در برخی از منابع آمده است که روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام دختر ابی جهل را خواستگاری کرد. سپس ماجرا به گوش پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حضرت زهرا سلاماللهعلیها میرسد که آن دو را از این ماجرا به شدت ناراحت میکند. آنها از خود عکس العمل نشان میدهند و علی را مجبور میکنند که از تصمیم خود دست بردارد.تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو
در صحیح بخاری و کتب دیگر روایتی از مسور بن مخرمه آمده است که از این قرار میباشد: روزی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که بر روی منبر میفرمود: « همانا بنی هاشم بن مغیره از من اجازه گرفته است که دخترانش را به عقد علی بن ابی طالب دربیاورد. من به هیچ وجه به آنها چنین اجازهای را نمیدهم. مگر اینکه فرزند ابی طالب بخواهد دختر مرا طلاق بدهد و با دختر آنها ازدواج کند. چراکه فاطمه سلاماللهعلیها پاره تن من است. پس هرکس او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و نیز هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.»[۱]
روایت دیگری نیز از مسور در صحیح بخاری و غیر آن آمده است که میگوید: روزی فاطمه سلاماللهعلیها نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میرود و میفرماید: « قوم شما گمان میکنند که پیامبر هیچ گاه برای دخترانش خشمگین نمیشود. این گمان از سوی کسی است که با دختر ابی جهل ازدواج کرده است.»
پس پیامبر در حالی که شهادت میداد فرمود: « همانا فاطمه سلاماللهعلیها پاره تن من است و من دوست ندارم که به او زیانی برسد. به خدا قسم دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و دختر دشمن خدا برای یک مرد جمع نمیشوند. پس در همان حال خطبه را ترک کرد.» [۲]
در روایتی در کتاب مسلم و بخاری و کتابهای دیگر آمده است که مسور گفت: من در حالی که محتلم بودم از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که بر منبر نشسته بود و خطبه میخواند، شنیدم: « فاطمه سلاماللهعلیها از من است و من میترسم که در دین او فتنهای رخ دهد …» تا آنجا که فرمود: « همانا من هیچ حرامی را حلال نکرده و هیچ حرامی را نیز حلال نمیکنم. اما به خدا قسم به هیچ وجه دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و دختر دشمن خدا در یک مکان جمع نمیگردد.»[۳]
و مصعب زبیری گفته است که همانا علی علیهالسلام جویریه دختر ابیجهل را خواستگاری کرد. خبر به فاطمه سلاماللهعلیها رسید و او نیز عتاب را به سوی جویریه فرستاد و به او گفت:« من او را به تو سپرده و به عقدت درمیآورم.» سرانجام از او پسری به نام عبدالرحمن بن عتاب زاده شد.[۴]
ابن اسحاق میگوید:از کسانی که به کذب متهم نیستند شنیدم: همانا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای دخترانش غیرت شدیدی را به خرج میداد. و او هیچ گاه دخترانش را به عنوان هوو به عقد کسی در نمیآورد.[۵]
اما ما همانند این شهرآشوب[۶] معتقدیم که بیشک این روایات کذب محض است چراکه:
- با مراجعه و مقارنه روشن میشود، که این روایات به حسب اختلافی که دارند، متناقضاند. بنابرین نیمی از اعتبار آن ساقط شده و از بین میرود.
- آنچه که در این روایات آمده است، هیچ گونه مطابقتی با ابوتراب خواندن علی علیهالسلام ندارد. چراکه او حتی به اندازه یک لحظه نیز فاطمه سلاماللهعلیها را آزرده خاطر نکرد.
- حدیث بریده از علی علیهالسلام در غزوه بنی زبید این افسانه را نقض میکند. چراکه بهترین کنیزان از خمس غنائم به دست علی علیهالسلام رسید و او در حالی که از پیشانیاش عرق ریخته میشد، از نزد آنها خارج گردید. از دیگران پرسیدم: «علت عرق ریختن علی علیهالسلام چیست؟» و به من پاسخ دادند: «او با کنیزان نزدیکی کرده است.»
پس از این ماجرا بریده نامهای را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرستد و از امیرالمؤمنین علیهالسلام شکایت میکند. اما پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنچنان خشمگین و عصبانی میشوند که تاکنون هیچ کس غیر از روز قریظه و بنی النضیر، چنین خشمی را از ایشان ندیده بود. ایشان در این حال به من فرمود: «ای بریده علی علیهالسلام را دوست داشته باش چراکه او هر آنچه را که من به او امر کنم، انجام میدهد.»
- روزی ابن عباس به عمر گفت: « همانا علی علیهالسلام نظیری ندارد. او در طول زندگیش با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هیچگاه ایشان را آزرده خاطر نکرد.» عمر گفت: « خیر چنین چیزی در ماجرای دختر ابیجهل راه ندارد. او میخواست برای فاطمه سلاماللهعلیها هوو بیاورد.» اما ابن عباس دوباره اصرار ورزید « امیرالمؤمنین هیچ گاه بنا نداشت که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را غضبناک کند. اما هیچ کس نمیتواند با آنچه که در اذهان مردم است مقابله کند…»[۷]
بیشک ابن عباس نتوانست در برابر خلیفه بایستد و این ماجرا را تکذیب کند. به خاطر همین، تنها کلام مبهمی را مطرح کرد و فقط بحث ذهنیت عمومی مردم را به پیش کشید. یعنی این ماجرا چیزی بیش از یک سوء ظن نیست. او با این کلام مبهم تصریح نکرد که حتماً چنین ماجرایی برای علی علیهالسلام رخ داده است. بلکه او فقط به این اشاره کرد که این ماجرا تنها در ذهن مردم جای دارد.
- در یکی از این روایات آمده بود « من حلالی را حرام نکرده و حرامی را نیز حلال نکردهام.» سپس برای علی علیهالسلام مقرر کرد که اگر میخواهد با دختر ابیجهل ازدواج کند، باید دخترش را طلاق بدهد!» این کلام در حالی مطرح شده است که خداوند حق طلاق را بر عهده پدر عروس قرار نداده است. همانطور که خداوند چنین حقی را بر عهده زن نیز قرار نداده است.
همچنین مرد نمیتواند دامادش را در ازدواج دوم منع کند. چراکه بنا بر آیه (فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع)[۸] خداوند چنین عملی را حلال قرار داده است.
شاید کسی بگوید بنا بر آیه (ألنبیُ أولَی بالمؤمنینَ مِن أنفُسِهِم)[۹]، پیامبر در این ماجرا از ولایت خویش استفاده کرده است. اما ما به او جواب میدهیم: از تعلیلی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در منع ازدواج دوباره علی علیهالسلام مطرح کردهاند، تصرف ولایی فهمیده نمیشود. چراکه آن علت، بر مصادیق زیادی تعمیم میشود. یعنی در هیچ کجا نباید دختر حبیب خدا با دختر دشمن خدا جمع گردد.
- اگر فاطمه سلاماللهعلیها ویژگی خاصی داشت که مانع ازدواج دوباره همسرش میشد، باید پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را در هنگام ازدواج، بیان میکرد تا علی علیهالسلام به مخالفت با حکم خدای سبحان برنخیزد. چه بسا که بر اساس نص آیه قرآن کریم، علی علیهالسلام از هر پلیدی و رجسی پاک و طاهر است. و مخالفت احکام نیز جزو همان پلیدیهاست که علی علیهالسلام از آن دور است. پس معنا ندارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این طریق به او اهانت کرده و مفتضحش کند!
- آیا علی علیهالسلام آداب معاشرت را نمیدانست تا حداق از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در زمینه ازدواجش با دختران بنی مغیره اجازه بگیرد؟
- معنای قولی را که به پیامبر خدا نسبت میدهند آن است که در هر صورت دختر دشمن خدا با دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نزد یک مرد جمع نمیگردند. از طرف دیگر، آنان ادعا میکنند که عثمان با دو دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ازدواج کرده است. خوب اگر ما قائل باشیم که آنها دختران حقیقی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، باید حدیث بالا را طرد کنیم. چراکه عثمان علاوه بر ازدواج با آنان با فاطمه دختر ولید، رمله دختر شیبه و امالبنین دختر عیینه ازدواج کرده است که همگیشان دختران دشمنان خدا هستند.
- معیار در ازدواج، ایمان همان زنی است که مرد میخواهد با او ازدواج کند. پس اگر آن زن مؤمنه بود، دیگر ازدواج آن دو هیچ اشکالی ندارد. بنابرین این ازدواج به پدرانشان ارتباطی ندارند. حتی خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز دخترانی که پدرانشان مشرک بودند را به عقد کسانی درمیآورد که پدرانشان مسلمان بودند.
- در بعضی از این احادیث آمده است که پیامبر فرمودهاند: « من ترس از این دارم که فاطمه سلاماللهعلیها در دینش دچار فتنه بشود. »
خوب مضمون این عبارت آن است که ایمان فاطمه سلاماللهعلیها ناقص بوده است. حتی آنقدر ضعیف بود که تنها با ازدواج دوباره امیرالمؤمنین، گمان میرفت که او از دین اسلام خارج میشود. مثل اینکه او از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشنیده بود که « غیرت در حلال خدا راه ندارد.»[۱۰] بیشک شأن فاطمه سلاماللهعلیها اجل از آن است.
- این روایت بیانگر آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دختر ابی جهل را دختر دشمن خدا خوانده است. در حالی که خودشان نقل میکنند: شخصی عکرمه بن ابی جهل را پسر دشمن خدا خواند. سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله به شدت او را از چنین کاری نهی کرد. و فرمود:« اگر شخصی اسلام آورد و انسان فهمیدهای شد، دیگر به خاطر کفر امواتش او را اذیت نکنید.»[۱۱]
- دشمنی مسور بن مخرمه با علی علیهالسلام معروف است. او در سال دوم پس از هجرت به دنیا آمده است. پس چگونه میگوید: «از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم که بر منبر خطبه میخواند و من نیز محتلم بودم!»
- دیگر اینکه سید مرتضی رحمه الله گفته است:«همانا راوی این افسانه کرابیسی بغدادی، صاحب الشافعی است. که او نیز به ناصبی بودن و انحراف از امیرالمؤمنین علیهالسلام شهرت دارد.»[۱۲]
منبع: صفحات ۶۱ تا ۷۳ جلد سوم کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیهالسلام / علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]. ذخائر العقبى ص۳۷ ؛ العمده لابن البطریق ص۳۸۵ ؛ بحار الأنوار ج۲۹ ص۳۳۶ ؛ صحیح مسلم ج۷ ص۱۴۱ ؛ سنن ابن ماجه ج۱ ص۶۴۴ ؛ شرح مسلم للنووی ج۱۶ ص۲ ؛ نهج الإیمان لابن جبر ص۶۲۳ ؛ نظم درر السمطین ص۱۷۶ ؛ سفینه النجاه للتنکابنی ص۱۶۸؛ مطالب السؤول ص۳۶٫
. [۲] ذخائر العقبى ص۳۸ ؛ مسند أحمد ج۴ ص۳۲۶ ؛ صحیح البخاری (ط دار الفکر) ج۴ ص۲۱۲ ؛ صحیح مسلم ج۷ ص۱۴۲ ؛ سنن ابن ماجه ج۱ ص۶۴۴ ؛ السنن الکبرى للبیهقی ج۷ ص۳۰۸ ؛ فتح الباری ج۹ ص۲۸۶ ؛ عمده القاری ج۱۶ ص۲۳۰ ؛ مسند أبی یعلى ج۱۳ ص۱۳۴ ؛ الذریه الطاهره النبویه للدولابی ص۷۳ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ج۲۰ ص۱۸ ؛ مسند الشامیین ج۴ ص۱۶۴ ؛ فضائل سیده النساء لابن شاهین ص۳۴ ؛ أسد الغابه ج۵ ص۴۱۹ ؛ سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۱۳۳ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۱۱ ص۳۰٫
[۳]. ذخائر العقبى ص۳۷ ؛ مسند أحمد ج۴ ص۳۲۶ ؛ صحیح البخاری (ط دار الفکر) ج۴ ص۴۷ ؛ صحیح مسلم (ط دار الفکر) ج۷ ص۱۴۱ ؛ سنن أبی داود ج۱ ص۴۵۹ ؛ عمده القاری ج۱۵ ص۳۳ ؛ صحیح ابن حبان ج۱۵ ص۴۰۷ ؛ کنز العمال ج۱۲ ص۱۰۶ ؛ أسد الغابه ج۴ ص۳۶۶ ؛ سیر أعلام النبلاء ج۳ ص۳۹۲٫
[۴]. تهذیب الکمال ج۱۹ ص۲۸۴ وتهذیب التهذیب ج۷ ص۸۳٫
[۵]. سیره ابن إسحاق ج۵ ص۲۳۷ ؛ الذریه الطاهره النبویه للدولابی ص۷۵ ؛ أسد الغابه ج۵ ص۵۲۱
وراجع هذه النصوص المتقدمه فی: صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب ذب الرجل عن ابنته فی الغیره والإنصاف. وکتاب الخمس، وکتاب المناقب، وصحیح مسلم ج۷ ص۱۴۱ وفی فضائل فاطمه، و مسند أحمد ج۴ ص۳۲۸ و حلیه الأولیاء ج۲ ص۴۰ و السنن الکبرى للبیهقی ج۷ ص۶۴ والمستدرک للحاکم ج۳ ص۱۵۸ و ۱۵۹ وغوامض الأسماء المبهمه ص۳۴۰ و ۳۴۱ وسنن ابن ماجه ج۱ ص۶۱۶ وأسد الغابه ج۵ ص۵۲۱ والمصنف للصنعانی ج۷ ص۳۰۱ و ۳۰۲ و ۳۰۰ بعده نصوص، وفی هامشه عن عدد من المصادر، ونسب قریش ص۸۷ و ۳۱۲ وفتح الباری ج۷ ص۶ وج۹ ص۲۸۶ وتهذیب التهذیب ج۷ ص۹۰ وشرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۲ ص۸۸ و ۵۱ وج۴ ص۶۴ـ ۶۶ ومحاضره الأدباء المجلد الثانی ص۲۳۴ والسیره الحلبیه ج۲ ص۲۰۸ وتلخیص الشافی ج۲ ص۲۷۶ ونقل عن سنن أبی داود ج۲ ص۳۲۶ وراجع: مناقب آل أبی طالب ج۱ ص۴ ونزل الأبرار ص۸۲ و ۸۳ وفی هامشه عن صحیح البخاری ج۲ ص۳۰۲ و ۱۸۹ وج۳ ص۲۶۵ وعن الجامع الصحیح للترمذی ج۵ ص۶۹۸٫
[۶]. مناقب آل أبی طالب ج۱ ص۴٫
[۷]. شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۲ ص۵۰ ؛ الدر المنثور ج۴ ص۳۰۹ ؛ کنز العمال ج۱۳ ص۴۵۴ ؛ تفسیر الآلوسی ج۱۶ ص۲۷۰ ومنتخب کنز العمال (مطبوع بهامش مسند أحمد) ج۵ ص۲۲۹ ؛ فلک النجاه لفتح الدین الحنفی ص۱۶۷ ؛ التحفه العسجدیه ص۱۴۵ وحیاه الصحابه ج۳ ص۲۴۹ عن الموفقیات، ؛ قاموس الرجال ج۶ ص۲۵ ؛ تفسیر المیزان ج۱۴ ص۲۲۸٫
[۸]. سوره مبارکه نساء، آیه ۳
[۹]. سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱
[۱۰]. محاضرات الأدباء، ج۲، ص۲۳۴ ؛ وفیات الأعیان ج۳ ص۴۷۶٫
[۱۱]. المستدرک للحاکم ج۳ ص۲۴۱ ؛ الإستیعاب (ط دار الجیل) ج۳ ص۱۰۸۲ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۸ ص۱۰ ؛ کنز العمال ج۱۱ ص۷۴۱ / ج۱۳ ص۵۴۲ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج۴۱ ص۶۳ ؛ إمتاع الأسماع ج۱ ص۳۹۸ / ج۱۴ ص۵ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۵ ص۲۵۳ ؛ السیره الحلبیه (ط دار المعرفه) ج۳ ص۴۰ ؛ الوافی بالوفیات ج۲۰ ص۳۹ ؛ أسد الغابه ج۴ ص۵ ؛ المنتخب من ذیل المذیل ص۹ وبحار الأنوار ج۲۱ ص۱۴۴ ؛ قاموس الرجال ج۶ ص۳۲۵ _ ۳۲۶٫
[۱۲]. تنزیه الأنبیاء ص۱۶۷ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۴ ص۶۴ _ ۶۵٫
پاسخ دهید