اعوذ بالله من الشیطان رجیم

 بسم الله الرحمان الرحیم

رب اشرح لی صدری و یّسر لی امری وَ احلُل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

هنری بالاتر از هنر دین داری نیست؛

افسرده‌دل، افسرده کند انجمنی را

بعضی‌ افراد زبانشان شر و خطرناک است و همه از آنها فراری اند، نیش زبانشان انسان را می‌گزد، مرتباً غیبت [و بدگویی می کنند]، دروغ می گویند، فکرشان در هم ریخته است و دچار یأس می‌شوند. کسانی که در وجود و زبانشان و در تولید و هزینه آنها، شرارت وجود دارد، عقلشان ناقص است. انسان وقتی عقلش کامل است که وجود او امن مطلق باشد. [انسان] مؤمن چون خودش امن دارد، برای دیگران نیز موجب امن است؛ [بنا براین] خدا نیز مؤمن است؛ به این معنی که به بندگان خودش امان می‌دهد. هرکس امان دارد، [امنیتش را] از خدا می‌گیرد. انسان هم که مؤمن می‌شود، مرآت حق تعالی است. المؤمن مرآه المؤمن؛ [بنابر این] کسی می‌تواند در دل دیگران آرامش ایجاد کند که خودش آرام باشد.

انسانی که در درون ناراحتی و عقده دارد و باطنش جریحه دار است، ناراحتی درونش را به بیرون سرایت می‌دهد و انسان ‌های دیگر را نیز ناراحت می‌کند. “افسرده‌دل، افسرده کند انجمنی را”؛ بنابراین عالم دینی که سنگر امن جامعه است، از نظر فکری و اخلاقی، در قدم اول، باید وجود خودش را ایمن کند و شر و ناراحتی را از وجود خود دور نماید.

 

انسان هایی که باعث برکت اند

دوم. و الرشد والخیر منه مَأْمُولَانکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏،۱ ص ۳۹،  [۱] کتاب العقل و الجهل.نسبت به کفر و شر امن است ولی نسبت به رشد و خیر مَأْمُولَان است؛ یعنی همه [افراد] امید دارند که از نور او استفاده کنند و از علم و فضل و خیر و کمالات او بهره بگیرند. همیشه انفجار و سریان دارد. آب راکد نیست؛ بلکه چشمه ایست که می‌جوشد و مسیر خودش را پاک می‌کند و  به فکر تشنگان می‌رسد. افرادی که وجودشان چشمه و معدن است، هرکس که پیرامون آنها باشد، رشد و بهره ای از نظر عقلی، روحی، اخلاقی و…  می یابد، و کلیدی برای باز‌کردن در بسته‌ای از معارف دینی و فضایل اخلاقی به دست می آورد. [چنین انسان والایی] مایه ی رشد مراجعه کنندگان است و دوستان، خانواده، شاگردان [و همه] جز رشد از او توقعی ندارند.

اینطور نیست که اگر نزد او برویم از دین ما کاسته شود. بعضی افراد [به گونه ای هستند که] اگر انسان با آنها ارتباط نداشته باشد خاطرش آسوده تر است [چرا که] می‌داند او اهل غیبت است و هر بار که [نزد او ] می رود‌، غباری بر دلش می نشیند.بعضی افراد [به گونه ای هستند که] اگر انسان با آنها ارتباط نداشته باشد خاطرش آسوده تر است [چرا که] می‌داند او اهل غیبت است و هر بار که [نزد او ] می رود‌، غباری بر دلش می نشیند. عکس این‌ افراد کسانی هستند که هر بار انسان نزد آنها می رود نور و معرفتی دریافت می کند، باب امیدی برایش باز می شود، به خدا نزدیکتر شده و رشد می کند. [چنین فردی] انسان پر خیر و پر برکتی است«۲۰:۰۰». انسان باید به گونه ای رفتار کند که در جامعه امید مردم و گرفتاران باشد و خدا نکند که مایۀ ترس و وحشت همه باشد [به طوری که] همه بگویند نمی‌شود به او نزدیک شد [و با او ارتباط داشت].

 

افرادی که مال را اندوخته نمی کنند

 سوم و فضل ماله مبذول کافی (ط – دار الحدیث)، ج‏،۱ ص ۳۹،  [۱] کتاب العقل و الجهل. از اموری که موجب تمامیت عقل می‌شود این است که آن‌ها فضل مالشان را کنز نمی‌کنند و [مال را] برای خودشان در بانک‌ها نگه نمی‌دارند؛ بلکه اقتصاد را در رگ اجتماع به جریان می‌اندازند. [این که پول را] ذخیره کند و خیری از آن پول به مردم نرسد، اهل این کار نیست. اگر مال اضافی داشته باشد، اهل انفاق است. فضل مال و مازاد نیازش را در مسیر رفع مشکلات جامعه به‌ کار می‌ بندد. نه اینکه [صرفاً] به همه صدقه ‌بدهد؛ [بلکه] کارگاه تولیدی درست می‌کند و محل کسبی را برای جوانی تدارک می‌بیند که در آنجا کار کند و بیکار نماند.

وجود مقدس حضرت خدیجۀ کبری سلام الله‌علیها و ائمۀ ما، پول می‌دادند که افراد بتوانند روی پای خودشان بایستند و برای کسانی که کاری ازآنها ساخته نبود، آذوقه می‌بردند. ائمه ی معصومین علیهم‌السلام به افراد از‌ کار ‌افتاده، زمین گیر‌ و مفلوک، می رسیدند و هوای آن ها را داشتند؛ چون این‌ افراد نه توان کار داشتند و نه کسی به آن‌ها توجه داشت و جزء فراموش‌ شده ‌های جامعه بودند. [از آن طرف] گاهی به افراد [توانمند که بی کار بودند] پول‌ های درشتی می‌دادند تا با آن کار کنند.

و فضل ماله مبذول و فضل قوله مکفوفکافی (ط – دار الحدیث)، ج‏،۱ ص ۳۹،  [۱] کتاب العقل و الجهل.قرآن به کسانی که [مالشان را] کنز می‌کنند وعده ی عذاب داده است؛ [بنابر این چنین انسانی نه تنها] نسبت به زیادی مالش اهل فضل است و نمی‌گذارد انباشته و کنز شود، [بلکه] نسبت به حرف زدنش نیز آگاه است و زبانش را رها نمی کند تا هر حرفی بزند. خیلی مراقب است که حرف زیادی از دهانش بیرون نیاید. مراقب کنترل و حفاظت از زبانش هست، تا اینکه حرفی نزد که مورد نیاز نباشد.

 

انسان های  فرعون صفت

و نصیبهم مِن الدنیا القوت کافی (ط – دار الحدیث)، ج‏،۱ ص ۳۹،  [۱] کتاب العقل و الجهل.[مورد دیگر این است که این افراد] اهل اسراف نیستند. [همان گونه که خداوند متعال در قرآن می فرمایند:] إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینیونس؛ ۸۳ – و فرعون در سرزمین مصر بسیار علو و سرکشی داشت و سخت متعدی وستمکار بود.اسراف، تَفَرعُن است. فرعون دو رذیلت دارد که خدای متعال، هر دو را به ‌عنوان تابلوی شر مطرح کرده است. یکی قدرت طلبی و برتری جویی او بود، که ادعای خدایی می‌کرد و دوم همین اسرافش بود که ظاهراً اسراف از شعب تکبّر است. [اینکه] حضرت حق این دو‌ مورد را در کنار هم [بیان] فرموده [است] نشان می‌دهد که اهل اسراف، چون تکبر دارند، خودشان را بزرگ می ‌بینند و می‌خواهند خودشان را بزرگ نشان دهند و اسرافشان به همین خاطر است. [در واقع] همان جلوۀ عنانیّت [آنها] است که در اسراف بروز می‌کند. اما اهل دین که دنیا پرست نیستند و دنیای آنها نیز رنگ دین دارد، به ضروریات قناعت می‌کنند.

سگان در پی جیفه

الدنیا جیفه و طالبها کلاب‏؛ دنیا جیفه و طالب دنیا سگ است. «۲۵:۰۰» وقتی طالبان دنیا جیفه‌ای می بینند، با هم تکالب می‌کنند تا هرکس می‌تواند بیشتر بخورد؛ اما [انسان] مؤمن از جیفه به‌اندازۀ ضرورت استفاده می‌کند که سد‌ّ جوعی کند تا بتواند به مقصد برسد و چون چاره‌ای جز اینکه از آن استفاده کند ندارد، این کار را می کند؛ آن تنها به حد ضرورت و به ‌مقداری که یک انسان سالم و بهداشتی نیاز دارد از دنیا استفاده می‌کند.

عطش علم

اما نسبت به علم این گونه نیست. و لَا َ یشْبَعُ‏ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَه‏ الکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۱ ص ۱۹   کتاب العقل و الجهل. این [فرد] تا آخر عمر عطش دانش دارد، هیچگاه در یک مرحله درجا نمی‌زند، هر روز، بر معلومات و معرفتش اضافه می‌شود، با عطش سیری ‌ناپذیر به دنبال چشمه ‌های علم و حکمت می رود و هر جا عالم یا علمی، سراغ دارد، دستپاچه و سراسیمه به دنبال آن می دود؛ بنابراین علم طلبی و عطش علم [داشتن] نشانۀ عقل است. انسانی که عقل ندارد، به علم هم خیلی علاقه‌ نشان نمی دهد.

وسواس ملا مهدی نسبت به علم

گفته می‌شود که مرحوم ملا مهدی نراقی اعلی الله مقامه در مسیر علم به‌قدری حساس و [به نوعی] وسواس بوده است که از وقتی که [برای تحصیل علم] به نجف رفت، هر نامه‌ای [که برایش] می آمد نمی خواند که مبادا در یکی از نامه ها‌ مطلبی باشد که او را وادار به ترک علم کند. [البته] من قصد ندارم [که] این [ماجرا] را به‌عنوان یک نکته ی اخلاقی مطرح کنم. اسلام تعادل را توصیه می‌کند و عالم دینی یک بعدی نیست.

          الگوی ما حضرت امام و مرحوم مجلسی اعلی الله مقامهما الشریف است. برکات عمر مرحوم مجلسی [هیچگاه] او را از امور اجتماعی باز نداشت. [ایشان] مرجع بود، رتق‌ و فتق می‌کرد، در امور اجتماعی نقش داشت و در عین حال منظم بود و خدای متعال نیز، به وجودش برکت داد.

شروط امام خمینی در مجالس شادی و تفریح

امام -رضوان الله تعالی علیه- نیز همین گونه بود؛ نماز شبش ترک نمی شد، جلسات تفریحی ایشان برقرار بود، و تا مدت ‌ها  با دوستانشان جلسات خوشی داشتند؛ [البته] امام [در مجالس شادی و تفریح خود همیشه] دو شرط داشتند. یک مورد  [این که] در مجلس، غیبت مطلقاً ممنوع باشد و دوم حساسیت به نماز اول وقت بود. [با این حال ایشان در برنامه ی خود] زمانی را به لذّت های مشروع اختصاص داده بودند.  مثال گاهی [ازجهتی] مقرب است وگاهی می‌تواند [ازجهت دیگر] مبعد باشد. گاهی این عطش و شیدایی می‌تواند انسان را از همه چیز بازدارد، [همانند انسانی که]تمام وجودش را در مسیر [علم] گذاشته است.

حکایتی درباره ی آیت‌الله  بروجردی و علامه امینی

مرحوم آیت‌الله العظمی آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) مرد بزرگی بوده [است] ؛ [ایشان] هم از نظر علمی درجهان شیعه جزء نقاط عطف هستند، و هم از نظر متانت و معنویت، انسان فوق‌العاده‌ای بودند.

 [نقل است روزی] ایشان در حال مطالعه بودند که پیشکارشان غذا آورد و آن را کنار در گذاشت و رفت. سحر که‌ برای پر کردن آفتابه آمد (زمان سابق لوله‌کشی نبود و خدمه می‌آمدند آفتابه پر می‌کردند تا ایشان وضو بگیرند ونماز شب بخوانند)، ‌دید غذا [دست نخورده] کنار در است و ایشان هم مشغول مطالعه هستند، [و چنان غرق در مطالعه بودند که] اصلاً متوجه غذا نشدند.

 مرحوم علامۀ امینی (رضوان الله تعالی علیه)، در تدوین کتاب پر ارزش «الغدیر» گاهی به کتابخانه می‌رفتند و تا صبح مشغول مطالعه بودند. این نوع عطش‌ها نشانۀ عقل است. هرکس عقلش بیشتر باشد، این علم گرایی‌اش بیشتر است.«۳۰:۰۰»

علم چراغ راهنما است

  البته نکته‌ای که برای اهل [علم] خیلی قابل توجه است این است که علومِ اکتسابی، علم نیست؛ بلکه صنعت است. علم، نوری است که خدا به انسان می‌دهد؛ بنابراین انسان درس را برای خدا می‌خواند، غذا را برای خدا می‌خورد و برای خدا به خواب می رود. اگر انسان این گونه باشد، خدای متعال در تمام این امور برای او نور قرار می‌دهد.

دو سهم از رحمت

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ »الحدید؛۲۸ ای کسانی که ایمان اوردید تقوای الهی را پیشه کنید وبه رسولش ایمان اورید تا دوسهم از رحمتش را به شما بدهد وبه شما نوری دهد تا راه بپیمایید واز گناه شما در گذرد وخداوند بخشنده مهربان است   [به طوریقین]علم راهنماست؛ اما می‌دانید که قرآن [در رابطه با هدایت] چه می‌گوید؟ می‌گوید تقوا داشته باشید و دل به پیغمبر بدهید، [و حرف های] پیغمبر را بپذیرید که اگر این کار را کردید خدا دو سهم از رحمتش را [به شما می دهد]. حال که در جای وعظ نشسته ایم [خوب است بگویم که] دو سهم از رحمت چیست؟ «و یجعل لکم نوراً تمشون به» خدا نوری را برایتان قرار می‌دهد که نه‌تنها راه را برایتان روشن می‌کند، [بلکه] در طی مسیر به شما کمک می کند. [و آن] نوری است که شما بر آن سوار می‌شوید و به مقاصد عالیه می‌رسید. و این [که می فرمایند] «لا یشبع من العلم دهره» [به این منظور است که]، وقتی انسان آن نورانیت را کسب کرد و در تمام کار‌ها انجام داد، [جنس] کار برایش موضوعیت ندارد؛ بلکه قرب الهی و استضائۀ از نور خدا برایش مهم است. تمام امورش را با مبدأ متعال مرتبط می‌کند تا نور کافی را از خدای منان دریافت کند.

ان شاءالله بقیۀ حدیث را برای جلسه‌های بعد