«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲]»؛ ایّام درخشش جَلال خداوند متعال، جَمال خداوند متعال و تجلّی صفات عُلیای حضرت حق‌تعالی در بستر امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و میلاد پُر برکت دهمین اختر آسمان امامت و ولایت حضرت امام اباالحسن علی بن محمّد الهادی النقّی (سلام الله علیه) و عید الله الاکبر، عید غدیر را که در آستانه‌ی آن عید قرار گرفته‌ایم را تبریک عرض می‌کنم.

امامت حضرت امام هادی (علیه السلام) در دوران طفولیّت

حضرت امام هادی (علیه السلام) با چند پیامبر الهی ویژگی مشترکی دارند در این‌که تجلّی قدرت خداوند متعال در تبیین موضوع امامت و نبوّت که عهدالله است، امانت خاصّ خداوند متعال است، اکتسابی نیست، شرط سنّی ندارد، خداوند متعال دانشگاه و کتاب و استادی را برایش قرار نداده است؛ بلکه امامت مظهریّت ربوبیّت خداوند متعال است، اسم اعظم حقّ است و جامعِ همه‌ی صفات جَمالیه و کمالیه‌ی حق‌تعالی است و احدی توان دَرک کُنح امامت را ندارد و هیچ‌کسی با جدّ و جهاد و اجتهادش قدرت دستیابی به آن مرتبه و مقام را پیدا نمی‌کند. حضرت امام هادی (علیه السلام) مانند پدر بزرگوارشان، اوّلین امامی که خداوند منّان در دوره‌ی طفولیّت مقام مُطلقه‌ی کُلیّه‌ی الهیّه را در وجود ایشان مُستقر کرد، اسم اعظم خداوند متعال شد و مَجلای تمام صفات جمالیه و جلالیه گشت، پدر بزرگوار حضرت امام هادی (علیه السلام) بودند که در سنّ ۸ سالگی یا ۹ سالگی به این مقام دست یافتند و این بزرگوار نیز خودشان در ۸ سالگی به مقام امامت و ولایت کُلیّه نائل آمده است. لذا هم در مقام ثُبوت حضرت امام هادی (علیه السلام) همانند حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)، همانند یحیی نبی (علیه السلام) و همانند سُلیمان نبی (علیه السلام) در دوران طفولیّت خداوند متعال به ایشان عنایت کرد و این ظرفیّت را در وجود ایشان قرار داده بود و حامل امانت بزرگ خداوند متعال شد، قلب عالَم امکان قرار گرفت و تمام کائنات در عالَم امکان به ایشان وابسته شدند و هرچیزی به هر موجودی می‌رسید، از جانب آن بزرگوار بود، واسطه‌ی فیض عَلی‌الاطلاق بودند. «بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ[۳]»؛ که جملاتِ خودِ امام هادی (علیه السلام) در این دانشگاه عظیم زیارت جامعه‌ی کبیره است. حضرت امام هادی (علیه السلام) هم عینیّت وجود خودشان که در طفولیّت امامت را دارا بودند و جلوه کردند و همه‌ی عالَمیان در برابر ایشان به زانو درآمدند و فهمیدند که خارج از قدرت عادی است، مقام علمی و مقام اقتداری ایشان قدرت‌الله است، علم‌الله است، آیتِ کُبری پروردگار متعال است و مَجرای فیضِ علی‌الاطلاق است.

حضرت امام هادی (علیه السلام) مظهر قدرت لایَزال خداوند متعال هستند

علاوه بر مسأله‌ی عینیّت امام، امامت در دوره‌ی طفولیّت در وجود حضرت امام هادی (علیه السلام)، کرامات و مُعجزات پی‌در‌پی که جامعه از وجود نازنین حضرت امام هادی (علیه السلام) دریافت می‌کردند و پِی می‌بردند که ایشان خودشان نیستند ایشان مظهر قدرت لایَزال و لَم‌یَزل حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. «متوکّل عباسی[۴]» چون از وجود نازنین حضرت امام هادی (علیه السلام) نگران و متحوّش بود، مانند اَسلاف خَبیثه‌اش که همه‌ی آن‌ها از وجود ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) که هم بنی‌امیّه و هم بنی‌العبّاس می‌دانستند حقّ رهبری و زَمامداری برای آن‌هاست، می‌دانستند خَوارقِ عادت و مُعجزات از وجود آن‌ها جلوه می‌کند، لذا «اَلْخَائِنُ خَائِفٌ[۵]»، چون می‌ترسیدند، خیانت می‌کردند، زندانی می‌کردند، مَحدود می‌کردند و امامان ما را می‌کُشتند. متوکّل عبّاسی هم نسبت به حضرت امام هادی (علیه السلام) که در میان خُلفای بنی‌العبّاس «تاسِعُهُم اَکفَرَهُم»، همه‌ی آن‌ها کافر بودند، اما کافرترین‌ آن‌ها این متوکّل شَرور خَبیثِ پَستِ لَعین بود. دستور داد قبر مطهّر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را شُخم بزنند و اثر قبر را از بین ببرند. از این قَبیل جنایات برای ذاتِ ذاتِ خَبیث و گوهر ناپاکِ متوکّل عبّاسی بود. یکی از طرح‌های خائنانه‌ای که برای کوچک‌کردن مقام امام در چشم مردم طراحی و اجرا کرد، این بود که دستور داد قُشون او در یک‌جا جمع شدند و هریک از سربازان و ارتشی‌های او مأمور شدند که یک تُوبره خاک بیاورند و بریزند و خودش از این قُشون سان ببیند و امام هادی (علیه السلام) هم در اِعداد اَحدی از رعیّت آن نانَجیب در آن جمع حاضر باشد و این موجودِ پَلید ایشان را در کنار رعیّت خودشان ببینند و این قدرت را به رُخ حضرت امام هادی (علیه السلام) بکشد. وقتی حضرت امام هادی (علیه السلام) تشریف آوردند و این نانَجیب دید که حضرت امام هادی (علیه السلام) خیره نشدند و برای ایشان حضور این تعداد جمعیّت مُسلّح مهم نیست و این کار عظیمی که کرده است و یک کوهی به وجود آمده است، برای حضرت امام هادی (علیه السلام) تأثیری نداشته است. به زبان آمد و گفت: قدرت من را چگونه می‌بینی؟ حضرت امام هادی (علیه السلام) یک اشاره‌ای فرمودند و گفتند که نگاه کن. وقتی این نانَجیب نگاه کرد، دید تا جایی که چشم کار می‌کند، کَران تا کَرانِ آسمان مملو از ملائکه است و همه‌ی این فرشتگان هریک سلاحی در دست دارند و تحت فرمان حضرت امام هادی (علیه الصلاه و السلام) هستند. این‌قَدر مرعوب شد و وحشت کرد که از هوش رفت. حضرت امام هادی (علیه السلام) در کُرسی کُن‌فیکون است. امام مشیّت‌الله است، امام ارادت‌الله است. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۶]»؛ امام سَبب‌ساز است و امام سَبب‌سوز است. امام در انجام کار مُحتاج هیچ وسیله‌ای نیست. در پیروزی‌اش هم احتیاجی به هیچ قُشونی ندارد؛ بلکه امام مظهر صفت مُحیی و صفت مُمیت است. هم به اذن‌الله زنده می‌کند و هم به اذن‌الله می‌میراند، هم ایجاد می‌کند، هم مَعدوم می‌کند، هم می‌دهد و هم می‌گیرد. این مقام امامت در واقع مظهریّت کامل برای خداوند متعال است.

«محبّت» بهانه‌ی خداوند متعال برای عالَم خلقت بود

پروردگار متعال عالَم را بر اساس محبّت آفریده است. «کنت کنزاً مخفیاً[۷]»؛ من گَنج پنهان بودم. «فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف[۸]»؛ این چیزی که باعث خلقت عالَم شد، محبّت خداوند متعال بود. برای این‌که مخلوق به سرمایه‌ی معرفت دست پیدا نماید. همان چیزی است که در آخرین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق آمده است که می‌فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا[۹]»؛ این حدیث قُدسی ترجمان این آیه‌ی کریمه است که تصریح شده است که تمام عوالِمی که ما اوّل و آخر آن را اطّلاع نداریم، از عُمق آن باخبر نیستیم، از شمارش آن ناتوان هستیم، چنین عالَمی که غُلغُله است، از هر جهت مظهر شگفتی‌های عجیبی است که عقل از آن حیرت می‌کند و همه‌ی این‌ها موادّ معرفت است، فِلش عرفان الهی است. خداوند متعال خواسته است تا دل ببرد. در ذاتِ خداوند متعال محبّت وجود دارد، خودش را دوست دارد و خداوند متعال بر اساس محبّتی که به خودش دارد، خواسته است تا این گَنج محبّت را به خلائق خود بدهد و این سرمایه و گَنج محبّت در جهت ایجاد عرفان است. خداوند متعال خواست تا بندگانش با گَنج معرفت سرمایه‌دار بشوند تا به محبّت الهی نائل بشوند. هم مُحبّ خداوند متعال بشوند و هم محبوب حق‌تعالی بشوند. این رابطه‌ی حُبّی بین خالق و مَخلوق است. حال اگر خداوند متعال بخواهد دل کسی را آب کند، ذوب کند و او را به مرحله‌ی فَنا برساند، باید یک جمال و جَلالی به او نشان بدهد که او را از خود بیخود کند. این صَعقه‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که یک‌ مرتبه و دو مرتبه نبود؛ حضرت علی (علیه السلام) به صورت مرتّب در خلوت‌های از خود بیخود می‌شد، بی‌قرار می‌شد، بی‌تاب می‌شد. این جلوه‌ی عشق خداوند متعال بود که در وجود حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه الصلاه و السلام) قرار داشت. اما وقتی خداوند متعال می‌خواهد از بندگان دلبری نماید، خداوند می‌خواهد اِکسیر عشق را برای صعود بَشر در دل‌ها مُستقرّ نماید، عشق را آفریده است.‌ امام مظهریّت دارد. کسی که امام را بشناسد، خداوند متعال را شناخته است که فرموده است: «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ[۱۰]»؛ این‌ها عبارات حضرت امام خادی (علیه السلام) در زیارات شریفه‌ی جامعه‌ی کبیره است. «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ»؛ هرکسی گرایش به خداوند متعال داشته باشد، شوق خداوند متعال در وجودش باشد، کِششی در درونش احساس نماید و به دنبال تو باشد، آدرس امام است. باید دامان امام را بگیرد. «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۱۱]»؛ با معیّت صادقین که امامان معصوم ما (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، به خداوند متعال برسد. بنابراین امام (علیه السلام) وسیله‌ی معرفت که معرفت مقدّمه‌ی محبّت است و محبّت منشأ عمل صالح است.

ضرورت وجود امام برای رسیدن به معرفت الهی است

«إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۱۲]»؛ کَلِم طیّب همان جانی است که با چشمه‌ی محبّت شستشو شده است، قلبِ سَلیم شده است. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۱۳]»؛ در روز قیامت مال و مَنال، فرزند و عَیال دردی از گرفتاری‌های قیامت دَوا نمی‌کند. تنها داروی نجات از فَزَع اکبر، عبارت است از دارابودن قلب سلیم. در آن‌جا همه فقیر و زمین‌گیر هستند، مگر کسی سرمایه‌ی قلب سلیم را با خودش به آن‌جا رسانده باشد و قلب سلیم قلبی است که از ماسوی الله پاک شده است و جز خداوند در آن دل وجود نداشته باشد. و چیزی که دل را از اَغیار پاک‌سازی می‌کند، تطهیر می‌کند، «حُبُّ اللّهِ نارٌ لا یمُرُّ عَلی شَیءٍ إلَّا احتَرَقَ[۱۴]»؛ محبّت یک آتشی است که اگر خداودن متعال آتش محبّت را در جان کسی روشن کند، جز محبوب هرچه در وجودش باشد، همه را خاکستر می‌کند. تنها چیزی که می‌ماند، وجود محبوب است و محبوب واقعی که وجود واقعی است و وجود دیگران وجودِ سَرابی است، وجودِ عاریتی است. آن چیزی که حقاً وجود است، خودِ خداوند متعال است. لذا در دعای شریف بعد از زیارت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثَناء) داریم بر این‌که هرکسی خداوند متعال را اراده نماید، او را می‌یابد. اما اگر غیرِ خدا را اراده کند، نمی‌یابد. چون نیست تا بیابد. وجود همه‌ی ما عاریتی است. یک روز طلوع می‌کنیم، ولی طلوع ما غروب دارد و به همین زودی همه‌ی ما از بین می‌رویم. «الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ[۱۵]»؛ آن کسی که مرگ ندارد، خداوند متعال است. آن کسی که وجودش نابودی ندارد و نبود ندارد، خداوند متعال است. لذا اگر کسی به دنبال خداوند متعال باشد، او را می‌یابد و به مقصد می‌رسد؛ ولی اگر کسی غیرِ خداوند متعال را به عنوان مقصد قرار بدهد، نمی‌رسد. لذا در تمام نمازها این سوره‌ی مبارکه‌ی اخلاص را که عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود، می‌خوانیم و می‌گوییم: «اللَّهُ الصَّمَدُ[۱۶]»؛ فقط خداوند متعال مقصد است و غیر از او وجودی نیست تا مقصد بشود. توّهم است، تخیّل است، غافل است و انسانِ عاقل دل به چیزی که اُفول می‌کند، نمی‌دهد. پس ضرورت وجود امام به دلیل معرفت خداوند متعال است. خداوند متعال بَشر را برای معرفت خودش آفریده است و منشأ آن نیز محبّت خودِ خداوند متعال است و برای رسیدن به معرفت، «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی[۱۷]»؛ آیینه‌ای زُلال‌تر و خدانماتَر از وجود حضرت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) و فرزندان معصوم ایشان وجود ندارد. وجود نازنین حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هیچ خودیّتی نداشتند. تمام وجودشان خدانَما بود. به هرجای زندگی امام نگاه بیندازید، فقط خداوند متعال را می‌بینید. چیزی جز خداوند متعال در فکر امام، در قلب امام و در زندگی امام هیچ تجلّی ندارد. وجود امام در عبودیّت حق‌تعالی مُنحصر است. لذا آیه‌بودن آن بدون غُبار است. آیتِ مُطلقِ حقّ متعال، وجود نازنین امام است.

حضرت علی (علیه السلام) امیرِ تمام عالَمیان از اَزل تا اَبد هستند

محوریّت امامت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داده شده است. از این جهت وجود مبارک حضرت امام رضا (سلام الله علیه) فرمودند: «لَو عَرَفَ النّاسُ فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ[۱۸]»؛ اگر کسی فضیلت روز غدیر را بداند، «لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکَهُ فِى کُلِّ یَوْمٍ عَشْرَ مَرّاتٍ[۱۹]»؛ اگر کسی، جمعیّتی، توده‌ای، مردمی، ملّتی با عظمت روز غدیر آشنا بشوند، ملائکه با روزی ۱۰ مرتبه با این‌ها مُصافحه می‌کنند. این نشان می‌دهد که روز غدیر این زمانِ مُتعارف نیست. روز غدیر روز تجلّی خداوند متعال است و غیر از انتخابات است. انتصابات خداوند متعال که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان امیرِمؤمنینِ مُطلق من‌الاوّلین الی‌الآخرین معرّفی کرده است، حضرت علی (علیه السلام) امیرِ آدم است و حضرت علی (علیه السلام) امیرِ امام زمان (ارواحنا فداه) است. امیرِمؤمنین از اَزل تا اَبد وجود مولی‌الموحّدین حضرت علی‌ بن ابی‌طالب (علیه الصلاه و السلام) است. این کتاب «القطره» حضرت «آیت الله مُستنبط» (رحمت الله علیه) کتاب بسیار زیبایی است. کتابی دو جلدی به نام القطره است و در آن‌جا دارد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جناب جبرئیل (علیه السلام) و جناب عزرائیل (علیه السلام) و جناب اسرافیل (علیه السلام) درباره‌ی عُمرشان سؤال پرسیدند که شما چه اندازه‌ای عُمر دارید؟ هرکدام از این‌ها عُمرشان را گفتند که یک ستاره‌ای هست که از ۳۰ هزار بار یک مرتبه طلوع می‌نماید. یکی از آن‌ها گفت که من ۳۰ هزار بار او را دیده‌ام، دیگر گفت من ۶۰ هزار بار او را دیده‌ام. جناب عزرائیل (علیه السلام) عُمرشان از همه‌ی این‌ها بالاتر بود و گفت که من ۹۰ هزار بار این ستاره را دیده‌ام. آن‌گاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: عَمامه‌ی خود را بردار. ایشان عَمامه‌ی خود را برداشتند و جناب عزرائیل (علیه السلام) گفت: آن چیزی که من ۹۰ هزار بار دیده‌ام، ستاره‌ی وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. این عمارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علی‌الاطلاق امیرِ ملائکه هستند، امیرِ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، امیرِ ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند و امیرِ همه‌ی خلائق هستند. این مطلب صحیح است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند و خودِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر نگران بودم، «وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)[۲۰]»، اگر نگران این معنا نبودم که شما مقام من را بالاتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدانید، من تمام حوادث عالَم را تا روز قیامت با جُزئیات آن برای شما بازگو می‌کردم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حدّ خودشان را در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانند. لذا تا زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خودشان حقّ نداده‌اند که خودشان را نشان بدهند. در جنگ‌ها نیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشان را نشان ندادند، بلکه دستِ خداوند متعال را نشان دادند و یدالله بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان سرباز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سرباز ایشان است و خودشان را به این عنوان نشان دادند. لذا نَهج‌البلاغه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که ما از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چندین‌ برابرِ نَهج‌البلاغه معارف دینی را داریم، همگی پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شده است. تا زمانی که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشتند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مأمور بودند تا خودشان را در زیر سایه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدانند و هرجایی هم نشان داده‌اند، خودشان را نشان نداده‌اند؛ بلکه اَمر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشان داده‌اند، دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشان داده‌اند. اما قرآن کریم می‌فرماید که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَفسِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «مأمون الرشید[۲۱]» از حضرت امام رضا (علیه السلام) سؤال پرسید که شما بالاتر فضیلت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در آیینه‌ی قرآن کریم چه می‌بینید؟ وجود نازنین حضرت امام رضا (علیه السلام) آیه‌ی مُباهله را خواندند؛ «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۲۲]». لذا این عظمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست و عظمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ سِرّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باطن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جانِ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ نَفسِ نَفیس نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.

جلوه‌ی مقام عینیِ امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز غدیر

اما خداوند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همه‌ی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بر اساس حکمتی که خداوند متعال می‌داند، خواسته‌اند که عمارت متعلّق به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. این عمارت هم عمارتِ اعتباری نیست. این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مدّت ۴ سال خلافت کرده‌اند، اصلاً شأن ایشان نبود. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاضر نبودند تا این مقام را قبول کنند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌توانند چیزی را که ذاتیِ ایشان است را رَد نمایند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌خواستند خلافت بعد از «عُثمان» را بپذیرند و فرمودند: اگر من وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم. به سُراغ شخص دیگری بروید. این مقامِ امامت نیست. این‌که کسی با رأی مردم به جایی می‌رسد، با رأی مردم از او گرفته می‌شود، با یک امضاء می‌آید و با یک امضاء می‌رود، وجود نیست، اعتبار است، قرارداد است. مقام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز غدیر مقام قراردادی نبود. این مقامِ عینیِ امامت بود که خداوند متعال جلوه کرد. این عمارت مُطلق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر همه‌ی کائنات و بر همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بود.

تلاوت آیات قرآن کریم پیش از نزول توسط حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی پس از ولادت از کعبه بیرون آمدند، اصلاً خداوند متعال کعبه را به عنوان زادگاه حضرت علی (علیه السلام) قرار داده است. «وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ[۲۳]»؛ آن کسی که مولود است، «شرف المکان بالمکین»، شَرف کعبه به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. نه شَرف حضرت علی (علیه السلام) این است که در کعبه متولّد شده است؛ بلکه شَرف کعبه به این است که حضرت علی (علیه السلام) از آن‌جا طلوع کرده است. کعبه به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُباهات می‌کند.

«هَذا الّذی تَعرِفُ البَطْحاءُ وَ طْأتَهُ     *****      وَ البَیْتُ یعْرِفُهُ وَ الحِلُّ وَ الحَرَمُ[۲۴]»

این کسی کاست که وقتی در آ‌ن‌جا راه می‌روند، کعبه می‌خواهد پای حضرت را بگیرد تا قَدم‌شان را از این‌جا بیرون نگذارند. افتخار کعبه این است که آن قدم در آن‌جاست. وقتی وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا آمدند، چشم از این دنیا بسته بودند و چشم به این دنیا باز نکردند. «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ[۲۵]»؛ به غیر از خداوند خیره نشوید و چشم ندوزید تا عجایب را ببینید. اتمّ مصادیق این مورد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند که به غیر از خداوند متعال نگاه نکردند و اعتنایی به غیرِ خداوند متعال نداشتند. لذا چشم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسته بود تا زمانی که «فاطمه بنت اسد» (سلام الله علیها) این قُنداقه را به دست پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد. اوّلین نفر و اوّلین جمالی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ چشم باز کردند و دیدند، جَمال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آغوش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چشم به این عالَم باز کردند و اوّلین چیزی که مشاهده کردند و هیجانی شدند، جَمال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. به محض این‌که نگاه کردند، «إحتضًّ»، یعنی هیجانی شدند. آن‌گاه چه کردند؟ آن چیزی را که باید ظاهر می‌کردند، ظاهر کردند که مقدّم بر جناب جبرئیل (علیه السلام) است. جناب جبرئیل (علیه السلام) شاگرد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیش از آن‌که جناب جبرئیل (علیه السلام) قرآن کریم را بیاورد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آیات سوره‌ی مؤمنین را قبل از نزول رسمی قرآن کریم خواندند. قبل از نزول قرآن کریم اوّلین کسی که قرآن را بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده بود، چه کسی بود؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. در چه زمانی بود؟ وقتی ۳ روزه بودند. فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۲۶]»؛ به تعبیر بنده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آری علی جان! «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»؛ مؤمنون پیروز هستند، مؤمنون رستگار هستند. چرا چنین نباشد؟ «أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ[۲۷]»؛ قبیله‌ی ایمان از ابتدا تا انتها در زیر پَرچم تو هستند. پَرچم‌دارِ جبهه‌ی ایمان تو هستی و تمام مؤمنین در زیر پَرچم تو هستند.

ویژگی‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خیبر

اما نه عمارت ظاهری که یک روز هست و روز دیگری نیست؛ در «جنگ خیبر» ابتدا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پَرچم را به خلیفه‌ی اوّل دادند، سپس به خلیفه‌‌ی دوّم دادند و بعد از آن‌ها به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دادند و فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً[۲۸]»؛ فردا می‌خواهم پَرچم را به یک مَرد بدهم. این خیلی مفهوم دارد. فردا می‌خواهم پَرچم را به یک مَرد بدهم که او می‌تواند پَرچم‌دار باشد. آن‌ها آمدند و گفتند: این دِژ اصلاً قابل تسخیر نیست و هیچ‌کسی نمی‌تواند دِژ خیبر را درهم بشکند. هر دوی آن‌ها رفتند و تمام تلاش‌شان را کردند و دیدند که کار این‌ها نیست. این دِژ قابل تسخیر نیست. اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً»؛ فردا می‌خواهم این پَرچم را به یک کسی بدهم که این ویژگی‌ها را دارد؛ یک: وجود او مَملو از محبّت خداوند متعال است؛ «یُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ[۲۹]»؛ انگیزه‌ی او از جنگ خودنمایی نیست. او می‌جنگد تا مانع بندگی را برطرف نماید. او طبیب است. جنگ او جَراحی و طبیبانه است. او میکروب‌ها و ویروس‌ها را برمی‌دارد. او با جنگیدن خود پیکر جامعه را به سلامت می‌رساند. لذا فرمود: من می‌خواهم پَرچم را به کسی بدهم که مردِ این میدان است و او عاشق خداوند متعال و عاشق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. دو: معشوق خداوند متعال و معشوق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سه: «کَرّارً غَیرِ فَرّار[۳۰]»؛ شیوه‌ی او کَرّ است. کَرّ یعنی هجوم می‌برد. نمی‌نشیند تا دشمن بیاید و از خودش دفاع نماید. کار علی (علیه السلام) هجوم است. وقتی نور طلوع می‌کند، ظُلمتی وجود ندارد تا با نور مُقابله نماید. نور، نور است و ذاتِ آن ظُلمت‌زُداست. علی (علیه السلام) این‌گونه است و ذاتِ آن ظلمت کُفر و نفاق را دَفع می‌نماید. علی (علیه السلام) دافع است، علی (علیه السلام) مُدافع است. علی (علیه السلام) دَفع می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا دشمن بیاید و آن را رَفع کند. کَرّار است، غیرِ فَرّار است. هیچ‌کسی پُشت‌کردن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندید. هیچ گاه پُشت به حقّ نکرده است، هیچ‌گاه پُشت به دشمن نکرده است. همیشه حالت او حالت هجومی بوده است و کسی پُشت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تماشا نکرده است. اصلاً علی (علیه السلام) پُشت ندارد؛ «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ[۳۱]». «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ[۳۲]»؛ گُل پُشت و رو ندارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گُل عرش است. از هر طرفی بروید، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۳۳]»؛ حضرت علی (علیه السلام) وجه‌الله است و از هر سو بیایید، روی خدا را می‌بینید. علی (علیه السلام) را نمی‌بیند، بلکه خدا را می‌بینید. علی (علیه السلام) آیینه است. آیینه خودنمایی نمی‌کند، علی (علیه السلام) آیینه است. نَقش آیینه این است که عکس را نشان می‌دهد و کار حضرت علی (علیه السلام) این است که خدا را نشان می‌دهد. علی (علیه السلام) مظهر همه‌ی صفات خداوند متعال است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ[۳۴]»؛ اوّل علی (علیه السلام) است، آخر علی (علیه السلام) است، ظاهر علی (علیه السلام) است، باطن علی (علیه السلام) است. ان‌شاءالله نور علی (علیه السلام) در دل‌های شما هست؛ در همه‌جا علی (علیه السلام) هست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» ، «أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ»؛ اما این «لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً» نیست. «تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ[۳۵]»؛ آن که خداوند عاشق بوده است تا بندگانش را عاشق کند، خداوند متعال عاشق عشق بندگان خودش است. خوشا به حال عاشقان! بَدا به حال کسی که دلش عشق ندارد.

«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق     *****     ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما[۳۶]»

آن چیزی که می‌ماند عشق است و جز عشق چیزی باقی نمی‌ماند. خداوند متعال از روی عشق آفریده است، عاشق‌پَروری می‌کند و اِکسیری که دل‌ها را آب می‌کند و با خداوند متعال مرتبط می‌کند، اِکسیر ولایت است که چشمه‌ی وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جریان پیدا کرده است و ۱۱ امام از آن جوشیده است که حضرت امام هادی (علیه السلام) هم زیارت جامعه‌ی کبیره و هم زیارت غدیریه را بیان فرموده‌اند. طلبه‌های عزیز زیارت غدیریه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بخوانند. بنده یکی دعای ندبه را که خیلی مُحکم و مُستحکم است و گویا زبان امام زمان (ارواحنا فداه) دعای ندبه را فرموده‌اند که یک دوره اعتقاد مُستند است. دیگری این زیارت غدیریه‌ی حضرت امام هادی (علیه السلام) در روز غدیر است که حتماً آن را بخوانید و برای معرفت بخوانید و برای ثواب نخوانید. دیگری هم زیارت جامعه‌ی کبیره است که الحقّ و الانصاف تمام حقایق حقّه را که یک صاحب معرفت باید در گَنج معرفتش این‌ها را داشته باشد، در این سه متن خلاصه شده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» ، «أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ»؛ ولی چگونه عمارت داری؟ «تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ». سُفره‌ی دل به دست علی (علیه السلام) است. حضرت علی (علیه السلام) امیر دل‌هاست. هرکسی که خداوند متعال را شناخته است، به واسطه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شناخته است. «دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین[۳۷]». یا علی! ما را به نوکری قنبر و فضّه‌ی خود قبول کن.

دعا

خدایا! به ولای علی (علیه السلام)، به حقیقت علی (علیه السلام)، به محبّت علی (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم معرفت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را روزی ما بفرما.

خدایا! ما را امام‌شناس قرار بده.

خدایا! ما را ولایت‌مَدار قرار بده.

خدایا! عاقبت ما را ختم به خیر کن.

خدایا! ما را با علی (علیه السلام) بدار.

خدایا! ما را با علی (علیه السلام) بمیران.

خدایا! ما را با علی (علیه السلام) مَحشور بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که قطعاً دشمنان نظام اسلامی دشمنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند، ذَلیل و خوار بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر بزرگوارمان را با کفایت و کرامت تا ظهور مولایمان مُستدام بفرما.

خدایا! مشکلات این کشور، مشکلات جبهه‌ی مقاومت و مشکلات مُستضعفین را با عنایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برطرف بفرما.

خدایا! امام عظیم‌الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدای ما را از ما راضی بدار.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً شفا مرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه مائده، آیات ۵۵ و ۵۶٫

[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ إِلىٰ جَدِّکُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِینُ، آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ…».

[۴] مُتَوکِّل عَبّاسی (۲۰۷-۲۴۷ق)، دهمین خلیفه عباسی بود که در سال ۲۳۲ق به حکومت رسید و تمام دوران خلافتش با امامت امام هادی (علیه السلام) هم‌زمان بود. او ناصبی بود و به اهل‌بیت (علیه السلام) دشنام می‌داد و آن‌ها را مسخره می‌کرد. در سال ۲۳۶ق به‌دستور متوکل، قبر امام حسین (علیه السلام) ویران شد و در زمین آن، کشاورزی کردند. این عمل اعتراض مردم را در پی داشت. امام هادی (علیه السلام) در ۲۳۳ق، در پی گرایش مردم و بدگویی برخی منصوبان متوکل، به سامرا احضار شد و تا پایان عمر در آنجا ماند. به‌گفته تاریخ‌پژوهان متوکل در ظاهر به امام هادی (علیه السلام) احترام می‌گذاشت؛ اما پیوسته او را تحقیر و بر ضدش دسیسه می‌کرد. به‌نظر پژوهشگران، در دوران متوکل، شیعیان سختی‌های بسیاری را متحمّل شدند. بسیاری به قتل رسیدند یا زندانی شدند. همچنین به‌دستور متوکل، فشار اقتصادی بسیاری بر علوی‌ها وارد آمد. در سال ۲۳۴ق با دستور متوکل، مذهب کلامی اهل‌حدیث مذهب رسمی حکومت شد و عقاید آن‌ها مانند امکان رؤیت خدا و مخلوق نبودن قرآن ترویج یافت. متوکل برخلاف مأمون و معتصم عباسی به مقابله با معتزله پرداخت و قانون‌های سختی را بر اهل‌ذمه قرار داد. متوکل با یاری ترک‌ها به قدرت رسیده بود و به‌گفته برخی محققان با روی کار آمدن او، عصر نفوذ ترک‌ها در حکومت اسلامی آغاز شد. او ابتدا رابطه خوبی با آن‌ها داشت؛ اما با دیدن قدرت روز‌افزونشان، احساس خطر کرد و به مقابله با آن‌ها پرداخت. با شدت یافتن دشمنی ترک‌ها و متوکل، هریک توطئه‌هایی علیه یکدیگر انجام دادند تا آن‌که متوکل با یاری ترک‌ها، به‌دست فرزندش مُنتَصر عباسی به قتل رسید. با کشته شدن او، اقتدار حکومت عباسیان به افول رو نهاد. متوکل به ساختن قصر‌ها و بناهای فاخر علاقه داشت و هزینه‌های بسیاری را برای آن صرف می‌کرد. مسجد جامع سامرا از باقی‌مانده‌های بناهای او در آن روزگار است.

جعفر بن معتصم، مشهور به متوکل عباسی، فرزند معتصم عباسی (حکومت: ۲۱۸ـ۲۲۷ق) و نوه هارون‌الرشید(حکومت: ۱۷۰ـ۱۹۳ق) دهمین خلیفه عباسیان است. وی در ۲۰۷ق به دنیا آمد. در ۲۲۷ق از سوی برادرش واثق، خلیفه عباسی، امیرالحاج شد. پس از درگذشت واثق در ۲۳۲ق، جعفر بن معتصم در ۲۶سالگی، به دست سرداران ترک و بزرگان دولت عباسی به خلافت برگزیده شد و به پیشنهاد یکی از درباریان به نام احمد بن ابی‌دُؤاد، المُتِوَکِّل عَلی الله خوانده شد. گفته شده این اولین‌بار در تاریخ اسلام بود که ترکان در تعیین خلیفه دخالت کردند و موفق شدند شخص مدنظر خود را خلیفه کنند. به همین دلیل برخی نویسندگان آغاز خلافت متوکل را آغاز عصر نفوذ ترک‌ها دانسته‌اند؛ عصری که با خلافت متوکل آغاز شد و تا سال ۳۳۴ق ادامه داشت. متوکل را خلیفه‌ای خون‌ریز و ستمگر و در شراب‌خواری و شرکت در مجالس گناه، پیشتاز معرفی کرده‌اند. براساس پیش‌گویی امام علی‌ (علیه السلام) دهمین خلیفه بنی‌عباس، یعنی متوکل، کافرترینِ آن‌هاست.

متوکل عباسی به اهل‌بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خصوصاً علی بن ابی‌طالب بغض بسیار داشت. به‌گفته ابوالفرج اصفهانی، متوکل در بدرفتاری با خاندان علوی، از تمامی خلفای عباسی جلوتر بود؛ تا آنجا که قبر امام حسین (علیه السلام) را تخریب کرد. وی هرکسی را که گمان می‌کرد دوستدار علی و آل‌علی است می‌کشت و اموالش را مصادره می‌کرد. به‌گفته ذهبی تاریخ‌نگار قرن هشتم، متوکل ناصبی بود و در ناصبی‌ بودن او هیچ اختلاف دیدگاهی وجود ندارد. او با ناصبی‌های دیگری مانند علی بن جَهم، عُمَر بن فَرَح و ابن‌اُترُجه هم‌نشینی داشت که درباره امام علی‌ (علیه السلام) بسیار بدگویی می‌کردند. متوکل عباسی خدمتکاری داشت که با شبیه کردن خود به امام علی (علیه السلام)، به تمسخر وی می‌پرداخت. مطابق نقل خطیب بغدادی تاریخ‌نگار قرن پنجم، فردی به نام نصر بن علی نزد متوکل، حدیثی در فضیلت امام حسن و امام حسین نقل کرد و متوکل به گمان شیعه بودن او، دستور داد هزار شلاق به وی بزنند. ضربات شلاق پیوسته بر نصر بن علی جاری شد تا آن‌که به سنّی بودن نصر شهادت دادند و متوکل از شلاق زدن دست کشید.

متوکل آشکارا با شیعیان دشمنی می‌کرد و به افرادی که شیعه را هجو می‌کردند جایزه می‌داد. او به‌دلیل نفرتش از شیعیان، درباره خلفایی که با شیعه نرم‌خو بودند بدگویی می‌کرد. فدک که در زمان مأمون عباسی به علویان پس داده شده بود، در زمان متوکل از آن‌ها گرفته شد. متوکل بسیاری از شیعیان را زندانی کرد و بسیاری را به قتل رساند. به‌دستور متوکل، یحیی بن عمر از نوادگان زید بن علی دستگیر شد و مورد ضرب‌و‌شتم قرار گرفت. همچنین حسن بن زید معروف به داعی کبیر در دوران متوکل به طبرستان و دیلم پناهنده شد. به‌دستور متوکل آل‌ابی‌طالب از مصر اخراج شدند. به‌گزارش ابوالفرج اصفهانی، آل‌ابی‌طالب در دوران خلافت متوکل متفرق شده، زندگی مخفی داشتند که از جمله آنها احمد بن عیسی بن زید است که در همان دوران درگذشت. وضعیت نامناسب شیعیان در دوره متوکل عباسی در حالی بود که آنها در زمان سه خلیفه قبل از او، یعنی مأمون، مُعتَصِم و واثق عباسی، از آزادی نسبی برخوردار بودند. برخلاف دشمنی بسیار متوکل با شیعه، برخی شیعیان توانستند به دربار حکومت نفوذ کنند. از جملهٔ آن‌ها می‌توان به حضور ابن‌سِکّیت در دربار خلیفه اشاره کرد که تربیت فرزندان متوکل را برعهده داشت.

متوکل عباسی در سال ۲۴۷ق پس از چهارده سال و ده ماه خلافت، در سن چهل سالگی به دست فرزندش منتصر کشته و در قصر خود در شهر ماحوزه دفن شد. اگرچه متوکل فرزندش منتصر را خلیفه خود کرده بود، رابطه خوبی با او نداشت و در بسیاری مواقع وی را به تمسخر می‌گرفت و گاهی دشنام می‌داد و به کشتنش تهدید می‌کرد. در گزارش دیگری که طبری، تاریخ‌نگار قرن چهارم آن را نقل کرده، متوکل تصمیم گرفته بود منتصر و تعدادی از فرماندهان ترک را بکشد. همچنین ابن‌خلدون، تاریخ‌نگار قرن هشتم معتقد است در جریان توهین متوکل به علی بن ابیطالب، که منتصر در برابرش ایستاد و او را از عملش نهی کرد، متوکل وی را از خلافت عزل و به قتل تهدید کرد. منتصر که از رفتارهای پدرش خشمگین شده بود، با همکاری فرماندهان ترک، متوکل را در حال باده‌گساری و مستی، به قتل رساند. در بعضی‌گزارش‌ها این واقعه در جریان توهین متوکل به حضرت زهرا نقل شده است. محمدجواد مغنیه، نویسنده کتاب الشیعه و الحاکمون نوشته است روزی مُنتَصِر شنید که پدرش به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دشنام می‌دهد و به همین دلیل نزد یکی از فقیهان رفته، حکم این عمل پدرش را پرسید. فقیه، پدرش را مهدورالدم خواند؛ اما با بیان این‌که کسی که پدر خود را بکشد عمرش کوتاه می‌شود، وی را از کشتن پدر بر حذر داشت. با این حال، منتصر متوکل را به قتل رساند و تنها پس از هفت ماه، خود نیز کشته شد. با کشته شدن متوکل، ترک‌ها قدرت و نفوذ بیشتری در حکومت پیدا کردند و اقتدار و هیبت خلفای بنی‌عباس رو به افول نهاد؛ تا اندازه‌ای که تنها در یک سده پس از متوکل، یازده خلیفه که همه آنها دست‌نشانده ترک‌ها بودند، روی کار آمدند و سپس به قتل رسیدند یا عزل شدند.

[۵] نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، جلد ۱، صفحه ۸۴.

«وَ قَالَ اَلْإِمَامُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلْأَمِینُ آمِنٌ، وَ اَلْبَرِیءُ جَرِیءٌ، وَ اَلْخَائِنُ خَائِفٌ وَ اَلْمُسِیءُ مُسْتَوْحِشٌ ، إِذَا وَرَدَتْ عَلَى اَلْعَاقِلِ لَمَّهٌ قَمَعَ اَلْحُزْنَ بِالْحَزْمِ، وَ قَرَعَ اَلْعَقْلَ لِلاِحْتِیالِ».

[۶] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۷] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۸۴، ص ۱۹۹ و ۳۴۴، موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق. / مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۲۲، ص ۳۹۴، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش‏. / زحیلى، وهبه بن مصطفى‏، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، ج ۲۰، ص ۲۴۸، دار الفکر المعاصر، بیروت دمشق‏، ۱۴۱۸ ق‏.

«کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف».

[۸] همان.

[۹] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

«…وَ بَرِئْتُ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدائِکُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیاطِینِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِینَ لَکُمُ، الْجاحِدِینَ لِحَقِّکُمْ، وَ الْمارِقِینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ، وَ الْغاصِبِینَ لِإِرْثِکُمُ، الشَّاکِّینَ فِیکُمُ، الْمُنْحَرِفِینَ عَنْکُمْ ، وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَکُمْ، وَ کُلِّ مُطاعٍ سِواکُمْ، وَ مِنَ الْأَئِمَّهِ الَّذِینَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، فَثَبَّتَنِیَ اللّٰهُ أَبَداً مَا حَیِیتُ عَلَىٰ مُوالاتِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ وَ دِینِکُمْ، وَ وَفَّقَنِی لِطاعَتِکُمْ، وَ رَزَقَنِی شَفاعَتَکُمْ؛ وَ جَعَلَنِی مِنْ خِیارِ مَوالِیکُمُ التَّابِعِینَ لِما دَعَوْتُمْ إِلَیْهِ، وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ یَسْلُکُ سَبِیلَکُمْ، وَ یَهْتَدِی بِهُداکُمْ، وَ یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ، وَ یَکِرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ، وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ، وَ یُشَرَّفُ فِی عافِیَتِکُمْ، وَ یُمَکَّنُ فِی أَیَّامِکُمْ، وَ تَقَِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مالِی، مَنْ أَرادَ اللّٰهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ، مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ، وَ هُداهُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ…».

[۱۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۵٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».

[۱۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫

«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».

[۱۳] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۱۴] مصباح الشریعه، ص ۵۲۳؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۲۳، ح ۲۳.

«حُبُّ اللّهِ نارٌ لا یمُرُّ عَلی شَیءٍ إلَّا احتَرَقَ، ونورُ اللّهِ لا یطلُعُ عَلی شَیءٍ إلّا أضاءَ».

[۱۵] سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۸٫

«وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَ کَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا».

[۱۶] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫

[۱۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۲۰۷.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ اَلشِّیعَهَ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ اَلْآیَهِ: «عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ `عَنِ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِیمِ »  قَالَ ذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ «عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ»  قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی».

[۱۸] وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۰۲٫

«قال الرّضا علیه السّلام: وَاللّه ِ لَو عَرَفَ النّاسُ فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ بِحَقیقَتِهِ لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکَهُ فِى کُلِّ یَوْمٍ عَشْرَ مَرّاتٍ».

[۱۹] همان.

[۲۰] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵٫

«أَیُّهَا النَّاسُ غَیْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِکُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، مَا لِی أَرَاکُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِینَ وَ إِلَى غَیْرِهِ رَاغِبِینَ! کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِیٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِیٍّ وَ إِنَّمَا هِیَ کَالْمَعْلُوفَهِ لِلْمُدَى لَا تَعْرِفُ مَا ذَا یُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَیْهَا، تَحْسَبُ یَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا. وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، أَلَا وَ إِنِّی مُفْضِیهِ إِلَى الْخَاصَّهِ مِمَّنْ یُؤْمَنُ ذَلِکَ مِنْهُ. وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ بِذَلِکَ کُلِّهِ وَ بِمَهْلِکِ مَنْ یَهْلِکُ وَ مَنْجَى مَنْ یَنْجُو وَ مَآلِ هَذَا الْأَمْرِ، وَ مَا أَبْقَى شَیْئاً یَمُرُّ عَلَى رَأْسِی إِلَّا أَفْرَغَهُ فِی أُذُنَیَّ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَیَّ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا».

[۲۱] عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی‌هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مَراجِل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند. مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفه‌اش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید. خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانسته‌اند: چالش ولایت‌عهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی. یکی از چالش‌های اساسی خلفای عباسی قیام‌های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند در فرصت‌های مناسب علیه خلیفه وقت قیام می‌کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر می‌شد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال‌های ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام‌های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد. اطلس قیام‌های علویان در دوره مأمون. نخستین و مهم‌ترین آن، قیام‌ ابن‌طباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.

علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام‌ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می‌گرفت. مهمترین این قیام‌ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن‌طباطبا در کوفه بود. این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه‌های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن‌افطس در مکه و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند. بیشتر این قیام‌ها به دنبال قیام ابن‌طباطبا شکل گرفت. مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام‌های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقه‌مند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (علیه السلام) نشان دهد. از این‌رو امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل‌علی یعنی امام رضا (علیه السلام) تسلیم می‌کند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (علیه السلام) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایت‌عهدی را بپذیرد.

به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (علیه السلام) واگذار کند بلکه او می‌خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود. پس از پذیرش اجباری ولایت‌عهدی توسط امام رضا (علیه السلام) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به‌عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد. مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام‌هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامی‌خواندند اینک با ولایت‌عهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام‌های علویان تا حد زیادی کاسته شود.

پس از آنکه مأمون توانست قیام‌های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست‌های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومت‌داری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (علیه السلام)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان. مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانی‌ها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه می‌کرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود. بر اساس پیش‌گویی امام علی‌ (علیه السلام) هفتمین خلیفه بنی‌عباس، یعنی مأمون، داناترین آنها معرفی شده است. در این پیش‌گویی، امام علی (علیه السلام) از روی کار آمدن دو حکومت بر مسلمان‌ها خبر داده است که برخی حدیث‌شناسان این دو حکومت را بر خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس تطبیق کرده‌اند. مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.

[۲۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۲۳] سوره مبارکه بلد، آیه ۳٫

[۲۴] قصیده‌ای از فرزدق.

« هَذا الّذی تَعرِفُ البَطْحاءُ وَطْأتَهُ،   ***   وَ البَیْتُ یعْرِفُهُ وَ الحِلُّ وَ الحَرَمُ

هذا ابنُ خَیرِ عِبادِ الله کُلّهِمُ   ***   هذا التّقیّ النّقیّ الطّاهِرُ العَلَمُ

هذا ابنُ فاطمَهٍ، إنْ کُنْتَ جاهِلَهُ   ***   بِجَدّهِ أنْبِیَاءُ الله قَدْ خُتِمُوا

وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَن هذا؟ بضَائرِه   ***   العُرْبُ تَعرِفُ من أنکَرْتَ وَ العَجمُ

کِلْتا یَدَیْهِ غِیَاثٌ عَمَّ نَفعُهُمَا   ***   یُسْتَوْکَفانِ، وَ لا یَعرُوهُما عَدَمُ

سَهْلُ الخَلِیقَهِ، لا تُخشى بَوَادِرُهُ   ***   یَزِینُهُ اثنانِ: حُسنُ الخَلقِ وَ الشّیمُ

حَمّالُ أثقالِ أقوَامٍ، إذا افتُدِحُوا   ***   حُلوُ الشّمائلِ، تَحلُو عندَهُ نَعَمُ

ما قال: لا قطُّ، إلاّ فی تَشَهُّدِهِ   ***   لَوْلا التّشَهّدُ کانَتْ لاءَهُ نَعَمُ

عَمَّ البَرِیّهَ بالإحسانِ، فانْقَشَعَتْ   ***   عَنْها الغَیاهِبُ و الإمْلاقُ و العَدَمُ

إذ رَأتْهُ قُرَیْشٌ قال قائِلُها   ***   إلى مَکَارِمِ هذا یَنْتَهِی الکَرَمُ

یُغْضِی حَیاءً، وَ یُغضَى من مَهابَتِه   ***   فَمَا یُکَلَّمُ إلاّ حِینَ یَبْتَسِمُ

بِکَفّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ   ***   من کَفّ أرْوَعَ، فی عِرْنِینِهِ شمَمُ

یَکادُ یُمْسِکُهُ عِرْفانَ رَاحَتِهِ   ***   رُکْنُ الحَطِیمِ إذا ما جَاءَ یَستَلِمُ

الله شَرّفَهُ قِدْماً، وَ عَظّمَهُ   ***   جَرَى بِذاکَ لَهُ فی لَوْحِهِ القَلَمُ

أیُّ الخَلائِقِ لَیْسَتْ فی رِقَابِهِمُ   ***   لأوّلِیّهِ هَذا، أوْ لَهُ نِعمُ

مَن یَشکُرِ الله یَشکُرْ أوّلِیّهَ ذا   ***   فالدِّینُ مِن بَیتِ هذا نَالَهُ الأُمَمُ

یُنمى إلى ذُرْوَهِ الدّینِ التی قَصُرَتْ   ***   عَنها الأکفُّ، و عن إدراکِها القَدَمُ

مَنْ جَدُّهُ دان فَضْلُ الأنْبِیاءِ لَهُ   ***   وَ فَضْلُ أُمّتِهِ دانَتْ لَهُ الأُمَمُ

مُشْتَقّهٌ مِنْ رَسُولِ الله نَبْعَتُهُ   ***   طَابَتْ مَغارِسُهُ و الخِیمُ وَ الشّیَمُ

یَنْشَقّ ثَوْبُ الدّجَى عن نورِ غرّتِهِ   ***   کالشمس تَنجابُ عن إشرَاقِها الظُّلَمُ

من مَعشَرٍ حُبُّهُمْ دِینٌ، وَ بُغْضُهُمُ   ***   کُفْرٌ، وَ قُرْبُهُمُ مَنجىً وَ مُعتَصَمُ

مُقَدَّمٌ بعد ذِکْرِ الله ذِکْرُهُمُ   ***   فی کلّ بَدْءٍ، وَ مَختومٌ به الکَلِمُ

إنْ عُدّ أهْلُ التّقَى کانوا أئِمّتَهمْ   ***   أوْ قیل: «من خیرُ أهل الأرْض؟» قیل: هم

لا یَستَطیعُ جَوَادٌ بَعدَ جُودِهِمُ   ***   وَ لا یُدانِیهِمُ قَوْمٌ، وَ إنْ کَرُمُوا

هُمُ الغُیُوثُ، إذا ما أزْمَهٌ أزَمَتْ   ***   وَ الأُسدُ أُسدُ الشّرَى، وَ البأسُ محتدمُ

لا یُنقِصُ العُسرُ بَسطاً من أکُفّهِمُ ***   سِیّانِ ذلک: إن أثَرَوْا وَ إنْ عَدِمُوا

یُستدْفَعُ الشرُّ وَ البَلْوَى بحُبّهِمُ   ***   وَ یُسْتَرَبّ بِهِ الإحْسَانُ وَ النِّعَمُ».

[۲۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۰۱، صفحه ۴۱.

«قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ».

[۲۶] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲٫

[۲۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۰، ص ۱۴. / بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۳۵. / الأمالی للطوسی، ص ۷۰۸. / المناقب، ج ۲، ص ۱۷۴. / البرهان؛ «قال رسول الله … یهتدون» محذوف.

«الصّادق ( کَانَ الْعَبَّاسُ‌بْنُ‌عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُبْنُ‌قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ إِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَتَتْ فَاطِمَهًُْ بِنْتُ أَسَدِ‌بْنِ‌هَاشِمٍ أُمُّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (وَ کَانَتْ حَامِلَهًًْ بِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (تِسْعَهًَْ أَشْهُرٍ وَ کَانَ یَوْمَ التَّمَامِ قَالَ فَوَقَفَتْ بِإِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ … فرَأَیْنَا الْبَیْتَ قَدِ انْفَتَحَ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَهًُْ (فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَهًُْ وَ الْتَزَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَرُمْنَا أَنْ نَفْتَحَ الْبَابَ لِتَصِلَ إِلَیْهَا بَعْضُ نِسَائِنَا فَلَمْ یَنْفَتِحِ الْبَابُ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَتْ دَخَلَتْ فِیهِ فَخَرَجَتْ فَاطِمَهًُْ (وَ عَلِیٌّ (عَلَی یَدَیْهَا … فَلَمَّا رَآهُ أَبُوطَالِبٍ سُرَّ وَ قَالَ عَلِیٌّ (السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَهًُْ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَالَ دَخَلَ رَسُولُ‌اللَّهِ (فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (وَ رَحْمَهًُْ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ … فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآیَاتِ إِلَی قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ یَهْتَدُون».

[۲۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۹، صفحه ۱۲.

«وَ رَوَى اِبْنُ شِیرَوَیْهِ فِی اَلْفِرْدَوْسِ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ لاَ یَرْجِعُ حَتَّى یُفْتَحَ عَلَیْهِ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ».

[۲۹] همان.

[۳۰]  بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۵، صفحه ۳۵۵.

[۳۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷٫

«وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ».

[۳۲] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۳، صفحه ۱۱۶.

«وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ اَلْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : عَنْ یَمِینِ اَللَّهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ عَنْ یَمِینِ اَلْعَرْشِ قَوْمٌ عَلَى وُجُوهِهِمْ نُورٌ عَلَى کَرَاسِیَّ مِنْ نُورٍ فَقَالَ عَلِیٌّ : یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَنْ هَؤُلاَءِ؟ فَقَالَ لَهُ: شِیعَتُنَا وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ».

[۳۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵٫

«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۳۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۳۵] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۰، ص ۱۴. / بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۳۵. / الأمالی للطوسی، ص ۷۰۸. / المناقب، ج ۲، ص ۱۷۴. / البرهان؛ «قال رسول الله … یهتدون» محذوف.

[۳۶] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۱.

[۳۷] شهریار، گزیده، غزلیات، غزل شماره ۲ مناجات.