«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان در تمام نعمت‌هایی که نصیب او می‌شود، بر سر سُفره‌ی حق‌تعالی است

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ[۲]»؛ در این آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی حج که در جلسات گذشته بر سر سُفره‌ی آن بودیم، پروردگار متعال ابتدائاً دستور به رُکوع دسته‌جمعی می‌دهد که هم شامل رُکوع نماز می‌شود و هم توسعه‌ی فرهنگی که در قاموس قرآن کریم وجود دارد، فلسفه‌ی رُکوع این است که انسان برای پذیرش توحید، برای پذیرش محبّت حقّ، برای پذیرش فرمانبَری از حضرت ربّ (جَلّ و عَلاء) از قانون خداوند متعال، تَبعیت از رهبری الهی بدون چون و چرا و همواره حالت تواضع داشته باشد و کَمر خَم نماید. لجبازی و گردن‌کُلُفتی و «مَن» گفتن، خودسرانه خود را قانون دیدن، رعایت سلسله مراتب ولایی را نکردن، برای هرچیزی به خود حقّ‌دادن خلاف حالت رُکوع است. راکع کسی است که در برابر خداوند متعال، شارع مُقدّس و شریعت او و دستورات رهبری الهی مَشروع، خودسرانه حرکت نمی‌کند. جنگ با اجازه است، سکوت با اجازه است. به تَعبیر مرحوم آیت الحقّ، آن عالِم عارف حضرت «آیت الله حسن زاده[۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گفتند: چشم‌هایتان به لب‌های رهبری باشد. هرکسی از امام جلو بیفتد یا از قرآن کریم جلو بیفتد، «وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ[۴]»، هرکسی پُشت سر قرآن باشد، قرآن کریم پیشاپیش او باشد، با چراغ قرآن حرکت کند، با امامت قرآن کریم حرکت کند که چه قرآن ناطق و چه قرآن صامت باشد، «قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ» قرآن ناطق یا قرآن صامت او را تا بهشت رهبری می‌کند و راه می‌بَرد. اما اگر «مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ[۵]»، مانند خَوارج نَهروان که این‌ها برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم تعیین تکلیف می‌کردند، تَکفیر می‌کردند، شلوغ می‌کردند. خودشان خراب می‌کردند و بعد هم یَقه‌ی مولا را می‌گرفتند و هیچ انضباطی نداشتند، هَرج و مَرج‌ طلب بودند و هیچ‌چیزی در قاموس فکرشان جُز تشخیص غلط و جاهلانه‌شان نمی‌دیدند. این‌هایی که رهبر ندارند، این‌هایی که مُعلّم ندارند، این‌هایی که در خانه مُربّی ندارند، عاقبت خوبی ندارند. این قانون‌پَذیری در مَحدوده‌ی قرآن کریم با تَشخیص قرآن ناطق و رهبری الهی که در زمان معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خودِ معصوم است و در غیبت ایشان ولی‌فقیه است. باید پیش نیفتاد و وقتی هم دستور می‌دهند، عقب نماند. این آن جهادی است که همه مُکلّفین از رُکوع شروع می‌کنند، با سَجده افتادگی را تمرین می‌کنند، با عبودیّت ربّ خودشان و عبادت‌شان را مَربُوب الهی می‌بینند، مَملوک خداوند متعال می‌دانند. لذا در عبادت‌شان منّتی ندارند. عبادت ربّ را می‌کنند. او مالک ماست، او صاحب ماست، او مُربّی ماست. هرچه داریم از او داریم. ما که چیزی از خودمان نداریم که به خداوند متعال بدهیم. اگر کسی رَزمنده بوده است، خداوند متعال توفیق داده است، خداوند متعال نیّت داده است، خداوند متعال شوق داده است، خداوند متعال قدرت حضور در جبهه‌ را به این‌ها داده است. و اگر کسی انفاق یا احسان کرده است، خداوند متعال به او تمکّن داده است، خداوند متعال صفت سخاوت داده است، خداوند متعال به او توفیق ایثار و نثار داده است. اگر کسی نماز شب می‌خواند، باور کنید که این توفیق الهی است. خیلی از وقت‌ها انسان دلش می‌خواهد، ولی نمی‌شود؛ خیلی از وقت‌ها هم انسان کارهای خیری می‌کند و می‌بیند که به خودی‌ِ خود بیدار می‌شود و یک نماز شب باحالی می‌خواند. همه‌ی این‌ها از آن طرف است. «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۶]»؛ هر نعمت مادی یا مَعنوی، دُنیوی یا اُخروی دارید، بر سر سُفره‌ی خداوند متعال هستید و از خودتان هیچ‌چیزی ندارید.

مؤمن باید بنا به دستور الهی خیرِ مَحض باشد

«وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ»؛ چون خداوند متعال خیرِ مَحض است و شَرّ به ساحت مُقدّس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) راه ندارد. «وَ اَلْخَیْرُ فِی یَدَیْکَ وَ اَلشَّرُّ لَیْسَ إِلَیْکَ[۷]»؛ خیر به دست خداوند متعال است و اوست که به بندگانش جُز خیر رَوا نمی‌دارد. شما هم که بنده‌ی خدا هستید، باید رنگ خدا داشته باشید. هیچ وقت کار شَرّ نداشته باشید، نیشِ زبان نداشته باشید، ایذاء دستی نداشته باشید که فرمود: «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلمونَ مِن لِسانِهِ و یَدِهِ[۸]»؛ مسلمان کسی است که مسلمان‌ها هم از زبان او در اَمان هستند و هم از زیان دستِ او، از قَلم او، از دستبُردِ او، از زورگوییِ او، از دست بالابُردنِ او در اَمان هستند. مؤمن خیرِ مَحض است. خداوند متعال هم دستور داده است اگر مؤمن هستید، کارتان خیر باشد. شما به دنبال شَرّ نگردید، برای کسی شَرّ درست نکنید، خودتان را مُبتلا به شَرّ نکنید؛ «وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ».

مسافر اِلی‌الله همیشه به سوی مقصد در حال حرکت است

«وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ در راه خدا که نه راهِ خدا، «وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ گاهی این در جلسات فی‌الجمله توضیح داده شده است؛ ولی انسان متوجّه باشد که «مِن الله»، «بالله»، «فی‌الله» و «اِلی الله» است. جایی نیست که انسان فاصله‌ای با خداوند متعال داشته باشد، بخواهد راهی را طیّ نماید تا به خدا برسد. «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَهِ[۹]»؛ کسی که مسافر به سوی خداست، همیشه در مقصد است. از همان آنی که حرکت می‌کند و قُربه اِلی ‌الله می‌خواهد به مسجد بیاید، می‌خواهد به کربلا برود، می‌خواهد به جبهه برود، می‌خواهد برای دفاع از مظلومی قُربه اِلی ‌الله از جایی به جای دیگری برود، از ابتدا که او شروع می‌کند، خداوند با او هست. «هُوَ مَعَکُمْ[۱۰]»؛ خداوند متعال با شماست، با شما همراه است و در آن به آنِ نیّت شما، فکر شما و حرکت شما خداوند متعال را همراه دارید. سایه‌ی لُطف خداوند متعال بر سر شماست. «وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ ما در زیارت‌نامه‌ها هم در زیارت حضرت ثامن الحُجج حضرت اباالحسن الرئوف امام علی بن موسی الرضا (روحی فداه و علیه صلوات المُصلّین) در آن قسمت زیارت بالای سر می‌خوانیم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهُ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۱۱]» ، «أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ[۱۲]»؛ در مورد سایر ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هم کم و بیش همین تَعابیر در زیارت‌نامه‌ها آمده است که می‌خوانیم: «وَ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ[۱۳]»؛ شما همیشه سنگرنشین بوده‌اید، شما همیشه مبارز بوده‌اید، شما همیشه استکبارستیز بودید، شما همیشه در برابر طاغوت‌ها ایستاده‌اید و هیچ‌گاه تسلیم هیچ طاغوتی نشده‌اید. نه در درون شما طاغوت راه پیدا کرد، نَفس اَمّاره کجا و حقیقت امامت و نور ولایت در کجاست؟! وجود مُقدّس نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «انّ الشیطانی أسلَمَ عَلی یَدیَّ»؛ من شیطان را اسیر خودم کردم. این‌که در درون امام میلی به گناه باشد، هرگز نبوده است.

انسان باید تلاش کند تا مبدأ میل خود را اصلاح نماید

خداوند متعال مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. ایشان می‌گفتند: این مبارزه‌ی با گناه، انسان دلش می‌خواهد غیبت کند و در مجلسی است و به دنبال یک بیچاره‌ای هرکسی یک تیر تُهمت و یک نیشی می‌زند؛ در آن‌جا شما هم یک چیزی سُراغ دارید و می‌خواهید بگویید، ولی خودتان را به سختی کنترل می‌کنید. مَعلوم می‌شود که مبدأ همین که دیگران می‌گویند و شما هم تحریک می‌شوید و میل پیدا می‌کنید که شما هم غیبت کنید، شما هم نکته‌ای را بگویید، مشخّص می‌شود که جان شما تربیت نشده است. میل به باطل پیدا می‌کنید و برخلاف میل‌تان با خودتان درمی‌اُفتید. غذای لَذیذ و حَرامی را می‌دانید که حَرام است، ولی خیلی خوشمزه است. دیگران آن را می‌خورند و شما هم نَفس دارید و این لذّت‌گَرایی به شما هم فشار می‌آورد که از این غذا بخورید؛ ولی می‌گویید که خداوند متعال راضی نیست و من این غذا را نمی‌خورم و از این غذای لَذیذ می‌گذرم. حقوقِ حرام، پولِ حرام، وقفی که مال موقوفه است و در اختیار کسی است، رعایت قِبطه‌ی وقف را می‌کند، با وجود این‌که می‌تواند بر سر او بزند و چیز کَمی را در ارتباط با این وقف در مسیر وقف مصرف نماید. اما با این‌که از پول و لذّت بَدش نمی‌آید، نه تنها بَدش نمی‌آید، بلکه تَحریک هم می‌شود ولی خودش را نگاه می‌دارد؛ به اصطلاح این جهاد با مَعلول است، دَراُفتادن با مَعلول است. ایشان می‌فرمودند که باید مبدأ میل عوض بشود. یعنی باید این‌قَدر تَرک گناه و مقابله‌ی با هوی و هوس را تَمرین کنید که هیچ‌گاه در درون‌تان میل به گناه پیدا نشود، نه این‌که میل داشته باشید و به خودتان فشار بیاورید. یک جوانی که زن‌های بی‌موالات در مسیر او هستند و او هم جوان است و جوان عَزب هم هست، گاهی غیر عَزب هم هست ولی در برابر چهره‌های گناه‌آلوده‌ای که خضراء الدمن هستند، ریشه‌ی آن‌ها در لَجن است اما به صورت گُل خودنمایی می‌کند، او جوان است و تَحریک می‌شود و میل پیدا می‌کند که ببیند. او در سختی است و فشار را تحمّل می‌کند تا نگاه نکند. ده بار مقاومت می‌کند ولی یک بار هم از دست او دَر می‌رود و مُرتکب خطا می‌شود و احیاناً تیر شیطان به چشم جانش اصابت می‌کند و وضع او را بهم می‌ریزد. اما اگر قُرص و محکم بود، اهل استقامت بود، جهاد او مَقطعی نبود، جهاد او ظاهری نبود، جهاد او قِشری نبود، از عُمق وجودش گرایش به خداوند متعال و میل به کَسب رضای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) جلوی میل او را می‌گیرد. احساس می‌کند که وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) در کنار اوست و می‌گوید که این کار را انجام ندهی. این محبّت به حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) یک کِششی در درون او ایجاد می‌کند که اصلاً کِششی به آن طرف پیدا نمی‌کند که بخواهد سختی بکِشد. در حالات مرحوم «میرداماد[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) که پادشاه صفوی می‌خواست او را امتحان کند و در دل شب دختر جوانی را به حُجره‌ی او فرستاد، ایشان پاک‌دامن بود و سابقه نداشت، ولی برای این‌که در آتش جهنّم نسوزد، تمام انگشت‌های خودش را تا صبح سوزاند. ایشان خیلی هُنر داشته است که یک دختر جوانی در دل شب باشد و هیچ مانعی وجود نداشته باشد، خودش هم جوان باشد و عَزب باشد و وَسوسه بشود، اما ترس از خداوند متعال و ترس از جهنّم او را وادار می‌کند که انگشت‌های خودش را جلوی آتش و جلوی شمعی که روشن بوده است، بگیرد و تمام انگشتانش را تا صبح می‌سوزاند و دَماغ شیطان را هم به خاک می‌مالَد و زیر بار وَسوسه‌های شیطان نمی‌رود. این هُنر است؛ ولی آن زیبایی که حضرت یوسف (علیه السلام) دارد، مرحوم میرداماد (اعلی الله مقامه الشریف) ندارد. حضرت یوسف (علیه السلام) اصلاً وَسوسه نشد و اصلاً حسابی برای زُلیخا باز نکرده بود. اصلاً قلب او تَپش پیدا نکرده بود، اصلاً ضربان قلب ایشان تَشدید نشده بود. او چیزی را می‌بیند که قرآن کریم هم همین تَعبیر را دارد که می‌فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۱۵]»؛ این زن همّت کرد و هَمّ او این بود که حضرت یوسف (علیه السلام) را به فساد بکشاند؛ «وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا»؛ اگر حضرت یوسف (علیه السلام) هم چشم دلشان باز نبود و جَمال خداوند متعال را نمی‌دید، او هم به طرف این زن میل پیدا می‌کرد. اما چیزی را که او می‌دید، با دیدن او کسی که آفتاب را می‌بیند، به یک شمع کم‌سو که دیگر توجّهی نمی‌کند. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) که سلام خداوند متعال بر موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) و بر پسرش و بر پدرش و بر کَریمه‌اش که چه موسی‌بن‌جعفری است، چه باب الحوائجی است؛ یک زنی را به زندان فرستادند تا برای حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) مزاحمت ایجاد کند. نه این‌که نادان بودند، دلشان سیاه بود و هیچ‌گاه نمی‌توانستند مقام و عصمت امام را تَحلیل کنند؛ فکر می‌کردند که یک انسان عادی است و از همسر و فرزندانش هم دور است و اگر یک زن طَنّازی به آن‌جا برود و برای او طَنّازی کند، از ایشان دلی می‌بَرد. ولی حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) مشغول عبادت خودشان بودند و این زن هرچه خواست خودش را نشان بدهد، دید که ایشان اصلاً هیچ اعتنایی به او ندارند. بالاخره در یک مقامی برآمد که او دیگر چه کسی است؟ او دیگر چه‌چیزی است؟ حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) با وجود این‌که این زن بدسابقه‌ای بود، زن به اصطلاح فَریبنده‌ای بود، اما در درونش چه داشته است که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) موجبات عاقبت به خیری او را فراهم کرد که بعد از این تصرّفی که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) در او کرد، او هم اصلاً دلش عوض شد، خوی او عوض شد. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) یک اشاره‌ای به این زن کردند و فرمودند که نگاه کن! زن نگاه کرد و دید که بهشت است و حوری‌هایی که اصلاً قابل مقایسه‌ی با هیچ زن زیبایی از زن‌های این عالَم نیستند. دیدند که همه در دَسترس حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) هستند، اما ایشان به آن‌ها هم اعتنایی ندارند. استادِ مرحوم «آیت الله علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) برای ایشان یک نُسخه‌ای پیچیده بود و با عمل به آن نُسخه‌ی خودسازی و باطن‌سازی برایشان عُروج و معراجی پیش آمده بود. ولی مرحوم «آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) به ایشان گفته بودند که شما در این سِیری که برایتان پیش می‌آید، یکی از ایستگاه‌هایی که به آن می‌رسید بهشت است. در آن‌جا حوری‌ها به سُراغ شما می‌آیند، اما اعتنای به حوری و بهشت نداشته باشید. باید از بهشت بالاتر بروید و باید به مقام عِندَ رَبّی برسید. مرحوم آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) هم این توفیق نصیب‌شان می‌شود که حتی به حوری هم توجّه نمی‌کنند. این مبدأ میل را عوض کردن حقّ جهاد است. «وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ این‌که گناه نکنید، خداوند متعال وعده داده است: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى[۱۶]»؛ اگر نَفس‌تان را نَهی کردید و فرمان دادید که انجام ندهد، در برابر نَفس خودتان قَهاریّت نشان دادید، خوشا به حالتان! «فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى»؛ خداوند متعال پایان کار شما را پَناه گرفتن در غُرفه‌‌های بهشتی مُعرّفی کرده است. آن‌جا مأوای شما خواهد بود.

انسان مادامی که وَسوسه بشود، به مقام راضیه و مرضیه‌ی الهی نائل نمی‌گردد

اما انسان به جایی می‌رسد که اصلاً گناه برای او نفرت‌آور می‌شود. همّت یک طلبه، همّت یک عالِم دینی، همّت یک رَزمنده‌ی در جبهه‌های جنگ باید این باشد. این‌قَدر خودش را در پیشگاه خداوند متعال نزدیک کند که خداوند متعال مبدأ میل او را تغییر بدهد. اصلاً غیبت برایش بوی عَفن دارد. غیبت گوش مُردار خوردن است، مُردار بَد بو است. ولی خیلی از افرادی که غیبت می‌کنند، گاهی هم به آن افتخار می‌کنند. نه احساس نفرت ندارند، بلکه از این‌که آبروی کسی را بُرده است، کسی را بدنام کرده است، با پرونده‌سازی کسی را از کار برکنار کرده است، از این موضوع خوشحال هم می‌شود. این‌ها بدبختی‌های غفلت بَشر و حجاب بَشر از واقعیّات است. اما قرآن کریم وعده داده است و فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۷]»؛ اگر انسان در مُجاهدت خودش مُداومت داشته باشد، پروردگار متعال او را «مِن‌الله»، «اِلی‌الله»، «فی‌الله»، «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ[۱۸]»، من از غَضب تو فرار می‌کنم، اما به کجا فرار می‌کنم؟ اگر بخواهم از عِقاب و کیفر تو بگُریزم، مگر جُز تو پَناهگاهی دارم؟! از تو به خودت پَناه می‌بَرم. از عدل تو به عَفو تو پَناهنده می‌شوم. باید انسان به این نکته توجّه داشته باشد تا مادامی که وَسوسه می‌شود، باید بداند که به کَمال نرسیده است، هنوز نَفس مُطمئنّه نشده است، به مقام راضیه و مرضیه نائل نشده است.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی کبری (سلام الله علیها)

«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتِی وَ مَولاتِی یَا فاطِمَهُ الزَّهرَا (عَلَیها السَّلام)»

بی‌بیِ عالَم، مظلومه‌ی عالَم، مُدافعه‌ی حَریم ولایت به معنای واقعی کلمه مُنقاد و سرسِپُرده‌ی به ولایت، تمام این مُجاهدت‌هایی را که در تحمّل سختی‌های زندگی ایشان هرگز اعلان ناراحتی و گِله نداشتند. خودشان دَستاس می‌کردند. دست مبارک ایشان تاوَل زده بود. وجود نازنین ایشان مَشک به دوش می‌گرفت و می‌رفتند و از راه دور آب می‌آوردند. سینه‌ی مبارک ایشان آزرده بود. برای اَیتام و بیچارگان که همواره به ضیافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره خانه‌ی پُر رفت‌وآمدی داشتند، بدون خدمتکار خودشان آشپزی می‌کردند و لباس‌های ایشان لباسِ بانویی بود که دائماً در آشپزخانه هستند؛ ولی یک‌بار هم اظهار ناراحتی نکرده‌اند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشاد دلشان به حال حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) سوخت و از ایشان خواست تا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُراجعه نماید و یک خدمتکاری از ایشان درخواست کند. حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) نه در میدانِ تحمّل سختی‌های مَعیشتی ناراضی بودند، زبان گِله نداشتند، اعلان نارضایتی نکردند و نه در دفاع از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که پَهلوی ایشان شکسته شد. بنده در میان آسیب‌هایی که بی‌بی مُتحمّل شده‌اند، حادثه‌ی کوچه را از همه غَدّارتر می‌دانم. پُشت دَرب دست نامَحرم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) باز نشد؛ نامَرد لَگد زد و دَرب پَهلوی دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شکست، استخوان‌های پَهلو را شکاندند. بین دَرب و دیوار هم …

«وای من و وای من و وای من     *****     میخ در و سینه‌ی زهرای من»

در آن‌جا هم دستی به بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) اصابت نکرد. در دفاع از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم که نامَرد دید عجب قدرتی دارد، گویا تازیانه‌ی خودش را به «قُنفُذ» داد. قُنفُذ و «مُغیره» دو نفره به جانِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) اُفتادند. بالاخره نَفس ایشان بُریده شد و فرزند ایشان کُشته شد. اما مرحوم «محقّق اصفهانی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) حادثه‌ی سیلی خوردن را خیلی فوق‌العاده می‌داند.

«وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ     *****     سَلَّتْ یدُ الطُّغْیانِ وَ التَّعْدِى[۲۰]»

بکشند آن دست که زد به تو سیلی. آن‌چنان به صورت دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ناموس خدا سخت سیلی زد که حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) تعادل‌شان را از دست دادند، زمین خوردند و چادرشان خاکی شد. گوشواره‌ها از گوش ایشان اُفتاد. به سر درد مُبتلا شد و تا آخر عُمر هم این درد را همراه خودشان داشتند و جای سیلی را از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم می‌پوشاندند. در بستر شهادت هم «فضّه» می‌گوید که من رفتم و قَطیفه را از روی مبارک ایشان برداشتم، دیدم که دست راست‌شان را بر روی صورت‌شان گذاشته‌اند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۱]»؛ این‌جا صورت کَبود بود، اما حسینش، علی اکبرش، اباالفضلش، تمام بدن جای شمشیر و خَنجر و نیزه و سنگ و انواع تیرها بود. تمام بدن زخم بود و حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) جای سالمی برای بوسیدن پیدا نکرد. خَم شدند و لب بر روی رَگ‌های بُریده گذاشتند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

الها! پروردگارا! صهیونیست‌ها و استکبار جهانی را از صفحه‌ی روزگار برانداز.

خدایا! منافقین داخلی را همراه کُفّار خارجی ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! دست خیانت را از جبهه‌ی مؤمنین، مُجاهدین، مقاومت و کشور ایران کوتاه بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر نورانی‌مان را با اقتدار و عزّت تا ظهور حضرت حجّت (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.

خدایا! مردم عزیز ما را قَدردانِ نعمتِ وجود نازنین رهبر بزرگوارمان قرار بده.

خدایا! ما را قَدردانِ نعمتِ سلامتی، امنیّت، دیانت، مجالس ذکر، مجالس حضرت زهرا (سلام الله علیها) و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بده.

خدایا! نَسل جوان ما را از سرگردانی، از عُزوبت، از انواع خطرهایی که تَهدیدشان می‌کند نجات و به ساحل نجات برسان.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! عاقبت اَمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

نثار روح بلند حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهیدان و ذَوی‌الحقوق‌مان صلواتی عنایت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حج، آیات ۷۷ و ۷۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ  اسْجُدُوا وَ  اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ  افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَ  جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ  اجْتَبَاکُمْ وَ  مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ  سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ  فِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَ  تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ  آتُوا الزَّکَاهَ وَ  اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ  مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ  نِعْمَ النَّصِیرُ».

[۳] حسن حسن‌زاده آملی (۱۳۰۷-۱۴۰۰ش) مشهور به علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف و عارف شیعه. وی نزد افرادی چون مهدی الهی قمشه‌ای، علامه شعرانی، علامه طباطبایی و سید محمدحسن الهی شاگردی کرد. حسن‌زاده آملی از علامه شعرانی، اجازه اجتهاد و اجازه نقل حدیث دریافت کرد. او آثار فلسفی و عرفانی مانند اشارات، اسفار اربعه و شرح فصوص قیصری و شرح منظومه و نیز ریاضیات و هیأت تدریس می‌کرد. به باور حسن‌زاده آملی، دین، فلسفه و عرفان، با هم هماهنگ‌اند. او ادعای یونانی‌بودن فلسفه اسلامی را نادرست می‌داند و معتقد بود فیلسوفان مسلمان، اندیشه‌های فلاسفه پیش از اسلام را عمق بخشیده‌اند. به گفته سید یدالله یزدان‌پناه، از شاگردان وی، حسن‌زاده بیشترین تأثیر را از ملاصدرا و ابن عربی پذیرفته است. وی برای نخسین بار از وحدت شخصی وجود به توحید صَمَدی تعبیر کرده و برای اثبات آن از واژه صمد در سوره توحید بهره برده است. آیت الله حسن‌زاده آملی آثاری در فلسفه، عرفان، ریاضی، نجوم، ادبیات فارسی و ادبیات عربی دارد و برخی از آثار فلسفی و عرفانی همچون اسفار اربعه، اشارات، شفا و شرح فصوص الحکم را تصحیح کرده و بر آنها شرح و حاشیه نگاشته است. وی همچنین نهج‌البلاغه و کشف المراد را تصحیح کرده است. دیوان اشعاری نیز از او به جای مانده است. علامه حسن‌زاده آملی ۳ مهر ۱۴۰۰ش (۱۸ صفر ۱۴۴۳ق) بر اثر بیماری قلبی در آمل درگذشت و در منزل شخصی خود در روستای ایرا، از توابع آمل، دفن شد.

[۴] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۵۹۸؛ وسائل الشیعه، ج‏ ۶، ص ۱۷۱؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۷۴، ص ۱۳۴٫

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ  أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ  السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ  قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ  النَّهَارَ وَ  الشَّمْسَ وَ  الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ  یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ  یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَ دِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ  مَا دَارُ الْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ  انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ‏ اللَّیْلِ‏ الْمُظْلِمِ‏ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ  مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ  مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ  مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ  هُوَ  الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ  هُوَ  کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ  بَیَانٌ وَ  تَحْصِیلٌ وَ  هُوَ  الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ  لَهُ ظَهْرٌ وَ  بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ  بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ  بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ  عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ‏ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ  لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ  مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ  دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ  لْیُبْلِغِ الصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ‏ وَ  یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ‏ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ  قِلَّهِ التَّرَبُّصِ‏».

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫

«وَ  مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».

[۷] فلاح السائل، جلد ۱، صفحه ۱۳۲.

«لَبَّیْکَ وَ  سَعْدَیْکَ وَ  اَلْخَیْرُ فِی یَدَیْکَ وَ  اَلشَّرُّ لَیْسَ إِلَیْکَ وَ  اَلْمَهْدِیُّ مَنْ هَدَیْتَ عَبْدُکَ وَ  اِبْنُ عَبْدَیْکَ مِنْکَ وَ  بِکَ وَ  إِلَیْکَ لاَ مَلْجَأَ وَ  لاَ مَنْجَى وَ  لاَ مَفَرَّ مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ سُبْحَانَکَ وَ  حَنَانَیْکَ سُبْحَانَکَ رَبَّ اَلْبَیْتِ».

[۸] کنز العمّال : ۷۳۸٫

[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی.

«…الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَا أَدْعُو غَیْرَهُ وَ  لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ  الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاأَرْجُو غَیْرَهُ وَ  لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجائِى، وَ  الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى وَ  کَلَنِى إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِى وَ  لَمْ یَکِلْنِى إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِى، وَ  الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى تَحَبَّبَ إِلَىَّ وَ  هُوَ  غَنِیٌّ عَنِّی، وَ  الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى یَحْلُمُ عَنِّى حَتَّىٰ کَأَ نِّى لَاذَنْبَ لِى، فَرَبِّى أَحْمَدُ شَىْءٍ عِنْدِى وَ  أَحَقُّ بِحَمْدِى؛ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَهً، وَ  مَناهِلَ الرَّجاءِ إِلَیْکَ مُتْرَعَهً، وَ  الاسْتِعانَهَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أَمَّلَکَ مُباحَهً، وَ  أَبْوابَ الدُّعاءِ إِلَیْکَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَهً، وَ  أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِى [لِلرَّاجِینَ] بِمَوْضِعِ إِجابَهٍ، وَ  لِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ إِغاثَهٍ، وَ  أَنَّ فِى اللَّهْفِ إِلىٰ جُودِکَ وَ  الرِّضَا بِقَضائِکَ عِوَ ضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلِینَ، وَ  مَنْدُوحَهً عَمَّا فِى أَیْدِى الْمُسْتَأْثِرِینَ، وَ  أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَهِ، وَ  أَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ؛ وَ  قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِى، وَ  تَوَ جَّهْتُ إِلَیْکَ بِحاجَتِى، وَ  جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغاثَتِى، وَ  بِدُعائِکَ تَوَ سُّلِى مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقاقٍ لِاسْتِماعِکَ مِنِّى، وَ  لَا اسْتِیجابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّى، بَلْ لِثِقَتِى بِکَرَمِکَ، وَ  سُکُونِى إِلىٰ صِدْقِ وَ عْدِکَ، وَ  لَجَإِى إِلَى الْإِیمانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ  یَقِینِى بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّى أَنْ لا رَبَّ لِى غَیْرُکَ، وَ  لَا إِلٰهَ إِلّا أَنْتَ وَ حْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ؛ اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْقائِلُ وَ  قَوْلُکَ حَقٌّ وَ  وَ عْدُکَ صِدْقٌ: ﴿وَ  اسْأَلُوا اللَّهَ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ‌ إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ  لَیْسَ مِنْ صِفاتِکَ یَا سَیِّدِى أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤالِ وَ  تَمْنَعَ الْعَطِیَّهَ وَ  أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَىٰ أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ، وَ  الْعائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ…».

[۱۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫

«هُوَ  الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَ اتِ وَ  الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَ ىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ  مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ  مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ  مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ  هُوَ  مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ  اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۱۱] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).

«…اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعامِلِ بِأَمْرِکَ، الْقائِمِ فِی خَلْقِکَ، وَ حُجَّتِکَ الْمُؤَدِّی عَنْ نَبِیِّکَ، وَ شاهِدِکَ عَلَىٰ خَلْقِکَ، الْمَخْصُوصِ بِکَرامَتِکَ، الدَّاعِی إِلىٰ طاعَتِکَ وَ طاعَهِ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ حُجَّتِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقائِمِ فِی خَلْقِکَ صَلاهً تَامَّهً نَامِیَهً بَاقِیَهً تُعَجِّلُ بِها فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِها، وَ تَجْعَلُنا مَعَهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ، وَ أُوَالِی وَلِیَّهُمْ، وَ أُعادِی عَدُوَهُمْ، فَارْزُقْنِی بِهِمْ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ اصْرِفْ عَنِّی بِهِمْ شَرَّ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَهْوالَ یَوْمِ الْقِیامَهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللّٰهِ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ آدَمَ صِفْوَهِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُوسىٰ کَلِیمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عِیسىٰ رُوحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَلِیِّ اللّٰهِ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّهِ؛ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ باقِرِ عِلْمِ الْأَوَلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهُ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ عَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَاالْحَسَنِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی وَ لَا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِی، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَىٰ نَفْسِی، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِی فَکُنْ لِی شافِعاً إِلَى اللّٰهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فاقَتِی، فَلَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ…».

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.

«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتّىٰ دَعاکَ اللّٰهُ إِلىٰ جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْداءَکَ الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَىٰ جَمِیعِ خَلْقِهِ . اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ…».

[۱۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفُونَ، الْمُطِیعُونَ لِلّٰهِ، الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ، الْعامِلونَ بِإِرَادَتِهِ، الْفائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ؛ اصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَ ارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ، وَ اخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَ اجْتَباکُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَ أَعَزَّکُمْ بِهُداهُ، وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ، وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ ، وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ، وَ رَضِیَکُمْ خُلَفاءَ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَجاً عَلَىٰ بَرِیَّتِهِ، وَ أَنْصاراً لِدِینِهِ، وَ حَفَظَهً لِسِرِّهِ، وَ خَزَنَهً لِعِلْمِهِ، وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَرَاجِمَهً لِوَحْیِهِ، وَ أَرْکاناً لِتَوْحِیدِهِ، وَ شُهَداءَ عَلَىٰ خَلْقِهِ، وَ أَعْلاماً لِعِبادِهِ، وَ مَناراً فِی بِلادِهِ، وَ أَدِلَّاءَ عَلَىٰ صِرَاطِهِ، عَصَمَکُمُ اللّٰهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ، وَ أَکْبَرْتُمْ شَأْنَهُ، وَ مَجَّدْتُمْ کَرَمَهُ، وَ أَدَمْتُمْ ذِکْرَهُ، وَ وَکَّدْتُمْ مِیثاقَهُ، وَ أَحْکَمْتُمْ عَقْدَ طاعَتِهِ، وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ، وَ دَعَوْتُمْ إِلَىٰ سَبِیلِهِ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضاتِهِ، وَ صَبَرْتُمْ عَلَىٰ مَا أَصابَکُمْ فِی جَنْبِهِ، وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ جاهَدْتُمْ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ، وَ بَیَّنْتُمْ فَرائِضَهُ، وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ، وَ نَشَرْتُمْ شَرائِعَ أَحْکامِهِ، وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ، وَ صِرْتُمْ فِی ذٰلِکَ مِنْهُ إِلَى الرِّضا، وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضاءَ، وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَىٰ؛ فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مارِقٌ، وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لاحِقٌ، وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زاهِقٌ، وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ، وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ، وَ مِیراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ، وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ، وَ حِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَ فَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ آیاتُ اللّٰهِ لَدَیْکُمْ، وَ عَزائِمُهُ فِیکُمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکُمْ، وَ أَمْرُهُ إِلَیْکُمْ، مَنْ والاکُمْ فَقَدْ و الَى اللّٰهَ، وَ مَنْ عاداکُمْ فَقَدْ عادَى اللّٰهَ، وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللّٰهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّٰهَ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّٰهِ…».

[۱۴] برهان‌الدین میر محمدباقر میرداماد در ۹۶۹ یا ۹۷۰ق به دنیا آمد. پدرش شمس‌الدین محمد حسینی استرآبادی داماد محقق کَرَکی بود و ازاین‌رو به داماد شهرت داشت. به‌جهت همین، محمدباقر هم میرداماد شهرت یافت. استادالبشر و معلم ثالث از دیگر القاب او است. میرداماد سال‌ها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی هم‌عصر بود و گفته‌اند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت. میرداماد در اواخر عمرش، همراه شاه صفی صفوی برای زیارت عتبات، به عراق سفر کرد به گفته آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۰۴۱ق بین کربلا و نجف درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد. در کتاب ریحانهالادب، علاوه بر این تاریخ، ۱۰۴۰ و ۱۰۴۲ق هم برای تاریخ وفاتش ذکر شده است. ایزوتسو اسلام‌شناس و قرآن‌پژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. به‌گفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانش‌های متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهور بودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی‌ او در دوره زندگی‌اش است. مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضی‌دان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. به‌نوشته اعیان‌الشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است. ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ به‌گونه‌ای که فهم درست آن‌ها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است. میرداماد شاعر هم بوده و به فارسی و عربی شعر می‌سروده و به نام اِشراق تخلص داشته است. به‌گفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحت‌تأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار می‌شود.

میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، به‌پیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهم‌ترین نظریه او را «حدوث دَهْری» می‌دانند. ابن‌سینا و فیلسوفان پس از ابن‌سینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجب‌الوجود است و عقول ممکن‌الوجود؛ اما به‌باور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمی‌دهد. آن‌طور که ابن‌سینا می‌پندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْس‌الامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت می‌گیرد. نوشته‌های علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارت‌ها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارت‌های فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار ‌گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع ‌کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمی‌توانند سخنان وی را به‌درستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «این‌قدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدال‌کردن و بحث نام‌نهادن.» به‌گفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد دلیل ضعف فلسفی یا ناتوانی‌اش در کاربست ادبیات ساده نبوده است؛ علت این مسئله آن بوده است که از گزند مخالفان فلسفه در امان بماند. درخصوص پیچیده‌نویسی میرداماد داستان‌هایی هم نقل شده است. به‌گفته آقابزرگ تهرانی، میرداماد در علوم نقلی از استادانی چون دایی‌اش عبدالعالی کَرکَی (پسر محقق کَرکَی) و حسین بن عبدالصمد حارثی (پدر شیخ بهایی) بهره برده و از این‌دو اجازه روایت داشته است. ابوالحسن عاملی و عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى از دیگر استادانش در این زمینه هستند. مرتضی مطهری نوشته است استادان میرداماد در علوم عقلی شناخته نیستند. به‌گزارش او، تنها در کتاب تاریخ عالم‌آرای عباسی به فخرالدین استرابادی سماکی اشاره شده است. محدث قمی هم او را استاد میرداماد دانسته است؛ بااین‌همه برخی در آن تردید کرده‌اند.

[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۱۶] سوره مبارکه نازعات، آیات ۴۰ و ۴۱٫

[۱۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

[۱۸] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شریف شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«…اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ، وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابِى، وَ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَ تَخْبُرُ حاجَتِى، وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِى، وَ لَا یَخْفىٰ عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِى وَ مَثْواىَ، وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِى، وَ أَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى، وَ أَرْجُوهُ لِعاقِبَتِى، وَ قَدْ جَرَتْ مَقادِیرُکَ عَلَىَّ یَا سَیِّدِى فِیما یَکُونُ مِنِّى إِلىٰ آخِرِ عُمْرِى مِنْ سَرِیرَتِى وَ عَلانِیَتِى وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى . إِلٰهِى إِنْ حَرَمْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَرْزُقُنِى؟ وَ إِنْ خَذَلْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُنِى؛ إِلٰهِى أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ . إِلٰهِى إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ . إِلٰهِى کَأَنِّى بِنَفْسِى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِى بِعَفْوِکَ…».

[۱۹] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۲۰] اشعاری از مرحوم «آیت الله شیخ محمد حسین کمپانی» در رثای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

[۲۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».