«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

خداوند متعال را به آن‌گونه‌ای که خود، خود را حَمد کرده است و مُستحقّ آن است، حَمد می‌گوییم. «ألْحَمْدُلِلّه کَمَا حَمِدَاللهُ نَفْسَهُ وَ کَمَا هُوَ مُسْتَحِقُّهُ» که بار دیگر توفیق داد و جمع ما در خانه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه)، در خانه‌ی خودش، در یک اُنسِ صمیمیِ نورانی جمع شد. و اُمید دارم که نقطه‌ی عطفی باشد و امسال شما متفاوت با سال‌های گذشته باشد. ان‌شاءالله معرفت، اخلاص، یقین، عشق، محبّت و تلاش و کوشش در تَراز نوکری حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و آنات و لحظات عُمرتان در مسیر صعود سریع و پَرهیز از هر غُبار و ظُلمت و کسالت و رُکود باشد.

علمی که «عنوان بصری» از امام جعفر صادق (علیه السلام) طلب کردند

تا کنون عنایت خداوند متعال شامل بوده است که با شما اُنس هفتگی داشته باشیم و بر سر سُفره‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، موضوع جلسه‌ی ما آموزه‌های حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به یک طلبه‌ی کُهنسال ولی جوان‌دل بوده است که حدیث «عنوان بصری» نام داشت. ان‌شاءالله اگر خداوند متعال کمک کند و سُفره‌ی اخلاص شما در این گوینده‌ی بیچاره هم ایجاد نور نماید و خودمان نباشیم و هدایت بشویم، هم ادامه‌ی آن حدیث شریف را عرض خواهیم کرد و هم مقداری در مسائل مختلفی که تذکّر آن برای ما مُفید است، ان‌شاءالله توأماً مطرح بشود. در حدیث عنوان بصری وقتی عنوان دَرب رحمت و معرفت را بر روی خودش باز دید و آرزو و تقاضایش را به محضر حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت، حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آن علمی که به دنبال آن هستی، به تعبیر ما آن علم در کتاب و پای منبر نیست؛ بلکه آن علم نور است و در اختیار کسی هم نسیت که سُراغ او را بگیرد و برود آن را خریداری نماید، و یا بگیرد و یا به او هِبه و بَذل کنند. آن نوری است که خداوند متعال وضع می‌کند. در همه‌ی دل‌ها هم این آمادگی وجود ندارد. بلکه مَن یَشَاء است و خداوند متعال هرکسی را بخواهد، از این نور در قلب او وضع می‌نماید. عرض کرد: راه آن چه چیزی است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر واقعاً صاحب عَزم و اراده هستی، به تعبیر بنده با جوانی خودت بازی نمی‌کنی، با عُمر خود بازی نمی‌کنی، با عنوان طلبگی‌ات بازی نمی‌کنی، به دنبال سرگرمی نیستی، گُمشده داری و گُمشده‌ات در آن نور است، می‌خواهی از ظُلمات طبیعت و حیوانیّت به نور عبودیّت مُنتقل بشوی، «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»، باید درون‌گرا باشی. گُمشده‌ی شما خودت هستی. بیرون از خودت هرچه باشد، تو نیستی و به هرچه دست پیدا کنی، بیگانه است. بنابراین برگرد و آیینه‌ای را که خداوند متعال در جان تو قرار داده است، از این آیینه غُبار زُدایی کُن. حقیقت عبودیّت را در درون خودت، در وجود خودت، در حقیقت خودت طلب کن. به دنبال شُهرت و مال و مَنال و شَهوت نباش. این‌ها بیگانه هستند و از وجود تو بیرون هستی. تو از خداوند هستی، تو بارقه‌ی حقّ هستی، تو نَفَس رحمان هستی، تو دَم خداوند متعال هستی، خودت را پیدا کن. «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ»؛ عبودیّت جوهره‌ای است که کُنه آن رُبوبیّت است. اگر انسان خودش را پیدا کند، خودی نیست و خداوند را پیدا کرده است. «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ[۳]»؛ توفیق این پیرمردِ بیداردلِ جوان‌دل این بود که سؤالات به‌جایی پرسید. «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۴]»؛ به اهل آن رسیده است و سؤال‌های مناسبی را به محضر ایشان عرضه می‌دارد و نُسخه‌های ضروری را از طبیب واقعی دریافت می‌نماید.

انسان در هیچ‌چیزی در این عالَم مالکیّت ندارد

عنوان عرض کرد: حقیقت عبودیّت چه چیزی است که من آن را در جان خودم جُستجو کنم و بیابم؟ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: یک معجون سه ضلعی است. اوّل این است که از خودت سَلب استقلال و سَلب مالکیّت کنی و هیچ‌چیزی را مال خودت ندانی. خودت هرچه داری، برای خداوند متعال است. عالَم تنها یک مالک دارد که آن هم خالق عالَم است. آن کسی که ساخته است، مالکیّت او، مالکیّت تکوینی است، عینی است و همه‌ی موجودات از عُمق وجودشان مَملوک و مَقهور هستند. خداوند متعال قاهر است؛ «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۵]»؛ هیچ‌کسی نیست که بتواند خودش را از حیطه‌ی قدرت خداوند متعال، علم خداوند متعال، حضور خداوند متعال، وجود خداوند متعال و حیات خداوند متعال خارج نماید. هرچه هست و نیست، در درون و بیرون مَقهور اراده‌ی اوست. هیچ‌کسی کاره‌ای نیست، هیچ‌چیزی کاره‌ای نیست. همه‌چیز از اوست و صیرورت همه‌چیز هم به سوی اوست. «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۶]»؛ حال یا به سوی رحمت حقّ می‌رویم و یا به سوی غَضب حقّ می‌رویم. جهنّم مظهر قهاریّت و غَضب و انتقام خداوند متعال است. بهشت هم مظهر رحمتِ رحیمیّه و لُطف پروردگار متعال است. بهشتی یا جهنّمی، همه به سوی خداوند متعال هستند. صیرورت و شدنِ ما به سوی حق‌تعالی است. یا به سوی صفات جَلالیه می‌رویم و یا به سوی صفات جَمالیه می‌رویم.

تدبیرِ کُلّ عالَم از آنِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است

دوّمین اصلی که در عبودیّت باید عَبد احراز نماید، این است که ضمن تلاش، کوشش، تَعلیم، تَعلُّم، عقلانیّت، مشورت و آنچه که لازمه‌ی حکمت است، تدبیر را از آنِ خداوند متعال بداند. بداند که فَهم ما، برداشت ما، برنامه‌ریزی ما، حاصل تجارب ما، استفاده‌ی از تجارب دیگران، مشارکت در عقل عُقلاء با مشورت همگی رویه‌ی کار است. این مُجسّمه است. اما حقیقت تدبیر از آنِ اوست؛ «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۷]». این کارها را تدبیر واقعی نبیند. بداند که «ما شاءَ رَبّی کان و ما لَم یشأ لم یکن»؛ خداوند متعال عالَم را دیده است و یک خدا بیشتر نیست. عالَم هم مظهر وحدانیّتِ خداوند متعال است. «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۸]»؛ خداوند متعال عالَم را با یک نگاهی از اَزل تا اَبد دیده است و هر چیزی را در جای خودش قرار داده است. حکمت است. هندسه‌ی عالَم آفرینش با مهندسی خودش بوده است. لذا کسی که بفهمد، می‌داند نظام عالَم نظام ریاضی است و قابل جابجایی هم نیست. هر چیزی در جای خودش است و تکان هم نمی‌خورد.‌ ما چه کاره هستیم؟ ما تسلیم هستیم. هرچه گفت، چشم بگوییم. هرچه گفت انجام بده، چشم بگوییم؛ هرچه گفت انجام نده، چشم بگوییم. این تسلیمِ محض بودن و اراده را فانی در تقدیر و تدبیر الهی دیدن. درست است که ما آزاد هستیم، ما انتخاب می‌کنیم، ما بر سر دوراهی‌ها یکی را در مسیر خودمان پیش می‌رویم، یکی را تَرک می‌کنیم؛ ولی مقدّماتِ میل ما و مبدأ انتخاب ما که به دست ما نیست. این از باب تسامُح است که بی‌نهایت عوامل در کنار یکدیگر کار می‌کنند و در کنار بی‌نهایت سبب، اراده‌ی من نیز قطره‌ای ناچیز در میان این دریای اسباب و مُسبّبات است. من چه کاره هستم؟ یک پَر کاهی در دریا افتاده است و امواج سَهمگین این دریا این پَر کاه را به این سو و آن سو می‌کشاند. من چه کاره هستم؟ درست است که من در آزادی خودم مجبور هستم. بیچارگی من این است که من آزاد نباشم. یعنی که آزادی من تکوینی است، تحت اراده‌ی من نیست؛ زیرا او من را آزاد آفریده است. «قَدْ جَعَلَکَ اَللَّهُ حُرّاً[۹]»؛ این جَعل تکوینی است و خداوند متعال تو را آزاد آفریده است. بنابراین آزادی من و همه‌ی اسبابی که من در آزادی‌ام مُقدّمه‌ی انتخاب خودم قرار می‌دهم، همگی جلوه‌های مَشیّت بالغه‌ی اَزلی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. آن کسی که خالق است، همان رَبّ است؛ او که رَبّ است، همان مُدبّر است. همان‌طور که هیچ‌کسی جز او در نظام تکوین نقشی ندارد، در نظام تشریع که زندگی انسانیِ ماست، قانونی که زندگی می‌کنیم، در فرهنگ‌های مختلف زیست می‌کنیم، تشریع هم مانند تکوین تحت اراده، مَشیّت و حکمت بالغه‌ی پروردگار متعال است. یک بُعد این‌که انسان در زندگیِ خودش تدبیر نبیند، تفسیر آن بخش سوّم است که انسان خودش برای خودش دَغدغه نداشته باشد. گمان نکند که خودش می‌تواند خودش را سعادتمند کند یا گمان نکند که اگر این کار را نکند، سقوط می‌کند. ذَلیل می‌شود، رُسوا می‌شود، گرفتار شَقاوت می‌شود؛ خیر، این گونه نیست. خداوند علیّ حَکیم که وَدود و شَکور هم هست، در تَشریع سبک زندگی را خودش برای شما الزامی کرده است. شما در چارچوب‌های فقه و اخلاق و اعتقادات حَقّه، باید آنچه را که او خواسته است، او پَسندیده است، شما همان را تدبیر بدانید. از خودتان مایه نگذارید. خلاف نظام شَرع در یک‌جایی اگر فکر کنید که شما دینداری را کَمرنگ کردید و دلخواه خودتان را پُر رنگ کردید و فکر کنید که به مقصد می‌رسید، یقین بدانید که از مقصد دور می‌شوید و به آن نمی‌رسید. تدبیرِ سبک زندگی همان شریعت است، همان نظام فقهی است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وحی الهی از خداوند متعال گرفته است و در آیات قرآن کریم برای سِیر اجرایی ما آیات فراوانی است که به ضمیمه‌ی تبیین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) برای جای‌جای زندگی ما تدبیر شده است. همه‌جا به ما گفته‌اند که آدرس کدام است. دین آدرس درست را برای رسیدن به سعادت و کَمال واقعی برای ما پیش‌بینی کرده است. بنابراین فرموده است: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ[۱۰]»، «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۱]»، «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۲]»؛ کسی که از تدبیر الهی، تدبیرِ تشریعی و تقنینیِ خداوند متعال خارج بشود، مُبتلا به کُفر است، مُبتلا به ظُلم است، مُبتلا به فِسق است. این یک برداشت است. «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً»؛ نکند که از خودت مایه بگذاری! آن چیزی که تو را به زندگی می‌رساند، ریلی است که خداوند در مقابل پای تو قرار داده است.

انسان باید در تمام زندگی‌اش برای تحصیل رضای پروردگار عالَم تلاش نماید

«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ[۱۳]»؛ اگر کسی تسلیم دین اسلام نباشد که اهل کتاب تسلیم نشدند، منشأ آن بَغی است، نه این‌که چیز بهتری را جایگزین کردن است. این طُغیان این‌ها و بَغی این‌ها باعث شد تا این‌ها اختلاف کنند و چارچوبی را که خالق برای مَخلوق خودش در حرکت آزادانه‌اش پیش‌بینی و منظور فرموده است، این تدبیر الهی بر تدبیر خودتان تقدّم دارد. لذا فرمود: «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۱۴]»؛ این شیعه‌ی تَنوری بودن، این سبک «مقداد[۱۵]» را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح کردن، سبک فَناء حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدن، سبک «ابودجانه[۱۶]‌»‌ای زندگی کردن که در جنگ نیز دیدند او در بعضی از موارد شمشیر را بلند کرد، ولی نزد. تعجّب کردند. بد نیست که دوستان جدیدمان که این داستان به گوششان نخورده است، بشنوند. در تاریخ و حدیث آورده‌اند که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یکی از جنگ‌ها قبل از شروع جنگ، در جمع رزمندگان شمشیر مخصوص خودشان را در دست گرفتند و در منظر مُجاهدان فرمودند: چه کسی است که حقّ این شمشیر را اَدا کند؟ حقّ شمشیر خصوصی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اَدا کند؟ «زُبیر» خیلی مرد جنگی بود و جُزء ابطال قاهر در جنگ‌ها بود. هم دیگران خیلی روی او حساب می‌کردند و هم خودش خیلی خود را مهم می‌دید و مهم هم بود. می‌گوید که من دستم را بلند کردم و عرض کردم: من حقّ آن را اَدا می‌کنم. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر را به من ندادند. برای بار دوّم هم این ماجرا تکرار شد و در مرتبه‌ی سوّم ابودُجانه‌ی انصاری بلند شد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیرشان را به ابودُجانه دادند. زُبیر می‌گوید که من در میدان‌های رَزم درجه‌ی جنگ‌آوری خودم و ابودُجانه را ارزیابی کرده بودم. می‌دانستم که از نظر رَزمی من از او رَزمی‌تر هستم. فهمیدم که باید نکته‌ی دیگری غیر از زورآزمایی و قوّت بازو و مهارت جنگی وجود داشته باشد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابودُجانه را اهل دیدند و در ما این اهلیّت را مشاهده نکردند. وقتی جنگ شروع شد، من با توجّه و سایه به سایه با ابودُجانه همراهی می‌کردم. در فَوران جنگ که آتش جنگ گُل کرده بود و شعله کشیده بود و لحظات سرنوشت‌ساز بود، دیدم که ابودُجانه در آن بحران شمشیر خود را بلند کرد تا بزند، اما دستش خُشک شد و دستش دیگر پایین نیامد. خیلی تعجّب کردم و شاید هم نَهیب زده باشد که اکنون چه زمانی برای توقّف است؟ آنات، آناتِ سرنوشت یک ملّت است، یک سرنوشت حقّ و باطل است؛ این مُسامحه برای چیست؟ می‌گوید وقتی جنگ تمام شد، من از ابودُجانه پرسیدم که چرا در فَوران جنگ شمشیر را بالا بُردی و پایین نیاوردی؟ گفت: شمشیر را بالا آوردم تا بزنم، اما با چشم خود مشاهده کردم که زنی در مقابل من است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داده بودند که ما در جنگ زن‌ها را نکُشیم. این بود که با فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستم خُشکید. زُبیر می‌گوید که من در آن‌جا دیدم حقّ همین است. اگر من بودم، این کنترل را نداشتم؛ من به فکر پیروزی بودم، اما ابودُجانه به فکر بندگی بوده است. او پیروز بشود و یا شکست بخورد، مهم این است که ببیند خداوند متعال به چه چیزی راضی است، دستور چه هست. از این جهت ابودُجانه جُزء کسانی است که در ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) هم بازمی‌گردد و مُجدداً در رکاب حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم شربت شیرینی را که آرزوی بهشتی‌ها هم می‌باشد که شربت شهادت است، دوباره نصیب او خواهد شد. این‌که انسان برای پیروزی، تدبیر پیروزی ندارد؛ بلکه تدبیر بندگی دارد؛ «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً». لذا خیلی‌ها در عالَم علم و فقاهت به مطرح‌شدن خودشان فکر می‌کنند. می‌گویند اگر فُلان کار را انجام بدهم، درسم شُلوغ می‌شود. اگر فُلان کار را بکنم، موقعیت اجتماعی‌ام این‌گونه می‌شود. اگر فُلان کار را انجام بدهم، جایگاه بهتری دارم، امکانات بهتری دارم. ما کمتر فکر می‌کنیم که اگر اگر فُلان کار را انجام بدهیم، امام زمان (ارواحنا فداه) خوشحال می‌شود. از امروز شروع کنید. اگر به کلاس می‌روید، مباحثه می‌کنید، می‌خواهید با دوست‌تان بروید و غذا بخورید؛ هر کاری می‌کنید ببینید که واقعاً این تدبیر خودتان است و یا محور، اجرای دستور خداوند متعال و تحصیل رضای پروردگار متعال است؟ مهم‌ترین اصل این است که انسان هر کاری می‌کند، طبق برنامه‌ی خداوند متعال انجام بدهد. انسان طبق دستور، طبق خواست و رضای او همه‌ی امورش را به آن چیزی که او می‌خواهد، تنظیم نماید. چه به ضررش تمام بشود و چه به نَفع او تمام بشود.

نعمت «سلامتی» و «جوانی» سرمایه‌های بی‌نظیری برای انسان هستند

اما مسائلی که بناست ان‌شاءالله در زندگی طلبگی رعایت کنیم، مطالبی که تا کنون از وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در رابطه‌ی با دستورالعمل و یا نُسخه‌ی سُلوکی که ایشان به عنوان بصری ارائه فرمودند، تنظیم رابطه‌ی ما با خداوند متعال است. اما ما نسبت به خودمان حقوقی داریم که یکی از وظایف‌مان حفظ سلامتی بدن خودمان است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی به معراج رفته بودند، خداوند متعال ایشان را با بُراق بُرده بود و پس از یک مرحله‌ی با رَفرَف حرکت کرده بودند. بدن مؤمن، بُراق اوست و بدن اولیای الهی رَفرَف اوست. «لُقمان» به فرزندش دستور می‌دهد که هرجایی به سفر رفتی و در مسیر در یک ایستگاه و کاروانسرایی پیاده شدی، پیش از آن که به خودت برسی، به حیوان خود رسیدگی کن. زیرا اگر او از پای بیفتد، تو در راه می‌مانی و نمی‌توانی به مقصد برسی. لذا حفظ سلامتی برای هر طلبه، مقدّمه‌ی واجبی است. فتوای عقل این است که واجب است، واجب عقلی است که باید ما خودمان را صالح نگاه داریم. در این رابطه چند حدیث به محضر شما تقدیم می‌داریم و امیدواریم نور کَلام ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه برای بنده و شما رَهگُشا و راهبر باشد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک توصیه‌ای به جناب «ابوذر[۱۷]» دارند که می‌فرمایند: «اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ[۱۸]»؛ یکی از آن‌ها این است که فرمودند: «صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ[۱۹]»؛ این سلامتی و صحّت بدن جُزء فرصت‌هاست و آن را از دست ندهی. سلامتی یک سرمایه است. صحّت بدن یک فرصت است، یک ظرفیّت است و باید مواظب باشیم. هم در تغذیه‌مان، هم در تنفُّس‌مان، هم در رعایت شادابی روح و روان‌مان، هم در مَسکن‌مان و هم در فضای عمومی‌مان شرایطی را انتخاب کنیم که این سلامتی خدادای و امانت الهی را از دست ندهیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ عِنْدَهُ ثَلاَثٌ فَقَدْ تَمَّتْ عَلَیْهِ اَلنِّعْمَهُ فِی اَلدُّنْیَا[۲۰]»؛ کسی که صبح کند و شب کند، در حالی‌که خداوند متعال ۳ چیز را به او داده باشد، دستیابی به ۳ چیز موجب تمامیّت نعمت است. اوّلین مورد آن این است که فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى مُعَافًى فِی بَدَنِهِ[۲۱]»؛ مُعاف از همان عافیت است. «مُعَافًى فِی بَدَنِهِ»؛ یکی بدن سالم است. بنده در خاطر ندارم که این را به عنوان روایت در جایی دیده باشم، ولی این مَشهور است که می‌گویند: «عقل سالم در بدن سالم است». در این روایت اوّلین نعمتی که موجب تمامیّت نعمت در زندگی است و زندگی انسان را قَرین نعمت می‌کند و از نِقمت دور نگاه می‌دارد، «مُعَافًى فِی بَدَنِهِ» است. دوّمین مورد این است که فرمودند: «آمِناً فِی سَرْبِهِ»؛ امنیّت است. انسان نباید به جاهای نااَمن قدم بگذارد. «آمِناً فِی سَرْبِهِ»؛ یعنی در مسافرت و در سفرهایش باید رَصد کند که نااَمن نباشد؛ «آمِناً فِی سَرْبِهِ». «عِنْدَهُ قُوتُ یَوْمِهِ[۲۲]»؛ از نظر مَعاش هم چشم به دست دیگران نداشته باشد. روزانه سُفره‌اش تأمین‌کننده‌ی مایحتاج بدنی او باشد. این ۳ چیز مثلث سعادت دُنیوی ماست. حال تکمیل فرموده‌اند: «فَإِنْ کَانَتْ عِنْدَهُ اَلرَّابِعَهُ فَقَدْ تَمَّتْ عَلَیْهِ اَلنِّعْمَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ هُوَ اَلْإِسْلاَمُ[۲۳]»؛ در وَراء سلامتی بدن، امنیّت فضای زندگی و داشتن مَعیشت، اگر اسلام و دین هم نصیب کسی بشود، هم در دنیا مُتنعّم است و هم در آخرت مُتنعّم خواهد بود؛ «فَإِنْ کَانَتْ عِنْدَهُ اَلرَّابِعَهُ فَقَدْ تَمَّتْ عَلَیْهِ اَلنِّعْمَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ هُوَ اَلْإِسْلاَمُ». در حدیث دیگری فرمودند: «شَیئانِ لایَعرِفُ فَضلَهُما إلاّ مَن فَقَدَهُما[۲۴]»؛ این‌ها باید برای ما ایجاد حساسیّت نماید. اوّلین مورد آن «الشَّبابُ» و دوّمین مورد آن «العافِیَهُ» است. تا وقتی جوانی را دارید، نمی‌دانید که چه چیزی را دارید. واقعاً چه نعمتی است! چه نیرویی است! چه سرمایه‌ای است! چه امکانی است! چه نعمتی است! جوانی را خیلی قدر بدانید. لحظه‌ای از جوانی‌تان را خراب نکنید. باید از تمام ظرفیّت جوانی برای تأمین سعادت استفاده کرد. دوّمین مورد هم عبارت از «عافیت» است. حال عوامل سلامت را هم بگویم و عرض تسلیتی به امام زمان‌مان (اروحنا فداه) به مناسبت ایّام شهادت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تقدیم بداریم.

سفارشات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باب مُراقبت از طعام

مولای ما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده‌اند: «مَنْ أَکَلَ اَلطَّعَامَ عَلَى اَلنَّقَاءِ وَ أَجَادَ اَلطَّعَامَ تَمَضُّغاً وَ تَرَکَ اَلطَّعَامَ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ وَ لَمْ یَحْبِسِ اَلْغَائِطَ إِذَا أَتَاهُ لَمْ یَمْرَضْ إِلاَّ مَرَضَ اَلْمَوْتِ[۲۵]»؛ فرمودند: کسی که طعام را با نظافت و نقاوَت همراه کند، یعنی غذای پاکیزه بخورد و غذای آلوده نخورد و هنگام جَویدن هم مَضغ را خوب بجَوَد؛ خداوند متعال جناب آقای «راشد یزدی» را سلامت بدارد که در حرم مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) به عنوان امام جماعت هستند و جُزء منبری‌های کشوری هم بوده‌اند و در رسانه‌ هم مُکرراً از ایشان دعوت به عمل آمده است و انسان بسیار خوش‌ذاتی است. ایشان می‌گفتند: باید هر لُقمه را ۴۰ بار جَوید. چون حکمتی که خداوند متعال در لِعاب دهان قرار داده است، این است که هَضم را آسان می‌نماید.‌ ما باید همیشه از معده مراقبت کنیم؛ زیرا فرموده‌اند: «اَلْمَعِدَهُ بَیْتُ کُلِّ دَاءٍ[۲۶]»؛ همه‌ی بیماری‌ها از نابسامانی دستگاه گوارش منشأ می‌گیرد. از این جهت باید ما آن را کمک نماییم و یکی از عوامل سلامتی معده، خوب جَویدن است. حال ایشان از مبدأ طبّی و یا تجربی می‌گفتند، ایشان به بنده توصیه می‌کردند و می‌گفتند: هر لُقمه‌ی غذا را ۴۰ بار بجَوید. «وَ تَرَکَ اَلطَّعَامَ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ»؛ منظور شکم را پُر نکردن است. پُرخوری ضدّ سِیر و سُلوک است. قِلّت طعام، قِلّت کلام، قِلّت نُوم، خلوت و ذکر به دَوام این ۵ مورد ناتمامان جهان را تمام می‌کند. لذا در مسأله‌ی طعام هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان دستور بهداشت و دستور سالم زندگی‌کردن فرمودند: «تَرَکَ اَلطَّعَامَ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ»؛ وقتی هنوز میل به غذا دارید، از آن دست بکشید. آن جُوع را نگاه دارید. «جَوِّع نَفسِکَ تَرَنی»؛ اگر کسی بخواهد خداوند متعال را ببیند، باید خودش را سیر نکند، معده‌اش را پُر نکند. مورد دیگر این است که خودش را مَحصور نگاه ندارد، فصولات بدن را دَفع کند و خودش را به آن‌گونه گرفتار نکند. اگر این‌گونه شد، «إِذَا أَتَاهُ»، اگر این موارد را انجام داد، «لَمْ یَمْرَضْ إِلاَّ مَرَضَ اَلْمَوْتِ»؛ اگر می‌خواهید تا اَجل نیامده است، همیشه سالم باشیم و بانشاط و سلامت زندگی کنیم، ان‌شاءالله این موارد را رعایت کنیم.

روضه و توسّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أَبا مُحَمَّدٍ، یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۷]».

مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که بنده تا پایان عُمر ایشان دهه‌ی پایانی ماه صفر را میهمان ایشان بودیم. پیش از ظهر در مجلس ایشان روضه‌خوان ایشان بودیم. ولی وقتی دهه‌ی پایانی صفر تمام می‌شد، ایشان روز اوّل ماه رَبیع را هم مجلس می‌گرفتند. جناب «آقای آقازاده» و دوستان دیگر آشنا بودند.‌ ایشان روز اوّل ماه ربیع را به عنوان مجلس عزای حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) برقرار می‌کردند. لذا ما هم یادی از مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌کنیم و به سیره‌ی ایشان تأسی می‌کنیم و به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) عرضه می‌دارم: آقا جان! این‌ها نوکرهای شما هستند، این‌ها در غَم شما شریک هستند، این‌ها فدائیان شما هستند. تحمّل این مُصیبت برای طلبه‌های عزیز و برای عُلمای ما آسان نیست. پدر جوانی را از دست داده‌اید که آن هم در شرایط بسیار سختی بوده است. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را مَسموم کردند و بعد هم جاسوس‌های دستگاه خلافت به عنوان طبیب ایشان را محصور کردند. تا روز اوّل تا روز هشتم ماه ربیع الاوّل، بدن امام مظلوم و مَسموم ما آب می‌شد؛ اما مَحارم ایشان در کنارشان حضور نداشتند، کَسان ایشان آزاد نبودند. به محض این‌که خاطرجمع شدند که دیگر کار تمام است، روز هشتم ایشان را تَرک گفتند. این‌جا بود که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آب طلب کردند؛ ولی بدن مُضطرب بود و می‌لَرزید. شانه می‌لَرزید، دست‌های مبارک ایشان می‌لَرزید و نتوانستند آب بنوشند. این‌جا بود که فرمودند: بگویید پسرم بیاید. من به قُربان پسر شما بروم. حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) آمدند. با چشم گریان کمک کردند و به پدر بزرگوارشان آب نوشاندند و در کنار ایشان بودند. گویا حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در آغوش فرزندشان جان دادند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۸]»؛ این‌جا پسر آمد و به پدر آب داد، پسر آمد و پدر هنگام جان‌دادن تنها نبود؛ اما در کربلا نشد که حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) برای پدرشان آب بیاورند. نشد بیاید و سر امام حسین (علیه السلام) را به دامان بگیرد.

«از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین   ***   دست و پا می‌زد حسین، زینب صدا می‌زد حسین»

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به حقیقت اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، به نبیّ اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) قَسمت می‌دهیم فَرج امام زمان ‌ما (ارواحنا فداه) را در همین ایّام قرار بده.

خدایا! مُقدّمات ظهور را بر رعیت امام زمان (ارواحنا فداه)، بر چشم به راه‌های حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) و بر نَفس شریف‌شان تَسهیل بفرما.

خدایا! مردم ما، نظام ما، دولت وِلایی و جهادی ما، سُکان‌دار کشتی انقلاب ما رهبر عزیزمان را دشمن‌شاد مَگردان.

بارالها! پروردگارا! دشمنان غَدّار ما که دشمن دین و بَشریّت هستند، وحشی‌های بی‌همه‌کَس و بی‌همه‌چیز هستند، استکبار آمریکا، حُکّام غَرب، صهیونیست‌ها، تکفیری‌ها، تروریست‌ها و این خودفُروخته‌های داخلی که هیچ‌چیزی ندارند، نه مُتعبّد هستند، نه ولایت‌مدار هستند، نه اسلام برایشان مهم است، نه دین و معنویّت مردم برایشان اهمیّت دارد، خصوصاً این کسانی که در کَشف حجاب برنامه‌ریزی کردند و دَخیل هستند، با رُسوایی شیشه‌ی عُمرشان را بشکَن.

الها! پروردگارا! لحظه‌ای ما را به نَفسَ اَمّاره‌ی خود وا مَگذار.

خدایا! ما را گرفتار دوستان بی‌تقوا مَگردان.

خدایا! حوزه‌های علمیه را از خطر سکولاری‌شدن و بی‌تفاوت‌شدن نسبت به دین نجات عنایت بفرما.

خدایا! همه‌ی ملّت ما، حوزه‌های علمیه‌ی ما و دانشگاه‌های ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.

خدایا! شُکر نعمت نظام اسلامی و شُکر نعمت حاکمیّت دین را به همه‌ی ما روزی بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را شِفا کَرَم بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! امام عظیم‌الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان سرافراز ما و مشایخ ما، خصوصاً مرحوم «آیت الله قُدّوسی» (رحمت الله علیه) را که ایّام شهادت‌شان در همین شهریورماه قرار دارد، السّاعه بر سر سُفره‌ی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مُتنعّم و اَرواحشان را از ما راضی نگاه دار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ ق، ج ۶، ص ۱۶۹؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۱۳۹۵ ش، ص ۱۸۱. / جعفر بن محمد(منسوب)، مصباح‌الشریعه، ۱۴۰۰، ص ۱۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزه، ۱۴۰۵ ق، ج ۴،‌ ص ۱۰۲؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ ق، ج ۱، ص ۹۱، ج ۹، ص ۴۶۰ و ج ۳۰، ص ۷۲۱. /  جاحظ، مطلوب کل طالب، ۱۳۷۴ ش، ص ۷۱؛ تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۴۱۰ ق، ص ۵۸۸؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ‌۱۳۷۶ ش، ص ۴۳۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ ق، ج ۲۰، ص ۲۹۲ (ابن ابی الحدید این حدیث را در حکمت‌های منسوب به امام علی (علیه السلام) نقل کرده است).

[۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۳٫

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۸٫

«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ».

[۶] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫

«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».

[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۸] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫

[۹] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۷۲.

«عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّهٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى اَلرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تُعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اَللَّهُ حُرّاً».

[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۴٫

«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ ۚ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۵٫

«وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۷٫

«وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».

[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹٫

«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۗ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».

[۱۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۵٫

[۱۵] مقداد بن عمرو، معروف به‌ مقداد بن اسود (درگذشت ۳۳ق) از بزرگان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. مقداد در اوایل بعثت مسلمان شد و از نخستین افرادی بود که اسلام خود را آشکار کرد. وی در همه جنگ‌های صدر اسلام حضور داشت. از مقداد در کنار سلمان فارسی، عمار بن یاسر و ابوذر به عنوان نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) یاد کرده‌اند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بدین نام شناخته می‌شدند. مقداد پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از جانشینی امام علی (علیه السلام) حمایت کرد و با ابوبکر بیعت نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع حضرت زهرا (س) حضور داشت. مقداد را از مخالفان سرسخت خلافت عثمان برشمرده‌اند. در روایات اهل بیت از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعت‌کنندگان در زمان ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی شده است. نقل روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقداد منسوب شده است.

مقداد بن عمرو بن ثعلبه معروف به مقداد بن اسود، از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست اما با توجه به اینکه تاریخ‌نگاران سال درگذشت او را ۳۳ق و در ۷۰ سالگی دانسته‌اند. احتمالاً ۲۴ سال قبل از بعثت(۳۷ سال قبل از هجرت) به دنیا آمده باشد. سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده‌اند. نقل شده است در حَضْرَمَوْت، نزاعی بین مقداد و فردی به نام «ابی شمر بن حجر» رخ داد که به مجروح شدن آن فرد انجامید. پس از این ماجرا مقداد به مکه رفت و با اسود بن عبد بن یغوث زهری هم‌پیمان شد و اسود با مقداد نسبت پدری پیدا کرد؛ از این رو او را مقداد بن اسود و گاه مقداد زهری خوانده‌اند. ولی پس از نزول آیه «ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ: آنان را به[نام] پدرانشان بخوانید» مقداد بن عمرو خوانده شد. برای مقداد القابی مانند بهرایی یا بهراوی، کندی و حضرمی و کنیه‌هایی مثل ابومعبد، ابوسعید و ابوالاسود ذکر شده است. مقداد در همان اوایل بعثت مسلمان شد و شکنجه‌های مشرکان قریش را تحمل کرد. مورخان او را از سابقین به اسلام می‌دانند؛ اما درباره چگونگی مسلمان شدن او بحث مفصلی نشده است. از ابن مسعود نقل شده است نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفر بودند که مقداد یکی ار آنان است. مقداد دو بار هجرت کرد: یک‌بار هجرت به حبشه که مقداد در میان سوّمین گروه مسلمانان بود و بار دوم هجرت به مدینه که زمان دقیق هجرتش به مدینه روشن نیست؛ ولی بر اساس وجود قرائن فراوانی، در سال اول هجرت در ماه شوال در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست و به همراه آنان به مدینه هجرت کرد.

مقداد در تمامی جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت کرد و از پهلوانان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وی در غزوه بدر جزء سواره نظام بود. به اسب وی «سَبحَه» به معنای شناوری می‌گفتند؛ شاید از آن‌جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری جنگ می‌کرد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند. در جنگ احد نیز مقداد نقش به سزایی داشت، به طوری که در اواخر نبرد که همه پا به فرار گذاشتند، طبق نقل منابع تاریخی، کسی با پیامبر نماند به جز علی (علیه السلام)، طلحه، زبیر، ابو دجانه، عبدالله بن مسعود و مقداد. برخی نقل‌ها مقداد را در این جنگ جزو تیراندازان سپاه اسلام نام برده‌اند. اما برخی دیگر او را به همراه زبیر فرمانده سواره نظام سپاه اسلام دانسته‌اند. مقداد در کنار سلمان، عمار، ابوذر از نخستین شیعیان بودند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدین نام شناخته می‌شدند. پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و انتخاب شدن ابوبکر به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، تعداد اندکی از مسلمانان به علی (علیه السلام) وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند؛ از جمله آنان سلمان، ابوذر و مقداد بودند. مقداد در ماجرای سقیفه شرکت نداشت و به همراه امیرالمومنین (علیه السلام) و چند تن از صحابه مشغول غسل دادن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و نماز خواندن بر او بود. طبق روایات، او از معدود کسانی است که بر پیکر حضرت زهرا (س) نماز گزارد. برخی منابع او را از اعضای شرطه الخمیس دانسته‌اند.

[۱۶] سِماک بن (اوس بن) خَرَشَه بن لَوذَان(شهادت ۱۲ق) معروف به اَبودُجانه، از انصار و صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). او در جنگ‌های بدر و احد و دیگر غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت. وی از معدود اصحابی بود که در جنگ احد به رغم پیشروی و پیروزی قریشیان، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا نشد. ابودجانه در جنگ با مسیلمه کذاب به شهادت رسید. ابودجانه، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از انصار و از قبیله بنی ساعده بود. وی در جنگ‌های بدر و احد و دیگر غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ احد شمشیری به او بخشید ابودجانه در این جنگ رشادت و پایداری بسیار از خود نشان داد و از معدود صحابی بود که به رغم پیشروی و پیروزی قریشیان، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا نشد و به همین سبب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دعا فرمود. در سال ۴ق، پس از پیروزی مسلمانان بر یهودیان بنی نضیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اموال آنها را میان مهاجران تقسیم کرد و با آنکه انصار از آن سهمی نیافتند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سهمی به ابودجانه و سهل بن حنیف که فقیر بودند بخشید. پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابودجانه در سال ۱۲ق در جنگ یمامه شرکت داشت. هنگامی که پیروان مسیلمه کذاب به باغی پناه برده بودند، وی شجاعانه مسلمانان را به جنگ برانگیخت و بر اثر پایداری و شجاعت او، مسلمانان به درون باغ نفوذ یافتند. گفته‌اند که وی بر مسیلمه زخم زد و جنگید تا به شهادت رسید. بنابر نقلی دیگر، مسیلمه او را به شهادت رساند. برخی دیگر براین باورند که ابودجانه زنده ماند تا در صفین در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور یافت. دانشمندان رجالی شیعه و سنی نامش را به نیکی برده اند و برایش فضائل متعددی برشمرده‌اند. شیخ مفید در ارشاد از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که ابودجانه یکی از ۲۷ نفری است که هنگام ظهور امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) از بیرون کوفه به حضرت ملحق خواهند شد و از یاوران و حاکمان زمان او خواهند بود. برخی دیگر بر این باورند که وی زنده ماند تا این که در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور پیدا کرد. شباهت نام ابودجانه (سماک) صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با سماک بن مخرمه اسدی که از عثمانیان بود و از علی (علیه السلام) کناره گرفت، یا سماک بن خرشه جعفی سبب شده تا برخی گمان برند که وی در جنگ صفین حضور داشته است.

[۱۷] ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) بود. وی از دوست‌داران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته‌اند. اعتراض‌های ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همان‌جا درگذشت. ابوذر ۲۰ سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی‌غفار بن ملیل بود. البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبدالله و سَکَن نیز گفته‌اند. رجال‌نویسان و صحابه‌نگاران، ابوذر را بلندقامت، گندمگون، لاغراندام، دارای مو و ریش‌های سفید، درشت و قوی‌هیکل توصیف کرده‌اند. نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نام‌های مختلفی مانند «بدر بن‌ جندب»، «بریر بن‌ عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن‌ عشرقه»، «جندب بن‌ عبدالله»، «جندب بن‌ سکن» و «یزید بن‌ جناده» اشاره شده است. در الاستیعاب جندب بن جناده، رایج‌تر و صحیح‌تر دانسته شده است. او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر داده‌اند و بیشتر با این کنیه شناخته می‌شود. کلینی روایتی را نقل می‌کند که در باب وفات ذَر آمده است. همسرش را نیز «امّ‌ ذر» گفته‌اند. ابوذر، برادری به نام اُنَیس نیز داشته است که شیخ طوسی او را هم از اصحاب پیامبر نام برده است.

ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را می‌پرستید. ابن‌حبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی می‌داند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام می‌دانسته‌اند. وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمان‌آورنده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو‌ ای رسول خدا! شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. ابن‌عباس، اسلام ابوذر را این‌گونه روایت می‌کند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان می‌کند او را از آسمان، اخباری می‌رسد، آگاه‌ ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (علیه السلام) راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیم. ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونه‌ای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل می‌کند.

ابوذر در ذی‌الحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می‌نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیرالدین زرکلی می‌گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه‌اش چیزی نبود که او را کفن کنند.» مهران بن میمون نقل می‌کند: «آن‌چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی‌ارزید.» نقل شده است هنگامی که همسرش ام‌ذر گریه می‌کرد و به ابوذر می‌گفت: تو در بیابان می‌میری و من پارچه‌ای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان می‌میرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک می‌سپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپرده‌اند و گفته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من است. پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند. طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است. بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است. حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.

[۱۸] مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۷۱.

«وَ قَالَ: اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ – وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ».

[۱۹] همان.

[۲۰] الکافی، الجزء ۸، الصفحه ۱۴۸.

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ عِنْدَهُ ثَلاَثٌ فَقَدْ تَمَّتْ عَلَیْهِ اَلنِّعْمَهُ فِی اَلدُّنْیَا مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى مُعَافًى فِی بَدَنِهِ آمِناً فِی سَرْبِهِ عِنْدَهُ قُوتُ یَوْمِهِ فَإِنْ کَانَتْ عِنْدَهُ اَلرَّابِعَهُ فَقَدْ تَمَّتْ عَلَیْهِ اَلنِّعْمَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ هُوَ اَلْإِسْلاَمُ».

[۲۱] همان.

[۲۲] همان.

[۲۳] همان.

[۲۴] غرر الحکم و درر الکلم، ح ۵۷۶۴٫

«شَیئانِ لایَعرِفُ فَضلَهُما إلاّ مَن فَقَدَهُما: الشَّبابُ وَ العافِیَهُ».

[۲۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۳، صفحه ۴۲۲.

[۲۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۹، صفحه ۲۹۰.

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلْمَعِدَهُ بَیْتُ کُلِّ دَاءٍ وَ اَلْحِمْیَهُ رَأْسُ کُلِّ دَوَاءٍ وَ أَعْطِ کُلَّ نَفْسٍ مَا عَوَّدَتْهَا».

[۲۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.

[۲۸] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».