مىخواستم بدونم خودسازى (در همه موارد، منظورم فقط دینى ـ مذهبى نیست) براى یک جوون چیه؟ چرا همه وقتى پیر مىشین از جوونىها مىگین؟!
لطافت روحى جوان زمینه بسیار مناسبى براى ارتباط با خداوند و انس با او است و چون هنوز حب دنیا و وابستگى به لذتهاى مادى در دل جوان رسوخ نکرده، در این سنین راحتتر مىتواند خود را از دوستى دنیا دور نماید و به جاى آن حب الهى را جایگزین کند.
فرصت جوانى
جوانى بهترین فرصت براى سازندگى و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنى و روانى است و براى خودسازى به این قدرت نیاز دارد. فلسفه اصلى وجود قدرت در دوران جوانى صرف آن در جهت خودسازى و توانمندسازى روح است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله مىگیرد، اگر در مسیر خودسازى باشد، انرژى جسمانىاش صرف قوّت روح مىشود و در نتیجه آن اگرچه از قدرت جسمانىاش کاسته مىشود، ولى روحش قوى و توانا مىگردد. ولى اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست مىدهد، بدون اینکه چیزى در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد.
قرآن کریم در سوره عصر در این باره مىفرماید:
«إِنَّ الاْءِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»؛ «به درستى که انسان در خسارت و زیان کارى است مگر کسانى که در مسیر ایمان و عمل (خودسازى) قرار دارند».
بنابراین بهترین راه صرف نیروى جوانى در مسیر خودسازى است و دوران جوانى سکوى پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است.
در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلتهاى ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا مىتوان با هزینه و زحمت کمترى در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلتها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کارى که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادتها بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که میگویی که فردا این بدان
که بهر روزی که میآید زمان
آن درخت بد جوانتر میشود
وین کننده پیر و مضطر میشود
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوانتر میشود تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر
با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانى به رایگان از دست مىرود و زمانى انسان متوجه این خسران مىگردد که کار از کار گذشته و فرصتى براى جبران باقى نمانده است. یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهى و تجربه عملى نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناختها، در عالم بىخبرى و تخیلهاى غیرواقعى به سر مىبرد و شاید براى خود عالمى تصور کند که جز احساسات غیرواقعى و افکار غیرمنطقى و دور از حقیقت، چیزى در آن وجود ندارد.
احساسات دوران جوانى
ناآگاهىها و سوار شدن بر موج احساسات و عواطف ناپایدار در سنین جوانى، موجب مىگردد که سرمایههاى بىبدیل این دوران از دست برود و انسان در نیمه راه کمال از قافله سعادت و معنویت باز بماند.
از طرف دیگر فوران میلهاى غریزى در پرتو قدرت و قوت جسمى، او را تحت تأثیر قرار مىدهد و به دنبال همین امیال به حرکت در مىآورد و بدینترتیب دوران جوانى را که بهترین فرصت براى تکامل فکرى و روحى است، بدون هیچ حاصل و نتیجهاى، پشت سر مىگذارد.
اگر در این فرصت مغتنم و گرانقدر، قدرت جسمى و روحى و سرمایههاى فراوان و طراوت و شادابى جوانى، با رشد عقلى همراه گردد و انسان پیش از دست رفتن این دوران بىهمتا، از اهمیت و ارزش آن آگاه شود، مىتواند بهره کامل خود را از آن بگیرد و از این امکانات خداداد و سرشار در جهت تکامل و رشد معنوى خود استفاده شایانى ببرد.
توصیه به جوانان
امام خمینى(قدسسرّه) در توصیهاى به جوانان فرموده: «شما تا جوان هستید مىتوانید کارى انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانى دارید مىتوانید هواهاى نفسانى، مشتهیات دنیایى و خواستههاى حیوانى را از خود دور سازید؛ ولى اگر در جوانى به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیرى کار از کار گذشته است. تا جوانید کارى کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزههاى فساد در آن ضعیف مىباشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوىتر و محکمتر مىگردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست».[۱]
فرصت جوانى در روایات
هدایتگران بشریت و راهنمایان انسان به سوى کمال نیز در روایاتى که از آنها نقل شده، تأکید فراوانى بر انجام خودسازى در دوره جوانى دارند.
از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود: «من تعلم العلم فى شبابه کان بمنزله الرسم فى الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب على وجه الماء»؛[۲] «کسى که در جوانى بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسى که در حالى که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب است».
همچنین آن حضرت فرمود: «اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئده ان الله بعثنى بشیراً و نذیراً فحالفنى الشبان و خالفنى الشیوخ. ثم قرأ: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم»؛[۳] «شما را به نیکى درباره جوانان سفارش مىکنم، زیرا آنان قلب نرمترى دارند. خداوند مرا به پیامبرى برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولى پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانى بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید».
این روایت به نرمى دل جوانان تأکید مىکند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهلتر است.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده است: «من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه»؛[۴] «کسى که قرآن را در جوانى قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته مىشود». این تأثیر ناشى از آمادگى روحى و صفاى دل جوان است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به فرزند خود مىفرمایند: «و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها من شىء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک»؛[۵] «و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهاى دیگر شود».
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق و عرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۸۵٫
[۲] – سفینه البحار، ماده شبب.
[۳] – محمد تقى فلسفى، الحدیث، ج ۶، ص ۳۴۹، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
[۴] – الحیاه، ج ۲، ص ۱۶۴٫
[۵] – نهجالبلاغه، الرسائل، ۳۱٫
پاسخ دهید