واژه «حق» دارای کاربردهای گوناگونی است؛ گاهی حق در مورد هستی و امور خارجی به کار می‌ رود؛ نقطه مقابل آن انکار و نفی واقعیت و ثبوت خارجی است؛ این معنای از حق در واقع کاربرد تکوینی «حق» است.

اما گاهی «حق» در امور اعتباری و ارزشی به کار می‌ رود نظیر «حق حیات»؛ «حق آزادی و امنیت»، «حقوق بشر» در این موارد، نظر به یک امر وضعی و قرار دادی و اعتباری است که در پرتو آن حقی را برای کسی ثابت می‌ کنیم و در مقابل هم فرد دیگری است که این حق علیه او اعتبار می‌ شود.

به همین دلیل در همه مواردی که «حق» را در امور اجتماعی و روابط انسان ها با یکدیگر به کار می‌ بریم، حق و تکلیف با هم تلازم دارند. یعنی به همراه اثبات کردن حقی به سود یک نفر، تکلیف و وظیفه ای برای فرد دیگری اثبات می‌ شود.

به بیان دیگر در امور اجتماعی و روابط انسانی هیچ گاه حق از تکلیف جدا نمی‌ شود، و این دو، دو روی یک سکه اند. یعنی حق همیشه دو طرف دارد: یکی کسی که حق برای او و به نفع اوست که اصطلاحاً «مَن له الحق» نامیده می‌ شود؛ و دیگری کسی که حق بر عهده او گذاشته می‌ شود و از او خواسته می‌ شود تکلیفی را انجام دهد که به او «مَن علیه الحق» گفته می‌ شود.[۱] قرآن کریم درباره تلازم و همدوشی حق و تکلیف می‌ فرماید:

«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»؛[۲] «و برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده است»

یعنی زنان در برابر حقوق و منافعی که از شوهر خود بهره‌مند می‌ شوند مانند حق نفقه، دارای تکالیف و وظایفی در مقابل همسر خود هستند، بنابراین هر کجا سخن از حقّ و منفعت است؛ پای وظیفه و تکلیف نیز در میان است. اگر کسی «رساله الحقوق» امام سجاد(علیه السلام) را مطالعه کند؛ تمام این حقوق و تکالیف نسبت به همه حتی اعضاء و جوارح انسان به خوبی تبیین شده است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هنگامی که سخن از حقوق متقابل شهروندان و کارگزاران مطرح می‌ کنند، تلازم و پیوند میان حق و تکلیف را به زیبایی این‌گونه بیان می‌ کنند:

«و لکم علیَّ من الحقّ مثلُ الّذی لی علیکم، فالحقّ أوسعُ الأشیاء فی التّواصف و أضیقُها فی التّناصف. لا یجری لأحدٍ اِلاّ جری علیه، و لا یجری علیه اِلاّ جری له»؛[۳] «شما مردم نیز حقی مانند حقی که من بر شما دارم، بر عهده من دارید. حق در مقام توصیف گسترده ترین چیزها، و در هنگام عملِ منصفانه تنگ ترین چیزهاست. حق چیزی است که به نفع کسی جریان نمی‌ یابد جز آن‌که [روزی دیگر] بر زیان او جاری می‌ شود، و نیز بر زیان کسی جریان نمی‌ یابد جز آن‌که [روزی دیگر] به سود او جاری می‌ گردد».

امام(علیه السلام) در ادامه بیان می‌ کنند که بزرگ ترین حقی را که خدای سبحان واجب کرد حق زمام‌دار و حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است. این حقی است الزامی که خداوند سبحان بر هر یک از ایشان نسبت به دیگری واجب نموده است.

سپس امام(علیه السلام) به آثار و پیامدهای نیک وظیفه شناسی و ادای حقوق متقابل مردم و حاکمان می‌ پردازند:

«فَجَعلها نظاماً لِاُلفتِهم، و عزّاً لدینهم، فلیست تَصلُحُ الرّعیه الّا بصلاح الوُلاه و لاتصلُحُ الوُلاه الّا بأستقامه الرّعیه، فأذا أدّت الرعیه إلی الوالی حقّه و أدّی الوالی إلیها حقّها عزّ الحقُّ بینهم، و قامت مناهجُ الدّین، و اعتدلت معالمُ العدلِ و جرت علی أذلالها السُّنن، فَصلح بذلک الزّمان، و طُمع فی بقاء الدّوله و یئسَت مطامعُ الأعداء»؛[۴]‌ «خداوند این فریضه [حقوق متقابل مردم و حکمرانان] را موجب برقراری پیوند و الفت میان آنها و عزّت دین‌شان قرار داده است. بنابراین امور مردم هرگز اصلاح نمی‌ شود مگر با اصلاح زمام‌داران و حاکمان، و امور حاکمان اصلاح نمی‌ گردد مگر با استقامت مردم و قرار گرفتن آنها در مسیر صحیح و مستقیم. پس هنگامی که مردم حق حاکم را ادا کردند، و حاکم نیز حق مردم را ادا نمود حق میان ایشان عزیز شود، و راه های روشن دین برپا، و نشانه های عدالت استوار گردد، و سنت ها در مجرای صحیح خود جریان یابد. در نتیجه [اوضاع و احوال] زمان اصلاح گردد، و به بقای دولت امید رود، و طمع های دشمنان به یأس مبدّل گردد.»

سپس امام علی(علیه السلام) به بیان آثار و پیامدهای نامطلوب وظیفه ناشناسی مردم و حکمرانان و تخلّف کردن آنها از انجام تکالیف خود پرداخته و هفت اثر منفی را بر می‌ شمرند:

«اما اگر مردم بر حاکم بشورند و چیره شوند، یا حاکم بر مردم ستم ورزد، در این هنگام اختلاف کلمه پدید آید، و نشانه های ظلم و تجاوز آشکار شود، و فریب کاری در دین رواج یابد، و راه های روشن سنت ها رها گردد. در این هنگام است که از روی هوا و هوس عمل شود، و احکام خدا تعطیل گردد، و بیماری ها و رذایل اخلاقی فزونی یابد در چنین شرایطی دیگر مردم نترسند که حقی بزرگ فروگذار شود، یا باطلی بزرگ انجام گیرد. در این هنگام نیکوکاران ذلیل، و اشرار عزیز شوند، و مجازات های خداوند در حق بندگان بزرگ گردد.»[۵]

امیرمؤمنان در فراز دیگری از نهج البلاغه «حقوق متقابل مردم و رهبری» را این‌گونه بیان می‌ فرمایند:

«أیها الناس، إنّ لی علیکم حقّاً، و لکم علیَّ حقٌ: فأمّا حقّکم علیَّ فالنصیحه لکم، و توفیر فیئکم علیکم، و تعلیمکم کیلا تجهلوا، و تأدیبُکُم کیما تعلموا. و أمّا حقّی علیکم فالوَفاء بالبیعه، و النصیحه فی المشهدِ و المغیب، و الأجابهُ حینَ أدعوکُم، و الطّاعه حین آمرُکم»؛[۶]‌ «ای مردم! من بر شما حقی دارم، و شما نیز بر من حقی دارید. اما حق شما بر من آن است که نصیحت کننده و خیرخواهتان باشم، و غنیمت و حقوق شما را به تمامی به شما بدهم، و شما را تعلیم و آموزش دهم تا ناآگاه نباشید، و تربیت کنم تا بدانید. اما حق من بر شما آن است که به بیعت خود وفادار باشید، در پنهان و آشکار خیرخواه من باشید، هر گاه شما را می‌ خوانم، اجابت کنید، و هر گاه فرمان می‌ دهم اطاعت کنید».

در این منشور حکومتی امام(علیه السلام) نخست حقوق مردم و تکالیف خود را برمی شمرد و سپس حقوق خود و تکالیف مردم را ذکر می‌ کنند تا این نکته را بفهمانند که حکومت علوی از خودکامگی و استبداد دور بوده و حکومتی است مردمی و در خدمت منافع مادی و معنوی مردم.

دیگر نکته آن است که امام علی(علیه السلام) «نصیحت و خیرخواهی» را هم از حقوق مردم و هم از تکالیف آنها بر شمرده اند. هم زمام دار و حکم ران بایستی خیرخواه و خالص برای مردم باشد و هم توده های مردم بایستی در آشکار و نهان خیرخواه و خالص برای رهبری باشند. خیرخواهی حاکم بر مردم همان برنامه‌ریزی و تدبیر صحیح و جامعی است که همه منافع مردم را تأمین کند.[۷]

دیگر آن که مردم دو گونه حقوق بر عهده کارگزاران دارند؛ یکی «حقوق مادی» و دیگری «حقوق معنوی» است. حقوق مادی همان تقسیم عادلانه بیت المال و امکانات و سرمایه های ملی است، و حقوق معنوی عبارت است از: خیرخواهی مردم، تعلیم و آموزش و رفع جهل و بی سوادی، توجه به امر پرورش و تهذیب اخلاق و رشد معنوی افراد جامعه.[۸]

اگر چه تعلیم و تربیت افراد جامعه از وظایف حکومت و کارگزاران است؛ ولی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) شایسته ترین فرد به آموزش و تربیت خود کارگزاران هستند:

«مَن نصب نفسَه للنّاس إماماً فلیبدأ بتعلیم نفسِه قبل تعلیم غیره، ولْیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و مُعلّم نفسِه و مؤدّبُها أحقّ بالأجلالِ من معلّم النّاس و مُؤدِّبهم»؛[۹] «آن که خود را پیشوای مردم قرار داد، باید پیش از آن‌که دیگران را [ادب] بیاموزد، خود را تعلیم دهد، و باید پیش از آن که با زبانش تربیت کند، با کردارش فرهیختگی را تعلیم دهد. آن‌که خویش را دانش و ادب می‌ آموزد به تعظیم و تکریم سزاوارتر است از کسی که فقط دیگران را دانش و ادب می‌ آموزد».

از دیگر حقوق شهروندی که بر عهده حکمرانان است فراهم نمودن امنیت در زمینه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است.

امام علی(علیه السلام) در پاسخ به کج فهمی خوارج که می‌ گفتند: «هیچ حکمی جز برای خدا نیست» فرمودند:

 «این سخن حقی است که از آن باطلی قصد شده، آری حکمی جز برای خدا نیست، ولی اینان می‌ گویند: زمامداری و حکومت جز برای خدا نیست. در حالی که مردم ناچارند حاکمی داشته باشند، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود بپردازد، و کافر از متاع دنیا برخوردار گردد، و خداوند زمان هر یک را به سر آورد و توسط آن حاکم غنائم جمع آوری گردد، و با دشمن پیکار شود، و راه ها ایمنی یابد و حقّ ضعیف از قوی ستانده شود، تا نیکوکار در آسایش به سر برد و از شرّ مردم بدکار در امان باشد.»[۱۰]

یکی دیگر از حقوق مهم شهروندی پیاده نمودن عدالت اجتماعی است؛ امیرمؤمنان که خود جلوه عدل الهی است، در سخنان خود بسیار بر این موضوع تأکید می‌ نمایند؛ ایشان به مالک اشتر چنین توصیه می‌ کنند:

«و لیکن أحبّ الأمور إلیک أوسَطَها فی الحقّ و أعمّها فی العدل، و أجمعها لرضا الرّعیه، فأنّ سُخط العامّه یجحفُ برضا الخاصّه، و إنّ سخط الخاصّه یغتفرُ مع رضا العامّه»؛[۱۱] «باید محبوب ترین کارها نزد تو کاری باشد که به حق نزدیک تر، و در عدالت فراگیرتر، و خشنودی مردم را شامل تر باشد، زیرا خشم توده های مردم خشنودی خواص را از بین می‌ برد، و خشم خواص در صورتِ خشنود بودن توده های مردم، اهمیتی ندارد».

محبوب ترین تصمیم ها و برنامه ها و عملکردها، نزدیک ترین آنها بامعیار حق و عدالت و کسب رضایت عمومی افراد است؛ نه این‌که کارگزار تنها به یک اقلیت خواص اهتمام ویژه بورزد و اکثریت توده های مردم را ناراضی و ناامید رها کند.

یکی از نمونه های بارز عدالت اجتماعی و تکالیف کارگزاران از نظرگاه امام علی(علیه السلام) احسان و نیکی به مردم و سبک کردن هزینه های زندگی و کاستن از بار رنج مردم و اجبار نکردن آنها به کاری است که بر عهده آنها نیست.[۱۲] امام(علیه السلام) بر پایی عدالت را مایه چشم روشنی حکمرانان می‌ دانند و می‌ فرمایند:

«و إنّ أفضل قرّه عین الولاهِ إستقامه العدل فی البلاد، و ظهور مودّه الرّعیه»؛[۱۳] «برترین چیزی که مایه چشم روشنی حاکمان می‌ شود برپایی عدالت در شهرها، و ظهور محبت مردم جامعه است».

روش و سیره حکومت‌داری امام علی(علیه السلام) و سخت‌گیری شدید ایشان در اجراء عدالت در نهج البلاغه بسیار برجسته است؛ در آغاز حکومت خود درباره زمین هایی که عثمان خلیفه سوم از بیت المال به دیگران بخشیده بود می‌ فرمایند:

«به خدا سوگند اگر آن زمین ها و املاک را بیابم که مهریه زنان شده یا با آن کنیز خریده اند، آن را به بیت المال باز می‌ گردانم، زیرا با عدالت گشایش حاصل می‌ شود، و کسی که عدالت بر او دشوار آید، ستم برایش دشوارتر خواهد بود».[۱۴]

یعنی کسی که روش عادلانه و عدالت محور را بر نتابد؛ به طریق اولی هرگز شیوه ستمگرانه ظلم محور را بر نخواهد تابید. هنگامی که برخی از سران و بزرگان، امام علی(علیه السلام) را توبیخ کردند که چرا بیت المال را به طور مساوی میان مردم تقسیم می‌ کند و سابقه شرافت و بزرگی افراد را در نظر نمی‌ گیرد و همچون معاویه بذل و بخشش نمی‌ کند، امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند:

«آیا به من فرمان می‌ دهید که با ستم کردن به کسانی‌که حاکم آنها شده ام، برای خود پیروزی بجویم؟ به خدا قسم، تا زنده ام و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می‌ کنند، به چنین کاری دست نمی‌ زنم. اگر مالِ خودم بود آن را به طور مساوی تقسیم می‌ کردم، تا چه رسد به این اموال که از آن خداوند است. بدانید که پرداخت مال به کسی که استحقاق ندارد تبذیر و اسراف است»[۱۵]

آری اوج عدالت علی(علیه السلام) را بایستی در ژرفای این فراز از نهج البلاغه جستجو نمود:

«و الله لو أعطیتُ الأقالیم السّبعه بما تحتَ أفلاکها، علی أن أعصی الله فی نملهٍ أسلُبُها جلبَ شعیرهٍ ما فعلتُه، و إنّ دنیاکم عندی لأهونُ من ورقهٍ فی فم جرادهٍ تقضمها»؛[۱۶]‌ «به خدا سوگند اگر هفت اقلیم عالم را با آنچه زیر آسمان های آن است به من دهند، تا خداوند را به اندازه ربودن پوست جُوی از دهان مورچه ای معصیت کنم چنین نخواهم کرد. دنیای شما در نظر من از برگی که یک ملخ آن را در دهان خود می‌ جود بی ارزش تر است.»

در پایان به نکته مهمی اشاره می‌ شود و آن این‌که از دیدگاه امام علی(علیه السلام) سه عامل مهم باعث تضییع و پایمال شدن حقوق می‌ شود:

۱ – پیروی از هوا و هوس و تمایلات نفسانی

«فأمّا اتّباع الهَوی فیصُدُّ عن الحقّ»؛[۱۷] «پیروی از هوای نفس، آدمی را از پیمودن راه حق باز می‌ دارد»

۲ – سستی ورزیدن

«من أطاع التّوانی ضیَّع الحقوقَ»؛[۱۸] «آن که سستی بر وجودش حاکم گردد حقوق دیگران را تباه می‌ سازد».

۳ – رشوه خواری

«و لا الْمرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق»؛[۱۹] «و نباید در حکومت و زمامداری رشوه خوار باشد تا حقوق مردم را ضایع کند».

وجود رشوه خوار در پست های حکومتی باعث تضییع حقوق مردم شده و حق به حق دار نمی‌ رسد.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – نظریه حقوقی اسلام، محمد تقی مصباح یزدی، ج ۱، ص ۷۹، ۸۰٫

[۲] – بقره، آیه ۲۲۸٫

[۳] – خطبه ۲۱۶، ص ۴۸۴؛ این خطبه از زیباترین خطبه هایی است که حقوق شهروند و حقوق متقابل مردم و حاکمان به طور حکیمانه و دقیق بیان شده است.

[۴] – همان.

[۵] – همان.

[۶] – خطبه ۳۴، ص ۶۴٫

[۷] – پیام امام(علیه السلام)، مکارم، ج ۲، ص ۳۴۵٫

[۸] – نظریه حقوقی اسلام، مصباح یزدی، ج ۲، ص ۳۰٫

[۹] – کلمات قصار ۷۳، ص ۷۲۴٫

[۱۰] – خطبه ۴۰، ص ۷۲٫

[۱۱] – نامه ۵۳، ص ۶۳۴٫

[۱۲] – «و اعلم أنّه لیس شییءٌ بأدعی إلی حُسن ظنّ راعٍ برعیته من إحسانه إلیهم و تخفیفه المؤونات علیهم، و ترک استکراهه إیاهم علی ما لیس له قِبلهم» نامه ۵۳، ص ۶۳۶٫

[۱۳] – نامه ۵۳، ص ۶۴۰٫

[۱۴] – خطبه ۱۵، ص ۳۲٫

[۱۵] – خطبه ۱۲۶، ص ۲۴۰٫

[۱۶] – خطبه ۲۲۴؛ ص ۵۰۸؛ در همین خطبه است که امام(علیه السلام) جریان آمدن برادرشان عقیل نزد خود و درخواست از بیت المال را نقل نموده و پاسخ امام(علیه السلام) با آهن گداخته را بیان می‌ کند.

[۱۷] – خطبه ۴۲، ص ۷۴٫

[۱۸] – کلمات قصار ۲۳۹، ص ۸۰۸٫

[۱۹] – خطبه ۱۳۱، ص ۲۵۰٫