفن اموات منظور شده بود، مسدود نماید و در این عملیات، اجساد تعدادی از علما ظاهر شد که از آن‌جمله جسد پاک مرحوم آیهالله فاضل شریبانی هویدا گشت و افراد مشاهده کردند که جسم ایشان سالم و تازه در قبر موجود است و حال آن‌که میان دفن و آن‌روز، سی‌وپنج سال فاصله بود. و نیز در کتاب اجساد جاوید آمده است که بار دیگر در حکومت عبدالکریم قاسم به وقت مرمت قبور، جسد آیهالله فاضل ظاهر شد که کاملاً تازه بود و حال آن‌که حدود شصت سال از رحلت ایشان می‌گذشت.

[۲۱] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌رسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درس‌های مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درس‌های خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت.

حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهره‌مند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، می‌رسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفته‌اند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت می‌کرده است.

آقا بزرگ تهرانی که دو سال پس از رحلت ملاحسینقلی همدانی وارد عراق شد او را بر روش و طریقه سید ابن طاووس دانسته است. به عقیده وی، ملاحسینقلی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود حق دارد و شاگردان او ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضلیت‌اند. وی از اینکه محضر او را درک نکرده تأسف خورده و خوشحال بوده که شاگردان او را درک کرده است. به نظر او، شاگردان آخوند، علم را با عمل آمیخته‌اند. وی بر این باور است که سالیانی طولانی پس از آخوند همدانی هیچکس در علم اخلاق و تهذیب نفوس مانند او یافت نشد. میرزا جواد ملکی تبریزی: استادی بزرگ، اهل عمل و کامل است و مانند او را در وصول به مقامات ندیده ام. سید حسن صدر: جمال سالکان راه وصال، نخبه فقیهان ربّانی، استوانه حکیمان و متکلّمان و برگزیده محققان و اصولیان بود. سید محسن امین نیز درباره ملاحسینقلی نوشته است که در میان معاصرانش برای او، در علم اخلاق و تهذیب نفوس، نظیری یافت نمی‌شود. سید محمدحسین حسینی تهرانی: مرحوم‌ آخوند ملاّ حسینقلی همدانی… در رشتۀ توحید حقّ تبارک‌ و تعالی‌ بی نظیر بوده‌اند.

بیشتر آثار همدانی تقریرات او به قلم شاگردانش است. تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری که به قلم خود اوست. تقریرات درس سیدعلی شوشتری، که وقف حسینیه شوشتری‌های نجف شده است. تقریرات درس فقه (۴ جلد)، شامل صلاهالمسافر، الخلل و القضاء، الشهادات و رهن که شاگردانش نوشته‌اند. امالی در موضوع اخلاق، که بعضی از شاگردانش آن را جمع آوری نموده‌اند. مکاتبات و دستور العمل‌ها، که میرزا اسماعیل تبریزی (تائب) آن‌ها را همراه با بعضی دستورالعمل‌ها و مکاتبات احمد کربلائی و محمد بهاری و آقا محمد بیدآبادی جمع آوری کرده و در پایان کتاب تذکره المتقین در ۱۳۲۹ق به چاپ رسانده است.

[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۳۰۴٫

«وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ، فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ».

[۲۳] سوره مبارکه انسان، آیات ۸ و ۹٫

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا».

[۲۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۹٫

«وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ ۚ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۲۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».

[۲۶] نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫

«و من خطبه له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویه فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعه لعدم طاعته: فضل الجهاد: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

إستنهاض الناس: أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ. فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّهُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّهُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ. کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ.

البرم بالناس: یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَهً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ».

[۲۷] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۲۸] سوره مبارکه معارج، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۲۹] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۸٫

[۳۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۱٫

«مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ ۗ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۳۱] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۷٫

[۳۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۱٫

[۳۳] الکافی : ۲ / ۲۷۵ / ۲۶٫

«الإمامُ الرِّضا علیه السلام: أوحَى اللّه ُ عزّ و جلّ إلى نبیٍّ مِن الأنبیاءِ : إذا اُطِعْتُ رَضِیتُ ، و إذا رَضِیتُ بارَکْتُ ، و لیسَ لِبَرَکتی نِهایهٌ».

[۳۴] السنن الکبرى : ۱۰/۱۵۰/۲۰۱۶۲٫

«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: المُقسِطُونَ عندَ اللّهِ یَومَ القِیامَهِ على مَنابِرَ مِن نورٍ عن یَمینِ الرَّحمنِ ، و کِلتا یَدَیهِ یَمینٌ ، الذینَ یَعدِلُونَ فی حُکمِهِم و أهلِیهِم و ما وُلُّوا».

[۳۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۳۶] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.

«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۳۷] همان.

[۳۸] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (عَلَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹.

[۳۹] سوره مبارکه فاتحه.

[۴۰] سوره مبارکه اخلاص.