یادم می‌آید روزی در مسجد امام حسین (علیه السّلام) که در آن زمان روحانی جلیل القدری به نام «شیخ محمد» نماز اقامه می‌کرد. در صف سوم نماز ایستاده بودم تا در دریای زلال جماعت عاشقان الله شنا کنم و از گناهان خود را برهانم. در رکعت دوم نماز بودیم که همه دست‌ها را بلند کرده بودیم تا از معبود خود طلب آمرزش کنیم. هر کس چیزی از خدای خود می‌خواست، یکی آمرزش گناهان، یکی روزی حلال، یکی سلامتی و تندرستی، یکی… اما در کنار من جوانی خوش سیما با لباسی به قول ما چریکی ایستاده بود و در قنوت خود با خدای مهربان، با حالی وصف ناشدنی تکرار می‌کرد: «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»؛ او کسی نبود جز شهید مجید خزایی…


رسم خوبان ۲۲ – شوق شهادت، ص ۶۱٫ / تا ساحل سپید سعادت، ص ۸۲٫