آموزه های توحیدی نهج البلاغه را شاید بتوان اعجاب انگیزترین بحث های آن دانست، بدون مبالغه این بحث ها با توجه به مجموع شرایط پدیدآمدن آنها در حدّ اعجاز است.[۱]

معارف توحیدی و خداشناسی نهج البلاغه متنوع و گوناگون است، بخشی از آنها به مطالعه در آفریده ها و آثار صنع و حکمت الهی می‌ پردازد که برای عموم مردم قابل فهم است؛ اما دقت و ظرافت های مطرح شده در نهج البلاغه به ویژه در قرن های گذشته، نشان دهنده گسترش علم امام(علیه السلام) و اهمیت موضوع دارد. به عنوان مثال در نهج البلاغه نظام کلّی آسمان و زمین را مطرح می‌ کند و گاهی موجود خاصی مثل «خفاش»[۲] یا «طاووس»[۳]یا «مورچه»[۴] یا «ملخ»[۵] را مورد مطالعه قرار می‌ دهد و شگفتی های آفرینش و تدبیر الهی در مورد آنها را بیان می‌ کند.

آنچه در این‌گونه خطبه ها مهم است، رویکرد «خلقت» محور در تفسیر و بیان شگفتی های جهان است. به گونه ای که زیبایی های آفریده و آفریننده در آن نمایان می‌ شود و محبت و معرفت هرچه بیشتر به خداوند را در دل و جان مخاطبان پرورش می‌ دهد، در حالی‌که ‌بیشتر دانشمندان زیست‌شناسی رویکرد «طبیعت» محور در تفسیر و توضیح پدیده ها دارند و تنها به نگاه زمینی انسان توجه دارند و از نگاه آسمانی و ملکوتی بهره ای ندارند. در این نگاه پیوندی میان پدیده و پدیدآورنده و خداوند جهانیان برقرار نمی‌ شود و تحلیل ها ناقص و بریده است.

شایان ذکر است که بیشتر معارف توحیدی نهج البلاغه بحث های تعقلی و فلسفی است، اوج فوق العاده نهج البلاغه در این بحث ها نمایان است.

«نامحدود و نامتناهی» بودن حق تعالی و احاطه ذاتی و قیومی او[۶]، از معارف بلندی است که امام علی(علیه السلام) درباره آن سخن رانده است، به طوری که، نه پیش از او و نه بعد از او کسی به او نرسیده است.[۷]

در این مجال نمی‌ شود به همه مباحث ژرف توحیدی نهج البلاغه پرداخت اما در حد آشنایی اجمالی به برخی از آنها اشاره می‌ شود:

ذات حق تعالی

در نهج البلاغه درباره ذات خداوند و این‌که او چیست و چه تعریفی دارد مطالب زیادی بیان شده است؛ ولی همه این مطالب در اطراف یک نکته محوری دور می‌ زند و آن این‌که ذات خداوند وجودی بی حدّو نهایت و هستی مطلق است:

«لا یشمل بحدٍّ و لا یحسب بعدٍّ»؛ «حدّی او را در بر نگیرد و با شماره به حساب در نیاید».

او ذاتی است محدودیت ناپذیر و بی مرز، هر موجودی از موجودات حدّ و مرز و نهایتی دارد ولی ذات حق حدّ و مرز ندارد. او با همه چیز است ولی در هیچ چیز نیست. او از هر گونه کیفیت و چگونگی و تشبیه و تمثیل منزه است؛ زیرا همه اینها اوصافِ یک موجود محدود و ناقص است؛ امام علی(علیه السلام) به زیبایی در این باره می‌ فرمایند:

«مع کلِّ شییءٍ لا بمقارَنه، و غیر کلِّ شییءٍ لا بمزایلهٍ»؛[۸] «خداوند با هر چیزی هست بی آن که با آن مقارن و مجاور باشد، و با هر چیزی مغایر است بی آن که از آن جدا باشد».

امام(علیه السلام) در جای دیگر می‌ فرمایند:

«و لا یقال له حدّ و لا نهایه… لیس فی الأشیاء بوالجٍ و لا عنها بِخارج»[۹]؛ «خداوند نه حدّی دارد و نه نهایتی، نه داخل در اشیاست و نه بیرون از آنها».

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخنانی دیگر[۱۰] درباره نامتناهی بودن هستی و کمالات خداوند می‌ فرمایند:

«الّذی لیس لصفته حدٌّ محدود، و لا نعتٌ موجودٌ، و لا وقتٌ معدود، و لا أجلٌ ممدودٌ»؛[۱۱] «خداوندی که صفتش را نهایتی نیست و به تعریف نیاید، و به وصف در نیاید، و در وقت و زمان نگنجد، و آن را سرآمدی نباشد.»

مطلب دیگر «بساطت مطلق» و نفی هر گونه تجزیه پذیری و سلب هر گونه مغایرت صفات خداوند با ذات اوست:

امام علی(علیه السلام) در این باره می‌ فرمایند:

۱ – «کذب العادلون بک إذْ شَبَّهوک بأَصنامهم و نحلوک حلیهَ المخلوقین بأَوهامهم، و جزّأوکَ تجزیهَ المجسّمات بخواطرهم، و قَدَّروک علی الخلقه المختلفهِ القُوی، بقرائحِ عقولهم»؛[۱۲] «آنان که غیر تو را با تو همانند می‌ دانستند دروغ گفتند، هنگامی که تو را به بت هایشان تشبیه کردند، و با اوهام خود زیور مخلوقات را بر تو بستند و با تصورات (بی پایه خود) تو را همچون اجسام جزء جزء و تجزیه پذیر دانستند و با عقلِ ناقص خویش تو را با مخلوقات که ترکیبی از قوای گوناگون اند سنجیدند.»

اوّلیت حق تعالی در عین آخریت او

«الحمدُ للّه الأوّل قبلَ کلِّ أوّل، و الآخر بعدَ کلِّ آخرٍ؛ و بأوّلیته وَجَبَ أن لا أَوّلَ له، وَ بآخریّته وَجَبَ أن لا آخِرَ له»؛[۱۳] «سپاس خدایی را که اوّل است پیش از هر اوّل، و آخر است پس از هر آخر، اوّلیت مطلق او واجب ساخته که اوّلی نداشته باشد؛ و آخریت مطلق او واجب نموده که آخری نداشته باشد.»

علامه جعفری می‌ فرماید: «بدون تردید اگر ما خداوند را مانند دو نقطه آغاز و انجام یک امتداد یا سلسله هستی قرار بدهیم آن ذات نامتناهی را محدود و متعین کرده‌ایم زیرا وسط هر سلسله ای غیر از آغاز و پایان آن خواهد بود و وجود خداوند در برگیرنده وسط سلسله نخواهد بود و این یعنی محدودیت و نقص»[۱۴]

علامه طباطبایی در تفسیر آیه سوم سوره مبارکه حدید که می‌ فرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»؛ اوّلیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت خداوند را این‌گونه تبیین می‌ کنند:

اوّلیت خدای متعال و آخریتش و همچنین ظهور و بطونش زمانی و مکانی نیست، و چنین نیست که در ظرف زمان اوّل و آخر باشد وگرنه باید خود خداوند جلوتر از زمان نباشد و از زمانی و مکانی بودن منزّه نباشد و حال آن که منزّه از آن است؛ چون خالق زمان و مکان و محیط به تمامی موجودات است، بلکه منظور از اوّلیت و آخریت و همچنین ظاهر و باطن بودنش این است که: او محیط به تمام اشیاء است، به هر نحوی که شما اشیاء را فرض بکنید. بنابراین، این اسماء چهارگانه یعنی «اوّل»، «آخر»، «ظاهر» و «باطن» چهار شاخه از نام «محیط» است، و اسم محیط هم شاخه ای از قدرت بی نهایت اوست چون قدرتش محیط به هر چیز است»[۱۵]

ظاهر بودن خداوند در عین باطن بودن او

امام علی(علیه السلام) در مورد صفت ظهور و بطون خداوند و ظاهر بودن او در عین باطن بودنش، می‌ فرماید:

«وَ لا یجِّنُه البطونُ عن الظّهور، و لا یقطعه الظّهورُ عن البطون، قَرُبَ فنأی، و علا فدنا و ظَهَر فَبَطَن، و بَطَن فَعَلَن»؛[۱۶] «نهان بودنش ظهور و آشکاری اش را نمی‌ پوشاند، و عیان بودنش او را از نهان بودنش جدا نمی‌ سازد، در عین نزدیکی دور از دسترس است، و در عین بلندی به همگان نزدیک است. آشکار است و نهان، پنهان است و عیان»

یعنی خداوند هم پیداست و هم پنهان، او در ذات خود پیداست، اما از حواس انسان پنهان است، پنهانی او از حواس انسان از جهت محدودیت حواس است. زیرا حواس ما به حکم محدودیتی که دارد تنها قادر است موجودات مقید و محدود به زمان و مکان را در خود منعکس کند. در حالی که ذات حق تعالی، هیچ مکان و زمانی او را محدود نمی‌ کند.[۱۷]

وحدت خداوند وحدت عددی نیست

یکی از آموزه های بلند توحیدی در نهج البلاغه این است که وحدت و یکتایی ذات اقدس خداوند وحدت عددی نیست. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این باره می‌ فرمایند:

– «الأحد لا بتأویلِ عدد»[۱۸]؛ «خداوند یکتاست نه از روی شمار»

– «لا یشمل بحدٍّ و لا یحسب بعدٍّ»؛[۱۹] «خداوند نه در حدّی در آید و نه در شمار آید»

– «مَن أشارَ الیه فقد حدَّه و مَن حدَّه فقد عَدَّه»؛[۲۰] «هر کس بدو اشاره کند او را محدود ساخته است و هر کس او را محدود سازد او را تحت شمارش در آورده است».

– «کلّ مسمّی بالوحده غیره قلیل»؛‌ »هر چه را واحد نامند کم است و اندک»

در توضیح «وحدت عددی» باید گفت وحدت عددی یعنی وحدت چیزی که فرض تکرار وجود در او ممکن باشد و به بیان دیگر تکرارپذیر باشد. ولی اگر وجود چیزی به گونه ای باشد که فرض تکرار در او ممکن نیست یعنی به خاطر نامحدود و نامتناهی بودن تکرارناپذیر باشد آن را «وحدت غیر عددی» یا به تعبیر فلسفی «وحدت حقه حقیقیه» گویند. این وحدت در مقابل دو بودن و کثرت قرار نمی‌ گیرد و معنای این‌که او یکی است آن است که دوم برای او فرض نمی‌ شود.

این مسأله که وحدت حق تعالی وحدت عددی نیست از اندیشه های بکر و عالی اسلامی است و در هیچ مکتب فکری دیگر سابقه ندارد، خود فلاسفه اسلامی تدریجاً بر اثر تدبّر در متون اصیل اسلامی به ویژه سخنان علی(علیه السلام) به عمق این اندیشه پی بردند و آن را رسماً در فلسفه الهی وارد کردند. در کلمات فلاسفه قدیم مانند فارابی و ابن سینا اثری از این اندیشه لطیف دیده نمی‌ شود.[۲۱]

به عبارت دیگر «واحد» که طبق روایات بر خداوند صادق و ثابت است عبارت است از آن که کسی بگوید: «هو واحدٌ لیس له فی الأشیاء شَبَهٌ» خدا واحد است یعنی در میان اشیا شبیه و نظیری ندارد. آری پروردگار این چنین است. و قسم دیگر آن که کسی بگوید: «إنّه عزّوجلّ أحدی المعنی» یعنی خداوند بسیط است و نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم انـقسام نمی‌ پذیرد و این چنین است پروردگار ما عزّوجلّ.[۲۲]

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۳۵٫

[۲] – خطبه ۱۵۵٫

[۳] – خطبه ۱۶۵٫

[۴] – خطبه ۱۸۵٫

[۵] – همان.

[۶] – خطبه ۱۸۶و ۳۸۸٫

[۷] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۳۷؛ مراجعه شود به خطبه ۱۸۶ نهج‌البلاغه.

[۸] – نهج‌البلاغه، خطبه ۱، ص ۲٫

[۹] – خطبه ۱۸۶، ص ۳۸۶٫

[۱۰] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۸۹٫

[۱۱] – خطبه اوّل، ص ۲٫

[۱۲] – خطبه ۹۱، ص ۱۴۶٫

[۱۳] – خطبه ۱۰۱، ص ۱۷۸، همچنین خطبه های ۸۵، ۹۱، ۹۴، ۱۵۲و ۱۸۶٫

[۱۴] – ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، محمدتقی جعفری، ج ۱۸، ‌ص ۹۲ و ۹۳٫

[۱۵] – تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۹، ص ۱۴۵٫

[۱۶] – خطبه ۱۹۵، ص ۴۴۶٫

[۱۷] – سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری، ص ۸۲٫

[۱۸] – خطبه ۱۵۲٫

[۱۹] – خطبه ۱۸۶، ص ۳۸۶٫

[۲۰] – خطبه ۱٫

[۲۱] – سیری در نهج‌البلاغه، مطهری، ص ۷۹٫

[۲۲] – التوحید، شیخ صدوق، ترجمه محمد علی سلطانی، ص ۹۰، باب معنی الواحد و التوحید و الموحّد.