أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِداهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».[۲]

جهت علوّ درجات شهدا و شادی ارواج آن‌ها و شهید بسیار مظلوم عالم مجاهد شیخ نمر باقر النّمر که به دست رژیم سفّاک تروریسم‌پرور آل سعود نوکر اجانب و دشمن جهان اسلام منشأ فتنه‌ها در منطقه و اتّفاقات داخلی و جهت انتقام الهی از این رژیم و سایر رژیم‌های سفّاک صلوات ختم کنید.

اشراف پیغمبر بر اعمال ما حتّی پس از رحلت

پروردگار عزیز در این آیات مبارکات سوره‌ی حجرات لطائفی عنایت فرموده و در این آیات آورده است. نکته‌ی اوّل چیزی بود که در جلسات گذشته به سمع شما بزرگواران تقدیم شد که ما از ابعاد مختلف تحت اشراف پیغمبر هستیم و وجود نازنین پیغمبر ما با ارتحال خود از امّت و از عالم جدا نشده است. در روایت هم دارد که پیغمبر فرمود: «حَیَاتِی خَیْرٌ لَکُمْ»[۳] زندگی من برای شما خیر است امّا وفات من هم برای شما خیر است. خیلی تعجّب کردم، مگر می‌شود انسان عزیزی را از دست بدهد، پناه و الگو و مهربانی را از دست بدهد در عین حال برای او خیر باشد. عرض کردند: یا رسول الله چطور خیر است؟ فرمود: اعمال شما در عالم برزخ به من عرضه می‌شود، در عالم برزخ اعمال شما برای من است. فرمود: بعد از وفات هم ما از اعمال شما بی‌خبر نیستیم لذا وقتی شما را گرفتار می‌بینیم در مراحلی در برابر نفس کم می‌آورید و مرتکب گناه می‌شوید ما برای شما استغفار می‌کنیم یعنی همچنان بعد از وفات هم نسبت به ما حسّاس هستند، ما را از نظر دور نمی‌دارند. اگر آن مهربانی و استغفار پیامبر نباشد ما مستحقّ نابودی هستیم.

اثرات گناه

گناه نکبت و اضمحلال می‌آورد، گناه بی‌برکتی و جنگ می‌آورد و آرامش را از انسان می‌گیرد. گناه نورانیت و توفیق را از آدم می‌گیرد. امّا با این‌که جامعه‌ی ما بالاخره گرفتاری‌هایی دارد امّا در مساجد به روی همه باز است، در مجالس توسّل به روی همه باز است، در حرم‌های شریف و پناهگاه‌ها به روی ما باز است. الحمدلله توفیق انجام نماز و روزه و واجبات را داریم. این گناه‌ها اقتضا می‌کند که خدا این نعمت‌ها را از ما بگیرد. ما نمی‌دانیم نماز چه نعمتی است، نمی‌دانید ارتباط قلبی با امام حسین چه بیمه‌‌گر و پناهگاه و آرامبخشی است. نمی‌دانید روح ظلم‌ستیزی و نترسیدن در برابر ظالم چه موهبتی است که خداوند منّان به ملّت ما داده است. با این‌که گناه در جامعه‌ی ما هم رواج دارد که یک نوع و دو نوع هم نیست، این تقلّباتی که در بعضی از معاملات در میان بعضی وجود دارد، تعاونی‌هایی که پول مردم را گرفتند و آخر هم پول‌شان را به آن‌ها ندادند و گاهی زینت‌آلات زنان خود را هم داده بودند که شاید صاحبخانه بشوند و نشدند و گرفتاری‌هایی که بعضی‌ها در بعضی از ادارات دارند معاذ الله ثمّ معاذ الله- بعضی جاها رشوه می‌گیرند، فساد می‌کنند. گرفتاری‌هایی که در قطع رحم‌ها وجود دارد. طلاق‌هایی که وجود دارد قطع رحم است. این کم ظرفیتی‌ها، این بی‌گذشتی‌ها، پرخاشگری‌ها، این سوء رفتارها، این‌ها گناه است. خدای متعال در عین حال ما را نرانده است می‌گوید با این‌که آلوده هستی بیا. این استغفار پیغمبر است. حضرت فرمود من برای شما استغفار می‌کنم، بعد از وفات نیز برای شما استغفار می‌کنم.

ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) نور واحده

یکی از ضرورت‌های اتّصال ما به رسول الله این است که نبیّ مکرّم اسلام نبیّ همه‌ی امّت تا قیامت است. بنا نیست بعد از او پیغمبری بیاید، او خاتم انبیاء است. با این که او خاتم انبیاء است این خاتمیت اقتضا می‌کند که هم نسبت به انبیاء گذشته نگذارد رهاورد آن‌ها از بین برود و هم این امّت مرحومه را که آخرین مرحله‌ی تکاملی را خدای متعال بعد از آن‌ها به این‌ها داده به سر منزل مقصود برسانیم. در این جهت حضور ائمّه‌ی ما، حضور رسول الله است، حضور امام زمان ما حضور رسول الله است، چون همان‌گونه که در مورد حضرت امیر (علیه السّلام) قرآن کریم دارد که «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»[۴] پیغمبر امیر المؤمنین را جان خود معرفی کرده، رأس خود معرفی کرده و قرآن این را تأیید کرده است. «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ» وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) سرّ و باطن و جان و روح پیغمبر است. با رفتن پیغمبر که علی مانده گویا خود پیغمبر مانده است این دوام نور نبوی، دوام نور علوی با نور ولایت ائمّه‌ی اطهار است که از امیر المؤمنین شروع می‌شود و به حضرت مهدی (ارواحنا فداه) ختم می‌شود. وجود هر یک از این‌ها همان نور است که در زیارت شریفه‌ی جامعه‌ی کبیره می‌خوانیم «وَ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَهٌ … بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» شهادت می‌دهیم که نور و طینت و سرشت شما یک چیز است، شما یک نور هستید، خمیره‌ی شما از یک چیز است. بنابراین آن‌ها یک نور در چهارده آیینه که ما می‌بینیم.

نور پیغمبر و نور امام زمان از نور واحده است

از نظر باطن و نور و طینت امام زمان همان پیغمبر است و پیغمبر همان امام زمان است. لذا اوّل آن‌ها آخر آن‌ها است. تا زمانی که امام زمان را داریم خود پیغمبر با ما است چون پیغمبر در وجود امام زمان جلوه و تجلّی دارد. قلب و جان امام زمان ما، فضای وجودی امام زمان ما همواره منعکس‌کننده‌ی وجود حقیقی پیغمبر است، خود حقیقت پیغمبر در وجود امام زمان (ارواحنا فداه) محقّق است. این تکوینی است، قراردادی نیست، آن‌ها واقعاً یک حقیقت هستند. این است که انکار امام زمان انکار همه‌ی انبیاء است، انکار خاتم انبیاء است. این نکته جزء نکاتی است که هم از نظر کلامی و هم از نظر تفسیری و حدیثی و عرفانی و شهودی و هم از نظر اخلاقی برای ما حائز اهمّیّت است. حالا در این مسائلی که عرض شد از دیدگاه‌های مختلف ملاحظه کنید. ولی چیزی که برای ما سازنده است این است که ما همیشه خود را به پیغمبر نزدیک می‌بینیم و چون همیشه سایه‌ی پیغمبر را همیشه بر سر خود مستقر و مستدام می‌دانیم در سایه‌ی پیغمبر هم دلگرم هستیم که سایه‌ی اشرف خلایق بر سر ما است. هر وقت هم مشکلی پیدا کردیم او را صدا می‌زنیم و به او متوسّل می‌شویم.

پیغمبر و امام زمان (علیهما السّلام) همیشه بر ما ناظر هستند

چون سایه‌ی پیغمبر بر سر ما است نمی‌خواهیم او را از خود ناراضی کنیم. یک وقت پیغمبر یا پدر و معلّم و الگوی انسان از انسان جدا است، او به سفر رفته و من این‌جا تنها هستم. گاهی آدم اشتباه و خطا و کار بدی انجام می‌دهد، می‌گوید حالا که نیستند، اگر بود خجالت می‌کشیدم ولی این آیه‌ی کریمه به ما می‌گوید هست، پیغمبر در کنار تو است، سایه‌ی پیغمبر بالای سر تو است. مبادا کوچکترین خطایی انجام دهی، وجود نازنین پیغمبر خدا چشم خدا است و با شما است، جسم او نیست ولی حقیقت او هست. حقیقت پیغمبر اسم اعظم خدا است، اسماء حسنای پروردگار متعال است.

پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) واسطه‌ی فیض الهی

رزق شما، در سفره‌ی شما با دست پیغمبر گسترده می‌شود. در اولاد‌دار شدن شما پیغمبر اکرم مجرای فیض است. هر فیضی به هر کسی در هر نقطه از عالم می‌رسد پیغمبر واسطه است. در جای جای زندگی ما پیغمبر جای دارد و جای او در هیچ قسمت از زندگی ما خالی نیست، از این جهت در جنگ، در صلح، در روزی، در گرفتاری ما در پناه پیغمبر هستیم «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۵] عالم خود او که نیست، للعالمین است یعنی برای همه‌ی عالم است، در همه‌ی زمان‌ها عالمین است. یک تعبیر قرآنی دایر است.

پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان راهنما و چراغ هدایت

چنین پیغمبری که جان شما است، چراغ راه شما است، فلش به سوی عدالت و حقیقت است، فلش به سوی خدا است، شما باید با فلش حرکت کنید یا فلش باید با شما حرکت کند؟ اگر شما بخواهید به یک مقصد برسید، تابلویی که زدند تابلو باید به دلخواه شما زده شود یا باید مقصد شما معلوم باشد و تابلو شما را به سوی مقصد راهنمایی کند؟ اگر کسی به جای این‌که تابلوهای راهنما را به سوی مقصدی که روان است در نظر بگیرد بگوید چرا تابلو را به این سمت زده‌اند آن را به سمت دیگری برگردانید، اشتباه می‌روی. تو می‌خواستی به مشهد بروی، این تابلوها راه مشهد را به تو نشان می‌داد. وجود نازنین پیغمبر خدا تابلو است باید با آن به سمت خدا حرکت کنید و به سوی او بروید. اگر نرفتید (نامفهوم) این یا به جایی‌ها به نفع شما نیست، راه شما طولانی و اشتباه می‌شود و شما به مقصد که باید برسید نمی‌رسید چون این مسیر با آن تابلو به آن مقصد می‌رسد. شما می‌خواهید تابلو را دستکاری و جا به جا کنید. مقصد تو که با این تابلوهای جعلی و سلیقه‌ای که نمی‌شود، تابلو باید مطابق با واقعیت باشد. این تابلو باید مطابق با شهر و مقصدی که می‌خواهی بروی مطابق باشد. شما راه افتادید و در این دو راهی‌ها و پیچ و خم‌ها و دو راهی‌ها تابلو بزنند که از این‌جا برو تا به مقصد برسی.

عواقب عدم پیروی از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اگر شما نخواهید با این تابلوها حرکت کنید و آن‌ها را دوست نداشته باشید و بگویید من تابلو نصب می‌کنم، تو که نرفتی اگر این تابلوها را برداری یا تابلوها را اشتباه بزنی هیچ‌گاه به مقصد نمی‌رسی و به جای دیگری می‌روی. به همین دلیل فرمود: «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۶] چگونه یک عدّه با وجود نازنین پیغمبر خدا هماهنگی دارند و هیچ وقت با او مخالفت نمی‌کنند تا به دردسر بیفتند و از مقصد دور بشوند، از سعادت خود باز بمانند، نسبت به نور خدا محجوب بشوند، سقوط کنند. پیغمبر می‌خواهد شما را بالا ببرد، وقتی تابلو را عوض کنید پایین می‌افتید، شما با این تابلو عروج می‌کنید چون او مسیر خدا را برای شما واقع‌بینانه ترسیم می‌کند. خطّی که خطّ پیغمبر نیست، خطّ جهنّم است، خطّ سقوط است. نه تنها خطّ آخرت، دنیای شما هم جهنّم می‌شود. آرامش ما در دینداری ما است، آرامش ما در اعتقادات ما است.

آرامش، حاصل اعتقاد به ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)

ما که در دوران جنگ تحمیلی با اسلحه نجنگیدیم، اسلحه‌ی ما که با اسلحه‌ی دشمن ما مساوی نبود. آن‌ها انواع سلاح‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، امریکایی، روسی را در اختیار داشتند. انواع پول‌های عربستان و کویت و همه چیز در اختیار آن‌ها بود. چرا ما آرامش داشتیم امّا دشمن با همه‌ی دارایی‌های خود دیوانگی می‌کرد؟

امروز هم که شما می‌شنوید عربستان سعودی قطع رابطه کرده، به دنبال آن بحرین هم قطع رابطه کرد، این چند کشور کوچکی که اگر همه‌ی آن‌ها را جمع کنید یک کشور نمی‌شود و استعمار هر گوشه آدمکی را گذاشته است که باج بگیرد و مترسکی برای منطقه باشد و هر وقت هم خواست آتشی روشن کند و همه را بسوزاند ما هیچ نگران نیستیم. ما در دوران هشت سال جنگ مردم ما آرام بودند. مردم ما فرزندان خود را به جبهه می‌فرستادند. این بچّه‌هایی که به جبهه می‌رفتند هیچ اضطرابی نداشتند، آرام نماز شب خود را می‌خواندند. در بعضی از مناطق چه پشه‌های خطرناکی بود، آن‌جا آرام می‌خوابیدند و نگرانی نداشتند. آنچه که آدم را آرام می‌کند اعتقاد و باور است. پول و اسلحه انسان را آرام نمی‌کند، چرا؟ برای این‌که ما به خدا اعتقاد داریم. این قرآن معجزه است که خدا فرستاده و تا قیامت اعجاز است. در این قرآن کریم فرموده است روزی تو به عهده‌ی من است. خداوند متعال در آیات متعدد فرموده است که روزی شما به عهده‌ی من است. وقتی روزی به دست خدا است آمریکا در ببندد، عربستان سعودی که اصلاً چیزی محسوب نمی‌شود. مگر روزی ما را آن‌ها می‌دهند؟ وقتی ما بچّه بودیم، جنین بودیم، بی‌دست و پا بودیم چه کسی روزی ما را داده، چه کسی ما را اداره کرده است؟ در دوران هشت سال و نیم دفاع مقدّس چه کسی به ما قدرت داد؟ چه کسی بود که نگذاشت ما در آن دوران گرفتار قحطی بشویم؟

همه چیز به دست خدا است

روزی به دست خدا است. عزّت هم به دست خدا است «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[۷] موت و حیات هم که به دست خدا است. «یُحْیی‏ وَ یُمیتُ»[۸] هم زنده می‌کند و می‌میراند. شادی و غم هم به دست خدا است «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏»[۹] او می‌گریاند و می‌خنداند، دل‌ها به دست او است. این ارتباط و انسجامی هم که ما امروز داریم، در نمازهای جمعه، در این جلسات مذهبی، این جوان‌های باصفا به این‌جا می‌آیند خودشان می‌آیند. مگر کسی به آن‌ها پول می‌دهد؟ این خدا است که دل‌های شما را به این‌جا می‌آورد. «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ»[۱۰] پیغمبر اگر ثروت دنیا را داشتی و پول می‌دادی که مهربانی ایجاد کنی نمی‌شد ولی خدا دل‌های شما را با هم مهربان کرد. بیداری و خواب ما هم به دست خدا است، خدا به ما خواب می‌دهد، خدا ما را بیدار می‌کند «وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ»[۱۱] خدا بخواهد خواب را از شما بگیرد می‌توانید بخوابید، به خواب نمی‌روید.

خدا و ائمّه‌ی اطهار مولا و راهنمای ما هستند

همه کار را خدا انجام می‌دهد عربستان کجای کار ما است؟! ما چه احتیاجی به این‌ها داریم؟ آن‌ها به ما محتاج هستند. ما مولا داریم، آن‌ها مولا ندارند، ما کشتی نجات امام حسین داریم و آن‌ها ندارند، آن‌ها در طوفان‌ها غرق می‌شوند. ما در پناه اهل بیت پیغمبر هستیم، پیغمبر واسطه‌ی بین ما و خدا است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۱۲] این‌که باعث می‌شود آدم به زحمت نیفتد، اگر ما راه پیغمبر را رها کنیم قرآن می‌گوید: «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» پیغمبر اگر به جای این‌که مردم تابع شما باشند شما تابع مردم بودید آن‌ها بیچاره می‌شدند و به دردسر می‌افتادند چون راه را اشتباه می‌رفتند، خیر نمی‌دیدند، شر می‌دیدند، چون تو آدرس دادی و با این آدرس می‌آیند به خوشبختی و سعادت می‌رسند. امّا چگونه است که آن‌ها راه‌های دیگر را رها کردند و فقط به آدرسی که شما داده‌اید می‌آیند؟ به این دلیل است که خدا محبّت تو را در دل آن‌ها قرار داده است. این ایمانی که در دل‌های ما وجود دارد، این جاذبه‌ای که ما نسبت به خدا و رسول خدا داریم، به خدا ایمان داریم، به رسالت خاتم انبیاء ایمان داریم، به رسالت و نبوّت همه‌ی انبیاء ایمان داریم، به امامت و ولایت همه‌ی حضرات معصومین (علیهم السّلام) ایمان داریم و امروز لنگر زمین و آسمان، قطب عالم، محور عالم، جان جانان، امام زمان (علیه السّلام) را قبول داریم، ایمان داریم. چه کسی این ایمان را به ما داده است؟ «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» ولکن الله ایمان را در دل شما محبوب قرار داد «وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» این آیه خیلی رمز دارد. همه‌ی عزیزان ما خصوصاً طلبه‌ها در این آیات تدبّر کنند.

محبّت واقعی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

یک راه بیشتر برای نجات از سختی‌ها و تحمّل سختی‌ها وجود ندارد و آن هم عشق است. از محبّت خارها گل می‌شود، والله این‌طور است. این محبّت است که دورها را نزدیک می‌کند، یکی غرب است، یکی شرق است. دل‌ها در شرق و غربی که هستند فاصله ندارند. اویس قرن در یمن بود، پیغمبر خدا در مدینه‌ی منوّره بود. کسانی بودند که در کنار پیغمبر بودند ولی از پیغمبر دور بودند، به پیغمبر اعتراض می‌کردند، به پیغمبر افترا زدند و او را اذیّت کردند، آن‌ها اطرافیان و قوم خویش خود پیغمبر بودند! عموی او ابولهب بود، عموی او بود، کنار او هم بود ولی او را قبول نداشت و به او سنگ می‌زد و علیه او هم شانتاژ درست می‌کرد امّا اویس قرن یک بار با چشم سر پیغمبر را ندید امّا محبّت اویس را در پیغمبر ذوب کرده است.

هنر عشق و ایمان

ما در جامعه اشخاصی داریم که عاشق امام زمان هستند، ذوب در امام زمان و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) هستند. (بعد منزل نبود در سفر روحانی) سفر دل خستگی نمی‌آورد، سفر بدن است که خستگی می‌آورد لذا وقتی دل وصل بود بدن تحمّل پیدا می‌کند. در دوران دفاع مقدّس کسی به فکر حقوق نبود. کسانی که به جبهه می‌رفتند حقوق می‌گرفتند؟ نیروهای مردمی، زنانی که گوشواره‌های خود را می‌دادند، قلّک بچّه‌های خود را می‌شکستند و می‌دادند، با آن شرایط هشت سال جنگ را اداره کردن، کوچکترین اعتراضی نکردند و حرکت کردند. هر جنازه‌ای را که آوردند می‌گفتند:

این گل پر پر ما است                        هدیه به رهبر ما است

می گفتند: این سند جنایت آمریکا است. با سرافرازی جوان‌های خود را غرق در خون می‌گرفتند و به خود می‌بالیدند. این هنر ایمان است، اگر این را از ما بگیرند ما چیزی نداریم. پول عربستان همین امروز که رابطه‌ی خود را قطع کرده سقوط کرده است. خزانه‌ی او با میلیاردها کسر بودجه خالی شده است و امسال بودجه‌ی خود را بسته است. او دارد بدبخت دنیا و آخرت می‌شود ولی ما هیچ چیزی نداشته باشیم، تمام عالم علیه ما باشد مثل حضرت ابراهیم که عالمی از آتش درست کردند که او را بسوزانند امّا سر سوزنی ناراحتی نداشت و با آرامش وارد آتش شد و خدا هم وقتی دید دل به خدا داده، ابراهیم خلیل الرّحمن است در کتاب شریف توحید صدوق (رضوان الله تعالی علیه) شرحی برای خلّت حضرت ابراهیم دارد و یکی از عرفای ما، شارح این کتاب شریف است او در مسئله‌ی خلّت حضرت ابراهیم می‌فرماید: محبّت در سر تا سر بدن او، یعنی هر جای وجود حضرت ابراهیم دست می‌گذاشتید مملو از محبّت خدا بود. وجود او مالامال محبّت بود.

ایمان حضرت زهرا (سلام الله علیها)

حضرت رسول در مورد دخترشان، حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارند «مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِیمَاناً وَ یَقِیناً»[۱۳]، «مَلَأَ» یعنی پر کرده است. وقتی این قسمت از لیوان خالی است یعنی جای آن پر نیست. وقتی مالامال پر شده باشد و هیچ جای خالی نداشته باشد می‌گویند مملو است. دختر من فاطمه، خدا قلب و جوارح او را با ایمان پر کرده است و هیچ جای خالی ندارد.

محبّت حضرت ابراهیم به خدا این‌طور بود که در دل او هیچ جای خالی برای غیر نمانده بود. «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللَّهِ»[۱۴] این آیه‌ی کریمه می‌گوید آن چیزی که دینداری را آسان می‌کند، گذشتن از نامحرم را آسان می‌کند، تحمّل تحریم را آسان می‌کند. جبهه رفتن را آسان می‌کند، داغ جوان را آسان می‌کند، مجروح و معلول می‌شود و یک عمر زندگی با معلولیت تحمّل می‌کند؛ در دوران جوانی خود مجروح شده است. من از خیلی از جانبازان عزیز در طول این چند سال کرامت دیده‌ام. چه علاقه‌ای به انقلاب و ولایت خود دارند. با این‌که همه چیز خود را داده است.

منطق عشق

در عالم محبّت عاشق هیچ‌گاه نمی‌تواند طلبکار معشوق خود باشد. او هرچه بدهد باز هم خود را طلبکار می‌داند. هیچ چیز را برای خود نمی‌داند، همه چیز را برای او می‌داند لذا همیشه نگران است که کم بیاورد و محبوب بگوید برو نپسندیدم. تمام نگرانی او این است که او را قبول نکنند. نمی‌گوید چرا چیزی به من ندادی. کاسب است که معامله می‌کند و یک چیز می‌دهد و طلبکار می‌شود، عاشق می‌گوید چرا از من نمی‌گیری؟ نمی‌گوید چرا چیزی به من ندادی، می‌گوید چرا از من نمی‌گیری؟ تو که از همه سر گرفتی چرا از من سر قبول نمی‌کنی؟ این منطق عشق است.

جوانان مشتاق شهادت

والله جوان‌های ما در دوران دفاع مقدّس همین‌طور بودند. الآن هم جوان‌ها می‌آیند می‌گویند اگر ما بخواهیم به سوریه برویم جوان‌ها اجازه می‌دهند؟ با عطش می‌گویند، بعضی از آن‌ها می‌گویند دعا کنید ما هم شهید شویم. آن‌ها همیشه نگران هستند که مبادا ما غافل نباشیم و خدا ما را نگیرد، ما را قبول نداشته باشد، جنس ما خراب باشد و او جنس خوب بگیرد. اگر بنا باشد فقط خوب‌ها را بگیرد ما را نمی‌گیرد. خدا دو برادر بزرگوار، دوستان ما، طلبه‌های عزیزی بودند که در مدرسه‌ی حقّانی در کلاس ما بودند و با این‌که عالم شده بودند تا آخر هم متواضعانه بودند مرحوم شیخ عبدالله و شیخ رحمه الله بودند. یک اخوی شهید شد و دومی که باقی مانده بود نگران بود، می‌گفت و من اخوی مثل دو دختر هستیم که برای یک نفر از آن‌ها خواستگار آمده و دیگری در خانه مانده و هیچ کسی سراغ او نمی‌آید. گویا ما زشت هستیم که کسی سراغ ما نمی‌آید و کسی ما را قبول نمی‌کند.

تأثیر محبّت بر انسان

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» این خدا است که ظرف دل تو را با آتش محبّت داغ کرده، سرت گرم است و متوجّه مشکل و کمبود و تحریم نمی‌شوی و همیشه عزّتمندانه زندگی می‌کنی. در این شرایطی که شیعیان را در اطراف دنیا تحت شدیدترین فشارها قرار داده‌اند و دارند به این عاشقان عصمت و طهارت ظلم می‌کنند. خدایا به چه کسی شکایت کنیم؟ ما چه کسی را داریم؟ این شیعیان نیجریه هنوز هم دارند قتل عام می‌شوند، در یک حمله هزار نفر را شهید کرده‌اند. بچّه‌های این عالمی که نمی‌دانیم خود او هم شهید شده یا هنوز هم زنده است. خون شیعه را زیر آسمان مباح کردند، مثل خون حضرت سیّد الشّهداء مباح کردند. امام سجّاد (علیه السّلام) در مظلومیت پدر خود این جمله را دارد «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ»[۱۵].


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۱۹۱٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫

[۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۲۶٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۹]– سوره‌ی نجم، آیه ۴۳٫

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیه ۶۳٫

[۱۱]– سوره‌ی روم، آیه ۲۳٫

[۱۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۳]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۹٫

[۱۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۰٫

[۱۵]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۶۲٫