«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

یک چِلّه‌ بین خود و غیر خدا انقطاع برقرار کنیم

ایّام بسیار ایّام ویژه و خاصّی است. از جهات عَدیده کسانی که اهل مُراقبه هستند، برای استفاده‌ی از این فُرصت‌ها حساست خاص دارند. هم ماه ذی‌القعده است، ماه حرام است و حُرمتی دارد و هم ماه مُراقبه‌ی کَلیمیّه است و خداوند متعال در ضیافت خاصّ ۴۰ شب از کَلیم خودش پذیرایی کرده است. و هرچه غیر خداوند بود، از حضرت موسی (علیه السلام) گرفت. در این چلّه‌ای که حضرت کَلیم از همه‌کَس و همه‌چیز مُنقطع بود، از خودشان هم مُنقطع بودند؛ زیرا برحسب روایت در این چلّه نه قطره‌ی آبی از گلوی حضرت موسی (علیه السلام) پایین رفت و نه لُقمه‌ی نانی تناوُل کردند و نه لحظه‌ی خوابی برای ایشان پیش آمد. نه خواب و نه خوراک. این «اَدَلُّ الدَّلِیلِ عَلَی اِمکَانِ الشَّیءِ وُقُوعُه» است. معلوم می‌شود که انسان دارای یک ظرفیّتی است که اگر خودش را کَشف کند، می‌تواند غذا نخورد، آب ننوشد، نخوابد و زنده بماند. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) به یک طلبه‌ای فرمودند: سعی کن همیشه با وضو باشی. سپس فرمودند: فکر نکنید که اگر دائم‌الوضو بودی، فرشته می‌شوی و وقتی مَلَک شدی، از غذا و امور مادی کنار می‌کشی و اگر غذا نخوردی و از نیازهای بدنی استفاده نکردی، می‌میری؛ این‌گونه نیست. انسان می‌تواند بدون این‌ها هم زنده باشد. این‌ها برای ما افسانه است، وصف‌العیش است، ولی وصف آن هم خوب است. ولی انسان به جسمِ خود انسان نیست؛ بلکه انسان روح‌الله است، نورالله است، نَفخه‌ی الهی است، دَمِ خداوند متعال است. تجربه برای ما اَمر ممکنی است. ما هم بیاییم و مانند مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) یک چِلّه بین خودمان و غیر خداوند را قطع کنیم. انقطاع الی‌الله پیدا کنیم و گویا جُز خدا نیست. حال این گویا تعبیر بنده‌ی است. والّا بعضی‌ها اعتقاد دارند که نیستند که ما هم خداییم. نه این برداشت، بسیار برداشت سَخیفی است.

کَرَم لایتناهی ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)

اما ما خودمان نیستیم. ما سایه هستیم، ما جلوه هستیم، ما آیه هستیم و هرچه هست برای اوست. وقتی وجود برای غیر او نیست، هرکسی وجودی دارد، از او دارد. وقتی از او دارد، پس دیگر خودش ندارد، از خودش هیچ‌چیزی ندارد. این عبارت «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۲]» برای اهلش تکان دهنده است. انسان چگونه خداوند را از یاد می‌برد؟ چطور می‌شود که انسان از حقیقت خودش، از حقّ مُطلق، از وجود مُطلق، از قدرت مُطلق و از علم مُطلق غافل باشد؟ وجود همه‌چیز از اوست، ولی ما همه‌چیز را می‌بینیم و او را نمی‌بینیم. یعنی امّایی بالاتر از این هم می‌شود؟ «عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیبا وَ خَسِرَت صَفقَهُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا[۳]»؛ حضرت امام حسین (علیه السلام) برای خداوند عجب بلندگویی است! قرآنِ صاعد اگر این نباشد، پس چه چیزی است؟ «عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیبا وَ خَسِرَت صَفقَهُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا»؛ این دو عبارت قاعدتاً مُرتبط هستند. اگر کسی بخواهد خداوند را بر خودش مُراقب ببیند و ذهناً بداند، «لا تَراکَ عَلَیها رَقیبا». این مَعلول محبّت است. «وَ خَسِرَت صَفقَهُ»؛ مُحبّ و عاشق، غیر از معشوق را نمی‌بیند، به جز او را ندارد و خودش هم در گروی اوست. لذا تا وقتی خودش هست، جز سوز و گُداز هیچ‌چیزی ندارد. عاشق ذوب در معشوق است. همه‌ی وجودش تحت‌الشعاع حُبّ و جَذبه‌ی معشوق هست. ان‌شاءالله خداوند به ما هم عنایت بفرماید. یک طلبه‌ای می‌گفت: وقتی من نماز می‌خوانم، اموری را خداوند متعال نصیب من کرده است. یکی این است که به خودم می‌بالم و مانند آن جمله‌ای که وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به بالین آن غُلام‌سیاه آمدند و قبل از آن‌که صورت به صورت «اَشْبَهُ النّاسِ[۴]» بگذارند، صورت‌شان را بر روی صورت غُلام خود گذاشتند. چشمش را باز کرد و بُهت‌زده شد. زیرا قبل از آن نیز خودش اعلان کرده بود که من هیچ مناسبتی با شما ندارم، رنگ سیاه و بوی بد و نداشتن اصل و نسب شناخته‌شده، و شما که جمال‌الله و نورالله هستید، اصیل‌ترین خانواده هستید و ریشه‌های قرآنی دارید. من کجا هستم و شما در کجا هستید؟! نه این‌که خودم را کسی می‌دانم و از باب این‌که کسی هستم، توقّع دارم شما ما را بپذیرید. ولی کَرَم شما به من این طَمع را می‌دهد. از آقایی شما چیزی کم نمی‌شود. اجازه بدهید تا خونِ من نیز در کنار خون جوانان شما ریخته بشود. عجب معرفتی! عجب بَلاغتی! عجب حُلو و کَلامی! بالاخره دل از امام حسین (علیه السلام) بُرد و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم بدرقه‌شان کردند، هم او را دعا کردند، هم به بالین او آمد و هم معامله‌ای با او کرد که با هیچ‌کس جز حضرت علی ‌اکبر (علیه السلام) چنین مُعامله‌ای را نکرده بود. صورت را بر روی صورت او گذاشت. وقتی چشمش را باز کرد، در پوست خودش نمی‌گُنجید و می‌گفت: «مَنْ مِثْلی[۵]». ما هم اگر بتوانیم سیاهی خودمان را، بی‌ارزشی خودمان را و بیچارگی خودمان را بیابیم، ما نیز به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) همین را می‌گوییم؛ من در کجا هستم و شما در کجا هستید؟! نه از باب این‌که من کسی هستم، ولی شما خیلی آقا هستید، شما خیلی بزرگ هستید. «إِلهِى کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا ؟ وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجائِى مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ؟[۶]»؛ کَرَم لایتناهی است. لذا اگر من کم‌تر از ذرّه‌ای هم باشم، او را هم می‌بیند.

لُطف خداوند اقتضاء ترحّم او نسبت به بنده‌ی خود است

حال واقعاً خداوند متعال ما را دعوت کرده است؟ آن وقت که نماز می‌خوانیم، ما دعوت‌شده‌های خداوند متعال هستیم؟ ما میهمان‌های خداوند متعال هستیم؟ آن‌ وقت میهمانی که خداوند متعال به او مأموریت پذیرایی هم داده است. اصلاً خودت میزبان هستی. این‌که خداوند به کسی افتخار بدهد و مأموریت ویژه داشته باشد و در یک مُضیف‌خانه‌ای حاضر بشود و در آن مُضیف‌خانه خودش از خودش پذیرایی نماید، این‌که من نماز می‌خوانم، چه‌کاره هستم که نماز می‌خوانم؟! ولی کَرَم و این لطافت، چون لطیف است. این ذکری که در سجده‌ی نمازها گفته می‌شود، بسیار عجیب است: «یَا لَطیف! إرحَم»؛ لُطف او اقتضای رحم را دارد. او لطیف است و بنده‌اش را مورد ترحّم قرار می‌دهد و می‌گوید که تو نماز بخوان. ولی من کجا هستم که در ضیافت عظمت لایتناهی حرف بزنم؟! و چون من او را نمی‌شناسم و جایگاه او را هم نمی‌دانم، لذا خودش می‌گوید که بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». یعنی دَم‌به‌دَم او دستور می‌دهد: «مَنْ مِثْلی». در این‌جا جای دارد تا انسان بگوید من چه کسی هستم که او من را مأمور خودش قرار داده است؟ من مأمور چه کسی هستم؟ جبرئیل (علیه السلام) مأمور است، حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور هستند، حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مأمور او هستند؛ ولی چه مناسبتی دارد که من مأمور خداوند متعال باشم؟! لذا من که نماز نمی‌خوانم، بلکه اجرای دستور را انجام می‌دهم. به من دستور می‌دهد، برای من فرمان صادر کرده است و من در متن نماز ضمن این‌که عاشق هستم، مُحبّ هستم، فقیر هستم، محتاج هستم، بی‌چاره هستم، درمانده هستم، مع‌ذلک او به من حول و قوّه می‌دهد که در قیام بگویم: «بِحَوْلِ اللَّه تَعالى‏ وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ»؛ قیام من، قُعود من، «وَ اَرکَع وَ اَسجُد» من در روایاتی که در مورد نماز آمده است که دیده‌ام بعضی از بزرگان هم در نمازهای خود می‌گویند: «وَ اَرکَع وَ اَسجُد»، بلند‌شدن من، نشستن من، رُکوع من، سجود من، همه و همه از توست. من چه‌کاره هستم؟ ولی چه افتخاری، چه مُباهاتی بالاتر از این‌که خداوند متعال این افتخار را به من داده است؟ بعد هم در آخر نماز که به اذن‌الله «سفر من الحق الی الخلق[۷]» داریم، در آن‌جا که مُجاز می‌شویم، ابتدا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام می‌کنیم. عَجب! من در جایی بودم که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن‌جا بود؟ سپس با عبادِ صالح که مشمول ولایت مُطلقه است، «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ[۸]»، این صالحین «مُنعَمُ علیهم» هستند، در هر ضیافتی این‌ها بر سر سُفره هستند. ما در ابتدا پَرچم‌دارِ این وادی را می‌بینیم و سلام عرض می‌کنیم و سپس خودمان را در این جمع می‌یابیم. یعنی همان‌جایی که حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند، همان‌جایی که حضرت امام رضا (علیه السلام) حضور دارند، همان‌جایی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) تشریف دارند و صالحین هستند و سلام عرض می‌کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّهِ الصّالِحینَ».

غفلت بنده نسبت به فقر و بیچارگی‌اش برای او حسرت به بار خواهد آورد

این حقیقت، برای کسی در این ماه که ماه رسیدن به این مراتب عبودی و مراتب حُبّی است، اگر در این فُرصت‌ها کسی غافل باشد و نخواهد با او که در همه‌جا اوست، یعنی همیشه با او باشد، «إِضَاعَهُ الْفُرْصَهِ، غُصَّهٌ[۹]»، بعد دیگر معلوم نیست که آدم… معمولاً این کسانی که سرمایه را در بازار خودش مصرف نمی‌کنند، بازاریاب و خِبره نیستند، به موقع مَتاع خودشان را عَرضه نمی‌کنند، جُبران مافات برای این‌ها خودش یک مسأله است و درک ظرفیّت و فُرصت حادث یک مسأله‌‌ی دیگری است. بار او سنگین‌تر می‌شود و انسان مُدام خسارت بر روی خسارت پیدا می‌کند. آن‌گاه می‌شود: «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ[۱۰]»؛ خاسِر آن کسی نیست که سیل خانه‌اش را ویران کرده است، در یک تصادفی سرمایه‌اش از بین رفته است، در یک آتش‌سوزی بی‌خانمان شده است؛ نه این‌گونه نیست. من به تو سرمایه داده بودم و آن سرمایه فقر و عبودیّت و بیچارگی‌ات بود. تو را بیچاره‌ کرده بودم تا به چاره‌ساز وصلَت کنم. ولی خودت متوجّه نشدی و این کار را نکردی و این فُرصت‌ها را از دست دادی. لذا روز تغابُن و «یَوْمَ الْحَسْرَهِ[۱۱]» را در پیش داریم. شاید سخت‌تر از جهنّم باشد. انسان ببیند که چه چیزی را از دست داده است، بنا بوده است به کجا برسد و نرسیده است.

«حدیث عنوان بصری» نسخه‌ی یافتنِ هستی‌ مُطلق است

این حدیث «عنوان بصری» که شما هم به ما مُبتلا شدید.

«ذات نایافته از هستی بخش     *****     چون تواند که بود هستی بخش[۱۲]»

در آن‌جا بیانات حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نسخه‌ی سُلوکیّه است. این حدیث عنوان بصری نسخه‌ی رسیدن به حقیقت است، یافتنِ هستی مُطلق است. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۱۳]»؛ نکته‌ی بعدی آن این است که فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۱۴]»؛ انسان اگر خودش را در نمازش، در مطالعه‌اش، در تدریس مُتّکی به خودش باشد، مُتّکی به مطالعه‌اش باشد، مُتّکی به تحقیقاتش باشد، این شخص را خداوند به خودش وا گذاشته است. نه از این مُطالعه نوری نصیب او شده است و نه از آن تدریس و تَعلُّم. ظُلمات فوقِ ظُلمات است. این‌که می‌گویند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَرْ[۱۵]»، رَمز آن این است که علم انسان را گُنده می‌کند. گناه‌کار هیچ‌وقت نسبت به گناه خودش پُز نمی‌دهد، در این‌جا و آن‌جا نمی‌گوید که فُلان کثافت‌کاری را کرده‌ام؛ ولی یک عالِم مُحقّق به دنبال فُرصتی است تا مجلس بَحثی پیش بیاید و در آن‌جا خودش را نشان بدهد. این عبارت «أَنْدِیَهِ اَلرِّجَالِ[۱۶]» که در کتاب «کافی» شریف آمده است، می‌خواهد سرمایه‌اش را پُشت ویترین قرار بدهد و همه آن را ببینند. اگر در یک مجلسی گفتگو می‌شود، حرف آخر را او می‌زند. هیچ گناهی، هیچ گناه‌کاری را این‌گونه بیچاره نمی‌کند که یک آخوند به این اندازه در علم خودش حجاب پیدا کرده است. علم برای لطافت من بود، علم نور بود. انسان در نور واقعیّت را می‌بیند، در ظُلمت است که نمی‌تواند واقعیّت را ببیند. واقعیّت این است که من فقرِ مَحض هستم و به هیچ‌وجه امکان دارا شدن برای فقرِ مَحض نیست؛ «لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ»؛ عَبید نمی‌تواند مالک باشد. لذا می‌دانید و گاهی به منِ بیچاره هم تلنگُر بزنید که ای بدبخت! تو از هر فاسقی بدتر هستی. برای این‌که خودت را کَسی می‌داند. با دیدن این عُلماء و بزرگان و این‌ها، فکر کرده‌ای که آدم شده‌ای! آمده‌ بودی تا آدم بشی، ولی الان هیچ اطمینانی نداری که اگر مَلَکُ‌المُوت بیاید، «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ[۱۷]»، معلوم نیست که صورت تو صورت دَردنده باشد! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من می‌بینم که میمون‌ها از منبر من بالا می‌روند و پایین می‌آیند. گاهی منبر صحنه‌ی هُنری است که انسان دوست دارد خودش را نشان بدهد. درس هم همین‌گونه است. درس هم منبر است. به همین جهت مطلب بسیار مطلب قابل توجّه و حسّاسی است. مسأله‌ی سرنوشت‌مان است. به خداوند قسم که تمام شد. «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ[۱۸]»؛ هم زمان بسیار کوتاه است و هم مکان خیلی ضیق است. اگر ضیق نبود که بر سر و کله‌ی یکدیگر نمی‌زدیم. جای تنگی است، باید به یکدیگر طعنه بزنید تا زندگی کنید. از این‌جا بالاتر بیایید که وسیع است. تمام این حسرت‌ها، رقابت‌ها، همگی معلول این است که ما در جای تنگی گیر افتاده‌ایم. لذا ناچار هستیم کسی را بلند کنیم تا خودمان در جای او بنشینیم. اما اگر راه به بالا پیدا کرده بودیم، «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[۱۹]»، اگر علم و ایمان داشتی، از این محیط تنگ به بالا می‌رفتی. آن بالا به قدری وسیع است که برای هریک از بهشتی‌ها اگر همه‌ی مخلوقات الهی میهمانش باشند، جا کم نمی‌آورد. به وُسعت عظمت اسم اعظم، خداوند وُسعت دارد. اصلاً آمده بودی که خودت را پیدا کنی و جلوه بشوی. اگر جلوه شده بودی، خداوند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» بود و تو نیز «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» می‌شدی. هیچ‌گاه هم با داشتن او نیاز به غیر او نداشتی که متعرّض کسی، چیزی یا نگران چیزی باشی.

روضه و توسّل به حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام)

ایّام متعلّق به حضرت ثامن‌الحُجج حضرت علی‌بن‌موسی (علیه آلاف التحیّه و الثّناء) است. ما هم آرزو داشتیم که ای‌ کاش در این ماه ذی‌القعده، ما هم یک‌بار دیگر ضریح ایشان را می‌دیدیم. ما که کور هستیم و امام رضا (علیه السلام) را نمی‌بینیم، ولی ضریح ایشان هم تماشا دارد. این زائرانی که از روستاها و غیر روستاها آمده‌اند و با یک وَلَعی می‌خواهند دست خود را به ضریح برسانند، انسان وقتی می‌ایستد نه آن هُنر را دارد و نه آن جرأت را دارد. ولی غِبطه می‌خورد که این‌ها عاشق هستند و چگونه می‌خواهند ضریح را در آغوش بگیرند. انگار پیراهن حضرت یوسف (علیه السلام) است. دست‌شان به یوسف نرسیده است و می‌خواهند با این پیراهن چشم نابینای دلشان را پیدا کنند و بینا کنند. اما جا مانده‌ایم، عقب مانده‌ایم. «السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ[۲۰]» ، «السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیالَهُ بِالنِّیاحَهِ عَلَیهِ[۲۱]»؛ در شهر مدینه فرمودند: بگویید تا بانوان بیایند. خواهران پَر شکسته همگی آمدند. بانوان مدینه با نگرانی همه در بیت ولایت اجتماع کردند. حضرت امام رضا (علیه السلام) جُلوس کردند و فرمودند: دور من حلقه بزنید و برای من شیون کنید. ساعدالله قلبکِ یا اُختَ‌ الرّضا! یَا فاطمه! یَا بِنت مُوسی! بر شما چه گذشت؟ عرضه داشتند: شما مسافر هستید، چرا باید بر شما گریه کنیم؟ بر حسب نقل فرمودند: مسافر هستم، ولی دیگر از این سفر باز نمی‌گردم. نمی‌دانم، این صحنه بسیار رقّت‌بار است یا آن خواهری که وقتی پیراهن را به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داد؟ دیگر آخرین اُمیدش بود و دلش نمی‌خواست آخرین خداحافظی باشد.‌ این بود که وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «إیتینی بثوب عتیق[۲۲]»، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جرأت نکردند و رفتند یک پیراهن دیگری را آوردند. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: من این پیراهن را نمی‌خواهم. خواهرم! پیراهن نمی‌خواهم، بلکه کفن می‌خواهم. می‌خواهم بدنم را برهنه نکنند. می‌خواهم لباسی باشد که به کار کسی نیاید. وقتی این پیراهن را گرفتند و از زیر لباس پوشیدند، سوار بر ذوالجناح شدند و آن‌چنان رکاب کشیدند که گویا زینبی در پُشت سر نداشته‌اند. مُضطرّ واقعی در این‌جا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بودند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به دنبال ذوالجناح می‌دویدند و فریاد می‌زدند: «مَهلاً مَهلاً![۲۳]». می‌گویند حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک درخواست کرد. گفت: حسین من! اجازه بده تا گلوی تو را ببوسم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آقای ما را برسان.

خدایا! معرفت خودت و اولیائت و محبّت و عشق خودت و اولیائت، خاصّه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل‌بیت ایشان و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را نصیب ما بگردان.

خدایا! چشم به راهی به قُدوم مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) را نصیب ما بگردان.

خدایا! قلب مبارک حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بدار.

خدایا! ما را مُبتلا به غفلت نکن.

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آنی بین ما و قرآن، بین ما و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت ایشان جُدایی مَخواه.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حالت حضور و عبودیّت ما را همیشگی قرار بده.

خدایا! همه‌ی کارهای ما را در مسیر قُرب خودت قرار بده.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبرِ مؤمنِ نورانیِ الهیِ زمینه‌ساز ظهور ما را تا ظهور حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) با کفایت و با کرامت مُستدام بفرما.

خدایا! به مسئولین ما و به خود ما اخلاص در خدمت مرحمت بفرما.

خدایا! در بازکردن شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ما پیروزی عنایت بفرما.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! به ما علم آخرت‌ساز روزی بفرما.

خدایا! ما را از آفت آخرت‌سوزی بَرحَذر بدار.

خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! مریض‌ها عموماً، منظورین خصوصاً شِفا مرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۳] بحار الأنوار : ۹۸ / ۲۲۶ / ۳٫

[۴] لهوف سید ابن طاووس، صحفه ۱۱۳.

«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».

[۵] رجوع شود به: ابصار العین، ص ۵۴ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۲۴۹٫ در برخى از مقاتل آمده است که پس از آنکه امام به بالینش آمد و صورت به صورتش نهاد، اسلم چشمش را باز نمود و همین که امام را دید تبسمى کرد و به فیض شهادت نایل آمد. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۰ و مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۲۴٫

«مَنْ مِثْلی وَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ واضِعٌ خَدَّهُ عَلى خَدِّی».

[۶] مفاتیح الجنان، دعای مقاتل بن سلیمان؛ شیخ کفعمی در کتاب «بلدالامین» از حضرت زین‌العابدین(علیه‌السلام) دعایی روایت کرده و فرموده: این دعا را مقاتل بن سلیمان از آن حضرت روایت کرده و گفته: هرکه این دعا را «صد مرتبه» بخواند و دعایش اجابت نشود پس مقاتل را لعنت کند.

«إِلٰهِى کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا؟ وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجائِى مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ؟ إِلٰهِى إِذا لَمْ أَسْأَلْکَ فَتُعْطِیَنِى، فَمَنْ ذَا الَّذِى أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِى؟ إِلٰهِى إِذا لَمْ أَدْعُوکَ فَتَسْتَجِیبَ لِى، فَمَنْ ذَا الَّذِى أَدْعُوهُ فَیَسْتَجِیبُ لِى؟ إِلٰهِى إِذا لَمْ أَتَضَرَّعْ إِلَیْکَ فَتَرْحَمَنِى، فَمَنْ ذَا الَّذِى أَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَیَرْحَمُنِى؟ إِلٰهِى فَکَما فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسىٰ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ نَجَّیْتَهُ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُنَجِّیَنِى مِمَّا أَنَا فِیهِ وَ تُفَرِّجَ عَنِّى فَرَجاً عاجِلاً غَیْرَ آجِلٍ، بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۷] محمدبن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال ۹۸۰ قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار، دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا، شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید که پدر ملاصدرا به عنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاک و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسر را به او ارزانی کرد؛ که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد. به آن امید که عالی ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی، صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده کم نظیر بنا نهاده شد. و تکمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.از شاگردان او می توان به حاج ملاهادی سبزه واری و ملامحسن فیض کاشانی اشاره کرد. در زمان حیات ملاصدرا یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری کلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفتند. دلیل عمده گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ادبیات عرب، ریاضی، نجوم، طب و دیگر علوم و همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط، معماری و کتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران که خود زاییده شرایط سیاسی حاکم بر کشور بود، جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومرکزیت حکومت وقت امنیت و آزادی خاصی را حکمفرما ساخته بودکه شکوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت. حکیم وارسته در طول عمر ۷۱ ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال ۱۰۵۰ ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت و در همانجا به خاک سپرده شد. اگرچه امروز اثری ازقبر او نیست؛ اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مرکب نوشته هایش همواره مشام جان را می نوازد. ملاصدرا نام فلسفه خاص خود را حکمت متعالیه نهاد.در حکمت متعالیه، تمام تلاش این است که بین حکمت اشراقی( شهاب الدین سهروردی)، حکمت مشائی( بو علی سینا)، قرآن، وحی و معرفت های وحیانی، پیوند برقرار کند. به این صورت این اثر در نوع خود شاهکاری حساب می اید. یک نگاه خاص است. چیزی در این نگاه نهفته که همه ی پدیده های هستی را مرتبط با هم می بیند، این پدیده می تواند جماد باشد، نبات باشد یا انسان. چیزی همه این هستی ها را با هم مرتبط می کند. ملاصدرا برای تأکید بر شیوه ی ابتکاری خویش در فلسفه، بزرگ ترین اثر فلسفی خویش را که یک دایره المعارف عظیم فلسفی به شمار می رود، « اسفار اربعه » – یعنی سفرهای چهار گانه- نام گذاشت. به دیگر سخن، او ابواب مباحث فلسفی را با مراحل سیر و سلوک قلبی عرفا مطابقت داد و به آن ها آهنگی یگانه بخشید.

عرفا معتقد اند که سالک در طریق عرفان چهار سفر را انجام می دهد.

۱- سفر من الخلق الی الحق: در این مرحله ، سالک می کوشد از طبیعت عبور کند و عوالم ماورای طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و میان خود و حق حجابی نیابد.

۲- سفر بالحق فی الحق: در این مرحله پس از آن که سالک با نزدیکی به ذات، حق او را شناخت؛ به کمک خود او به سیر در شئون و کمالات و اسماء و صفات او می پردازد.

۳- سفر من الحق الی الخلق بالحق: در این مرحله، سالک به سوی خلق و میان مردم باز می گردد؛ اما این بازگشت به منزله ی جدا شدن و دور شدن از ذات حق نیست بلکه او ذات حق را با همه چیز و در همه چیز می بیند.

۴- سفر فی الحق بالحق: در این سیر، سالک به هدایت مردم و کمک به آن ها برای رسیدن به حق می پردازد. ملا صدرا نیز مباحث کتاب خویش را بر حسب همین مراحل چهار گانه تنظیم کرده و در آن سلوک عقلی را با سلوک عرفانی هماهنگ ساخته است: الف- مباحث کلی درباره ی احوال موجود از آن حیث که موجود است . در واقع، این مباحث مقدمه ی بحث توحید است و در حقیقت به سیر فکر ما از خلق به حق (امور عامه فلسفه)می پردازد.

ب- مباحث توحید و خداشناسی و صفات الهی(سیر بالحق فی الحق)

پ- مباحث افعال باری یعنی صدور موجودات از ذات الهی و جریان فیض هستی در مراتب عقول و فرشتگان و افلاک و نفوس (سیر من الحق الی الخلق بالحق )

ت- مباحث نفس معاد(سیر فی الخلق بالحق).

[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۹٫

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ ۚ وَ حَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا».

[۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸؛ غنیمت شمردن فرصت‌ها.

[۱۰] سوره مبارکه زمر، آیه ۱۵٫

«فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ ۗ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».

[۱۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۹٫

«وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ وَ هُمْ لَا یُؤْمِنُونَ».

[۱۲] جامی، هفت اورنگ، سبحه‌الابرار، بخش ۱۹.

[۱۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۱۴] همان.

[۱۵] صحیفه امام خمینی(ره)، جلد ۱۳، صفحه ۴۲۰٫

[۱۶] الکافی، جلد ۱، کِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم.

«طَلَبَهُ اَلْعِلْمِ ثَلاَثَهٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ‏ وَ اَلْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلاِسْتِطَالَهِ وَ اَلْخَتْلِ‏ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ اَلْعَقْلِ فَصَاحِبُ اَلْجَهْلِ وَ اَلْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَهِ اَلرِّجَالِ بِتَذَاکُرِ اَلْعِلْمِ وَ صِفَهِ اَلْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ‏ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ اَلْوَرَعِ فَدَقَّ اَللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیْزُومَهُ وَ صَاحِبُ اَلاِسْتِطَالَهِ وَ اَلْخَتْلِ ذُو خِبٍ‏ وَ مَلَقٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اَللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ اَلْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ اَلْفِقْهِ وَ اَلْعَقْلِ ذُو کَآبَهٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّکَ فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اَللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى وَجِلاً دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اَللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ وَ أَعْطَاهُ‏ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ أَمَانَهُ‏».

[۱۷] سوره مبارکه ق، آیه ۲۲٫

«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».

[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۷٫

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً ۚ وَ قَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا».

[۱۹] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَ إِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».

[۲۰] مفاتیح الجنان، زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) معروف به زیارت جوادیه.

« متنی که گردآوری و ترجمه شده، زیارت مولایمان علیِّ بن موسَی الرِّضا آلافُ التَّحیَّهِ وَ الثَّناء می باشد. این زیارت از طریق فرزند بزرگوارشان امام محمّد جواد علیه السّلام برای آن حضرت روایت شده،لذا معروف به جوادیّه می باشد. این زیارت از متون صحیح السّند می باشد و عبارات استفاده شده و معانی معارفی عمیق زیارت دلالت بر آن دارد که این زیارت از لسان معصوم علیه السّلام بیان شده است. همچنن مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار جلد ۹۹ صفحه ۵۲ می نویسد:  در نسخه ای قدیمی که تاریخ تألیف آن سال ۷۴۶ هجری قمری ذکر شده و از تألیفات علمای پیشین بوده است، زیارتی را برای حضرت رضا (علیه السلام) یافتم و آن را همان گونه که یافته ام نقل می کنم. در آن مرقوم داشته اند:  زیارت مولا و سَروَر ما حضرت رضا (علیه السلام) در هر زمانی شایسته و نیکو است و بهترن زمان آن، ماه رجب است. این زیارت از فرزندش امام جواد (علیه السلام) برای آن حضرت بیان شده است».

فرازی از زیارت شریفه: «… السَّلَامُ عَلَیکَ مِنْ إِمَامٍ عَصِیبٍ وَ إِمَامٍ نَجِیبٍ وَ بَعِیدٍ قَرِیبٍ وَ مَسْمُومٍ غَرِیبٍ السَّلَامُ عَلَیکَ أَیهَا الْعَالِمُ النَّبِیهُ وَ الْقَدْرُ الْوَجِیهُ النَّازِحُ عَنْ تُرْبَهِ جَدِّهِ وَ أَبِیهِ السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیالَهُ بِالنِّیاحَهِ عَلَیهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَیهِ السَّلَامُ عَلَى دِیارِکُمُ الْمُوحِشَاتِ کَمَا اسْتَوْحَشَتْ مِنْکُمْ مِنًى وَ عَرَفَاتٌ، السَّلَامُ عَلَى سَادَاتِ الْعَبِیدِ، وَ عُدَّهِ الْوَعِیدِ وَ الْبِئْرِ الْمُعَطَّلَهِ ، وَ الْقَصْرِ الْمَشِیدِ ، السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ السَّلَامُ عَلَى قَلِیلِ الزَّائِرِینَ وَ قُرَّهِ عَینِ فَاطِمَهَ سَیدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ، السَّلَامُ عَلَى الْبَهْجَهِ الرَّضَوِیهِ، وَ الْأَخْلَاقِ الرَّضِیهِ وَ الْغُصُونِ الْمُتَفَرِّعَهِ عَنِ الشَّجَرَهِ الْأَحْمَدِیهِ، السَّلَامُ عَلَى مَنِ انْتَهَى إِلَیهِ رِئَاسَهُ الْمُلْکِ الْأَعْظَمِ وَ عِلْمُ کُلِّ شَی‏ءٍ لِتَمَامِ الْأَمْرِ الْمُحْکَمِ السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَسْمَاؤُهُمْ وَسِیلَهُ السَّائِلِینَ ، وَ هَیاکِلُهُمْ أَمَانُ الْمَخْلُوقِینَ ، وَ حُجَجُهُمْ إِبْطَالُ شُبَهِ الْمُلْحِدِینَ، السَّلَامُ عَلَى‌ مَنْ کُسِرَتْ لَهُ وِسَادَهُ وَالِدِهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ حَتَّى خَصَمَ أَهْلَ الْکُتُبِ وَ ثَبَّتَ قَوَاعِدَ ‌الدِّینِ‌ السَّلَامُ عَلَى عَلَمِ الْأَعْلَامِ وَ مَنْ کُسِرَ قُلُوبُ شِیعَتِهِ بِغُرْبَتِهِ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ ، السَّلَامُ عَلَى السِّرَاجِ الْوَهَّاجِ وَ الْبَحْرِ الْعَجَّاجِ الَّذِی صَارَتْ تُرْبَتُهُ مَهْبِطَ الْأَمْلَاکِ وَ الْمِعْرَاجِ ، السَّلَامُ عَلَى أُمَرَاءِ الْإِسْلَامِ وَ مُلُوکِ الْأَدْیانِ وَ طَاهِرِی الْوِلَادَهِ وَ مَنْ أَطْلَعَهُمُ اللهُ عَلَى عِلْمِ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَهِ ، وَ جَعَلَهُمْ أَهْلَ السَّادَهِ [السَّعَادَهَ] السَّلَامُ عَلَى کُهُوفِ الْکَائِنَاتِ وَ ظِلِّهَا وَ مَنِ ابْتَهَجَتْ بِهِ مَعَالِمُ طُوسَ ، حَیثُ حَلَّ بِرَبْعِهَا…».

[۲۱] همان.

[۲۲] مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج ‏۴، ص ۶۷.

[۲۳] سوگنامه آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم)‏، ص ۳۴۴، به نقل از تذکره الشهدا.

«مَهلاً مَهلاً یَا بنَ الزَّهرَا».