ابن ابى الحدید نیز ضمن ذکر روایاتى مى‏نویسد: «مردم مى‏پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.» آن‏گاه با اشاره به مسلمانان و حق‏خواهى ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، مى‏فرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاکنهاد، گویاى کلمه اخلاص شدید، و حال آن که «کنتم على شَفا حُفرهٍ مِن النارِ» (آل عمران/ ۱۰۳) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مى‏رسید مى‏توانست شما را نابود کند، جرعه‏اى براى هر تشنه و طعمه‏اى براى هر گرسنه و آتش‏گیره هر شعله‏اى بودید، زیر پاى دیگران له شده بودید، آب‏هاى گندیده مى‏آشامیدید و برگ درختان مى‏چیدید، ذلیل و توسرى خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال/ ۲۶) اشاره مى‏نماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى‏ها نجات داد

 

 

و سپس اشاره مى‏فرماید: شما را از کلیه گرفتارى‏هاى دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْ قَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ» (مائده/ ۶۴) استناد مى‏جوید.

علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نیز داشت که مربوط به خمس غنایمى بود که پس از پیامبر حادث مى‏گردیدند؛ چون ابوبکر، همان‏گونه که خمس اهل بیت علیهم‏السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنایمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آنها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»پس از فرمایش‏هاى دیگرى، به طرح فتنه‏ها و بروز نفاق‏ها پس از رسول خدا و سرگشتگى مردم و حیرت ایشان مى‏پردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُواْ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَهٌ بِالْکَافِرِین» (توبه/ ۴۹) وقایع را شرح مى‏دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان مى‏دهد و آن را جایگزین بدى مى‏خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف/۵۰) و چنین کارى را خسران تفسیر مى‏نماید: «وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِین» (آل عمران/ ۸۵) و آن‏گاه پس از توضیحات دیگرى از این واقعه، به مسئله قطعى ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، مى‏فرماید: شما پنداشته‏اید که ما ارثى نمى‏بریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده/۵۰) آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی مى‏کنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مى‏دهد و داورى مى‏کند؟

زکریّا علیه‏السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مى‏فرماید: «… اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته‏اى: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، مى‏گوید: «وَ وَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل/ ۱۶) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیى بن زکریّا اشاره مى‏فرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم/ ۵ـ ۶)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشینى به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.

 

 

در ادامه، به آیات ذیل استناد مى‏جوید:«وَ اُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ الله» (انفال/ ۷۵)؛ و خویشاوندان برخى نسبت به برخى دیگر در کتاب خدا مقدّم مى‏باشند. «یُوصِیکُمُ اللهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء/۱۱) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى‏کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین» (بقره/ ۱۸) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این براى پرهیزگاران کارى درست و شایسته است. و ادامه مى‏دهد: شما پنداشته‏اید که من بهره‏اى نداشته، از پدرم ارث نمى‏برم و هیچ رابطه و پیوندى بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه ۶۷ سوره انعام و آیه ۳۹ سوره هود مى‏فرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر مى‏دانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبه‏رو خواهید شد … «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادى را جایگاهى است و به زودى خواهید دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجه‏اى پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه‏کاران نوح، هم غرق مى‏شوید و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.

 

 

پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده‏اى این تخصیصِ بى‏جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفى کرده، آن‏گاه مى‏فرماید: «و یا آن که شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناترید؟»
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شکوه مى‏کند که «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِین» (آل‏عمران/۱۴۴)؛ محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرستاده کسى است که پیش از او نیز فرستادگانى آمده‏اند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمى‏گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانى به خداوند وارد نیاورده است و به زودى خداوند سپاس‏گزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمى‏آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالى که شما مرا مى‏بینید و صداى مرا مى‏شنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمى‏گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان‏کارى مردم و چشم‏پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَ هَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه/۱۳) مى‏فرماید: آیا با مردمى که پیمان‏هاى خود را شکسته و براى بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته‏اند نمى‏جنگید، با آن که جنگ را آغاز کرده‏اند؟ آیا از آنان مى‏ترسید با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کرده‏اید؟ (۱)

در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاه‏طلبى و تمایل به زندگى راحت را عامل این چرخش دانسته، مى‏فرماید:«إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم/۸) اگر شما و همه کسانى که در روى زمین زندگى مى‏کنند کافر شوید، بدانید که خداوند بى‏نیاز و ستوده است. و با خشم اظهار مى‏دارد: «این سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بى‏تابى و توان‏فرسایى من حکایت مى‏کردند

در این گفت‏وگو، حق‏خواهى و ادعاى مالکیت زمینى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوى و مادى اهل بیت علیهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گیرى مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این‏رو، قدرتمندترین و سرشناس‏ترین مخالفان به عنوان اولین مقابله‏گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند.

 


آنچه را شما انجام مى‏دهید پیش‏روى پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء/۲۲۷) و به زودى ستمکاران خواهند دانست به چه جایگاهى بازگشت مى‏کنند! و ادامه مى‏دهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیش ‏رویتان بیم مى‏داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات ۱۲۱ و ۱۲۲ سوره هود)؛ پس هر کارى مى‏خواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.

در این فراز از سخن، ابوبکر با دل‏جویى و آرامش تلاش مى‏کند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ مى‏گوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کرده‏ایم تا به وسیله آنها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن‏گاه در این تصمیم‏گیرى به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از این که نمى‏تواند خلاف دستور پیامبر کارى کند و باید این اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خویش پیش‏کش کرده، مى‏گوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار مى‏رود، هر دستورى که بفرمایید اجرا مى‏شود. آیا شما صلاح مى‏دانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عمل کنم؟

در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، مى‏فرماید: «سبحان الله! … هیچ‏گاه رسول خدا از کتاب خدا روى‏گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره‏هاى آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانه‏اى دروغین بر او بسته‏اید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى‏فرماید: «این کتاب خدا، که داورى دادگر است و بیان آن حل و فصل مى‏کند، مى‏فرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم/۶) و «وَ وَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل/۱۶) آن فرزند وارث من و آل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد.

بلکه کارهاى زشتتان بر دل‏هایتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هایتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتید و به چه وضع بدى گرفتار شده‏اید! به چیز بدى اشاره کرده‏اید و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده‏اید! به خدا سوگند! هنگامى که پرده‏ها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسى را تعیین و مقدار واجب و حتمى از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به‏ گونه‏اى واضح و روشن بیان داشته، بهانه‏جویى یاوه‏سرایى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیرى نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (یوسف/۱۸)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبیح) را برایتان با جلوه‏اى زیبا نمایش داده‏اند. و من بردبارى و صبرى نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف مى‏کنید، از خداوند کمک مى‏جویم

 

 

در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداخته‏اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بین خود و حضرت فرامى‏خواند.

حضرت در آخرین فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى‏فرماید: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زیانبار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفته‏اید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد/۲۴) آیا در قرآن اندیشه نمى‏کنند (نمى‏کنید) یا این که بر دل‏هایشان (دل‏هایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آیه ۱۴ مطفّفین)، بلکه کارهاى زشتتان بر دل‏هایتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هایتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتید و به چه وضع بدى گرفتار شده‏اید! به چیز بدى اشاره کرده‏اید و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده‏اید! به خدا سوگند! هنگامى که پرده‏ها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.

 

 

در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، مى‏فرماید: «سبحان الله! … هیچ‏گاه رسول خدا از کتاب خدا روى‏گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره‏هاى آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانه‏اى دروغین بر او بسته‏اید؟»
سپس در آخرین فرمایش‏هاى خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، مى‏فرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر/۴۷)؛ «وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر/۷۸)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمى‏کردید و به ذهنتان نمى‏آمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، به منزل برگشت. (۲)

در این گفت‏وگو، حق‏خواهى و ادعاى مالکیت زمینى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوى و مادى اهل بیت علیهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گیرى مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این‏رو، قدرتمندترین و سرشناس‏ترین مخالفان به عنوان اولین مقابله‏گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدین‏روى، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على علیه‏السلام و حق ارث خویش، باید به چیزى استناد کند که فصل‏الخطاب همه رویارویى‏ها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمى‏گزیند و این، هم به معناى اعلام یک رویارویى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مى‏نماید.

 

 

حضرت با خشم اظهار مى‏دارد: «این سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بى‏تابى و توان‏فرسایى من حکایت مى‏کردند … آنچه را شما انجام مى‏دهید پیش‏روى پروردگار است و او ناظر و بینا.علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلى از این خطبه، به رموز تفسیرى آن پرداخته، چگونگى تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مى‏نماید. وى در بخشى از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام، به صراحت در ارث‏گذارى آن دو استدلال مى‏کند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانى که مدت‏ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتى نهاده‏اند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دلیل بر معناى حقیقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معناى حقیقى لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نیز مى‏توانستند بدین‏گونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با این که آنان چنین پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگرى نیز موجود است که مى‏گوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(۳)

پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده‏اى این تخصیصِ بى‏جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفى کرده، آن‏گاه مى‏فرماید: «و یا آن که شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناترید؟»

سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مى‏فرماید: «… اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته‏اى: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، مى‏گوید: «وَ وَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل/ ۱۶) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیى بن زکریّا اشاره مى‏فرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم/ ۵ـ ۶)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشینى به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.با این پرسش توبیخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصى وجود مى‏داشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان مى‏کردند و نمى‏توان گفت که آنان نمى‏دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آن‏ حضرت کوتاهى کرده‏اند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیرى و کینه‏توزى و دشمنى بى‏جهت و بیهوده لازم مى‏آید که همگى اینها در مورد پیامبران الهى و جانشینانشان محال و ممتنع مى‏باشند

 

 

وى سپس نتیجه‏گیرى نموده، مى‏گوید: «براى حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایى هرچه تمام‏تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: “… یا این که مى‏گویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمى‏برند!” که مى‏خواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا مى‏کنید، تخصیص نمى‏خورد، مگر این که بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: “اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمى‏برند.” استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامى لب مى‏گشایید و چنین جمله‏اى را خواهید گفت؟ آیا مى‏توانید بگویید که من از امّت اسلامى نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى‏آیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته‏اید، حجت و دلیلى دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(۴)

 

 

علاّمه امینى نیز در تحلیلى از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیرى نموده‏اند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنان ‏که اهل سنّت انجام داده‏اند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمى‏رسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسى و در چه جایى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان‏گونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزینش و اختیار الهى ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیرى است و مربوط به کسى مى‏شود که خود را در معرض آن قرار دهد.

به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مى‏رسید مى‏توانست شما را نابود کند، جرعه‏اى براى هر تشنه و طعمه‏اى براى هر گرسنه و آتش‏گیره هر شعله‏اى بودید، زیر پاى دیگران له شده بودید، آب‏هاى گندیده مى‏آشامیدید و برگ درختان مى‏چیدید، ذلیل و توسرى خور بودید.علاوه بر این، زکریّا علیه‏السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.

وى در ادامه مى‏گوید: «نکته دیگر این که شرط کرد که این ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»،(مریم/۶) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگى‏هاى نفسانى و ملکات روحى هیچ‏گاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بى‏معنا و بیهوده است.

و اما این که حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء/۱۱)؛ «وَ أُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ الله» (انفال/۷۵)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره/۱۸۰)

 

 

قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمى‏توان تخصیص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمى‏تواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(۵)

ابن ابى الحدید نیز ضمن ذکر روایاتى مى‏نویسد: «مردم مى‏پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(۶)

 

علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نیز داشت که مربوط به خمس غنایمى بود که پس از پیامبر حادث مى‏گردیدند؛ چون ابوبکر، همان‏گونه که خمس اهل بیت علیهم‏السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنایمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آنها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(۷)

 

 

منبع:پرسمان


پینوشتها:

۱- علاّمه مجلسى ذیل این بخش از خطبه مى‏فرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانى نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمان‏شکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى‏دهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالى مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله “بنى‏بکر” را علیه “خزاعه” یارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در “دارالندوه” گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن‏ها را راهنمایى کرد … .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمان‏شکنى را از این زمان شروع کردند.

اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمى که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همان‏هایى هستند که در آیه شریفه از آنان نام‏برده شده است که در این صورت، بیان‏کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همان‏گونه که خداوند قتال با پیمان‏شکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهم‏السلام است و مقصود از پیمان‏شکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹٫)

۲- قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَهٌ لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ

انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ و اِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا

و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلهٌ عِند الالهِ على الاَدنَینِ مقتربٌ

اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ

تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ

و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به علیک تُنْزَلُ مِن ذِى‏العزَّهِ الکُتُبِ

و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ

فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ

انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَریّهِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.

  1. سیّد شرف‏الدین عاملى، النص و الاجتهاد، ص ۱۰۳ـ ۱۰۹.
  2. همان.
  3. عبدالحسین احمد الامینى النجفى، الغدیر فى الکتاب و السنّه و الادب، بیروت، دارالکتب العربى، ۱۳۹۷ ق، ج ۷، ص ۱۹۰ـ ۱۹۷.
  4. ابن ابى الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۰ـ ۲۳۱.
  5. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسه علمیه عن الدلائل، مرتضى الحکمى، قاهره، دارالعلم، ۱۳۹۶، ج ۳، ص ۷۵.