داداش بزرگه‌ی میرزا با ما کار می‌کرد.

از آن کاری‌ها بود. میرزا خیلی احترام‌اش را نگه می‌داشت. با این‌که کوچک‌تر از او بود، ولی از رفتار و کردار هردوشان معلوم بود که کی بیش‌تر احترام نگه می‌دارد، کی حرف گوش‌کن‌تر است.

اگر بی‌پولی به برادرش فشار می‌آورد و وادارش می‌کرد که برود نق‌ّ‌اش را به میرزا بزند، فقط کافی بود بشنود «درست می‌شه» تا ببینی چطور آرام می‌شود. تکیه کلام میرزا همین بود. توی سخت‌ترین شرایط فقط می‌گفت «درست می‌شه»، یا «توکل کن»، یا «مسأله‌یی نیست».

منبع: کتاب «همان لبخند همیشگی»؛ شهید میرزا محمد بروجردی- انتشارات روایت فتح

به نقل از: ابراهیم مصلحی