یکی از موضوعاتی که وهابیان آن را مطرح ساخته و تمام مسلمین، اعم از شیعه و سنی، با آن مخالفت کرده‌اند، عدم مشروعیت توسل به اولیای الهی است. وهابیان در این زمینه هیچ دلیلی عرضه نکرده‌اند و هیچ آیه یا روایتی که تصریح به منع توسل کرده باشد، ندارند. آنان برداشت خود از عمومات قرآن را عین حق پنداشته‌اند و بدون هیچ دلیلی، دیگر مسلمانان را تکفیر می‌کنند؛ خون آنان را می‌ریزند و مال و خانواده ایشان را غنیمت جنگی می‌شمرند؛ حال آنکه به خوبی می‌دانند پیامبر اسلام فرموده است: هر کس شهادتین را بگوید، خون و مالش محترم است.

در مقابل، مسلمانان آیات و روایات فراوانی در اثبات توسل به اولیای الهی از پیامبر اسلام و اهل‌بیت و صحابه نقل کرده‌اند که به توسل تصریح دارند، اما وهابیان به جای دست برداشتن از تفسیر به رأی خود و به‌جای پیوستن به مسلمانان، به انکار این روایات و گاه تأویل روایات صحیح می‌پردازند؛ در حالی که آنان با پیروی از پیش‌قراولان اصحاب حدیث خود و ابن‌تیمیه، تأویل را انکار می‌کنند. از عجایب روزگار است که مسلمانانی که حدیث صحیح السند برای کارشان دارند، مشرک‌اند، اما کسانی که هیچ حدیثی در این زمینه ندارند و فقط فهم اشتباهشان از دین را دلیل خود می‌دانند، موحدند! عجیب است در دورانی زندگی می‌کنیم که دلیل نداشتن برای افکار خود، عین توحید به شمار می‌رود و داشتن دلیل برای اثبات مشروعیت توسل، عین شرک است! این از فتنه‌های آخرالزمان است که خوبی،‌ بدی شمرده می‌شود و بدی، خوبی، و موحد، مشرک پنداشته می‌شود و مشرک، موحد! در مقالات این شماره، این نکات از زوایای مختلف بررسی و تحلیل گردیده است.

توسل گاه به ذات است و گاه به دعای فرد که به شفاعت تعبیر می‌شود و گاه به درخواست مستقیم از ولی خدا که استغاثه گفته می‌شود. وهابیان با خلط مباحث استغاثه و توسل، احکام استغاثه را بر توسل مترتب ساخته‌اند و حال آنکه توسل به ذات در اکثر روایات شیعه و سنی آمده است؛ مانند توسل حضرت آدم به پیامبر اسلام که در مستدرک حاکم نیشابوری مذکور است و یا حدیث معروف عثمان بن‌حنیف، که هیچ شکی در مشروعیت و مرضی بودن توسل به ذات در نزد خدا باقی نمی‌گذارد. برخی از بزرگان وهابی به جهت وجود دلایل قوی و صحیح‌السند در این زمینه، دست از شرک‌بودن آن کشیده و فقط به بدعت‌بودن آن اکتفا کرده‌اند و حال آنکه حدیث عثمان بن‌حنیف تصریح دارد که توسل به ذات، چه در حال حیات و چه در حال ممات، جایز است. چرا باید چیزی بدعت باشد که روایت صریح بر اثبات آن وجود دارد؟!

وهابیان با تمسک به عدم سماع موتی به شرک‌بودن توسل به ارواح اولیای الهی تمسک می‌جویند، اما باید دید رابطه شرک با عدم سماع موتی چیست؟ اگر به فرض هم بتوان چیزی از عدم سماع موتی ثابت کرد، آن نشانه لغویت این کار است، نه شرک بودنش. در دو مقاله از مقالات این شماره، اندیشه وهابیت در بحث سماع موتی به نقد کشیده شده و دلایل آنان مخدوش گردیده است.

در باب توسل و شفاعت شیعه و سنی آثار متعددی تحریر کرده‌اند که در این شماره با معرفی برخی از این آثار جنبه اطلاع‌رسانی فصلنامه را برای خوانندگان تقویت کرده‌ایم. ان‌شاءالله مورد توجه خوانندگان قرار گیرد و امید است زمینه‌ای گردد که ما را با پیشنهادها و انتقادهای خود یاری نمایید. و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین.

 

منبع: نشریه سراج منیر