«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تسلیم‌بودن در برابر پروردگار عالَم

ماه ذی‌القعده و به دنبال آن ماه ذی‌الحجّه و ماه محرّ، هرکدام به دلیلی فرصت‌های استثنائی است؛ ولی مجموعاً چلّه‌های خودسازی است. شستشوی جان از غُبار جاذبه‌های مادّی و قطع‌کردن علایق دُنیوی است، تمرین بودنِ با خداوند متعال است، تمرین دیدنِ جَلواتِ حق‌تعالی است. عالَم سراسر سُفره‌ی خداوند متعال است و هرچه ما در ظاهر می‌بینیم، همه‌‌ی این‌ها مظهر اسمی از اسماء الهی هستند. «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ[۲]»؛ هیچ چیزی نیست، مگر این‌که در پَرتوی اسمی از اَسماء الهی است. ولی واقع قضیّه این است که کسی مانند من چشمِ جانش باز نشده است، نمی‌بینیم. نه شهودِ اسماء الهی و نه فقه یافتنِ اذکارِ این اسماء را داریم. این‌که فرموده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[۳]»؛ به ما هم یاد داده‌اند که نماز بخوانیم و این چه لُطفی است، چه موهبتی است، چه هدایتِ خاصّ الخاصّی است که ما به نماز برمی‌خیزیم و آناتی از تعلّقاتِ سرگرم‌کننده‌ی عالَم غفلت کنار می‌گیریم. ولو در ظاهر آناتی جز اجرای دستورِ خداوند هیچ کار دیگری نمی‌کنیم. وقتی دست‌مان را بالا می‌بریم و «الله اکبر» می‌گوییم، ما این را خودسرانه انتخاب نکرده‌ایم. خدای ما خدایی کرده است و ما را به بندگی پذیرفته است. این افتخار شامل حال ما شده است و ما هرچه انتخاب کنیم، در حدّ خودمان انتخاب می‌کنیم. ولی خداوند برای ما انتخاب کرده است و فرموده که بگویید: «الله اکبر». سنّت است که هنگام گفتن «الله اکبر» دست را هم بالا ببریم. در تمام تکبیرهای نماز، بعد از حَمد و سوره تکبیر است، بعد از رکوع تکبیر است، بعد از هر سَجده تکبیر است و استحباب هم دارد که ما دست‌مان را بالا ببریم. «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ[۴]»؛ یکی از وجوه «وَ انْحَرْ» همین است. این هم علامت تسلیم است. کسی که در برابر قدرتی عاجز است و راه فَرار ندارد، دستش را بالا می‌برد. یعنی هیچ کار دیگری از من ساخته نیست و در اختیار تو هستم. اگر اسلحه دارد، انداخته است؛ هرچه دارد کنار گذاشته است و دستش را بالا می‌برد و می‌گوید که من تسلیم هستم. لذا در آنات و مقاطع نماز ما دستِ تسلیم را بالا می‌بریم. نکته‌ی دیگری که هست، این است که این دست بالابُردن معنایش این است که هرچه غیرِ خداست را در پُشت سر انداختیم. این برای این‌که برای ما حالتِ اتّصال استمرار پیدا کند، در طول نماز چندین مرتبه ما این عمل را انجام می‌دهیم. معنای آن این است که من در اختیار تو هستم. هر کاری بگویی، می‌کنم. یکی از چیزهایی که ماسوی‌الله است، خودم هستم. یعنی به خودم پُشت کرده‌ام. خودم را پُشت‌ سر گذاشته‌ام؛ «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ[۵]». خدایا! دلم رو به سوی توست. دیگر نسبت به ماسوی اِدبار دارم و نسبت به تو اقبال دارم. هرکه بودم، هرچه داشتم، همه را رها کرده‌ام. حال می‌خواهم بگویم کسی را جز تو ندارم. فقط تو هستی. «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا»؛ در این جهت احتجاج ندارم، انحراف ندارم. مستقیم مُسلم هستم و حالت تسلیم هم دارم.

نماز آیینه‌ی تمام‌نمای صفاتِ الهی است

نماز یک نمود و نماد از تجلّی خداوند در وجودِ عَبد است که او ما را اداره می‌نماید. از ابتدا تا انتها ما هیچ اعمال سلیقه‌ای نمی‌کنیم. «آن‌چه استاد اَزل گفت بگو می‌گویم[۶]». لحظه‌ای من خارج از رضای خداوند و دستور خداوند که دستور الزامی یا دستور رُجحانی باشد، کم‌ترین اعمال سلیقه‌ای داشته باشم، نمازم را خراب کرده‌ام و دیگر این نماز، نماز نیست. عظمت نماز که در قرآن کریم برای ما مواردی مطرح شده است که هریک از آن‌ها به نوبه‌ی خودش برای دَرک عظمت نماز در ساختنِ ما کافی است. «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[۷]»؛ این‌که نماز درست بشود، همه‌ چیز درست می‌شود. این‌که نماز قبول بشود، همه چیز قبول می‌شود. این‌که نماز مَردود باشد، همه چیز مَردود است؛ این‌ها را جدّی بگیریم. نماز کلاس است، نماز کارخانه‌ی آدم‌سازی است، نماز اِکسیر است، نماز تغییر است، نماز وجودِ مُلکی ماست و تبدیل به وجودِ مَلکوتی است. نماز آب‌کردن غیرِ دوست است، نماز عشق است، نماز اتّصال است، نماز رهاکردن بیگانه است، نماز دل‌دادن به حبیب است، نماز بازگشت به اصل است، نماز قیامت است، نماز مَحشر است. واقعاً نماز مَعاد است. در نماز ما به اصل خودمان برمی‌گردیم، به خداوند برمی‌گردیم و عُود می‌کنیم، مَعاد واقعی است. اگر نماز واقعاً نماز باشد، آن‌چه را که انسان در قیامت می‌بیند، در همین‌جا می‌بیند. خداوند متعال وجود مبارک شیخِ مشایخ ما در عصرمان حضرت «آیت الله العظمی بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف)، این نورِ خداوند، این جُرثومه‌ی عبودیّت را بیامرزد. ایشان فرمودند: من نوجوان بودم و گویا ۱۴ سال بیشتر ندارم. در سفر عتبات عالیات در کربلا در نماز مرحوم «میرزای نائینی[۸]» (رضوان الله تعالی علیه) حضور پیدا کردم. فرمودند قدِ من کوتاه بود و این مُکبّری که بالای چهارپایه ایستاده بود و تکبیر می‌گفت، در دلم آمد که ای‌کاش به گونه‌ای بود که ما هم می‌توانستیم امام جماعت را ببینیم. به صورتی در آن جمعیّت گُم بودیم. در این سنین بوده‌اند، در این حالات بوده‌اند. ولی گفتند که بنده در نماز مرحوم میرزای نائینی (رضوان الله تعالی علیه) یک چیزهایی را دیده‌ام، شهود کرده‌ام و فکر می‌کردم که همه می‌بینند. سپس جستجو کردم و دیدم که همه نمی‌بینند. نماز آیینه‌ی تمام‌نمای صفات جَمال و جَلال الهی است.

نماز انسان را به رستگاری می‌رساند

شما هم جلوه‌ی رحمانیّت و رحیمیّت خداوند متعال را می‌بینید که ظهور جَمال الهی است و هم «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ[۹]» را می‌گویید که مظهر قهاریّت و جَلال خداوند متعال است؛ «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[۱۰]». این حالت که انسان در نماز هم «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ» را داشته باشد، استعانت از نماز برای خاشعین است. کسی که خُشوع ندارد و از نماز کمک نمی‌خواهد، نماز هم به او کمک نمی‌کند. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۱۱]»؛ فَلاح یعنی نجات از ظُلمات نَفسِ خودمان. دانه‌ی گندم وقتی از سنگینی بارِ خاک که بر روی دوش آن مدّتی سنگینی کرده است و فشار آورده است و در تاریکی و رطوبت و فشار مانده است، وقتی جَوانه می‌زند از این زندان تاریک و تنگ و از این فشار خودش را نجات می‌دهد و به این جوانه‌زدن «فلاحت» می‌گویند. ما کم‌تر از دانه نباشیم. ما هم در نمازمان از ظُلمات نَفس که بسیار سنگین‌تر از خَروارها خاک است، بخصوص اگر گناهی وجودمان را سنگین کرده باشد؛ «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا[۱۲]»؛ تا بارِ خود را بر روی زمین نگذاری، نمی‌توانی مُلحق بشوی. گناه انسان را پای‌گیر می کند، غیبت انسان را اسیرِ شیطان می‌کند. انسانی که غیبت می‌کند، صورتِ آدمی ندارد که با امام زمان (ارواحنا فداه) همراه بشود. او صورت سگ دارد و با دیو و شیطان همراه است. اصلاً نمی‌شود و سِنخیّتی نیست که مَجذوب امام زمان (ارواحنا فداه) بشود، عایق دارد. «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»؛ نماز خاشع است که انسان را فَلاح می‌کند. وجودِ  مَلکوتی انسان جَوانه می‌زند. در فَراخنای عالَم مَلکوت که نامَحدود است، خودش را در فضای رُبوبیّت ربّ‌العالَمین می‌بیند. خداوند را با چشم دلش شُهود می‌کند. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»؛ در این آیه‌ی کریمه هم فرموده است: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ». در آن آیه‌ی کریمه هم که همیشه می‌خوانیم و مانند آیات دیگر توجّه نمی‌کنیم، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۳]»، دلمان قُفل است. ذی‌القعده هم در حال تمام‌شدن است. کَلیم خداوند در حال نزدیک‌شدن به مقصد است؛ ولی ما هنوز پای خود را در مسیر نگذاشته‌ایم که به او مُحلق بشویم. اصلاً در خطّ نیستیم. ماه ذی‌القعده برای ما سِیرِ شروع نبود. مسیری را در پیش نگرفتیم که با ماه‌های گذشته متفاوت باشد. ما چلّه‌ای نداشتیم. ما چلّه‌ی ترکِ خود نداشتیم. «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ» ؛ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ».

اگر انسان به حقیقتِ نماز برسد، برای همیشه بیمه خواهد بود

همین حالا آقا جانمان، امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بنده‌‌ی روسیاه را هم می‌بینند و خودشان می‌دانند که با حالت خجالت در حال حرف‌زدن هستم. هم از ایشون خِجل هستم و هم از سربازان و نوکران ایشان خجالت می‌کشم. ان‌شاءالله همه نوکر هستید، ان‌شاءالله همه پاک هستید. با خجالت به آقای خودم عرض می‌کنم که بنده رُفوزه‌ی نماز هستم. نماز را نیافتم، نماز را دَرک نکردم، از نماز چیزی نَفهمیدم. نماز معراج بود، ولی چه زمانی شما بعد از نماز خودتان را در رُتبه‌ی جدیدی از عبودیّت یافتید؟ از تواضع، از ادب، از بی‌توقّعی، از بی‌تکلُّفی… نماز کدام مَرَض شما را مُعالجه کرد؟ این نُسخه برای شما چه شِفایی بود؟ تا به حال یک نماز در خودتان سُراغ دارید که برای شما معراج باشد؟ از آن‌جایی که بودید، یک‌قَدم رو به جلو رفته باشید؟ اگر در مدرسه دو ثُلث نُمره نیاورید، شما را از مدرسه بیرون می‌کنند. خداوند متعال چقدر مهربان است که هنوز نگفته است برو و دیگر نماز نخوان. می‌‌گوید: باز هم بیا، شاید یک نفر قبول بشود. ولی این آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۱۴]»؛ فَحشاء و مُنکر اگر باشد، ذکر خداوند نمی‌آید. ابتدا باید با نماز دَفع کنید، رَفع کنید، این آیینه‌ی خداوند را پاک کنید؛ سپس جَمال خداوند در دل ما می‌تابد؛ «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۱۵]». انسان در محیط فاسد نمی‌تواند یا صاحب الزمان (ارواحنا فداه) بگوید. اصلاً بر زبان جاری نمی‌شود. منظور از مُحیط فاسد، این نیست که در یک جمعی باشد که همه فاسد هستند، بلکه مُحیط وجودیِ خودِ ما اگر غُبار داشته باشد، اگر فساد داشته باشد، اگر ریا داشته باشد، اگر نیّان سوء داشته باشد، اگر این غَریزه‌ی جنسی جوان بیچاره‌ی طلبه را در زندان کرده باشد و به او فشار بیاورد، اصلاً حال گفتن یا صاحب الزمان (ارواحنا فداه) را ندارد، و نمازش که نماز نیست. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ»؛ معنی آن چه چیزی است؟ معنای آن این است که نماز واقعی یک موجودِ ذاتّ عقلِ باشعورِ مُستقلِ هدایت‌گَر شماست. دیوار که نَهی نمی‌کند، درخت که نَهی نمی‌کند، سنگ که نَهی نمی‌کند؛ موجودِ ذی‌شعور نَهی می‌کند. نماز یک نوری است، یک روحی است، یک وجودی است که خداوند در هنگام نمازخواندن به نمازگُزار می‌دهد. و او قدرت بازدارندگی دارد، قدرت شویندگی دارد؛ هم قدرت دَفع دارد و هم قدرت رَفع دارد. نماز انسان را پاک می‌کند. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى»؛ هم نَهی دَفعی است که اگر واقعاً ما به نماز وصل بشویم، اگر فقط حقیقتِ یک نماز را بیابیم و دامان او را بگیریم، این نماز برای همیشه ما را بیمه می‌کند. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى»؛ عقل دارد، شعور دارد، موجود مُجرّدی است، مأمورِ خداوند است، جلوه‌ی رحمت است، هدایتِ حق‌تعالی است، «لَنَهْدِیَنَّهُمْ[۱۶]» هست. خداوند این مأمور را فرستاده است تا دستِ ما را بگیرد و مَجذوب‌مان کند و از جیفه‌ی دنیا ما را جُدا کند. «الدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طَالِبُهَا کِلَاب[۱۷]»؛ آمده تا ما را متحوّل بکند و علاقه‌ی به دنیا نشانه‌ی سگ‌صفتی است. دنیا جیفه است طالبِ دنیا، دنیای هرکسی یک چیزی است و دنیاطلب هم یک چیز خاص؛ ولی کسی که دل به دنیا می‌دهد، این عینِ روایت است. این‌ها حقایق را می‌دانستند، دعای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُستجاب بود. «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ[۱۸]»؛ اشخاص را به همان صورتی که بودند می‌شناختند و اشیاء را هم به همان صورتی که بودند می‌شناختند. توهّم نداشتند، اشتباه حسّی برای آن‌ها وجود نداشت. حسّ ما قلب‌مان را تکان می‌دهد، ولی در مورد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) قلب‌شان حسّ‌شان را اداره می‌کند. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ[۱۹]»؛ او معلوماتش را از مَجاری حَواس پنج‌گانه دریافت نکرده‌ است که گاهی اشتباه در ذهن ایشان نَقش بسته باشد و این ذهنیّت برای ایشان مَعلومات خیالی بیاورد. خیر، روح را قلب می‌گیرد؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ». حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) همگی قلب‌شان محلّ فرود ملائکه و قرآن کریم بوده است. در شب‌قَدر که همه‌ی قرآن به صورت یک‌جا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و دائماً این قرآن بر همه‌ی ائمه‌ی ما نازل می‌شود. تطبیق این‌جا و آن‌جاست. وجود این‌ها لوحِ مَحفوظ است و قرآن کریم تجلّی می‌کند و این وحدت، وحدت بین قرآن صامت و قرآن ناطق است.

تعلّقات دُنیوی مانع رسیدن ما به حق‌تعالی است

علوم حوزوی و دانشگاهی چون از طریق سَمع و بَصر است، لذا مُجتهد خطا می‌کند. «للمخطیء اجر[۲۰]»؛ چون در مقدّمات اجتهاد کوتاهی نکرده است و سعی خودش را کرده است و نرسیده است، خداوند نه تنها او را چوب نمی‌زند، بلکه به او اَجر هم می‌دهد. اشتباه کردی، ولی کارِ خودت را کرده بودی و نرسیدی. «للمصیب اجران[۲۱]»؛ اگر رسید و صائب بود، خداوند متعال دوبار به او اَجر می‌دهد. اَجر مُصیب را مُصاعف می‌کند. لذا اگر ما خودمان باشیم، در مَعرض خطا هستیم؛ حتّی مُجتهد و فُقهای بزرگ‌مان که بعضی از فُقها عصمت عملی دارند، ولی هیچ فقیهی عصمت علمی ندارد. ممکن است که فُقهای‌ مُتّقی ما هم نظری بدهند که فقیه بعدی بیاید و آن را نقد نماید. عصمت علمی ندارد، ولی عصمت عملی دارند. انسان در مورد مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) یقین دارد که در تمام عُمرشان یک گناه هم انجام نداده‌اند. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) هم به همین صورت بودند. مرحوم آقای «شیخ محمّد حسین مُفسر» (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند من در تمام عُمرم گناهی را عَمداً مُرتکب نشدم و واقف بوده‌اند. حالا احتیاط می‌کنند و می‌گویند که عمداً مُرتکب نشده‌ام. اهل باطن بوده‌اند، مائده‌ی آسمانی بر ایشان نازل می‌شده است، گاهی مدّت‌ها از غذای این‌جا هیچ بَهره‌ای نداشته‌ است. «اَبیتُ عِنْدَ رَبَّی یُطْعِمُنی وَ یَسْقینی[۲۲]»؛ من پیش خداوند هستم، او لُقمه در دهان من می‌گذارد، او جُرعه به کام من می‌ریزد. خوشا به حال کسی که ساقی‌اش خداوند است و مُطعم او نیز خداوند است. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ»؛ ما از خداییم. این عالَم، این جِسر، این تعلّقات حجاب ماست. نماز اِکسیری است که این حجاب را برطرف می‌نماید. وقتی حجاب کنار برود، جسم دل باز می‌شود و جَمال الهی را می‌بیند. وقتی جَمال خداوند را دید، دیگر ماسوی برایش رنگ می‌بازد و جاذبه‌ای ندارد. این برهانی که حضرت یوسف (علیه السلام) دید و زُلیخا و جَمال آن برایش حَقیر و پَست بود و به اندازه‌ی خیلی کمی هم ایشان را تکان نداد، برای چه بود؟ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۲۳]»؛ اهل شُهود بود. در روایت دارد که باب الحوائج‌مان حضرت امام موسی کاظم (روحی فداه) وقتی در زندان بودند، انواع شکنجه‌ها را در مورد این امام انجام می‌دادند. یکی از اذیّت‌ها این بود که یک زنِ بَدکاره‌ای را به داخل زندان فرستاده بودند که هم برای امام کاظم (علیه السلام) پَرونده درست کنند و هم می‌دانستند که با تقدّس و نورانیّت ایشان سازگاری ندارد و می‌خواستند ایشان را اذیّت کنند. ولی وقتی مأمورنی که مُراقبت داشتند، آمدند دیدند این زنِ بدسابقه‌ی بد ذات سر به سَجده‌ی عبودیّت گذاشته است و در حال ذوب‌شدن است. «اسالک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب[۲۴]»؛ بُهت‌زده شدند که زنی با این سوابق این چالتی است که برایش پیش آمده است؟! ما که او را برای عبادت نفرستاده بودیم. به او گفتند که چه شد؟ گفت: من خیلی تلاش کردم و به هر دری زدم تا یک نگاهی به من بیندازد. یک‌وقت دست مبارک‌شان را تکان دادند و من حوری‌ها را دیدم، زیبایی‌های بهشت را دیدم. حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: این‌ها در اختیار ما هستند و ما به آن‌ها توجّه نمی‌کنیم.

کسی که خداوند او را یاد می‌کند

«إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»؛ این «ذِکْرُ اللَّهِ» به دو معناست. از نظر اصولی هم کسانی که اهل دقّت هستند، می‌گویند می‌شود لَفظ واحدی برای گوینده بیش از معنای واحد را در آن اراده نماید. «لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»؛ یعنی علاوه بر این‌که نماز انسان را از فَحشاء و مُنکر و از آلودگی‌ها باز می‌دارد و دَفعاً و رفعاً انسان را پاک می‌کند، سیمِ دلش را وصل می‌کند و چشم دلش را باز می‌کند. «لَذِکْرُ اللَّهِ»؛ انسان در آن‌جا با خداوند مأنوس می‌شود. یادِ خدا با رَفع حجاب مُحقّق می‌شود. یاد کار قلب است و قلب انسان با محبوب خودش وصل می‌شود. اما آن چیزی که مهم‌تر از یاد من است، یاد من چه تأثیری دارد؟ «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ عَبدَهُ اَکبر». «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ[۲۵]»؛ آن مهم است. خداوند ما را یاد می‌کند. خوشا به حال کسی که خداوند او را یاد می‌کند.

«یارب نظر تو برنگردد     *****     برگشتن روزگار سهل است»

خداوند ما را نگاه می‌کند. دیگران می‌خواهند نگاه بیندازند یا نگاه نکنند. چه کاری از دیگران ساخته است؟ او همه‌کَسِ من است، او همه‌ کاره‌ی عالَم هستی است. او نگاه به ما بیندازد، او هوای ما را داشته باشد، او ما را نادیده نگیرد، او ما را از یاد نبرد. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ».

بنده باید در همه‌ی کارها تدبیر خداوند را بپذیرد

این جمله‌ی وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به «عنوان بصری» که در این مدّت سُفره‌ی دل شما بوده است، آن سه پایه‌ای که عبودیّت دارد و حضرت امام صادق (علیه السلام) هر سه پایه را مطرح فرموده‌اند، اوّلین مورد این بود: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۲۶]». دوّمین مورد این بود که فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۲۷]»؛ این‌که تدبیر نبیند، این‌گونه نیست که عقلش را کنار بگذارد، کار خودش را کنار بگذارد و بگوید خداوند من را اداره می‌کند؛ این‌گونه نیست. من این نمازی را که عرض کردم، برای فَهم این جمله‌ی حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم. چگونه ما در نماز هیچ تدبیری نداریم و هرکاری می‌کنیم با فرمان و رضای خداوند انجام می‌دهیم، بیایید این نمازمان را توسعه بدهیم تا شاگرد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بشویم.

«خوشا آنانکه الله یارشان بی     *****     بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند     *****     بهشت جاودان بازارشان بی[۲۸]»

«حتى تکون أعمالی و أورادی کلها وردا واحدا[۲۹]»؛ خوشا به حال نور چشمی‌های ما، اُمیدهای ما که در مشهد مقدّس تشریف داشتید و شب گذشته را هم در راه بودید و ان‌شاءالله بوی امام رضا (علیه السلام) را با خودتان آورده‌اید، ان‌شاءالله در این ماه با آن دل‌های پاک خود اَمان نجات را گرفته باشید. حضرت امام رضا (علیه السلام) ما را نیز آزاد کنند و زَنجیرهای ما را نیز باز کنند. ما را نیز مِعراجی کنند. بارِ سنگین تعلّقات که ما را زَمین‌گیر کرده است. «وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى[۳۰]»؛ زمین‌گیر هستم. نمی‌توانم پَرواز کنم و پَر و بالم شکسته است. ان‌شاءالله از حضرت امام رضا (علیه السلام) برای همه‌ی ما بَرات آزادی گرفته باشید.

روضه و توسّل به حضرت جوادالائمه (علیه السلام)

در آستانه‌ی شهادت پسر ایشان هستیم. دل بنده هم به کاظمین رفت. بدن سه امام سه ‌روز پس از شهادت بر روی زمین ماند. یکی آقا حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) بودند. در زندان به شهادت رسیدند و طعم شکنجه و شهادت را چشیدند. : «الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ[۳۱]»؛ دوّمین نفر پسر امام رضا (علیه السلام) و یادگار امام رضا (علیه السلام)، تنها یادگار امام رضا (علیه السلام) حضرت جوادالائمه (علیه السلام) بودند. دخترِ نانَجیب و پلیدِ «مأمون» ایشان را مَسموم کردند و غریبِ غریب هم بود و هیچ‌کسی را نداشت. کسی که مَسموم می‌شود، معمولاً دچار تشنگی می‌شود. می‌گویند به کسی که مَسموم شده است، مایعات زیادی بدهید. اما در مورد این امام جوان می‌گویند که دَرب حُجره را بر روی ایشان بستند که صدای عطش ایشان را کسی نشنود. بر حسب نقل مَشهور به این قناعت نکردند و دستور داد: خواننده‌ها بخوانند و رقص کنند. بعد که خاطرجمع شدند که به شهادت رسیده‌ است، بدن نازنین ایشان را به بالای بام مُنتقل کردند که سه‌ روز آفتاب بر این بدن بتابد. گمان می‌کردند که این بدن مُنفعل می‌شود و منتظر حوادثی بودند. اما پس از سه‌ روز دیدند که عجب عطر عجیبی دارد و عطر حضرت امام جواد (علیه السلام) فضا را پُر کرد. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۲]»؛ «مُلقی فِی الا رضِ جُثهً بِلا رَأسٍ وَ لاغُسْلٍ وَ لا کفنٍ[۳۳]»؛ روضه‌ی امام‌زمان‌مان (ارواحنا فداه) خیلی جانسوز است. «ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا[۳۴]»؛ نه بدن حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) عُریان بود و نه بدن حضرت جوادالائمه عُریان بود. تنها بدن نازنین حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) عُریان بود؛ «طرحوه عریانا».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۵]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! قلوب ما را به نور معرفت و محبّت امام زمان (ارواحنا فداه)‌ روشن بدار.

خدایا! بین ما و آقایمان جُدایی مَخواه.

خدایا! ما را از ظُلمت غفلت نجات بده.

خدایا! همواره ذکر خودت را به ما الهام بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم تعلیم و تعلُّم ما، خورد و خوراک ما، رفت و آمد، حُبّ و بُغض ما را ذکر خودت قرار بده.

بارالها! به ما نماز قبول روزی بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم تدبیر امور ما را به خودمان وا مگذار.

خدایا! متولّی اموری دُنیوی و اُخروی‌مان خودت باش.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر برکت رهبر نورانی ما، نایب امام زمان ما (اروحنا فداه)، سُکان‌دار کشتس نهضت ما، مُقتدا و الگوی ما، رهبر عزیزمان را با اقتدار، با عزّت، با کفایت، با کرامت، با صحّت و نشاط، با پیروزی‌های پی‌در‌پی تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.

خدایا! پَرچم انقلاب را بدون واسطه و با دست ایشان به صاحب اصلی آن مُنتقل بگردان.

خدایا! نَسل جوان ما را از این همه وَسوسه و دَغدغه نجات عنایت بفرما.

خدایا! جوان‌های مورد نظر ما را به سامان برسان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دست‌های گدایی ما را از دامان جودِ حضرت جوادالائمه (علیه السلام) خالی برنگردان.

الها! نیّت ما را در همه‌ی امور توحیدی و ولایی قرار بده.

خداوندا! خیر و برکتت را بر مَعیشت مردم، بر عبادت مردم، بر نیّات دینی مردم و این جمع نازل بفرما.

خدایا! ما را، مملکت ما را، نظام ما را، دولت ولایت‌مَدار و جهادی ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! مَلامت‌گَران را در سر جای خودشان بنشان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عاقبت اَمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! ما را از این سعادت مَحروم نفرما.

خدایا! حَوائج عزیزانی که با ما عَهد برادری دارند، با آن‌ها تعهّد دعا داریم، عزیزانی که مُلتمس دعا هستند، کسانی که ما را دعا می‌کنند و ما آن‌ها را نمی‌شناسیم، کسانی که توقّع دعا دارند و جمع حاضر را به حقّ جوادالائمه (علیه السلام) فوقِ خواسته‌هایشان راضی بفرما.

خدایا! به  کَرمت این توسّلات را از همه‌ی حاضرین و از این گوینده قبول بفرما.

خدایا! روح بلند امام عزیز (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عظیم‌القدر ما، مَشایخ ما، گذشتگان و ذَوی‌الحقوق ما را بر سر سُفره‌ی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم و از ما راضی نگاه دار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ…».

[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴٫

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ ۚ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا».

[۴] سوره مبارکه کوثر، آیه ۲٫

[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹٫

«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۶] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۸۰٫

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫

[۸] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانش‎‌آموخته حوزه‎‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‎‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.

محمدحسین غروی نائینی، در ۱۵ ذی‌القعده سال ۱۲۷۶ قمری در نائین به دنیا آمد. پدرش عبدالرحیم و جدش محمدسعید هر دو از طرف سلطان وقت به شیخ‌الاسلامی اصفهان منصوب شده بودند. محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر می‌شد و هم در خانه او و تحت سرپرستی‌اش زندگی می‌کرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشته‌های مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرزای نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر می‌شد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار می‌گرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.

آقابزرگ تهرانی، او را «ورِع، پرهیزگار، صالح، بی‌اعتنا به زخارف دنیا و بی‌توجه به مقام و ریاست» معرفی کرده است. شاگردانش از تقوا و وارستگی، صفای باطن، خوش‌رویی و مهربانی، فروتنی و رهایی او از غرور و خودبینی، سخن گفته‌اند. در سامرا و نجف، با ملا حسینقلی همدانی و شاگردانش، همچون سید احمد کربلایی مأنوس بود. نائینی هر گاه از سامرا به نجف سفر می‌کرد، با آخوند همدانی دیدار می‌کرد. سید احمد کربلایی، او را وصی و مسئول کارهای خود، پس از وفات قرار داد. در زمان حیات آخوند خراسانی، در نجف، تدریس را آغاز کرد که بیش از سیصد تن از شاگردان خراسانی، در درس او نیز حاضر می‌شدند. اگرچه شهرت نائینی در علم اصول است، به گونه‌ای که به «مجدد علم اصول» شهرت یافته، اما در رشته‌های دیگر، همچون فقه، کلام، حکمت، ریاضی، اخلاق و عرفان نیز صاحب‌نظر بوده است. حوزه درس او را، به علت دقتها و غموض تحقیقات، محل اجتماع خواص و فضلای برجسته و صاحب‌نظر دانسته و مجلس درسش را از بزرگ‌ترین مجالس تدریس در نجف اشرف معرفی کرده‌اند.

او از دوران تحصیل در اصفهان، سامرا و نجف، مورد توجه اساتید خود بود. به گفته خود وی، از دو فقیه مشهور، میرزا حسین طهرانی نجفی، فرزند میرزا خلیل و محمد طه نجف، اجازه نقل روایت داشت و بر همین اساس، به برخی شاگردانش اجازه اجتهاد و نقل حدیث می‌داد. علمای بسیاری از او تجلیل کرده‌اند. سید محسن امین، او را «عالم جلیل، فقیه، اصولی، حکیم، عارف، ادیب، عابد و مدرس» معرفی کرده است. مدرس تبریزی وی را از «فحول علما و فقهای امامیه عصر حاضر، که به کثرت تحقیق و زیادت تدقیق شهرت دارد» شمرده است. پس از وفات میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ‌الشریعه اصفهانی، میرزای نایینی همزمان با سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت را بر عهده گرفت. گفته می‌شد که مرجعیت نایینی در میان فضلای حوزه بیشتر از اصفهانی بود و مرجعیت اصفهانی در میان عامه مردم. پس از وفات نایینی، مرجعیت منحصره به سید ابوالحسن اصفهانی مختص شد. گفته شده است او بسیار از آراء پیشین خود عدول و رأیی نو اختیار می‌کرد.

کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» دربردارنده نگرش‌های سیاسی وی است. نائینی با بهره‌گیری از آیات و روایات در صدد آن است که در مخالفت با نظام و آموزه استبدادی، به تأسیس نظام مشروطه دست یابد. «تنبیه الامه» به معنای آگاه کردن امت اسلام به ضروریات شریعت و «تنزیه المله» به معنای منزه دانستن دین اسلام از بدعت استبداد است. وی در این کتاب حکومت‌ها را به عادل و غیرعادل تقسیم می‌کند و حکومت مشروطه را حکومتی غیر عادل می‌داند؛ ولی به نظر او حکومتی که در غیرعادل بودن از مشروطه بد‌تر است، حکومت استبدادی و مطلقه است. از این رو در زمانی که امر ما دایر مدار بین حکومت مشروطه و حکومت مستبده باشد، چون ضرر و فساد حکومت مشروطه کمتر است، باید بدان امید بست و حکومت استبدادی را طرد و نفی کرد. این مبنا از جهت دفع افسد به فاسد معنا پیدا می‌کند.

نائینی در نهضت تنباکو، در کنار میرزای شیرازی بود. نقل شده است که شیخ حسن کربلایی، هم‌بحث قدیمی و دوست صمیمی نائینی، اثر معروف خود، تاریخ دخانیه را به سفارش نائینی، در تشریح نهضت تنباکو به رشته تحریر در آورده است. در ماجرای اهانت عده‌ای از اراذل و اوباش، به تحریک بعضی از جریانات سیاسی، به رهبر نهضت تنباکو در داخل کشور، میرزا حسن آشتیانی و عزیمت او به مشهد، برای اعتراض، نائینی در نجف نامه‌ای را در محکوم کردن این حرکت، به امضای چهار تن از مراجع بنام حوزه، یعنی محمدحسن مامقانی، سید اسماعیل صدر، شیخ محمد طه نجف و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی رساند و نامه‌ای نیز به میرزا حسن آشتیانی، در مشهد نوشته و از او دلجویی‌کرد.

[۹] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۴٫

[۱۰] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۶٫

«یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا یَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ ۚ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ».

[۱۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲٫

[۱۲] نهج البلاغه، خطبه ۲۱؛ آمادگی برای آخرت.

«و من خطبه له (علیه السلام) و هی کلمه جامعه للعِظه و الحکمه: فَإِنَّ الْغَایَهَ أَمَامَکُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السَّاعَهَُ تَحْدُوکُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ».

[۱۳] سوره مبارکه محمد، آیه ۲۴٫

[۱۴] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫

«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[۱۵] همان.

[۱۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

[۱۷] مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، امام صادق(علیه السلام)، مؤسسه الأعلمی، بیروت، ۱۴۰۰ قمری، چاپ اول، ص ۱۳۸، الباب الرابع و الستون (فی الزهد).

[۱۸] بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱٫

[۱۹] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ».

[۲۰] علمای شیعی و سنی در عقلیات ـ در غیر احکام شرعی، موضوعات خارجی و احکام عقلی غیر مربوط به حکم شرعی ـ به اتفاق، به تخطئه اعتقاد دارند؛ یعنی برآنند که ممکن است حکم مجتهد نسبت به آنها مطابق واقع و یا مخالف آن باشد. / اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویه، ص ۴۰۶، دار احیاء العلوم، الاسلامیه، ۱۴۰۴ق.

«للمصیب اجران و للمخطیء اجر واحد».

[۲۱] همان.

[۲۲] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بخش ۶۲

[۲۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۲۴] دعای امام کاظم (علیه السلام) در زندان.

[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫

«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ».

[۲۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۲۷] همان.

[۲۸] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۳۱۳.

[۲۹] مصباح‏ المتهجد،شیخ طوسی ص ۸۴۴ ؛ إقبال‏الأعمال ، سید ابن طاووس‏ ص ۷۰۶ ؛ البلدالأمین ، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏ص ۱۸۸ ؛ مفاتیح الجنان ، شیخ عباس قمی ، ص ۶۲ (دعای کمیل).

«یا رب یا رب یا رب یا إلهی و سیدی و مولای و مالک رقی یا من بیده ناصیتی یا علیم بفقری و مسکنتی یا خبیرا بفقری و فاقتی یا رب یا رب یا رب أسألک بحقک و قدسک و أعظم صفاتک و أسمائک أن تجعل أوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و أعمالی عندک مقبوله حتى تکون أعمالی و أورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا یا سیدی یا من علیه معولی یا من إلیه شکوت أحوالی یا رب یا رب قو على خدمتک جوارحی و اشدد على العزیمه جوانحی و هب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک حتى أسرح إلیک فی میادین السابقین و أسرع إلیک فی البارزین و أشتاق إلى قربک فی المشتاقین و أدنو منک دنو المخلصین و أخافک مخافه الموقنین و أجتمع فی جوارک مع المؤمنین اللهم و من أرادنی بسوء فأرده ومن کادنی فکده و اجعلنی من أحسن عبادک نصیبا عندک و أقربهم منزله منک و أخصهم زلفه لدیک فإنه لا ینال ذلک إلا بفضلک و جد لی بجودک و اعطف علی بمجدک و احفظنی برحمتک و اجعل لسانی بذکرک لهجا و قلبی بحبک متیما و من علی بحسن إجابتک و أقلنی عثرتی و اغفر زلتی فإنک قضیت على عبادک بعبادتک و أمرتهم بدعائک و ضمنت لهم الإجابه فإلیک یا رب نصبت وجهی و إلیک یا رب مددت یدی فبعزتک استجب لی دعائی و بلغنی منای و لا تقطع من و الإنس من أعدائی یا سریع الرضا اغفر لمن لا یملک إلا الدعاء فإنک فعال لما تشاء یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غنى ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء یا سابغ النعم یا دافع النقم یا نور المستوحشین فی الظلم یا عالما لا یعلم صل على محمد و آل محمد و افعل بی ما أنت أهله و صلى الله على رسوله و الأئمه المیامین من آله و سلم تسلیما کثیرا».

[۳۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ عَظُمَ بَلَائِى، وَ أَفْرَطَ بِى سُوءُ حالِى، وَ قَصُرَتْ بِى أَعْمالِى، وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى، وَ حَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ أَمَلِى، وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها، وَ نَفْسِى بِجِنایَتِها وَ مِطالِى ، یَا سَیِّدِى فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَایَحْجُبَ عَنْکَ دُعائِى سُوءُ عَمَلِى وَ فِعالِى، وَ لَا تَفْضَحْنِى بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّى، وَ لَا تُعاجِلْنِى بِالْعُقُوبَهِ عَلىٰ مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَواتِى مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَ إِساءَتِى، وَ دَوامِ تَفْرِیطِى وَ جَهالَتِى، وَ کَثْرَهِ شَهَواتِى وَ غَفْلَتِى…».

[۳۱] مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم (علیه السلام).

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ صَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْیارِ، وَ عَیْبَهِ الْأَنْوارِ، وَ وارِثِ السَّکِینَهِ وَ الْوَقارِ، وَ الْحِکَمِ وَ الْآثارِ، الَّذِی کانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَهِ الاسْتِغْفارِ، حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ، وَ الدُمُوعِ الْغَزِیرَهِ، وَ الْمُناجاهِ الْکَثِیرَهِ، وَ الضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ، وَ مَقَرِّ النُّهىٰ وَ الْعَدْلِ، وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ، وَ النَّدىٰ وَ الْبَذْلِ، وَ مَأْلَفِ الْبَلْوىٰ وَ الصَّبْرِ، وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ، وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ، وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ، ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ، وَ الْجَِنازَهِ الْمُنَادىٰ عَلَیْها بِذُلِّ الاسْتِخْفافِ، وَ الْوارِدِ عَلَىٰ جَدِّهِ الْمُصْطَفىٰ، وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضىٰ، وَ أُمِّهِ سَیِّدَهِ النِّساءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ، وَ وَِلاءٍ مَسْلُوبٍ، وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ، وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ، وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ؛ اللّٰهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَىٰ غَلِیظِ الْمِحَنِ، وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ، وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضاکَ، وَ أَخْلَصَ الطَّاعَهَ لَکَ، وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ، وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ، وَ عادَى الْبِدْعَهَ وَ أَهْلَها، وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَوامِرِکَ وَ نَواهِیکَ لَوْمَهُ لائِمٍ، صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً نامِیَهً مُنِیفَهً زاکِیَهً تُوجِبُ لَهُ بِها شَفاعَهَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ، وَ قُرُونٍ مِنْ بَرایاکَ، وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاماً، وَ آتِنا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوالاتِهِ فَضْلاً وَ إِحْساناً وَ مَغْفِرَهً وَ رِضْواناً، إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ، وَ التَّجاوُزِ الْعَظِیمِ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۳۲] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیه السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیه السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ و آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۳] بحارالا نوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.

[۳۴] یزدى حایرى، على‏، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق، مصحح، عاشور، على‏، ج ‏۲، ص ۲۳۳، بیروت، مؤسسه الأعلمى‏، چاپ اول‏، ۱۴۲۲ق.

«الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا».

[۳۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.