«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللهُ ظُهورَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینِ إلَی یَومِ الدّینِ».

میلاد مسعود حضرت ابا ابراهیم، باب الحوائج، موسی بن جعفر سلام الله علیه را به محضر شریف امام زمان عجّل الله فرجه و به شما عزیزان و بزرگواران تبریک می‌گویم.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (1)

دهه‌ی ولایت

مسئله‌ی امامت که حالا دهه‌ی ولایت و امامت که از روز عید قربان که روز امامت حضرت ابراهیم بود، آخرین امتحان آن روز انجام شد، «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»،[۲] این تاج بر سر حضرت ابراهیم علیه السّلام گذاشته شد و ایّام بین روز عید قربان تا امروز که روز بیستم بود، این دهه را دهه‌ی ولایت نامیده‌اند ولی به مناسبت مباهله، باید این ایّام فرهنگ‌ساز مجرای نور را، این سفر إلی الله را با همین آهنگ إن‌شاءالله تا مباهله ادامه داد.

امشب هم به تناسب میلاد مسعود حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام و به مناسبت دهه‌ی ولایت، چند نکته در راجع به امامت و ولایت به حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام، خدمت شما تقدیم می‌داریم. برای دستیابی به اخلاص إن‌شاءالله خدا از گوینده و شنونده قبول کند و این مجلس، ذخیره‌ی آخرت ما باشد.

آیاتی که به طور کلّی امامت را در آیینه‌ی وحی مشخّص نموده است که این امامت همان حکومت خدا است، تجلّی حق تعالی در میان بشر است و هدایت موجودات به سوی مقصد اعلی است. یکی از آیات در مورد ابراهیم علیه السّلام بود که بیان کردیم «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»، گفتیم که باید ظرفیت تعبّدی امام باید در حدّی باشد که آوارگی همسر و فرزند خود را، بردن فرزند بی‌گناه خود به قربانگاه و رفتن خود به کام آتش را بدون و اعتراض و بهانه‌گیری بپذیرد و این را برای خود فرصت تلقّی کند. «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»،[۳] در وجود او هضم شده باشد، مطلقاً در برابر دستور خدا برای او منیّت پیش نیاید. حاکمیت خدا در وجود او بدون قید و شرط محقّق شده باشد.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (2)

قلب قرآن، سوره‌ی مبارکه‌ی یس

راجع به امامت حضرت ابراهیم دو نکته به نظر می‌رسد؛ یکی مسئله‌ی رؤیت ملکوت است، یکی هم مسئله‌ی دستیابی به یقین است. در مسئله‌ی ملکوت، می‌دانید که سوره‌ی یس قلب قرآن است، «إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَلْبٌ وَ قَلْبُ الْقُرْآنِ یس»،[۴] همه چیز قلب دارد و قلب قرآن هم سوره‌ی مبارکه‌ی یس است. این نشان می‌دهد که نقش یس در میان سور قرآن و آیات وحی الهی، مرتبط با همه جا است. همین‌طور که قلب انسان اعضا و جوارح ما را فرماندهی می‌کند، سوره‌ی مبارکه‌ی یس هم مطلبی دارد که نسبت به سایر آیات قرآن به منزله‌ی روح و مرکز فرماندهی است. بزرگان در این‌که چرا سوره‌ی یس قلب قرآن است، مطالبی فرموده‌اند. مرحوم علّامه، صاحب تفسیر المیزان که سلام خدا بر تربت پاک او و بر جسم طاهر او و بر روح عرشی او، بر المیزان و شاگردان او، بر آثار قلمی و تربیتی او باد، واقعاً «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»،[۵] علّامه طباطبایی، جزء حجّت‌های زمان ما بود و ناشناخته رفت. خداوند متعال او را برتر از بهشت قرار داده بود. قبل از این‌که او از دنیا برود، خداوند بهشت و بالاتر از بهشت را به او نشان داد.

این بزرگوار می‌گویند ما از استادمان که آیت الحق، مرحوم آقا میرزا علی قاضی اعلی الله مقامه، آن اعجوبه‌ی دهر، هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی و سیر و سلوکی، مرحوم آقای قاضی جزء اعجوبه‌ها است. آقای طباطبایی می‌گویند: ما از ایشان پرسیدیم چرا سوره‌ی یس قلب قرآن است؟ ایشان فرمودند: به خاطر این آیه: «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»،[۶] این‌که خدای متعال در این سوره برای عالم ملکوتی را خبر داده است «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»، تمام عوالم ظاهر و باطنی دارد، عالم مُلک، عالم ظاهر است امّا عالم ظاهر، تحت اشراف عالم ملکوت است، باطن اشیاء، ملکوت است.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (3)

مقام یقین و انواع یقین

یکی از ویژگی‌های امام، امامی که خدا او را به امامت منصوب می‌کند این است که باطن عالم را می‌بیند، باطن عالم در قبضه‌ی قدرت امام است. در مورد حضرت ابراهیم علیه السّلام خدای متعال فرمود: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ»،[۷] ما این‌چنین به ابراهیم نه خبر دادیم، «نُری»، نه یک بار نشان دادیم. او دائماً از جانب خدا سیر ملکوت می‌کرده است، با ملکوت دمساز و مأنوس بوده است، «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»، هر دو مطلب در این سوره آمده است؛ یک مسئله، رؤیت ملکوت است، شهود ملکوت است، یافتن ملکوت است، وجدان ملکوت است. علم حضرت ابراهیم، علم ذهنی نیست، علم مفهومی نیست، علم الفبایی نیست، علم او، علم به ملکوت است، حضرت ابراهیم علیه السّلام حقیقت اشیاء را می‌دیده است.

نکته‌ی دوم، مسئله‌ی یقین حضرت ابراهیم علیه السّلام است. چون یقین، مطلق گفته شده است، شامل تمام مراتب یقین می‌شود. یقین سه مرحله دارد: علم الیقین، عین الیقین و حقّ الیقین که هر سه، در قرآن کریم آمده است: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ»،[۸] دو نوع از یقین در این سوره آمده است و یک یقین هم در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه آمده است. آن‌جا هم خدای متعال حقّ الیقین را بیان فرموده است، در آخر سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه، خدای متعال حقّ الیقین را بیان فرموده است.

حقّ الیقین مقام فنا است. آن‌جا دیگر خدا می‌بیند، خدا می‌شنود، خدا می‌گوید و بنده عین الله است، أُذن الله است، لسان الله است. مقام امامت حضرت ابراهیم علیه السّلام اقتضای فناء مطلق را، فناء افعالی، فناء صفاتی و فناء ذاتی را داشت. لذا به مقام حقّ الیقین نائل شده بود. کسی که در مقام حقّ الیقین است اراده‌ی او فانی در اراده‌ی خدا است، هیچ چیزی را منهای رضای خدا اراده نمی‌کند لذا ائمّه ما با داشتن قدرت ولایت تکوینی…

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (4)

راه‌های شناخت امام

کسی خدمت حضرت ابا ابراهیم، موسی کاظم علیه الصّلاه و السّلام رسید و از «امام» سؤال کرد. وجود مقدّس حضرت موسی کاظم علیه السّلام هم آمادگی‌های ذهنی را برای آن شخص فراهم آورد تا امامت خود را به او بیان کند. آن شخص عرضه داشت: آقا جان، قبول کردم ولی دوست دارم معجزه‌ای از شما ببینم که بروم و به دیگران بگویم امام من حضرت موسی کاظم علیه السّلام است، دوست دارم بگویم: خود من به رأی العین دیدم، از امام دیدم. امام با دو چیز برای ما شناخته می‌شود: ۱-‌ نصّ، ۲-‌ معجزه. یعنی حجّت قبلی، حجج قبلی باید خبر داده باشند که او امام است، نصّی از معصوم از معصوم در مورد او باشد، این یک پایه‌ی امامت او است و پایه‌ی دوم این است که خود امام دارای معجزه باشد. عرض کرد می‌خواهم ببینم. آن‌جا یک درخت وجود داشت. حضرت فرمودند: پیش آن درخت برو و بگو: موسی بن جعفر علیه السّلام گفته است به آن‌جا بیایی. درختی بود که ریشه داشت، درختی که برپا بود و شاخه داشت. پیش آن درخت رفت و گفت: حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام دستور داده‌اند شما بیایید. این درخت از جا کنده شد و خدمت حضرت موسی کاظم علیه السّلام آمد.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (5)

معجزه برای دعوت به ایمان به خدای متعال

شبیه این اتّفاق امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه‌ی قاصعه در نهج البلاغه در مورد پیامبر می‌فرماید. فرمودند: جمعی از مشرکین خدمت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و عرضه داشتند ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که بگویی این درخت از جا کنده بشود و بیاید. حضرت فرمود: من این کار را انجام می‌دهم ولی شما باز هم ایمان نمی‌آورید. وجود نازنین پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور دادند یا اشاره فرمودند و درخت از جا کنده شد و مانند کبوتر بال می‌زد و خدمت نبی مکرّم اسلام صلوات الله علیه و آله می‌آمد. آمد، حضرت دستور دادند، برگشت. مشرکین ایمان نیاوردند و گفتند: ما ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که بگویید نصف درخت بماند و نصف دیگر آن بیاید. حضرت فرمود: من این کار را هم انجام می‌دهم ولی شما باز هم ایمان نمی‌آورید.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (6)

ایمان به علم نیست، این‌ها به آنچه دیدند علم پیدا کردند امّا ایمان، دل پاک می‌خواهد، «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»،[۹] همه می‌دانید. یکی نفاق است که ایمان با وجود نفاق، محال است. رحمت الهی هم در منافق نفوذی ندارد که قرآن کریم دارد: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»،[۱۰] این‌ها دلشان با نفاق، مهر زده شده است. یکی هم کثرت گناه است. «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۱۱] وقتی که گناه به صورت یک حجاب جدّی درمی‌آید، وقتی آدم معجزه هم ببیند دلش قبول نمی‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»،[۱۲] این‌ها با این‌که می‌بینند علم استدلالی پیدا می‌کنند امّا قلب آن‌ها پذیرش ندارد، انکار می‌کنند، زیر بار نمی‌روند، نمی‌توانند قبول کنند.

در این حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام نشان داد امام کسی است که در کرسی کن فیکون نشسته است. امام یک کار عجیب کرده است. حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام مستقیم به درخت جواب نداد، به این مرد گفت: تو پیام من را برسان. این خیلی فرق دارد. یک وقت خود امام به درخت خطاب می‌کند و می‌گوید: بیا، درخت هم اطاعت می‌کند، یک وقت خود امام نمی‌گوید مثلاً به این مرد فرمود: پیش آن درخت برو و بگو موسی بن جعفر گفته است: بیا. این شخص رفت و درخت از پیام امام اطاعت کرد، پیام امام را قبول کرد.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (7)

حفظ ایمان در شرایط سخت

داستانی لطیف‌تر و عجیب‌تر از این، این است که امام علیه السّلام نه تنها خودش طیّ الارض دارد بلکه… می‌گویند مرحوم کربلایی کاظم اصرار قرآن را می‌دانست و می‌دانست کدام آیه را با کدام آیه با چه کیفیتی بخواند طیّ الارض پیدا می‌کند. آقا موسی بن جعفر علیه السّلام در جریان علیّ بن یقطین… علیّ بن یقطین، شاگرد حضرت موسی بن جعفر و امام صادق علیهم الصّلاه و السّلام است و جزء خواص و از صاحبان سر حضرت کاظم علیه السّلام است. موسی بن جعفر علیه السّلام او را مأمور کرد که در دستگاه لجن هارون الرّشید که هم از شمشیر او خون می‌چکید و قصرهای او بر روی خون مظلومین استوار بود و هم از نظر هرزگی و فساد، حد و حصری نداشت. یک کسی مثل بانوی خانه‌ی فرعون در چنین قصری باشد ولی هیچ غباری از گناه بر او ننشیند. این‌که آدم در یک کوه، در یک غار، مثلاً در قم، در دار الایمان و ایمان خود را حفظ کند چندان مهم نیست. مهم این است که آدم در مرکز فساد باشد، در دریای ظلم برود ولی دامن او آلوده نشود. کنار یک ظالم که کار او ظلم کردن است خدمت کند و هیچ وقت مبتلا به ظلم نشود، هیچ وقت به گناه مبتلا نشود. این از قدرت‌نمایی‌های خدا است که یک زن در قصر فرعون، همسر خود فرعون باشد، ایمان او در حدّی باشد که بهشت را می‌دید. لذا این‌که او را به چهار میخ کشیده بودند و میخ‌هایی که به دست و پای او زده بودند و او را به زمین کرده بودند و سنگی که روی بدن او گذاشته بودند را احساس نمی‌کرد و با شوق می‌گفت. آن شوق بهشت نمی‌گذاشت که درد را احساس کند.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (10)

نخست وزیری علیّ بن یقطین

در مورد علیّ بن یقطین هم آقا موسی بن جعفر علیه السّلام او را مأمور کرد که نخست وزیری هارون الرّشید را قبول کند و او نخست وزیر دستگاه رئیس الوزرای هارون الرّشید لعنه الله علیه و علی ولده الأمین و المأمون همه‌ی آن‌ها ظالم بودند- آقا علیّ بن یقطین مأمور حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بود و در دستگاه هارون الرّشید، رئیس الوزرا بود امّا نه ظلم کرد و برای شیعیان پناه بود. وقتی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام آمد، عرضه داشت: آقا، در این دستگاه خسته هستم، دیگر طاقت من دارد تمام می‌شود، اجازه بدهید از این مقام کنار بیایم حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به او اجازه نداد و فرمود: «إنّ لک فینا عزّا»  «فَإِنَّ لَنَا بِکَ أُنْساً وَ لِإِخْوَانِکَ بِکَ عِزّاً»،[۱۳] تو برای ما عزّت و برای شیعیان ما در آن‌جا پناه هستی، بیرون نیا، آن‌جا بمان، این برای تو جهاد است که در آن‌جا بمانی.

تضمین حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام در مورد علیّ بن یقطین

بعد حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام قول داده بود تو با من قرارداد امضا کن که هر گرفتاری از شیعیان ما به تو مراجعه کرد مشکل او را حل کن، این یک مورد. این‌که تو آن‌جا هستی قصد تو این باشد که در حلّ مشکلات مضایقه نکنی. دوم این‌که برای هر کسی که مشکل را حل می‌کنی، کرامت او را حفظ کن، منّت نگذار، او را تحقیر نکن. خیلی افراد برای آدم‌ها کار می‌کنند امّا تا آخر طلبکار هستند، تا آخر او را کوچک می‌کنند. فرمود: تا آخر کرامت آن‌ها را حفظ کن. اگر این کار را انجام دادی من هم چند چیز را برای تو ضمانت می‌کنم؛ یکی این‌که ضمانت می‌کنم هرگز سقف زندان بر سر تو سایه نیفکند. حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام که خودش زندان را پذیرفته است و طولانی‌ترین زندان را در میان امامان ما قبول کرده است ولی برای علیّ بن یقطین تضمین کرد که او هرگز زندان را نبیند. دوم فرمود: «لَا یَدْخُلَ الْفَقْرُ بَیْتَکَ أَبَداً»،[۱۴] من ضمانت می‌کنم که این دشمن قدّار فقر به خانه‌ی تو راه پیدا نکند هرگز فقیر نشوی- سوم این‌که حضرت ضمانت فرمود: هرگز داغ شمشیر نبینی. هیچ کسی نتواند با هیچ اسلحه‌ای به تو خطری وارد کند، «لَا یَنَالَکَ حَدُّ سَیْفٍ أَبَداً»، هرگز اسلحه‌ای هم به او نخورد. این علیّ بن یقطین با این مقام و با این تضمینی که حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام کرد همه ساله به مکّه می‌رفت ولی مکّه رفتن برای او بهانه بود (منظور من از کعبه و بتخانه تویی) ای موسی بن جعفر، (مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است) ایشان به بهانه‌ی حج، همه ساله کاروان بزرگی را حرکت می‌داد و به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام می‌رسید و هزینه‌ی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام و شیعیان او را تأمین می‌کرد. خمس مال خود و همه‌ی کسانی که به او مراجعه داشتند را می‌آورد و خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام می‌داد و حضرت هم خیلی به او احترام می‌گذاشت.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (11)

دلسوزی امام نسبت به حال شیعیان

یک سال علیّ بن یقطین آمد ولی حضرت او را به خانه‌ی خود راه نداد و در را به روی او باز نکرد. او عالم بود، فقیه بود، عارف بود، معرفه الحجّه داشت، از امام قهر نکرد، نرنجید و گفت: هر عیبی است در من است، خدا در را نمی‌بندد. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ»،[۱۵] این گناه من است که دعای من را حبس کرده است و الّا خدا این‌طور نیست که به گرفتار توجّه نکند ولی گناه انسان قفل می‌شود گفت: این‌که در رحمت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به روی من قفل شده بود عملی از اعمال من باعث شده است که حضرت در را به روی من باز نکرد و آن‌قدر منتظر شد تا حضرت بیرون تشریف آوردند. شاید به دست و پای حضرت افتاده باشد. آقا جان، عیب من را به من بگویید. من چه کرده‌ام که این‌طور از چشم شما افتادم؟ هر وقت می‌آمدم در به روی من باز بود، چرا امسال در به روی من بسته است؟ آقا موسی بن جعفر علیه السّلام فرمودند: چون ابراهیم جمّال شترچرانی بود به نام ابراهیم جمّال- او گرفتار بود و به جناب علیّ بن یقطین مراجعه کرد و علیّ بن یقطین به دلیل نبود فرصت یا غفلت یا به هر دلیلی او را راه نداد. حضرت فرمود: تو شیعه‌ی ما را راه ندادی، ما هم تو را راه نمی‌دهیم.

امامان ما نسبت به شیعیان خود از پدر نسبت به فرزندان‌شان حساسیت بیشتری دارد. یک شیعه آمده و پشت در مانده است و تو در را باز نکرده‌ای، ما به خاطر آن شیعه در را به روی تو باز نمی‌کنیم. علیّ بن یقطین گفت: آقا، عذر می‌خواهم، کار بدی کرده‌ام، بفرمایید و راهی نشان بدهید که من این اشتباه را جبران کنم. من تحمّل نمی‌کنم که در رحمت شما به روی من بسته باشد و از چشم شما افتاده باشم. بگویید چه کاری برای جبران این اشتباه انجام دهم؟ آقا فرمودند: تا زمانی که او را راضی نکنی ما از تو راضی نمی‌شویم. عرض کرد: او در کوفه است، من الآن در مدینه در خدمت شما هستم، چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ حضرت فرمودند: کنار قبرستان بقیع می‌روی، آن‌جا شتری می‌آید و تو سوار آن می‌شوی و آن شتر شبانه تو را به کوفه می‌برد و برمی‌گرداند. علیّ یقطین رفت و شتری آمد. به محض این‌که سوار آن شتر شد متوجّه شد پشت درِ خانه‌ی ابراهیم بن جمّال است! او که بلد نبود، وزیر نشانی خانه‌ی شترچران را بلد نبود! ولی این معجزه‌ی امام است. نه این‌که علیّ بن یقطین را با طیّ الأرض به مقصد رسانده باشد بلکه کاری انجام داد که شتر با طیّ الأرض به مقصد برسد. چیزی در گوش شتر می‌خواند، شتر طیّ الأرض پیدا می‌کند و علیّ بن یقطین را در یک چشم به هم زدن به خانه‌ی ابراهیم بن جمّال برد و آن‌جا در دل شب علیّ بن یقطین، وزیر هارون در زد. ابراهیم متعجّب شد که چه کسی است که این وقت شب درِ خانه را می‌زند! پرسید: تو چه کسی هستی؟ گفت: من علیّ بن یقطین، وزیر هارون هستم. نمی‌توانست باور کند، گفت: علیّ بن یقطین درِ خانه‌ی ما چه کار می‌کند؟ گفت: در را باز کن. دید خود او است! گفت: برای چه کاری آمده‌ای؟ گفت: تا به حال تو محتاج من بودی، حالا موسی بن جعفر علیه السّلام تو را محتاج من کرده است. رمز رضایت امام از من این است که تو از من راضی باشی. بسیار خوب، راضی شدم، همین که وزیر درِ خانه‌ی من آمده است، من راضی شدم. گفت: نه، این‌طور نمی‌شود، من باید صورت خود را روی خاک آستانه‌ی تو بگذارم و تو پای شترچران خود را روی صورت من بگذاری، جای پای تو روی صورت من نقش ببندد و بعد به امام خود نشان دهم که به خاطر رضایت تو این کار را انجام داده‌ام.

Sadighi-13960620-Masjed-ThaqalainSite (9)

 

امام، تسلیم محض خدا است

این قدرت امام است، این از ملکوت است، این کار مُلک نیست. «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»،[۱۶] ملکوت همه چیز به دست پروردگار متعال است و خدا امام را که خلیفه‌ی خود قرار داده است، باطن اشیاء را به اصطلاح زمام اشیاء را که در باطن قرار دارد به دست امام سپرده است. امام این کار را انجام می‌دهد. امّا چون اهل یقین است از این قدرت خدادادی خود استفاده نمی‌کند، چرا؟ برای این‌که خود او اختیاری ندارد و در ذات احدیت ذوب است، او بلندگوی خدا است، او دست خدا است، «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏»،[۱۷] ای پیامبر من، این‌که یک مشت ریگ برداشتی و به طرف مشرکین ریختی و آن‌ها مرعوب شدند و فرار کردند تو نبودی، ما این کار را انجام دادیم، دست خدا است. امام ید الله است، امام که همه چیز را می‌بیند ما هم می‌بینیم ولی رازدار نیستم و آبروی اشخاص را می‌بریم. او می‌بیند ولی هیچ چیزی نمی‌گوید. امام همه‌ی ما را می‌شناسد ولی ما را شرمنده نمی‌کند، در بین مردم هم نمی‌گوید فلان شخص چه شخصیتی دارد. همان‌گونه که خدا ستّار العیوب است امام ستّاریت خدا را دارد، امام غفّاریت خدا را دارد، امام رزّاقیت خدا را دارد، امام ظرفیتی دارد که این همه گناه و ظلم در مورد شیعه می‌شود، تماشا می‌کند. بالاتر از این‌که جلوی چشم انسان همسرش را، ناموسش را بزنند و او قدرت داشته باشد امّا دست به شمشیر نبرد؟! امیر المؤمنین علیه السّلام این صبر را به خرج داد، چرا؟ برای این‌که علی علیه السّلام اختیاری از خود ندارد و کاملاً در اختیار خدا است، اگر خدا بگوید بمیر، او می‌میرد، اگر خدا بگوید بزن، می‌زند، اگر خدا بگوید: صبر کن، صبر می‌کند. او تسلیم محض است. اوج عبودیت این است که انسان به کلّی خود را کنار بگذارد و خدا حاکم مطلق در وجود او باشد؛ یعنی جز خدا در وجود او چیزی نیست. این حقیقت امامت است، «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً»،[۱۸] ما آن‌ها را امام قرار دادیم. امام در جلسه‌ی گذشته هم بیان کردیم- را مردم امام نمی‌کنند، امّا واجب است که مردم، امامت امام را قبول کنند. اگر قبول نکردند امام از امامت معزول نمی‌شود، از امامت برکنار نمی‌شود، او امام است، خدا او را امام قرار داده است.

امام، قلب تپنده و عامل حیات جامعه

امام را خدا امام قرار داده است، «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»،[۱۹] «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً»،[۲۰] پس یک مورد این است که جعل امامت از جانب خدا است. دوم، کار امام چیست؟ «یَهْدُونَ»،[۲۱] کار امام، هدایت است؛ یعنی امام آمده است که همه‌ی زندگی او فلش باشد. خواب امام برای ما درس است، امام برای خودش نمی‌خوابد، حتّی خواب امام هم فلشی به سوی خدا است. لذا امام خواب ما را ندارد، «تَنَامُ عَیْنِی وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی»،[۲۲] امام در خواب هم قلب عالم است، امام قلب عالم است، اگر قلب تنها برای لحظه‌ای راکد بشود انسان می‌میرد، قلب آدم یک لحظه به خواب برود انسان تمام می‌کند، امام قلب عالم است.

وجود نازنین امام زمان ما، قلب عالم امکان است لذا چشم او می‌خوابد ولی قلب او نمی‌خوابد، قلب او بیدار است. (خواب هرگز نکند آن‌که دلش بیدار است) دل او همیشه بیدار است. کار امام، هدایت است، خورد و خوراک او هدایت است، جنگ او هدایت است، صلح او هدایت است، امام مطلقاً کار شخصی ندارد. ما دو شخصیت داریم، یک شخصیت حقیقی داریم و یک شخصیت حقوقی داریم. من آخوند هستم، شخصیت حقوقی من، آخوند بودن من است ولی شخصیت حقیقی من وقتی به خانه می‌روم آخوند بودن نیست، آن‌جا برای خودم زندگی می‌کنم امّا شخصیت خصوصی امام هم شخصیت حقیقی است. او در شخصیت حقیقی خود هم برای مردم هدایت است، امام اصلاً کار شخصی ندارد، همه‌ی کارهای او برای مردم حجّت است، فلش و درسی برای مردم است. لذا کارهای امام مطلقاً حجّیت دارد، کار شخصی و خصوصی او، کار سیاسی او، کار اجتماعی او همه هدایت است. امّا هدایت آن‌ها از جانب خودشان است؟ آیا مثل مجتهد است که می‌نشیند و مشورت می‌کند؟ اجتهاد می‌کند و بعد نظر خود را می‌گوید؟ خیر، «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»،[۲۳] هدایت امام، کار همیشگی امام است، خلوت و جلوت امام، فریاد و سکوت امام، جنگ و صلح امام، همه هدایت است، همه‌ی این کارها هم «بِأَمْرِنا»، است.

 

حکمت‌هایی از داستان حضرت خضر و حضرت موسی علیهما السّلام

حضرت موسی علیه السّلام امام نبود، صاحب ملکوت نبود ولی خضر علیه السّلام صاحب ملکوت بود. خضر علیه السّلام می‌گوید: من هزار سر برای موسی علیه السّلام آماده کرده بودم امّا چون صبر او در آن حد نبود، نتوانست بیش از سه قدم با من بیاید. آن سه کاری که انجام داده بود، حضرت موسی علیه السّلام را مورد نقد قرار داد و موسی علیه السّلام معصوم بود و اعتراضات او هم براساس وظیفه بود. حضرت خضر علیه السّلام کشتی را سوراخ کرد، او دارد به مال مردم اضرار می‌کند. آدم متدیّن نمی‌تواند تماشا کند که یک نفر مال مردم را ضایع کند به همین دلیل اعتراض کرد که چرا خرق کردی، چرا این کار را انجام دادی؟ بعد هم آن بچّه را کشت. خضر علیه السّلام پیغمبر بود و یک بچّه را بدون محاکمه و تفهیم اتّهام کشت. حضرت موسی علیه السّلام اعتراض کرد و گفت: تو آدم‌کشی کرده‌ای. نکته‌ی سوم هم دهی که اهالی، آن‌ها را راه ندادند، این‌ها خسته بودند، گرسنه بودند، می‌خواستند غذا بگیرند امّا هیچ کسی به آن‌ها کمک نکرد. همان‌جا جناب خضر علیه السّلام پاچه‌های خود را بالا زد و عملگی کرد و دیوار خراب را تعمیر کرد. این چه کاری بود؟! وقتی حضرت خضر علیه السّلام حکمت هر سه کار را گفت، گفت: هر کاری انجام دادم به امر خدا بود، من هیچ نقشی نداشتم.

امام هر کاری انجام می‌دهد خودش هیچ اختیاری ندارد و کارهای او به امر خدا است. همه‌ی کارهای امام، کار خدا است. در توحید افعالی، کار همه، کار خدا است ولی این‌که کار او کار خدا است یعنی خدا آگاهی دارد، خدا در وجود او حکومت می‌کند، لحظه لحظه‌ی زندگی او را خدا اداره می‌کند، «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»،[۲۴] هر کاری که من انجام دادم از جانب خودم نبود، از جانب خدا بود، «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»،[۲۵] این‌ها با امر ما هدایت می‌کنند، «وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»،[۲۶] این برای همه‌ی ما درس است. همه‌ی کارهای امام، بندگی است؛ یعنی وقت امام خلیفه می‌شود، خلافت او بندگی است، خلافت او ریاست نیست، ریاست او هم نوکری خدا است. به همین دلیل است که هیچ پیغمبر و امامی ژست نگرفته‌اند و تنها بندگی کرده‌اند. اگر رئیس هم بود، خادم بودم، مثل همه‌ی مردم بود، با پایین‌ترین مردم از نظر لباس و زندگی یکی و حتّی پایین‌تر بود. این‌ها ویژگی‌های امام است و خدا را شکر می‌کنیم، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ»[۲۷].


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۳٫

[۴]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۸۹، ص ۲۸۸٫

[۵]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۵٫

[۶]– سوره‌ی یس، آیه ۸۳٫

[۷]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۵٫

[۸]– سوره‌ی تکاثر، آیات ۵ تا ۷٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۱۰]– همان، آیه ۶؛ سوره‌ی یس، آیه ۴۰٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۱٫

[۱۲]– سوره‌ی نمل، آیه ۱۴٫

[۱۳]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۴۸، ص ۱۳۶٫

[۱۴]– همان.

[۱۵]-‌ زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫

[۱۶]– سوره‌ی یس، آیه ۸۳٫

[۱۷]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۸]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۲۰]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۲۱]– همان.

[۲۲]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۳، ص ۱۸۹٫

[۲۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۲۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۸۲٫

[۲۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۲۶]– همان.

[۲۷]-‌ زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۰۴٫